eitaa logo
روایتگری شهدا
25.7هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
5.3هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦 💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦 ⚡﷽⚡ 😔بعد از شهادت 👈تا مدتها توی دست داعشی ها بود. تا اینکه قرار شد لبنان و داعش، تبادلی با هم انجام بدهند.🤨 ⚡بنا شد حزب‌الله تعدادی از اسرای را آزاد کند و داعش هم پیکر محسن و دو شهید حزب الله را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزب الله را هم آزاد کند. به من گفتند: "می‌توانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را کنی?" ♦️می دانستم می‌روم در دل خطر و امکان دارد داعشی‌ها کنند و بلایی سرم بیاورند. اما آن موقع، محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهمتر بود.😢💙 🔹️قبول کردم. خودم و یکی از بچه های سوری به نام حاج سعید از مقر حزب الله لبنان حرکت کردیم و رفتیم طرف . 🔹️توی دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه اش ما را می پایید. 🍂پیکری شده و تکه تکه شده را نشانمان داد و گفت: "این همان جسدی است که دنبالش هستید!"میخکوب شدم از درون گرفتم. مثل مجسمه ها خشک شدم. رو کردم به حاج سعید و گفتم: "من چه جوری این بدن را شناسایی کنم?! این بدن شده. این بدن قطعه قطعه شده!"😭 😠بی اختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت و اسلحه اش را کرد و کشید طرفم. داد زدم: "پست فطرتا. مگه شما مسلمون نیستید?! مگه دین ندارید?! پس کو سر این جنازه?! کو دست هاش?!" 🔸️حاج سعید حرف‌هایم را تند تند برای آن داعشی ترجمه می‌کرد.☹️داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند می گفت: "این کار ما نبوده.کار داعش عراق بوده." دوباره فریاد زدم: "کجای آمده که اسیر تان را اینجور قطعه قطعه کنید!?" ♦️داعشی به زبان آمد. گفت: "تقصیر خودش بود. از بس حرصمون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کرده‌ام،و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند می زد!" 💥هر چه می کردم، پیکر قابل شناسایی نبود.به داعشی گفتیم: "ما باید این پیکر را با خودمون ببریم برای شناسایی دقیق تر." اجازه نداد. با صدای کلفت و خش دارش گفت: "فقط همینجا." 💥نمی دانستم چه بکنم. شاید آن جنازه، جنازه محسن نبود و داعش می خواست مان بدهد.😥 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🦋نماز اول وقت(۳) ص ۷۵ ✔جمعي از دوستان شهيد 💚اهل بیداری سحر و نماز شب❤️ 🦋ابراهيم روزها بسيار انسان شوخ و بذله گويي بود. خيلي هم عوامانه صحبت مي کرد. 🦋اما شبها معمولا قبل از سحر بيدار بود و مشغول نماز شب مي شد. 🍁@shahidabad313 🦋تلاش هم مي کــرد اين کار مخفيانه صورت بگيرد. 🦋ابراهيم هر چه به اين اواخر نزديک مي شد. بيداري سحرهايش طولاني تر بود. 🦋گويي مي دانست در احاديث نشانه شيعه بودن را بيداري سحر و نماز شب معرفي کرده اند. 🦋او به خواندن دعاهاي كميل و ندبه وتوســل مقيد بود. دعاها و زيارتهاي هر روز را بعد از نماز صبح مي خواند. هر روز يا زيارت عاشورا يا سلام آخر آن را مي خواند. 🍁@pmsh313 🦋هميشــه آيه وجعلنــا را زمزمه مي كرد. يكبار گفتم: آقا ابــرام اين آيه براي محافظت در مقابل دشمن است، اينجا كه دشمن نيست! 🦋ابراهيم نگاه معني داري كرد وگفت: دشــمني بزرگتر از شيطان هم وجود دارد!؟ 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
✫⇠ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده ⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش 💥يگان تكاور بعد از عبور از ميدان مين، به داخل كانال هاي عراقي سرازير شد كه تا آن لحظه، براي يگان ما امتيازي محسوب ميشد كه بدون كشف شدن به مواضع عراقي ها رسيدهايم. 🔹️در يك لحظة كوتاه، عراقي ها متوجه حضور ما در كانال هاي خود شدند. ناگهان رگبار گلوله ها از هر سو باريدن گرفت و شليك آتشبارها از زمين و هوا شروع شد و درگيري سختي به وجود آمد كه البته زياد مهم نبود؛ زيرا تكاوران ما به داخل كانالها وارد شده بودند و ادامة درگيري براي عراقي ها بسيار سخت بود. 🔸️به داخل سنگرها نارنجك مي انداختيم. صداي هياهو و داد و فرياد عراقي ها به آسمان برخاسته بود و سراسيمه با زيرشلواري و زيرپوش در داخل سنگرها دفاع مي كردند. پس از مدت كوتاهي، جنازة عراقي ها در داخل كانال انباشته شده بود كه نشان از برتري نيروهاي ما داشت. 🔸️در داخل كانال به طرف سنگرهاي استراحت عراقي ها تيراندازي مي كرديم. كانالهاي مواصلاتي عراقي ها براي ما ناآشنا بود. فريادهاي دلخراش و ترسناك عراقيها از هر سو به هوا برمي خاست و سرگردان و بدون هدف تيراندازي مي كردند. 🔹️عده اي نيز از ترس، داخل سنگرها مانده بودند. وضعيت رفته رفته خطرناكتر ميشد. ساعت حدود چهار صبح بود و هوا كم كم روشن ميشد. صداي نيروهاي احتياط و كاميون هاي حامل نيروهاي كمكي عراق به گوش ميرسيد كه نزديك مي شدند. 🔸️نيروهاي زبون عراقي از ترس در تاريكي فرياد ميزدند: «الدخيل، الدخيل» ولي ما قصد اسير گرفتن نداشتيم. مأموريت ما انهدام مواضع دشمن و گوشمالي آنها و معطوف كردن توجه فرماندهان عراقي به منطقه بود كه بتوانيم از منطقة نفت شهر حمله را آغاز كنيم. 🔹️نيروهاي كمكي عراق خيلي نزديك شده بودند. با بيسيم اطلاع داديم پشت خطوط عراقي ها را زير آتش بگيرند. سنگرهاي عراقي ها يكي پس از ديگري از بين ميرفت. بعضي هم كه نتوانسته بودند فرار كنند، خود را داخل اجساد انداخته بودند. داخل كانال عراقي ها بودم كه يكي از سربازان خودي فرياد زد: «مواظب باش!» برگشتم ديدم يك عراقي قوي هيكل كه داخل جنازه ها خود را به مردن زده بود، قصد دارد از پشت سر با سرنيزه به من حمله كند. با اسلحه اي كه در دست داشتم، يك رگبار به سر و صورت او گرفتم؛ سپس مدارك، فانسقه و كلت كمري اش را به عنوان غنيمت برداشتم. وضعيت بسيار خطرناكي به وجود آمده بود و تلفات دشمن بسيار زياد بود... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯