🌹سالگرد شهادت خطیب شهیر و مبارز،از بانیان مهدیه تهران واز نمایندگان امام راحل در تصدی امورحسبیه وشرعیه،شهید حجت الاسلام شیخ احمد کافی(ره) که درحادثه ای ساختگی در۳۰تیر۱۳۵۷ توسط رژیم شاه به شهادت رسید
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🔴 مظلومترین مادر شهید
🔸مادر شهید #یوسف_داورپناه (۱۸ ساله اهل سقّز)؛ که سازمان مجاهدین خلق(منافقین) پسرش را اسیر کردن، جلوی چشمان مادرش سرش را بریدند، شکمش را پاره پاره کردن، جگرش را درآوردن و با ساتور قطعه قطعهاش کردن...
🔹مادر با بدنِ ارباً اربا فرزند، ۲۴ ساعت تنها میماند و خود (مظلومانه)، فرزندش را خاکسپاری میکند!
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌷#مهمانی_شهدا
👈سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش علی هست🥰✋
💎سردارے که بیسیم دشمن را با دندان جوید💫
سردار شهید علیرضا موحد دانش🌹
تاریخ تولد: ۲۷ / ۶ / ۱۳۳۷
تاریخ شهادت: ۱۳ / ۵ / ۱۳۶۲
محل تولد: تهران
محل شهادت: عراق
🌹همرزم← حضور اشتباهی در چادر دشمن و قطع دست🥀 عملیات « بازی دراز» بود. صبح عملیات، حاج علی برای بیدار کردن بچهها، به سمت یکی از چادرها رفت💫 غافل از اینکه شب قبل دشمن پاتک زده، چند تا از چادرها را گرفته بودند وقتی حاجی وارد چادر شد، سربازان دشمن او را به رگبار بستند💥 خیلی سریع پشت یکی از صخرهها سنگر گرفت، اما لغزش پا روی ریگها باعث سقوط او شد و در اثر اصابت سر به تخته سنگی، برای مدتی بیهوش شد🥀 پس از به هوش آمدن، دشمن نارنجکی را به سمت او پرتاب کرد💥 حاج علی که قصد داشت نارنجک را به سمت دشمن بازگرداند، آن را در دست گرفت اما نارنجک منفجر شد💥 و دستش را از مچ قطع کرد🥀 ولی بعد از جانبازی باز هم به جبهه برگشت🕊️ مادرش← لحظه شهادت علی که زخمی شده بود، در آخرین لحظات به سختی خودش را به بیسیم دشمن رسانده، سیم آن را با دندان جوید تا مانع ارتباط آنان با عقبه گردد💫 پس از قطع سیم که دشمن متوجه این کار علی شد🥀 او را به رگبار بستند🥀🖤 حدود چند ماه بعد از شهادت دخترش به دنیا آمد🌷 و پیکرش همانطور که آرزو داشت پس از مدتها، به وطن بازگشت🕊️🕋
🌷سردار شهید علیرضا موحد دانش
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
✅#معرفی_کتاب_شهدایی
📗 #بالِ_آتش_بالِ_خون
مروری اجمالی به زندگی #شهید_عباس_دوران داشته باشد. جمشیدی در این کتاب تا حد زیادی توانسته شخصیتِ ساختارگریزِ دوران به تصویر بکشد.
♦️کتاب هر چند به زبان داستان است اما با اتکا به مستندات و واقعیت نوشته شده است و نثر روانی دارد.
مطالعه این کتاب میتواند دریچۀ جدیدی به شناخت شخصیت کسی باز کند که تا زمان حیاتش، رکوردارِ پروازهای جنگی و برونمرزی بود و تا پایان حیاتش برای بیرون راندن دشمن از پا ننشست.
🔹️ «بالِ آتش، بالِ خون» به قلم مصطفی جمشیدی و توسط «نشر اجا» راهی بازار نشر شده است.
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🔹️#پیام_شب_شهید
🔸️شهید وحید زمانینیا میگوید...
♦️راه ما حق است...
🍀#عند_ربهم_یرزقون
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @shahidabad313 🌷
┗━━━🍃🌷🍃━━━┛
◀«#جهاد_حکیمانه»️ ۳۱
🔹️گامهای دشمن در تغییر معنای زندگی(۲)
⚡اما سؤال اینجاست: شیطان چگونه معنا و هدفی که انسان از زندگی دارد را تغییر میدهد؟ چگونه است جوانی که روزگاری محبّت به اهلبیت (علیهم السلام) در سینهاش میجوشید و هدف و آرزویش همنشینی با شهدا در بهشت بود، پس از مدّتی، بدون آنکه خود بفهمد تمام آرمانهای معنوی خود را گم کرده و دغدغهاش در حدّ اینکه نمازهایش قضا نشود تنزل پیدا میکند؟
🔸️در قرآن کریم در آیات مرتبط با داستان حضرت آدم (علیه السلام) و فریب شیطان، از قول ابلیس چنین آمده است:
☀️«هَلْ أَدُلُّكَ عَلى شَجَرَةِ الْخُلْدِ ِ وَ مُلْكٍ لا يَبْلى»
(اى آدم آيا تو را به درخت خلود و سلطنتى كه كهنه نمىشود راهبرى بكنم؟)
🍂جاودانگی، خواسته¬ی آدم (علیه السلام) بوده و این تعبیر نشان می¬دهد که شیطان نیز به این خواستة آدم (علیه السلام) توجه داشته و مستقیما از ابتدا مخالفت خود با جاودانگی او را ابراز نکرده است بلکه میگوید ای آدم! اگر میخواهی جاودانه شوی از من تبعیت کن و از این درخت بخور!
🍂امروزه نیز میبینیم که استکبار جهانی هیچگاه «حقوق بشر» را تخطئه نمیکند؛ هیچگاه «آزادی» انسانها در اختیار و اراده را نفی نمیکند! اما با تنظیم ساختارهای ظالمانه در جهان و تحمیل فرهنگ غلط خود، تبعیت از هوای نفس و خواسته های حیوانی را به اسم «آزادی» بر ملّتها تحمیل میکند. همچنین به اسم دفاع از حقوق بشر، به مناطق مختلف در جهان لشکرکشی میکند و میگوید هر کس خواستار حقوق بشر است باید از این مسیری که من میگویم تبعیت کند. میگوید برای برقراری عدالت باید مثلا از سند 2030 تبعیت کند.
🔹️بنابراین اولين راهکار شیطان این نيست كه بيايد اعتقاد انسان را بی¬مقدمه دستكاري كند. گام اولی که شیطان برمی¬دارد، وسوسة انسان برای تبعیت و اطاعت عملی از اوست و بدین وسیله زمینه را برای تغییر باورها مهیا می¬کند.
♦️اطاعت، ساده محقق ميشود و بسیار فراگير است. انسان در لحظة عمل فكر نميكند كه اطاعت تا چه اندازه می¬تواند خطرناك باشد. با خود می¬گوید يك اطاعت است ديگر و آنقدر که خطرناك نيست! اما حقیقت این است که اغواء، از راه تبعیت از گامهای شیطان و به تدریج واقع میشود:
💢<وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبين»
و از گامهاى شيطان، پيروى نكنيد كه او دشمن آشكار شماست (بقره/208)
💥با تبعیت از گامهای شیطان است که معنای زندگی برای انسان تغییر میکند به گونهای حتی گاهی متوجه این چرخش هم نمیشود. البته گام اول مثل «دنده یک» خودرو است. دندة اول، دندة سنگين و سخت است. براین اساس ميبينيم اگر انساني برای اولین بار گناهی را مرتكب شود، در درون خود معارضة سختی با نفس خویش خواهد داشت. قرمز ميشود، سرخ ميشود، عرق ميريزد؛ همه برای اینکه اولين بار است که مثلا به يك دروغي مبتلا شده است. اما كم كم این آثار کاسته می¬شود بار دوم آنقدر عرق نميريزد وبعد از آن هم به تدریج دفعة سوم و چهارم با ارتکاب گناه به آن عادت می¬کند.
⭐انسان نسبت به این تبعيت احساس هراس و خطر زیادی نميكند در حالی که قرآن به شدت انسان را از تبعیت شیطان برحذر داشته و اگر توبه را در این مسیر قرار داده¬اند براي برگشتن از تبعيت شیطان است. زیرا تبعيت آنقدر خطرناك است كه بايد سریعا با توبه جبران شود.
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#زندگینامه_شهید_محسن_حججی
#قسمت_بیست_و_نهم
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
⚡﷽⚡
👈قرار بود چند نفری را از طرف لشکر اعزام کنیم سوریه. ساعت ⏰ یازده، یازده و نیم شب بود که آمد دم #خانه مان⊙﹏⊙
رفتم دم در. گفتم: "خیر باشه آقا محسن."
گفت: "آقای رشید زاده. شما فرمانده لشکر هستید. اومده ام از شما خواهش کنم که بذارید من برم."🙏🏻😢
💥گفتم: "کجا؟"
گفت: "سوریه."
#عصبانی شدم.☹️ صدایم را آوردم بالا و گفتم: "این موقع شب وقت گیر آوردی!? امروز که #پادگان بودم. چرا اونجا نگفتی؟"🤨
♦️گفت: "اونجا پیش بقیه نمی شد. اومدم دم خونه تون که التماس تون کنم."😔
گفتم: "تو یه بار رفتی محسن. نوبت بقیه است."
گفت: "حاجی قسمت میدم."گفتم: "لازم نکرده قسمم بدی. این بحث رو تموم کن و برو رد کارت."😒
🍂مثل بچه کوچک زد زیر #گریه. باز هم شروع کرد به التماس. کم مانده بود دیگر به دست و پایم بیوفتد.😭
💥دلم به حالش سوخت. کمی نرم شدم.😌
گفتم: "مطمئن باش اگه قسمتت نباشه من هم نمیتونم درستش کنم. اگه هم قسمتت باشه، نه من و نه هیچ کس دیگه نمیتونه مانع بشه."😉👌🏻
این را که گفتم کمی آرام شد.😇
اشک هایش را پاک کرد و رفت.
به رفتنش نگاه کردم.😞
با خودم گفتم: "یعنی این بچه چی دیده سوریه?"⁉️😌
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊