eitaa logo
روایتگری شهدا
25.7هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
5.2هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
7.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥؛ غنچه ایه که به روی هرکسی نمیخنده! 🔸️ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹️آنان داشتند... من دارم.... ⬅️آنان چفیه می بستند تا وار بجنگند... من چادر می پوشم تا زندگی کنم... ⬅️آنان چفیه را خیس می کردند تا نَفَس هایشان آلوده ی شیمیایی نشود... من چادر می پوشم تا از نفَس های آلوده دور بمانم... ⬅️آنان موقع نماز شب با چفیه صورت خود را می پوشاندند تا شناسایی نشوند... من چادر می پوشم تا از نگاه های حرام پوشیده باشم... ⬅️آنان چفیه را سجاده می کردند و به خدا می رسیدند ... من با چادرم نماز می خوانم تا به خدا برسم... . 🔹️ 🔸️ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📷اینفوگرافیکی از ۲۱ کشتی که انصار الله (دولت نجات ملی) یمن آنها را مورد هدف قرار داده است 🇵🇸 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎐(۳۷‌) 🔳د) دنياي بي‌كران معرفت بود ◻️از زماني‌كه من در خدمت ايشان بودم، هيچ‌وقت نديدم كه نافله شبش ترك بشود. يا هيچ نافله شبي كه از شهيد ميرحسيني بدون گريه تمام شود. خدا شاهد است ما با گريه اين شهيد بزرگوار بيدار مي‌شديم. يك آدم عجيبي بود. دنياي بي‌كران معرفت بود. مي‌ديدم وقتي گردان، دور ايشان حلقه مي‌زد و ايشان مي‌خواست سخنراني كند از لحظه‌اي ‌كه بسم‌الله مي‌گفت تا انتهاي صحبتش، واقعاً مثل يك جوجه‌هايي كه مادرشان غذا را دهن‌شان مي‌گذارد، همه حواس‌شان متوجه دهان مادر است، همه گردان مسحور و محو ايشان مي‌شد. ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
16.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 از خاک مزاری که هنوز خیس است تا شهیدی با وعده‌ای هوس‌انگیز 🔸️روایتی از حضور رهبر انقلاب در مرقد مطهر امام خمینی(ره) و گلزار شهدای بهشت زهرا(س) ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚کتاب 💢خاطرات 🍂قسمت نود و یک 📝فرصتهای ارزشــــــمند♡ 🌷در عملیّات« والفجر۱»محمد؛ برادر شوهرم؛ از ناحیۀ بازو مجروح شد به طوری که پوست دستش به خاطر اصابت گلوله پاره شده بود که به خاطر شدّت خونریزی او را به بیمارستان منتقل کردند و بعد از یک هفته بستری شدن مرخّص شد و به دیدار خانواده آمد 💛با اینکه پوستش همراه با گوشت روی بازو و استخوانِ کتفش مچاله شده بود، رفته رفته زخمش شکل پلکانی و گنبدی به خود گرفت و مدام باندها خون آلود می شدند. 🌷با این حال محمّد مدام دردش را پنهان می کرد و با اینکه هنوز دو عدد ترکِش در بازویش مانده بود ولی او اصلا اهمیّتی به جراحات وارده نمی داد و میگفت: اینها جنگی اند و برایم حکم عتیقه را دارند . باهمین اوضاع طولی نکشید که محمّد با همان دست مجروح عازم جبهه شد 💛بار آخری که به مرخّصی آمد با همۀ دفعات فرق داشت. حیاطمان مشترک بود، من در اتاق کنار گهواره نشسته بودم و دخترم را می خواباندم هیچ کس گمان نمی کرد که محمّد به این زودی عزم سفر کند، 🌷در همین حال بودم که درِ ایوان به صدا در آمد، وقتی پرده را کنار زدم دیدم محمّد است، در را به رویش گشودم گفتم: بفرما منزل، پرسید: داداش کجاست؟ گفتم: صبح زود تراکتور را برداشت و رفت که زمین ها را شخم بزند. 💛 با اصرار گفتم: تا یک چایی بخوری او هم برگشته، گفت: زن داداش! باید بروم اگر دیر برسم اتوبوس حرکت می کند و من از کاروان اعزام جا می مانم. گفتم: تو که تازه آمده ای؟ چطور میخواهی بروی؟ 🌷گفت: وقت برای خوردن و خوابیدن بسیار است، ما نباید فرصت های ارزشمند را از دست بدهیم و راحت از کنارشان عبور کنیم حالا که خدا باب را به روی مان باز کرده، چرا در خانه بنشینم؟ گفتم: محمّد! جنگ است شوخی بردار که نیست. 💛 لبخندی زد و گفت: در جنگ است و در گنج، این یک امتحان الهی برای همه است، راستش احساس دیگری دارم، نوبتی که باشد نوبت ماست. محمدکوله باری از خاطراتش رابرای خانواده به یادگار گذاشت و برای همیشه از کنارمان رفت... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا