#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_هجدهم
💚مقابله با فتنه گران❤️
#فتنه ۱
👈سال 1388 از راه رسيد. اين سال آبستن حوادثي بود كه هيچ كس از نتيجه ي آن خبر نداشت!
بحث هاي داغ انتخاباتي و بعد هم حضور حداكثري مردم، نقشه هاي شوم دشمن را#نقش_بر_آب كرد.
⚘@pmsh313
📍اما يك باره اتفاقاتي در كشور رخ داد كه همه چيز را دست خوش تغييرات كرد. صداي استكبار از گلوي دو كانديداي بازنده ي#انتخابات شنيده شد.
📍يك باره خيابان هاي مركزي#تهران جولان گاه #حضور فرزندان معنوي بي بي سي شد!🌷#هادي در آن زمان يك موتور تريل داشت. در#بازار_آهن كار مي كرد. اما بيشتر وقت او پيگيري مسائل مربوط به#فتنه بود.
🌷@shahidabad313
📍#غروب كه از سر كار مي آمد مستقيم به پايگاه #بسيج مي آمد و از#رفقا اخبار را مي شنيد.هر شب با موتور به همراه ديگر بسيجيان🕌#مسجد راهي خيابان هاي مركزي#تهران بود.
💥مي گفت: من دلم براي اين ها مي سوزد، به خدا اين جوانها نمي دانند چه مي كنند، مگر مي شود#تقلب كرد آن هم به اين وسعت؟! يك روز🌷#هادي همراه🌷#سيد_علي_مصطفوي جلوي #دانشگاه رفتند.
⚘@pmsh313
🍂جمعيت اغتشاش گران كم نبود. جلوي#دانشگاه پارچه ي سياه نصب كرده و تصاوير كشته هاي خيالي اغتشاش گران روي آن نصب بود.🌷#هادي و🌷#سيد_علي از موتور پياده شدند. جرئت مي خواست كسي به طرف آن ها برود.
💢اما آن ها حركت كردند و خودشان را مقابل #تصاوير رساندند. يك باره همه ي عكس ها را كنده و پارچه ي سياه را نيز برداشتند.قبل از اين كه جمعيت #فتنه گر بخواهد كاري كند، سريع از مقابل آنها دور شدند. آن شب#بي_بي_سي اين صحنه را نشان داد.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
👈#متن_وصیت_نامه:
🌷#سردار_شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
📍#قسمت_هجدهم
💢#خطاب به علما و مراجع معظم(۱)...
💎سخنی کوتاه از یک#سرباز 40ساله در میدان، به علمای عظیمالشأن و مراجع گرانقدر که موجب روشنایی جامعه و سبب زدودن تاریکی مراجع عظام تقلید؛ سربازتان از یک#برج دیدهبانی دید که اگر این#نظام آسیب ببیند، دین و آنچه از ارزشهای آن [که] شما در حوزهها استخوان خُرد کردهاید و زحمت کشیدهاید، از بین میرود.
💎این دورهها با همه دورهها متفاوت است، این بار اگر مسلّط شدند، از#اسلام چیزی باقینمیماند. راه صحیح، حمایت بدون هرگونه ملاحظه از#انقلاب،#جمهوری_اسلامی و#ولی_فقیه است.
💎نباید در حوادث، دیگران شما را که#امید_اسلام هستید به ملاحظه بیندازند. همه شما امام را دوست داشتید و معتقد به راه او بودید.#راه_امام مبارزه با آمریکا و حمایت از جمهوری اسلامی و مسلمانان تحت ستم استکبار، تحت پرچم ولی فقیه است.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
🌱#روایتگری_شهدا
🌺@shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_هجدهم
💚اول اعتقادات قوی،بعد ورزش حرفه ای❤️
📍شکستن نفس(۳)
✔جمعي از دوستان شهيد
🍁@shahidabad313
📍توي زمين چمن بودم. مشــغول فوتبال. يک دفعه ديدم🌷#ابراهيم در كنار سكو ايســتاده. سريع رفتم به سراغش. سلام کردم و باخوشحالي گفتم: چه عجب، اين طرفها اومدي؟!
📍مجله اي دستش بود. آورد بالا و گفت: عکست رو چاپ کردن! از خوشــحالي داشــتم بال در مي آوردم، جلوتر رفتم و خواستم مجله را از دستش بگيرم. دستش را كشيد عقب و گفت: يه شرط داره! گفتم: هر چي باشه قبول دوباره گفت: هر چي بگم قبول ميکني؟
🍁@pmsh313
📍گفتــم: آره بابا قبول. مجله را به من داد. داخل صفحه وســط، عکس قدي و بزرگي از من چاپ شــده بود. در كنارآن نوشــته بود: پديده جديد فوتبال جوانان و کلي از من تعريف کرده بود.
📍کنار سكو نشستم. دوباره متن صفحه را خواندم. حسابي مجله را ورق زدم. بعد سرم را بلند کردم و گفتم: دمت گرم ابرام جون، خيلي خوشحالم کردي،
🍁@shahidabad313
📍راستي شرطت چي بود!؟آهسته گفت: هر چي باشه قبول ديگه؟گفتم: آره بابا بگو، کمي مکث کرد و گفت: ديگه دنبال فوتبال نرو!!
📍خشــکم زد. با چشــماني گرد شــده و با تعجب گفتم: ديگه فوتبال بازي نکنم؟! يعني چي، من تازه دارم مطرح ميشم!!گفت: نه اينکه بازي نکني، اما اينطوري دنبال فوتبال حرفه اي نرو. گفتم: چرا؟!
📍جلو آمد و مجله را از دســتم گرفت. عکسم را به خودم نشان داد و گفت: اين عکس رنگي رو ببين، اينجا عکس تو با لباس و شورت ورزشيه. اين مجله
فقط دست من و تو نيست. دست همه مردم هست. خيلي از دخترها ممکنه اين رو ديده باشن يا ببينن.
🍁@pmsh313
📍بعد ادامه داد: چون بچه مسجدي هستي دارم اين حرفها رو ميزنم. وگرنه کاري باهات نداشتم. تو برو #اعتقادات رو قوي کن، بعد دنبال ورزش حرفه اي برو تا برات مشکلي پيش نياد.
🍁@shahidabad313
📍بعد گفت: کار دارم، خداحافظي کرد و رفت. من خيلي جا خوردم. نشستم و کلي به حرفهاي ابراهيم فکر کردم. از آدمي که هميشه شوخي مي کرد و حرفهاي عوامانه ميزد اين حرفها بعيد بود.
📍هر چند بعدها به ســخن او رســيدم. زماني که ميديــدم بعضي از بچه هاي مسجدي و نمازخوان که اعتقادات محکمي نداشتند به دنبال ورزش حرفهاي
رفتند و به مرور به خاطر جو زدگي و... حتي نمازشان را هم ترک کردند!
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
🌱#روایتگری_شهدا
🌺@shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#زندگینامه_شهید_محسن_حججی
#قسمت_هجدهم
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
⚡﷽⚡
👈بعضی موقع ها که توی جمع #فامیل میرفت سر به سرش می گذاشتند و دستش می انداختند.😒
به خاطر عقایدش،شغلش، ریشش، تیپ و قیافه اش، حزب اللهی بودنش، زیاد رفتنش به گلزار شهدا، ارادتش به #رهبری.
💥می دانستم توی ذوقش می خورد می دانستم ناراحت می شود اما هیچ نمی گفت به روی خودش نمی آورد به همه آنها #احترام می گذاشت به تک تک شان.🤗💚
♦️بعضی موقع ها #علی کوچولوی یک ساله مان را رو به رویش می نشاند.😌
نگاهی به علی می کرد و بعد شروع می کرد به #روضه خواندن و #گریه کردن و سینه زدن.😭
#مجلس تماشایی داشتند. مجلس #دونفره پدر و پسری.
♦️بعضی موقع ها هم نصف شب صدای گریه و مناجاتش میآمد.😢
میرفتم میدیدم نشسته سر #سجاده اش و دارد برای خودش روضه می خواند.
می نشستم کنارش. آنقدر با سوز و گداز روضه می خواند که جگرم آتش می گرفت.😭💚
میگفتم: "محسن، بسته دیگه. طاقت ندارم."
🔹️روضه حضرت زهرا علیها السلام را که می خواند، دیگر بی تاب بی تاب می شدم. خودش را که نگو،بس که به نام بی بی #حساس بود و پای روضه هایش اشک می ریخت و ضجه می زد.😔😭👌🏻
🍂یک شب هم توی خانه سفره حضرت #رقیه علیهاالسلام انداختیم.💝
فقط خودم و محسن بودیم.
پارچه #سبز ی پهن کردیم و #شمع و #خرما و مقداری خوراکی روی آن چیدیم. یک لحظه محسن از خانه بیرون رفت و بعد آمد.🙄
نمی دانم از کجا یک #بوته_خار پیدا کرده بود.
بوته را گذاشت کنار بقیه چیزها.😔
💥نشست سر سفره. #بغض گلویش را گرفته بود.
من هم نشستم کنارش. نگاه کرد به بوته خار.
طاقت نیاورد.زد زیر #گریه من هم همینطور.
دو تا یک دل سیر گریه کردیم.😭😭😭😭😭
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
تنها گریه کن 18.mp3
10.55M
📚 #کتاب_صوتی 🔊
«هر شب قبل از خواب کتاب خوب بشنوید»
🏷 کتاب #تنها_گریه_کن
📌#قسمت_هجدهم
📍فصل ششم ص ۱۱۷
🍂امام گل سرسبد
🍂ماهی یک بار دیدار با امام
🍂جماران
🍂بلوار امین قم
🍂پایگاه حضرت زهرا(س)
🍂کلاس قرآن
🍂گره گشائی از مردم
🍂جهاد سازندگی
🍂خیاطی برای جبهه
🍂رد قیچی کنار انگشت
🍂حدیث کسا
📝 کتاب تنها گریه کن نوشته اکرم اسلامی، روایت زندگی اشرف السادات منتظری مادر#شهید_محمد_معماریان
🔸️#فانوس
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
Salam bar Ebrahim18.mp3
4.04M
📚 #کتاب_صوتی 🔊
«هر شب قبل از خواب کتاب خوب بشنوید»
🏷 کتاب #سلام_بر_ابراهیم
🌷#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
🌷#شهید_ابراهیم_هادی
🍂#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
🍂#قسمت_هجدهم
💚ظاهر ساده و بي آلایش ص ۱۰۰❤️
💚اخلاق ابراهیم عامل جذب کردهای محلی ص ۱۰۰❤️
💚بینش سیاسی ابراهیم ص ۱۰۱❤️
♻️وقتي براي اولين بار او را ديديم فكر كرديم كه او خدمتكار و... براي رزمندگان اســت. اما مدتي كه گذشــت به شخصيت او پي برديم.
♻️ابراهيم به نوعي ساختارشكن بود. به جاي توجه به ظاهر و قيافه، بيشتر به فكر باطن بود. بچه ها هم از او تبعيت مي كردند.
♻️هميشــه مي گفت: مهم تر از اينكه براي بچه ها لباسهاي هم شــكل و ظاهر نظامي درست كنيم بايد به فكر آموزش و معنويت نيروها باشيم و تا مي توانيم بيشتر با بچه ها#رفيق باشيم.
♻️نتيجه اين تفكر، در عملياتهاي گروه،كاملا ديده مي شد. هر چند برخي با تفكرات او مخالفت مي كردند...
📝 کتاب سلام بر ابراهیم، زندگینامه ای مختصر و بیش از شصت خاطره درباره شهید بزرگوار و مفقود الاثر ابراهیم هادی است،مردی که با داشتن قهرمانی ها، پهلوانی ها، رشادت ها، مروت ها و... با دریافت مدال شهادت کمال یافت.
🔸️#فانوس
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت_هجدهم
✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده
⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش
♻️«خاطرهای از منطقه شرهانی در عراق»
💥سال ۱۳۶۴ در منطقة عملياتي#زبيدات شرهاني بوديم. اين منطقه بسيار خطرناك و در عين حال حساس بود؛ به طوريكه هر هفته يك عمليات ايذايي از سوي هر دو طرف ايران و عراق عليه مواضع يكديگر صورت ميگرفت. ما مدت شش ماه در آن منطقه مشغول انجام وظيفه بوديم و با اين حال خط پدافندي
ثابتي نداشتيم؛
🔸️چون هر چند روز، خطوط پدافندي ما با عراقي ها در حين عقب نشيني و يا پيشروي، جابه جا ميشد و هيچگونه سنگر استراحتي هم وجود نداشت. آب و غذا هم در تاريكي شب و براي چند روز ارسال ميشد. در يكان ما سرباز بلند قامت و قوي هيكلي بود كه آرپي جي زن بود.
🔹️او هر از گاهي در نگهباني سستي ميكرد و هر بار كه از او توضيح مي خواستيم، ميگفت: «در
آينده وظيفة بزرگي دارم» و به دليل اينكه خدمتش رو به پايان بود، همه به شوخي به او ميگفتند:
ـ پس كِي اين كار مهم و بزرگ رو از تو ميبينيم؟
ـ نگران نباشيد! روزي به بودنم افتخار خواهيد كرد و در آينده از اينكه نميگذاريد سر نگهباني چرت بزنم، ناراحت خواهيد شد.
🔸️ما هم با خنده حرفهـايش را سـرپوش گذاشـتن بـر اهمـال كـاريهاش در نگهباني قلمداد ميكرديم و به همين دليل هر از گاهي اضافه خـدمت جانان ـه اي
برايش در نظر ميگرفتيم. در اين ايام بود كه عراقي ها دست به عمليات معروف زبيدات و شرهاني براي
بازپس گيري منطقة زبيدات، شرهاني و پل چم سري زدند. نبردي خونين صورت گرفت و يورش عراقي ها از هر سو آغاز شد.
💥از آنجايي كه خاكريز مشخصي وجود
نداشت، هدايت افراد بسيار مشكل و گاه غيرممكن مي شد. هر يك از سربازان در سنگر خود با استفاده از مهماتي كه از قبل زير زمين پنهان كرده بودند، پدافند
ميكرد. نيروهاي احتياط هم نمي توانستند خيلي سريع در زير آتش تهية دشمن به ما ملحق شوند. با اين اوضاع، دفاع جانانه اي صورت گرفت و هركس
هر آنچه كه آموخته و تجربه كرده بود، به كار مي بست تا پيشروي دشمن را به تأخير بيندازد.
🔸️دشمن مصمم بود با قاطعيت هر چه بيشتر، مواضع ما را تصرف كند؛ براي اين منظور، ناگهان بالگردهاي عراقي در آسمان پديدار شده، سنگرهاي ما را هدف قرار دادند و بعضي از سنگرها منهدم و تعدادي از سربازان شجاع به شهادت رسيدند. كمكم داشتيم نااميد مي شديم. احساس ميكرديم لحظات
پاياني فرا رسيده و دشمن بر ما چيره خواهد شد.
💥از گوشة سنگر، سرم را به سمت چپ كانال برگرداندم. ديدم سربازي كه هميشه ادعا داشت به وجودش افتخار خواهيم كرد، با آرپي جي اش در حال تيراندازي به سمت ادوات و افراد
دشمن است. درگيري همچنان ادامه داشت. در اين احوال، صداي مهيبي به آسمان برخاست كه متفاوت از انفجارهاي معمول بود. به سمت صدا نگاه كردم.
🔹️ديدم#سرباز_شجاع، بالگرد عراقي را هدف قرار داده و بالگرد چون آهن پاره اي عظيم با صداي مهيبي منفجر شده است. صداي االله اكبر نيروهاي ما به آسمان برخاست و رزمندگان با روحيه اي مضاعف عراقي ها را هدف قرار دادند...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
Pesaram hosein 18.mp3
4.98M
📚 #کتاب_صوتی 🔊
🎤«هر شب قبل از خواب کتاب خوب بشنوید»
📚 کتاب #پسرم_حسین
✍نویسنده: فاطمه دولتی
♻️#قسمت_هجدهم
📝 پسرم حسین، روایت زندگی شهید حسین مالکی نژاد به روایت مادر است، که از سوی انتشارات حماسه یاران به چاپ رسیده است.
🍃این اثر کوشیده تصویر یک نوجوان عاشق و دلباخته اهل بیت سلام الله علیهم را که در سن ۱۲ سالگی وارد جنگ می شود و برایش قضایای مختلفی اتفاق می افتد به تصویر بکشد.
🔘سجاده حسین
🔘دلشور حسین
🔘شهد شهادت
🔘علمدار کربلا
🔘پریشانی علی
🔘حسبن گل پرپر
🔘مادر شهید
🔘حلالیت طلبی
🔘چهارمردان قم
🔘حسرت بوسه
✨ برنامه #فانوس، خوانش کتاب های دفاع مقدس
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
Shanbeye aram 18.mp3
7.23M
📚 #کتاب_صوتی 🔊
🎤«هر شب قبل از خواب کتاب خوب بشنوید»
📚کتاب#شنبه_آرام
🕊شهید محسن فخریزاده
✍ نویسنده: محمدمهدی بهداروند
🍃انتشارات حماسه یاران
💢#قسمت_هجدهم
📝 کتاب شنبه آرام، روایت زندگی دانشمند شهید محسن فخریزاده از کلام همسر اوست.
🔘نماز
🔘نمازشب
🔘سجاده
🔘مطالعه
🔘ورزش
🔘کبوتر
🔘بدن سالم
🔘زنبور درمانی
🔘شهید چمران
🔘شهید زارعی
🔘مقام شهادت
🔘کار و کار و کار
🔘شنبه آرام
🔘باغبانی
🔘قلمه زنی
🔘امامزاده صالح(ع)
🔘جمعه
✨ برنامه #فانوس، خوانش کتاب های دفاع مقدس
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯