eitaa logo
روایتگری شهدا
22.9هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهيد حسني از دانشجويان🌷 دانشگاه صنعتي اصفهان بود. او توي يكي از مناطق عملياتي فرمانده‌ي محور بود. در همان روز بر اثر اصابت تركش به شهادت رسيد. شدت انفجار، به حدي بود كه از بدنش فقط سر و دو پا باقي ماند. بعد از جنگ توي شلمچه عكسي از بدن سوخته‌ي او، براي مشاهده‌ي بازديدكنندگان نصب شد. بيش از چهارهزار نامه از طرف زائران شلمچه براي آن شهيد نوشته شد. دختر خانمي نوشته بود: «من يك جوان رپي هستم، اهل نماز نيستم، چادر را براي اولين بار در اين سفر به سر كردم... رپ بودم اما ديگر نيستم. به شهيدان قول دادم كه انشا‌الله نمازم ترك نشود و چادرم را برندارم.... منبع: كتاب خاك وخاطره - صفحه: 20 راوي: مرحوم حجه الاسلام شيخ عبدالله ضابط 🌸کانال ارائه محتوا به راویان 👇👇👇👇 🆔 @ravianerohani
😍 ها😂 منو به زور جبهه آوردن😂 🔶آوازه اش در مخ کار گرفتن صفر کیلومتر‌ها به گوش ما رسیده بود👌😐. بنده خدایی تازه به آمده بود و فکر می‌کرد هر کدام از ما برای خودمان یک پا و و دست از جان کشیده ایم.😄😑 راستش همه ما برای دفاع از میهن مان دل از خانواده کنده بودیم🤗 اما هیچکدام از ما اهل ظاهر سازی و جانماز آب کشیدن نبودیم.🙂 می‌دانستیم که این امر برای او که یکی از روزنامه‌های کشور است باورنکردنی است.😃 🔶شنیده بودیم که خیلی‌ها حاضر به مصاحبه نشده‌اند و دارد به سراغ ما می‌آید😉 نشستیم و فکرهایمان رایک کاسه کردیم و بعد مثل نو عروسان بدقلق «» را گفتیم.😂 طفلک کلی ذوق کرد که لابد ماها مثل بچه آدم دو زانو می‌نشینیم😂 و به سوالات او پاسخ می‌دهیم.😁 از سمت راست شروع کرد که از شانس بد او «» بود که استاد وراجی و بحث کردن بود.😄 🔶پرسید: «برادر شما از آمدن به جبهه چیست؟»😕 گفت: «والله شما که نیستید، از بی خرجی مونده بودیم😒. این زمستونی هم که کار پیدا نمیشه😔. گفتیم کی به کیه، می‌رویم جبهه و می‌گیم به خاطر و آمدیم بجنگیم.😔 شاید هم شکم مان سیر شد هم دو زار واسه خانواده بردیم!»😁😂 🔶نفر دوم «» بود که با قیافه معصومانه و شرمگین گفت😒: «عالم و آدم میدونن که مرا به زور آوردن جبهه.😄 چون من غیر از این که کف پام صافه و کفیل مادر و یک مشت بچه هم هستم،😔 دریچه قلبم گشاده، خیلی از دعوا و مرافه می‌ترسم😂😂! تو محله مان هر وقت بچه‌های محل با هم یکی به دو می‌کردند😐 ، من فشارم پایین می‌آمد و غش می‌کردم. حالا از شما می‌خواهم که حرف هایم را تو روزنامه تان چاپ کنید😒. شاید مسئولین دلشان سوخت و مرا به شهرمان منتقل کنند!»😁😂 🔶خبرنگار که تند تند می‌نوشت متوجه خنده‌های بی صدای بچه‌ها نشد.😄 🔶« علی» که سن و سالی داشت، گفت: «روم نمی‌شود بگم، اما حقیقتش اینه که مرا از خونه بیرون کرد.😃 گفت، گردن کلفت که نگه نمی‌دارم. اگر نری جبهه یا زود برگردی خودم چادرم را می‌بندم دور گردنم و اول یک فصل کتکت می‌زنم😒 و بعد میرم جبهه و آبرو برات نمی‌گذارم😞. منم از ترس جان و آبرو از اینجا سر درآوردم.»😂 🔶خبرنگار کم کم داشت بو می‌برد😂. چون مثل اول دیگر تند تند نمی‌نوشت. نوبت من شد.☺️ گفتم: «از شما چه پنهون من می‌خواستم بگیرم اما هیچ کس حاضر نشد😔 را بدبخت کند و به من بدهد😂. آمدم این جا تا ان شاءالله تقی به توقی بخورد و من شهید بشوم و خدا بشوم. خدا کریمه! نمی‌گذارد من آرزو به دل و ناکام بمانم!»😁😂 🔶خبرنگار دست از نوشتن برداشت.😕 بغل دستی ام گفت: «راستش من داشتم😒. هیچ کس به حرفم نمی‌خندید😞. تو خونه هم حسابم نمی‌کردند چه رسد به محله😒. آمدم اینجا بشم شاید همه تحویلم بگیرند و برام دلتنگی کنند.»😂😂😂 🔶دیگر کسی نتوانست خودش را نگه دارد و خنده مثل نارنجک تو چادرمان ترکید.😂🙈 ترکش این نارنجک را هم بی نصیب نگذاشت😂😂😂 روایتگری شهدا @shahidabad313 ╔✿❀✿❀════╗ 🌺 @majnon313 ╚════✿❀✿❀╝ 🌺🌾🌺🌾🌺🌾🌺🌾🌺🌾🌺🌾
🔸خواب بشارت‌آفرین، قبل از شهادت حسن اردشیری از مدرسان عرفان اسلامی شب قبل از را به نقل از فرزند ایشان چنین نقل کرد: 🔹نیمه‌های شب بود که پیش از موعد که برای تهجد از خواب بر می‌خواست، ناگهان سراسیمه از بستر بلند شد و زانوها را بلند کرده و نشست. دستهایش را بر پیشانی نهاد و مرتبا «لاحول و لا قوة الا بالله» می‌گفت. حالتش از یک خواب هولناک خبر می‌داد، اما سخن مرا که شما را چه می‌شود آیا آب می‌خواهید؟ چیزی دیگر می‌خواهید؟ پاسخ نمی‌داد. 🔹اصرارم زیاد شد، فرمود: امروز دیگر جز با اشاره با شما سخن نمی‌گویم. آنگاه کمی دراز کشید و برای تهجد طبق معمول برخاست. آخرین دقایق، هنگامی که از پلکان منزل جهت بیرون رفتن پائین آمد، دست چپ را به سینه اشاره کرد و سپس رو به آسمان بلند نمود، بدین ترتیب خداحافظی کرد. 🔹آن وقت من (سید محمدهاشم دستغیب فرزند آیت الله شهید دستغیب) نفهمیدم با اشاره چه گفت، اما لحظاتی بعد صدای انفجار از معنی این اشاره پرده برداشت، یعنی من هم پرواز نمودم و به ملکوت اعلا رفتم. 🔹حسن اردشیری افزود: از این شگفت‌تر نواری است که روز پنچشنبه 19 آذر ماه 1360 یعنی درست یک روز پیش از شهادت ایشان در جلسه درس اخلاق جهت طلاب علوم دینی از او باقیمانده که دو مرتبه با تاکید تکرار می‌کند من روزهای آخر عمرم را می‌گذرانم. 🗓 به مناسبت سالروز شهادت آیت‌الله‌ 🆔 @rasanews_agency
❤️ابراهيم بعد از چند ماه عمليات به خانه آمد. سر تا پا خاكی بود و چشم هايش سرخ شده بود. به محض اينكه آمد، وضو گرفت و رفت كه نماز بخواند. به او گفتم: حاجي لااقل یه خستگی دَر كُن، بعد نماز بخوان. سر سجاده اش ايستاد و در حالی كه آستين هايش را پايين می زد، به من گفت: من باعجله آمدم كه #نماز اول وقتم از دست نرود. اين قدر خسته بود كه احساس می كردم، هر لحظه ممكن است موقع نماز از حال برود». #درس_اخلاق @Afsaran_ir
🔻طرح/ کوتاه ترین وصیت نامه شهید مدافع حرم خطاب به چه کسی بود؟ #تولیدی_مخاطبان @afsaraniiha
•┈┈••🌺❀🕊🌸🕊❀🌺••┈┈• 🌸 شهیدی که در عالم رویا امام‌زمان(عج) به او فرمود: از تو راضی‌ام ... #تکلیف_گرایی #پرکاری #تلاش #تقوا #شهیداحمدی_روشن #امام_زمان #عاقبت_به_خیری #علم_و_دانش •┈┈••🌺❀🕊🌸🕊❀🌺••┈┈• 🌟روایتگری شهدا @shahidabad313 ╭❃❃-----------------❃╮ 💠 @majnon313 ╰❃-----------------❃❃╯ •┈┈••🌺❀🕊🌸🕊❀🌺••┈┈•
روایتگری شهدا
•┈┈••🌺❀🕊🌸🕊❀🌺••┈┈• 🌸 شهیدی که در عالم رویا امام‌زمان(عج) به او فرمود: از تو راضی‌ام ... #تکلیف_گرای
•┈┈••🌺❀🕊🌸🕊❀🌺••┈┈• ✍ شهیدی که در عالم رویا امام‌زمان(عج) به او فرمود: از تو راضی‌ام ... مصطفی هراسان از خواب بیدار شد؛ اما دیدم داره می‌خنده. علت رو که پرسیدم،گفت: توی خواب بالای یک تپه ایستاده بودم که امام زمان(عج) رو دیدم. آقا دست روی شانه ام گذاشتند و فرمودند: مصطفی! از تو راضی هستم... 📌خاطره‌ای از زندگی دانشمند شهید مصطفی احمدی‌روشن 📚منبع: پایگاه اینترنتی راسخون به نقل از همسر شهید •┈┈••🌺❀🕊🌸🕊❀🌺••┈┈• 🌟روایتگری شهدا @shahidabad313 ╭❃❃-----------------❃╮ 💠 @majnon313 ╰❃-----------------❃❃╯ •┈┈••🌺❀🕊🌸🕊❀🌺••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نماهنگ "آن سوی معبر" به مناسبت سالروز ولادت #شهید_چیت‌سازیان 🔺شهیدی که رهبر انقلاب از قول او فرمودند «اگر می خواهید از سیم خاردار دشمن عبور کنید، اول باید از سیم خاردار نفس عبور کنید.» @Afsaran_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شجاعت باورنکردنی «محمد شهسواری» دلاورمردی از شهر کهنوج استان کرمان که فریاد "مرگ برصدام" او در چنگال اسارت دشمن از تلويزيون‌های سراسر دنیا پخش شد. @Afsaran_ir
┄┅┅═🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷═┅┅┄ 🌹پیامبر خدا(ص) میفرمایند: ✍کسی که با صدق نیت " #آرزوی_شهادت " در راه خدا را داشته باشد، خداوند ثواب #شهید را به او عنایت می‌فرماید؛ گر چه توفیق #شهادت را نیابد.🌷 📚بحارالنوار - ج۶۷ ┄┅┅═🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷═┅┅┄ 🌟روایتگری شهدا @shahidabad313 ╭❃-----------------❃╮ 🔷 @majnon313 ╰❃-----------------❃╯ ┄┅┅═🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷═┅┅┄
🌾داستان ها و پند ها ۱۰۲ 🔹🔹🔹 🔹🔹🔹 🔹🔹🔹🔹🔹 🔹🔹🔹 🤔راز نماز شهيد دستغيب و نقص هواپيما 🔹🔹🔹 🔹🔹🔹 🔹🔹🔹🔹🔹 🔹🔹🔹 🌾با شهيد بزرگوار آيت الله دستغيب براى انجام عمره همسفر بوديم. هواپيما از تهران به طرف بيروت پرواز كرد، تا از آنجا عازم جده شويم . در فرودگاه بيروت چند ساعتى معطل شديم . اذان مغرب بود كه هواپيما آماده پرواز شد. 🌾شهيد دستغيب خيلى سعى مى كرد نماز مغرب و عشاء را اول وقت بخواند، اما درهاى هواپيما بسته بود و نمى شد كارى كرد. ايشان چند بار خواستند پياده شوند كه مانع شدند. 🌾تاخير هواپيما به حدى انجاميد كه اگر به جده مى رسيديم ، نماز قضا مى شد. 🌾شهيد دستغيب از اينكه نمى توانست به نمازش برسد، خيلى ناراحت بود. ما نيز تشويش داشتيم، ولى ايشان خيلى نگران فوت نماز بود. موتور هواپيما كه روشن بود، يكدفعه با نقص فنى روبرو شد. خدمه هواپيما ناگهان درب هواپيما را باز كردند تا نقص هواپيما بر طرف شود. همه پياده شديم. خدمه مى گفتند شايد چند ساعت طول بكشد تا هواپيما آماده پرواز شود. نماز را كه خوانديم، خبر دادند كه هواپيما آماده پرواز است سوار شويد. من هنوز در حيرت اين راز بودم كه ميان نماز شهيد و نقص هواپيما چه سرى نهفته است 📷داستان ها و پند ها http://eitaa.com/joinchat/2619473922C139c94c2a0 ╭┅─────┅╮ 💠@majnon313 ╰┅─────┅╯ 🔹🔹🔹 🔹🔹🔹 🔹🔹🔹🔹🔹 🔹🔹🔹
🔸 معرفی کتاب #مرگ_تاجرانه به بهانه‌ی دیدار امروز خانواده‌های شهدا با رهبر انقلاب 🔹کتاب «مرگ تاجرانه» مشتمل بر بیانات #رهبر_معظّم_انقلاب اسلامی در موضوع شهید و شهادت و همچنین رهنمودهای ایشان به مسئولان، خانواده‌های معظّم شهدا و اقشار مختلف در این زمینه است. 📚 فارس 🆔 @rasanews_agency
💔🍃🍂💔🍃🍂💔🍃🍂💔🍃🍂💔 ✍ تا حالا☝️ رفیقے داشتے ڪه حاضر باشه اینجورے برات جون بده؟☺️👌❤️👇 #متن_خاطره مونده بودیم وسط میدان مین.😞 همه مجروح بودند و خسته😣. یه رزمنده زخمی چند متر آنطرف‌تر از من افتاده بود🙁 که انگار درد شدیدی داشت😢. دیدم با آرنج خودش رو کشید جلوتر و داشت از من دور میشد☹️. فکر‌کردم می‌خواد از میدانِ مین خارج بشه😕. بهش‌گفتم: با اینهمه درد چرا اینقدر به خودت فشار میارے😥؟ گفت: چند تا مجروحِ دیگه آن طرف هستند😢، من چند دقیقه بیشتر زنده نیستم، می خوام قمقمه‌ے آبم رو برسونم به اونا ...😓💔 📚منبع: کتاب خدمت از ماست82 ، صفحه 179 #رفاقت #دوست #ایثار #گذشت_و_فداکارے #بی_تفاوت_نبودن #رفیق‌شهـــداییش خوبه☺️👌❤️ 💐🕊💐🕊💐🕊💐🕊💐🕊💐🕊 💥روایتگری شهدا @shahidabad313 ╭❃-----------------❃╮ 🌐 @majnon313 ╰❃-----------------❃╯ 🕊💐🕊💐🕊💐🕊💐🕊💐🕊💐
🍃فـــــرار از گنـــــاه🍃 🔹کوچه‌ی بی‌انتها🔹 از یک محله به یک مدرسه می‌رفتند اما با دو مسیرِ متفاوت. هر چه دوستش اصرار می‌کرد که بیا از همین کوچه برویم، قبول نمی‌کرد. می‌گفت: «این کوچه پُر از دختره، من نمیام. معلوم نیست این کوچه به کجا ختم می‌شه!» شهید 🕊علی صیاد‌شیرازی❤️ کتــاب یادگاران۱۱، ص۸ 🍀🌹🍀🌹🍀 امــام صـادق (علـــيه الســلام): چشمچرانى يكى از تيرهاى شيطان است و آن مسموم است، و هر كس براى خداوند عزّوجلّ آن را ترك كند نه براى غير خدا، خداوند ايمانى كه مزه آن را شخص درك كند جايگزين آن خواهد نمود. وســــائل الشـــیعه، ج۲۰، ص۱۹۲ 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 💥روایتگری شهدا @shahidabad313 ╭❃-----------------❃╮ 🌐 @majnon313 ╰❃-----------------❃╯ 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
┄┅┅═🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷═┅┅┄ و یاد شهدا🌹 السلام علیکم ایها الشهداء و رحمه الله وبرکاته ┄┅┅═🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷═┅┅┄ 💥روایتگری شهدا 🌟 @shahidabad313 ┏━━━🍃🌸🍃━━━┓ 🍂 @majnon313 ┗━━━🌸🍃🌸━━━┛ ┄┅┅═🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷═┅┅┄
💠هر چه انقلاب اسلامی ایران دارد از برکت مجاهدت شهدا و ایثارگران است. #امام_خمینی 📚صحیفه نور ، جلد ۲۱ ، صفحه ۳۸ 👥 @Sahifeh_noor
#اشـڪ_شهیـد_مدافـع_حـرم پس از شهـادت هر سه نفر بالای سر آقا مرتضی بودیم. شروع به حرف زدن کردم. گفتم سلام آقا مرتضی دل مان خیلی برایت تنگ شده؟😔💔 نفیسه هم گفت بابا جان💔 می گویند شهدا زنده اند، اگر هستی به ما یک نشانه بده... نفیسه سر به زیر دارد و مادر تصویر همسرش را در گوشی تلفن اش نشان مان می دهد و میگوید: حرف نفیسه که تمام شد دیدیم از گوشه چشم چپ آقا مرتضی یک قطره اشک سرازیر شد😳😭 و بخشی از پارچه کفن خیس شد.😭 به درد دل هایمان ادامه دادیم که دیدم از گوشه چشم دیگرش هم قطره اشک دیگری سرازیر شد.😭 همسر شهیـد مدافـع حـرم #مرتضـے_عطـایـے🌹🍃 ┄┅┅═🇮🇷🌷🇮🇷═┅┅┄ 💥روایتگری شهدا 🌟 @shahidabad313 ┏━━━🍃🌷🍃━━━┓ 🌷 @majnon313 ┗━━━🌷🍃🌷━━━┛ ┄┅┅═🇮🇷🌷🇮🇷═┅┅┄
•┈••✾🍃🌸🍃🍂🍃🌸🍃✾••┈• 💠دفترچه گناهان یک شهید ۱۶ ساله !!! ✅در تفحص شهدا ، دفترچه یک شهید 16 ساله که گناهان هر روزش را می نوشت پیدا شد. گناهان یک هفته او اینها بود : 🔸شنبه : بدون وضو خوابیدم . 🔸یکشنبه : خنده بلند در جمع . 🔸دو شنبه : وقتی در بازی گل زدم احساس غرور کردم . 🔸سه شنبه : نماز شب را سریع خواندم . 🔸چهارشنبه : فرمانده در سلام کردن از من پیشی گرفت . 🔸پنجشنبه : ذکر روز را فراموش کردم . 🔸جمعه : تکمیل نکردن 1000 و بسنده به 700 صلوات . راوی که یکی از بچه های تفحص شهدا بوده می گوید : دارم فکر می کنم چقدر از یک پسر شانزده ساله کوچکترم...!! •┈••✾🍃🌸🍃🍂🍃🌸🍃✾••┈• 💥روایتگری شهدا ✨@shahidabad313 ┏━━━🌸🍃🌺━━━┓ 🌸 @majnon313 ┗━━━🌺🍃🌸━━━┛ •┈••✾🍃🌸🍃🍂🍃🌸🍃✾••┈•
🕊🌺🌺🕊🌺🌺🕊🌺🌺🕊🌺🌺 نان حلال فلش کارت #فرار_از_گناه روایتگری شهدا ✨ @shahidabad313 ┏━━━🌼🍃🌹━━━┓ 🌼 @majnon313 ┗━━━🌹🍃🌼━━━┛ 🕊🌺🌺🕊🌺🌺🕊🌺🌺🕊🌺🌺
🌷 💠خط عاشقی 🔰چهل هفته از خرم آباد تا جمکران🕌 می آمدیم؛ حاج آقا داشت. مجید آن موقع کوچک بود👶 همراه مان می آوردیمش. 🔰با من و پدرش طی کرده بود که اگر به رسیدیم و خواب بود😴، باید بیدارش کنیم. آن روز توی راه برده بود، دل مان نیامد صدایش بزنیم☺️ 🔰رفتیم مان را کردیم. وقتی رسیدیم به ماشین🚗بیدار شده بود. گفت: شما دوباره من رو بیدار نکردین⁉️ولی من خواب دیدم اومدن اینجا و یه تاج سفید👑 گذاشتن روی سر من😍 ✅ راوی: مادر شهید 🌷 📚برادرفداکارش،حسین کاجی،ص۱۳ ✨💖الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج💖✨ 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 💥روایتگری شهدا @shahidabad313 ╭❃-----------------❃╮ 🌷 @majnon313 ╰❃-----------------❃╯ 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
✨✨✨✨✨﷽✨✨✨✨✨ 🌷 🌷 با ابراهیم به مرخصی آمده بودیم. به ترمینال آمدیم و راهی تهران شدیم. راننده به محض خروج از شهر، صدای نوار ترانه را زیاد کرد. ابراهیم چندبار ذکر صلوات داد و مسافران بلند صلوات فرستادند. 🌷 من یک لحظه به ابراهیم نگاه کردم. دیدم بسیار عصبانی است. مدام خودش را میخورد و ذکر میگفت. دستانش را بهم فشار میداد و چشمانش را می‌بست. 🌷 حدس زدم بخاطر نوار ترانه است. گفتم: آقا ابراهیم چیزی شده؟! میخوای به راننده بگم ... نذاشت حرف من تموم بشه و گفت: «قربونت، برو ازش خواهش کن خاموشش کنه.» 🌷 رفتم و به راننده گفتم: اگه امکان داره خاموشش کنید. راننده گفت: نمیشه. عادت کردم. نمیتونم خاموشش کنم وگرنه خوابم میبره! 🌷 ابراهیم دنبال روشی بود که صدای زن خواننده به گوشش نرسد. از توی جیب خودش قرآن جیبی کوچکی بیرون آورد و با صدای زیبایی که داشت، شروع به قرائت قرآن کرد. 🌷 همه محو صدای دلنشین و ملکوتی او شدند. راننده هم چند دقیقه بعد نوار را خاموش کرد و مشغول شنیدن آیات الهی شد. 📚 سلام بر ابراهیم2 💥روایتگری شهدا 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 @shahidabad313 ┏━━━🍃🌷🍃━━━┓ 🌷 @majnon313 ┗━━━🌷🍃🌷━━━┛ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷شفای عجیب مادر توسط فرزند شهید معماریان🌷 راوی : 💥روایتگری شهدا @shahidabad313 ┏━━━🍃🌷🍃━━━┓ 🌷 @majnon313 ┗━━━🌷🍃🌷━━━┛ 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ازدواج، ازدیاد رزق #کتاب_ازدواج_آگاهانه 💥روایتگری شهدا @shahidabad313 ┏━━━🍃🌷🍃━━━┓ 🌷 @majnon313 ┗━━━🌷🍃🌷━━━┛ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷