#تدریس انگلیسی
🔶همسر آیت الله شهید سید محمد حسین بهشتی رحمه الله تعالی: هرچی که درآمدش بود متعلق به ما بود. یعنی ایشان هیچ وقت بگیر و ببند در زندگی نداشت و می گفت همه درآمدم متعلق به شماست. التبه ایشان یک دفعه هم حتی از #دادگستری حقوقی نگرفت و یک ریال هم به #خانه نیاورد.
.
🔶می گفت جایز نیست در حالی که این همه #مستضعف است. گفتم آقا از فروشگاه #دادگستری یک لامپ بیاورید، همان جا گفتند نه هرگز، خدا نکند من چنین کاری بکنم. شما شمع روشن کنید، بنشینید، بهتر از این است که من مال #دادگستری را بیاورم.
.
🔶این قدر پرهیز می کرد ایشان از حلال و حرام، از دروغ و غیبت و غیره. اصلا یک سمبلی بود چه در جامعه، چه در خانه، کوچکترین چیزی ما از ایشان نتوانستیم ببینیم که باعث ناراحتی ما بشود.
.
.
🔶از ویژگی هایی که آقای بهشتی را در حوزه علمیه قم از سایر روحانیون #ممتاز می کرد این بود که برخلاف رویه طلاب و فضلای حوزه، دروس جدید دانشگاهی را می خواند.
.
🔶یک روز خود ایشان به فرمودند من از راه #تدریس تعلیمات دینی و درس های دیگری که مربوط به #دین می دهم حقوقی نمی گیرم و #امرار_معاش نمی کنم. چون در این کار که مربوط به امر دین است شبهه دارم و #احتیاط می کنم، حقوقم را از طریق #تدریس_انگلیسی می گیرم.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_سوم
💕 #روزگار_جواني ۱💕
✔️راوی: پدر شهيد
🍂در روستاهاي اطراف#قوچان به دنيا آمدم. روزگار #خانواده ما به سختي مي گذشت.
🍂هنوز چهار سال از عمر من نگذشته بود كه پدرم را از دست دادم.#سختي_زندگي بسيار بيشتر شد. با برخي بستگان راهي#تهران شديم.
🍂يك بچه #يتيم در آن روزگار چه ميكرد؟ چه كسي به او توجه داشت؟
زندگي من به سختي ميگذشت. چه روزها و شب ها كه نه#غذايي داشتم نه جايي براي#استراحت.
🍂تا اينكه با ياري خدا كاري پيدا كردم. يكي از بستگان ما از#علما بود. او از من خواست همراه ايشان باشم و كارهايش را پيگيري كنم.
🍂تا سنين#جواني در تهران بودم و در خدمت ايشان فعاليت ميكردم. اين هم كار خدا بود كه سرنوشت ما را با امور الهي گره زد.
🍂فضاي معنوي خوبي در كار من حاكم بود. بيشتر كار من در#مسجد و اين مسائل بود.
🍂بعد از مدتي به سراغ#بافندگي رفتم. چند سال را در يک كارگاه بافندگي گذراندم.
⚘@pmsh313
🍂با پيروزي#انقلاب به روستاي خودمان برگشتم. با يكي از دختران خوبي كه خانواده معرفي كردند #ازدواج كردم و به#تهران برگشتيم.
🍂خوشحال بودم كه خداوند سرنوشت ما را در#خانه ي خودش رقم زده بود! 😊
🍂خدا لطف كرد و ده سال در#مسجد_فاطميه در محله ي #دولاب_تهران به عنوان#خادم_مسجد مشغول فعاليت شدم.
🍂#حضور در#مسجد باعث شد كه خواسته يا ناخواسته در#رشد_معنوي فرزندانم#تأثير مثبتي ايجاد شود.
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_بیست_و_یک
💚اثر زخم فتنه❤️
#فدایی_رهبر ۲
👈رفتيم به سمت#ميدان_انقلاب. يك مقرّي بود كه نيروهاي #بسيج در آن مستقر بودند. قرار بود به آنجا رفته و پس از گرفتن تجهيزات منتظر دستور باشيم.
در طي مسير يك باره به مقابل درب #دانشگاه رسيديم. درست در همان موقع جسارت اغتشاش گران به☀️#رهبر_معظم_انقلاب آغاز شد.
⚘@pmsh313
🌷#هادي وقتي اين صحنه را مشاهده كرد ديگر نتوانست تحمل كند! به من گفت: همين جا بمون... سريع پياده شد و دويد به سمت درب اصلي#دانشگاه.
من همين طور داد مي زدم:🌷#هادي برگرد، تو تنهايي مي خواي چي كار کنی؟🌷#هادی ...🌷#هادی ...
🌷@shahidabad313
🌴اما انگار حرف هاي من را نمي شنيد. چشمانش را #اشك گرفته بود. به#اعتقادات او جسارت مي شد و نمي توانست#تحمل كند.همين طور كه🌷#هادي به سمت درب #دانشگاه مي دويد يك باره آماج سنگ ها قرار گرفت.
⚘@pmsh313
🌴من از دور او را#نگاه مي كردم. مي دانستم كه🌷#هادي بدن ورزيده اي دارد و از هيچ چيزي هم نمي ترسد. اما آنجا شرايط بسيار پيچيده بود.همين كه به درب #دانشگاه نزديك شد يك🌷#پاره_آجر محكم به صورت🌷#هادي و زير#چشم او اصابت كرد.
🌴من ديدم كه🌷#هادي يك دفعه سر جاي خودش ايستاد. مي خواست حركت كند اما نتوانست!خواست برگردد اما روي#زمين افتاد! دوباره بلند شد و دور خودش چرخيد و باز روي #زمين افتاد.
⚘@pmsh313
💢از شدت ضربه اي كه به صورتش خورد، نمي توانست روي پا بايستد. سريع به سمت او دويدم. هر طور بود در زير باراني از #سنگ و #چوب🌷#هادي را به عقب آوردم.خيلي درد مي كشيد، اما#ناله نمي كرد.#زخم بزرگي روي صورتش ايجاد شده و همه ي صورت و لباسش #غرق_خون بود.
🌷#هادي چنان دردي داشت كه با آن همه #صبر، باز به خود مي پيچيد و در حال بي هوش شدن بود.
سريع او را به #بيمارستان منتقل کرديم. چند روزي در يكي از بيمارستان هاي خصوصي تهران بستري بود. آن جا حرفي از#فتنه و اتفاقي كه برايش افتاده نزد.
⚘@pmsh313
🌴آن ضربه آنقدر#محکم بود که بخش هايي از صورت🌷#هادي چندين روز بي حس بود.شدت اين ضربه باعث شد که گونه او #شکافته شد و تا زمان 🌷#شهادت، وقتي🌷#هادي #لبخند مي زد، جاي اين زخم بر صورت او قابل مشاهده بود.
📍بعد از مرخص شدن از#بيمارستان، چند روزي صورتش بسته بود. به #خانه هم نرفت و در پايگاه #بسيج مي خوابيد، تا #خانواده نگران نشوند. اما هر روز تماس مي گرفت تا آن ها نگران سلامتي اش نباشند.
⚘@pmsh313
📍بعدها #رفقا پيگيري كردند و گفتند: بيا#هزينه_درمان خودت را بگير، اما🌷#هادي كه همه هزينه ها را از خودش داده بود لبخندي زد و پيگيري نكرد.حتي يكي از #دوستان گفت: من پيگيري مي كنم و به خاطر اين ماجرا و بستري شدن🌷#هادي، برايش درصد جانبازي مي گيرم.
🌷#هادي جواب او را هم با لبخندي بر لب داد!
🌷#هادي هيچ وقت از فعاليت هاي خودش در💥#ايام_فتنه حرفي نزد، اما همه دوستان مي دانستند كه او به تنهايي مانند يك#اكيپ_نظامي عمل مي كرد.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_سی_و_یک
💚محب و شیعه واقعی❤️
🍃 #یا_حسین(ع) ✨
👈مي گويند اگر مي خواهي شيعه ي واقعي آقا🌷#اباعبدالله (علیه السلام) را بشناسي سه بار در مقابل او نام #مقدس🌷#حسين (علیه السلام) را بر زبان جاري كنيد.خواهيد ديد كه #محب و شيعه ي واقعي حالتش تغيير كرده و💧#اشك در چشمانش حلقه مي زند.
🌷@shahidabad313
🔹️شدت علاقه و محبت🌷#هادي به🌷#امام_حسين (علیه السلام) وصف ناشدني بود. او از زماني كه خود را شناخت در راه سيد و سالار🌷#شهيدان قدم بر مي داشت.
⚘@pmsh313
🌷#هادي از بچگي در هيئت ها کمک مي کرد. او در کنار ذکرهايي که هميشه بر لب داشت، نام🌷#يا_حسين (علیه السلام) را #تکرار ميکرد واقعاً نمي شود ميزان#محبت او را توصيف كرد. اين سال هاي آخر وقتي در برنامه هاي#هيئت شركت مي كرد، حال و هواي همه #تغيير مي كرد.
⚘@pmsh313
♨️يادم هست چند نفر از كوچك ترهاي #هيئت مي پرسيدند: چرا وقتي آقا🌷#هادي در جلسات#هيئت شركت مي كند، حال و هواي #مجلس ما تغيير مي كند؟
🍂ما هم مي گفتيم به خاطر اينكه او تازه از#كربلا و #نجف برگشته.
⏺اما واقعيت چيز ديگري بود. #محبت آقا🌷#اباعبدالله (علیه السلام) با گوشت و پوست و خون او آميخته شده بود. او تا حدودي🌷#امام_حسين (علیه السلام) را شناخته بود. براي همين وقتي نام مبارك#آقا را در مقابل او مي بردند اختيار از كف مي داد.
⚘@pmsh313
🍂وقتي صبح ها براي#نماز به🕌#مسجد مي آمد. بعد از#نماز_صبح در گوشه اي از🕌#مسجد به #سجده مي رفت و در #سجده كل#زيارت_عاشورا را قرائت مي كرد.
🌷#هادي هر جا مي رفت براي#هيئت🌷#امام_حسين (علیه السلام) #هزينه مي كرد. درباره ي #هيئت_رهروان_شهدا كه نوجوانان🕌#مسجد بودند نيز هميشه جزء بانيان هزينه هاي #هيئت بود.
⚘@pmsh313
🍂زماني که🌷#هادي ساکن#نجف بود، هر#شب_جمعه به#کربلا مي رفت. در مدت حضور در #کربلا از دوستانش جدا مي شد و#خلوت عجيبي با مولای خود داشت.
📍خوب به ياد دارم که🌷#هادي از ميان همه ي شهداي#كربلا به يك🌷#شهيد علاقه ي ويژه داشت. بعضي وقت ها خودش را مثل آن🌷#شهيد مي دانست و جمله ي آن🌷#شهيد را #تكرار مي كرد.
🌷@shahidabad313
🌷#هادي مي گفت: من#عاشق_جُون، #غلام آقا🌷#اباعبدالله (علیه السلام) ، هستم. جون در روز 🌷#عاشورا به آقا حرف هايي زد كه حرف دل من به #مولا است.
⚘@pmsh313
📍او از سياه بودن و بدبو بودن خودش حرف زد و اينكه #لياقت ندارد كه خونش در رديف خون پاكان قرار گيرد. من هم همين گونه ام. نه آدم درستي هستم. نه...
💥در اين آخرين سفر🌷#هادي مطلبي را براي من گفت كه خيلي عجيب بود!🌷#هادي مي گفت: يك بار در #نجف تصميم گرفتم كه سه روز آب و غذا كمتر بخورم يا اصلاً نخورم تا ببينم مولاي ما🌷#امام_حسين (علیه السلام) در روز🌷#عاشورا چه حالی داشت.
⚘@pmsh313
🍂اين كار را شروع كردم. #روز_سوم حال و روز من خيلي خراب شد. وقتي خواستم از #خانه بيرون بيايم ديدم چشمانم سياهي مي رود.
💎من همه جا را مثل#دود مي ديدم. آنقدر حال من بد شد كه نمي توانستم روي پاي خودم بايستم. از آن روز بيشتر از قبل مفهوم🌷#كربلا و💧#تشنگي و🌷#امام_حسين (علیه السلام) را مي فهمم.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_سی_و_سوم
💚زندگی در نجف را دوست داشت❤️
🍃 #ساکن_نــجف✨
👈مي گفت: آدمي كه💥#ساكن_نجف شده نمي تواند جاي ديگري برود. شما نمي دانيد#زندگي در#كنار_مولا چه لذتي دارد.
🌷@shahidabad313
🌷#هادي آنچنان از#زندگي در💥#نجف مي گفت كه ما #فكر مي كرديم در بهترين هتل ها#اقامت دارد!
🌴اما لذتي كه به آن اشاره مي كرد چيز ديگري بود.🌷#هادي آن چنان غرق در معنويات💥#نجف شده بود كه نمي توانست چند روز#زندگي در#تهران را تحمل كند.در مدتي كه#تهران بود در🕌#مسجد و پايگاه#بسيج حضور مي يافت.هنگام حضور در#تهران احساس راحتي نميكرد!
🌷@shahidabad313
🌴يك بار پرسيدم از چيزي ناراحتي!؟ چرا اينقدر گرفته اي؟گفت: خيلي از وضعيت#حجاب خانم ها توي#تهران ناراحتم. وقتي آدم توي#كوچه راه ميره، نمي تونه سرش رو بالا بگيره.بعد گفت: يه💥#نگاه_حرام آدم رو خيلي عقب مي اندازه. اما در #نجف اين مسائل نيست. شرايط براي#زندگي_معنوي خيلي مهياست.
⚘@pmsh313
🌷#هادي را كه مي ديدم، ياد بسيجي هاي#دوران_جنگ مي افتادم. آنها هم وقتي از#جبهه بر مي گشتند، علاقه اي به ماندن در#شهر نداشتند. مي خواستند دوباره به#جبهه برگردند.البته تفاوت #حجاب زنان آن موقع با حالا قابل گفتن نيست!
🌷@shahidabad313
🍂خوب به ياد دارم از زماني که🌷#هادي در💥#نجف ساکن شد، به اعمال و رفتارش خيلي#دقت مي كرد.شروع كرده بود برخي رياضت هاي#شرعي را انجام مي داد. #مراقب بود كه كارهاي#مكروه نيز انجام ندهد.
📍وقتي در#نجف ساکن بود، بيشتر شب هاي#جمعه با ما تماس مي گرفت.اما در ماه هاي آخر خيلي تماسش را کم کرد. عقيده ي من اين است که ايشان مي خواست خود را از#تعلقات_دنيا جدا کند.شماره #تلفن_همراه خود را هم عوض کرد. مي خواست دلبستگي به#دنيا نداشته باشد.
🌷@shahidabad313
📍مي گفت شماره را عوض کردم که#رفقا تماس نگيرند.مي خواهم از حال و هواي اينجا خارج نشوم.
خواهرش مي گفت:🌷#هادي براي اينكه ما ناراحت نشويم هيچ وقت نمي گفت در💥#نجف سختي کشيده، هميشه طوري براي ما از اوضاعش تعريف مي کرد که انگار هيچ مشکلي ندارد.فقط از#لذت حضور در#نجف و#معنويات آنجا مي گفت.#آرزو مي كرد كه روزي همه با هم به#نجف برويم.
⚘@pmsh313
🍂يک بار در#خانه از ما پرسيد: چطور بايد#ماکاروني درست کنم؟ ما هم يادش داديم.
طوري به ما نشان داد که آنجا خيلي راحت است، فقط مانده كه براي دوستان طلبه اش#ماكاروني درست كند.
🌷@shahidabad313
🍂شرايطش را به گونه اي توضيح مي داد که#خيال ما راحت باشد.هميشه اوضاع#درس خواندن و طلبگي اش را در#نجف#آرام توصيف مي کرد.وقتي به#تهران مي آمد، آن قدر دلش براي💥#نجف تنگ مي شد و براي بازگشت لحظه شماري مي کرد كه #تعجب مي كرديم. فکر هم نمي کرديم آنجا شرايط سختي داشته باشد.
🌷#هادي آن قدر زندگي در💥#نجف را دوست داشت كه مي گفت: بياييد همه برويم آنجا#زندگي کنيم. آنجا به آدم#آرامش واقعي مي دهد. مي گفت #قلب_آدم در#نجف يک جور ديگر مي شود.
🌷@shahidabad313
⏺بعضي وقت ها#زنگ مي زد مي گفت#حرم هستم، گوشي را نگه مي داشت تا به#حضرت_علي (علیه اسلام)#سلام بدهيم.او طوري با ما#حرف مي زد که دلواپسي هاي ما برطرف و خيالمان#آسوده مي شد.
💎اصلاً فکر نمي کرديم شرايط🌷#هادي به گونه اي باشد كه#سختي بكشد#فکر مي کردم🌷#هادي چند سال ديگر مي آيد#ايران و ما با يک#طلبه با#لباس_روحانيت مواجه مي شويم، با همان#محاسن و#لبخند هميشگي اش.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_سی_و_نهم
💚مسائل معنوی❤️
✨ #عرفان ۲🍃
✔️راوی:از دوستان شهید
👈خانه اي وسيع و قديمي در☀️#نجف به🌷#هادي سپرده شده بود تا از آن نگهداري کند.او در يکي از اتاق هاي کوچک و محقر آن#سکونت داشت.بيشتر وقتش را در🏠#خانه به#عبادت و📚#مطالعه اختصاص داده بود.او از صاحب🏡#خانه اجازه گرفته بود تا زائران تهي دستي که پولي ندارند را به آن🏕#خانه بياورد و در آنجا به آن ها#اسکان دهد.
🌷@shahidabad313
♦️براي زائران غذا درست مي کرد. در بيشتر کارها کمک حالشان بود. اگر زائري هم نبود، به تهي دستان اطراف🏠#خانه#سکونت مي داد و در هيچ حالي از کمک دادن دريغ نمي کرد.آن🏚#خانه حدود صد سال قدمت داشت و بسيار وسيع بود، شايد هر کسي جرئت نمي کرد در آن#زندگي کند.
⚘@pmsh313
💥بعد از🌷#شهادت_هادي آن را به طلبه ي ديگري سپردند، اما آن#طلبه نتوانست با#ظلمت و#وحشت آن🏚#خانه کنار بيايد!#اربعين که نزديک مي شد🌷#هادي اتاق ها را به#زائران و#مهمانان مي داد و خودش يک گوشه مي خوابيد.گاهي پتوي خودش را هم به آنها مي بخشيد. او#عادت کرده بود که بدون بالش و لوازم گرمايشي بخوابد.
🌷@shahidabad313
☘يک بار#مريض شده بود خودش در#سرما در راهروي🏠#خانه خوابيد اما اتاق را که گرم بود در اختيار زائران راهپيمايي#اربعين قرار داد.او در اين مدت با#پيرمرد نابينايي آشنا شده بود و کمک هاي زيادي به او کرده بود. حتي آن#پيرمرد نابينا را براي#زيارت به☀️#کربلا هم برده بود.
⚘@pmsh313
🌷#هادي زماني كه مشغول كارهاي عرفاني و#ذكر و#خلوت شده بود، كمتر با ديگران#حرف مي زد.اين هم از توصيه هاي بزرگان است كه انسان در ابتداي راه#سكوت را بر هر كاري مقدم بدارد.
🌷@shahidabad313
🌷#هادي مي دانست بسياري از معاشرت ها تأثير منفي در#رشد_معنوي#انسان دارد، لذا#ارتباط خود را با بيشتر#دوستان در حد يك#سلام_و_عليك پايين آورده بود.اين اواخر بسيار#كتوم شده بود. يعني خيلي از#مسائل_معنوي را#پنهان مي كرد.از طرفي تا آنجا كه امكان داشت در راه خدا#زحمت مي كشيد.هر زائري كه به☀️#نجف مي آمد، به خانه ي خودش مي برد و از آنها پذيرايي مي كرد.
🌱هيچ وقت دوست نداشت كه ديگران#فكر كنند كه آدم خوبي است. اين سال آخر روزه داري و ديگر مراقبت هاي#معنوي را بيشتر كرده بود.تا اينكه ماجراي#مبارزه_با_داعش پيش آمد،🌷#هادي آنجا بود كه از#خلوت_معنوي خود بيرون آمد.او به قول خودش#مرد_ميدان_جهاد بود شجاعتش را هم قبلاً اثبات كرد. حالا هم#ميدان_مبارزه ايجاد شده بود.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_چهل_و_پنجم
💚تصویر امام خامنه ای بر سینه❤️
✨ #حماسه_ی_جاودان🍃
👈از شخصي پرسيدم: از حركت☀️#اربعين امسال كه بيش از بيست ميليون#زائر به سوي#كربلا رفتند چه چيزي فهميدي؟ گفت: يعني اينكه در#كربلا#خون بر#شمشير پيروز شد.اگر آن روز كاروان☀️#عاشورا همگي به🌷#شهادت رسيدند، اما در واقع#پيروز شدند كه بعد از قرن ها اين گونه از آنها ياد مي شود و مردم در مسير آن ها اين گونه قدم بر مي دارند.
🌷@shahidabad313
💢يادم هست چند ماه قبل و زماني كه#تكريت به دست نيروهاي مردمي آزاد شد، يكي از انديشمندان غربي گفته بود: آنچه امروز در#عراق اتفاق مي افتد يعني پيروزي#عقيده و#آرمان☀️#امام_خميني(رحمت الله علیه).
⚘@pmsh313
💢اين شخص ادامه داد: تعجب مي كنم كه عراقي ها #هشت_سال با (امام)#خميني جنگ كردند، اما حالا #رزمندگان عراقي كه فرزندان همان پدران هستند، براي#نبرد با دشمني به نام⚡#داعش به الگوهايي متوسل مي شوند كه#رزمندگان_ايراني از آن استفاده مي كردند.
🌷@shahidabad313
💢اين شخص ادامه مي دهد: استفاده از نمادهايي مانند#چفيه و#پيشاني_بند و روحيات#معنوي خاص#رزمندگان_ايراني، براي عراقي ها چنان انگيزه اي ايجاد كرد كه شهر#تكريت، مهمترين پايگاه#حزب_بعث را به راحتي آزاد كردند.
⚘@pmsh313
📌اين شخص به نام گذاري يكي از خيابان هاي#بغداد به نام👇#امام_خميني(رحمت الله علیه) اشاره كرده و مي گويد: اين ها همه بيانگر اين مطلب است كه#تفكر_انقلاب_اسلامي_ايران به دل همه ي مردم كشورهاي مردمي#خاورميانه صادر شده. از#لبنان و#سوريه و#فلسطين تا#عراق و#يمن و...
ايراني ها بر اساس#تفكر_امام_معصوم خود يعني☀️#ابا_عبد_الله_الحسين(علیه السلام) وارد ميدان #مبارزه شدند و زير بار#ذلت نرفتند. و حالا همين #تفكر ميان ملت هاي#مسلمان و#آزاده در حال#رشد است.
🌷@shahidabad313
📌مردم#عراق نيز همين#شعار را الگوي خود قرار داده اند و مشغول#نبرد با نيروهاي#داعش هستند.🌷#هادي زماني كه وارد نيروهاي مردمي شد، به عنوان يك#الگو مورد توجه#رزمندگان_عراقي قرار گرفت.
⚘@pmsh313
♨️او هميشه تصوير☀️#مقام_معظم_رهبري را روي سينه داشت. همين كار باعث شد كه بسياري از دوستان او نيز كه#عراقي بودند همين كار را انجام دهند.
🌷@shahidabad313.
💢او به#مسائل_معنوي بسيار توجه مي كرد.☀️#نماز_شب و#اخلاص او مورد توجه#رزمندگان_عراقي قرار گرفت. در راستاي همين تأثيرگذاري بود که بحث#چفيه و$پيشاني_بند را مطرح کرد.فرماندهان#حشد_الشعبي که به او اعتماد کامل داشتند، او را با صد ميليون تومان#پول به#ايران فرستادند.
⚘@pmsh313
🌟او اجازه داشت هر طور که مي خواهد#خرج کند، اما🌷#هادي رعايت مي کرد که از آن#پول براي خودش خرج نکند. گاهي آنقدر رعايت مي کرد که#بيسکوييت را جايگزين وعده ي غذايي مي کرد!
با اينکه#پول زيادي براي خريد اقلام به همراه داشت اما حواسش بود که بهترين جنس ها را بخرد.#دقت مي کرد که براي#ريال به#ريال اين#پول که توسط مردم#عراق تهيه شده#زحمت بکشد تا#بيهوده هدر نرود.
💎براي مثال براي تهيه ي#چفيه از#تهران به#يزد رفت تا از#كارخانه و ارزانتر تهيه کند. پيشاني بندها را در#تهران#چاپ کرده بود و به#خانه مي آورد تا خواهرانش آنها را بريده و آماده کنند.او#سعي مي کرد کاري که انجام مي دهد، به نحو#احسن باشد.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_چهل_و_ششم
💚ديدگاهش دنيوي نبود❤️
🍃 #آخرین_حضور✨
✔️راوی:خانواده شهید
🌟خواهرش مي گفت: گاهي از☀️#نجف زنگ می زد مي گفت به چيزي نياز پيدا کرده، ما سريعاً برايش تهيه مي کردم و مي فرستاديم.#ماه_رمضان که آمده بود آلوچه و چيزهاي ترش خريده بودم! رفت آنها را آورد سر سفره تا با آنها#افطار کند!
🌷@shahidabad313
🍭مي گفت: آنقدر در☀️#نجف چيزهاي شيرين خورده ام كه الآن دوست دارم چيزهاي ترش بخورم. به خاطر همين خوردني هاي ترش برايش به☀️#نجف مي فرستادم.
⚘@pmsh313
⚡آخرين باري که به#تهران آمد،#ايام_عرفه و تقريباً آبان ماه سال 1393 بود. رفتار و اخلاق🌷#هادي خيلي تغيير كرده بود. احساس مي كرديم خيلي بزرگتر شده.
🌷@shahidabad313
⚡آن دفعه با مقدار زيادي#پول نقد آمده بود! هر روز#صبح از#خانه بيرون مي رفت و شبها بر مي گشت.بعد هم به دنبال خريد لوازم مورد نياز نيروهاي مردمي#عراق بود. طراحي#پرچم، تهيه ي#چفيه و#سربند و ... از كارهاي او بود.
⚘@pmsh313
⚡مقدار زيادي پارچه ي زرد با خودش آورده بود. ما کمکش کرديم و آنها را بريديم.پارچه ِ ها باريك باريك شد.🌷#هادي اسامي☀️#حضرت_زهرا(علیها السلام) را رويشان چاپ کرد و از آن ها سربندهاي قشنگي درآورد. همه ي آن سربندها را با خودش به☀️#نجف برد.
🌷@shahidabad313
⚡در آخرين حضورش در#تهران، حدود هشتاد نفر از بچه هاي کانون🕌#مسجد به#مشهد رفتند.در آن سفر🌷#هادي هم حضور داشت، زحمات زيادي کشيد. او يکي از بهترين نيروهاي اجرايي بود. اين#مشهد آخرين خاطره ي رفقاي مسجدي با🌷#هادي رقم زده شد.🌷#هادي وقتي در☀️#نجف مشغول#درس و#کار بود، مانند ديگر#جوانان اين توانايي را در خودش ديد که تشکيل#خانواده دهد و مسئوليت خانواده ي جديدي را به دوش بگيرد.
⚘@pmsh313
⭐به اطرافيان گفته بود اگر مورد خوبي سراغ دارند به او معرفي کنند.🌷#هادي هم مثل همه ملاک هايي براي#انتخاب_همسر در ذهنش داشت.ملاک هاي او بر خلاف برخي#جوانان_نسل_جديد، ملاک هاي خاص و خدايي بود. ديدگاهش دنيوي نبود. او به فراتر از اين چيزها مي انديشيد.
🌷@shahidabad313
🌷#هادي دلش مي خواست همسرش#حجاب_کامل داشته باشد. مي گفت دوست ندارم همسرم به شبکه هاي اجتماعي و تلويزيون و...#وابستگي_غلط داشته باشد.🌷#هادي اخبار را پيگيري مي كرد، اما به راديو و تلويزيون#وابستگي و#علاقه نداشت.وقتش را پاي سريال ها و فيلم ها#تلف نمي كرد. مي گفت خيلي از اين برنامه ها وقت#انسان را#هدر مي دهد.
⚘@pmsh313
💢از نظر او#زندگي بدون اين ها زيباتر بود. چند جايي هم در☀️#نجف براي#خواستگاري رفته بود اما...بار آخر با پدرش#صحبت كرد و گفت: بايد#عيد_نوروز با من به☀️#نجف بياييد. من رفته ام#خواستگاري و از من خواسته اند با خانواده ات به#خواستگاري بيا.
🌷@shahidabad313
📌روزهاي آخر كارهاي خودش را هماهنگ كرد. حدود هزاران #چفيه براي#حشد_الشعبي خريد. چندين هزار#پرچم و#پيشاني_بند هم طراحي و چاپ کرد و با خودش برد.خواهرش مي گفت: آخرين بار وقتي🌷#هادي به☀️#نجف رفت، يک#وصيتنامه با دست خط کاملاً معمولي که پاک نويس هم نشده بود داخل#كمد پيدا كرديم.
⭐در آنجا نوشته بود: حجاب هاي امروزي بوي☀️#حضرت_زهرا (علیها السلام) نمي دهد حجابتان را زهرايي کنيد.پيرو خط#ولايت_فقيه باشيد. اگر دنبال اين#مسير باشيد، به آن چيزي که مي خواهيد مي رسيد همان طور که من رسيدم. راهپيمايي نُه دي يادتان نرود.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_چهل_و_هفتم
💚سعادت با کتاب#معراج_السعاده❤️
✔️راوی: خواهر شهید
👈سال هاي آخر☀️#ماه_رمضان را به#ايران مي آمد.هميشه با ورود به#ايران ابتدا به☀️#مشهد مي رفت و موقع بازگشت به☀️#نجف هم به☀️#مشهد مي رفت.
🌷@shahidabad313
💢در شب هاي☀️#ماه_رمضان با هم به🕌#مسجد_الشهدا و#مجلس دعاي#حاج_مهدي_سماواتي مي رفتيم.برخي شبها نيز با هم به🕌#مسجد_ارك و#مجلس دعاي#حاج_منصور مي رفتيم. چه شبها و روزهايي بود. ديگر تكرار نمي شود.
⚘@pmsh313
🌷#هادي در كنار كارهاي#حوزه و#تحصيل به كارهاي هنري هم مشغول شده بود.يادم هست كه در رايانه ي شخصي او تصاوير بسيار زيبايي ديدم كه توسط خود🌷#هادي كار شده بود؛ تصاوير🌷#شهدا كه توسط فتوشاپ آماده شده بود.
🌷@shahidabad313
💢بودن در آن روزها كنار🌷#هادي براي ما دنيايي از#معرفت بود.در اين آخرين#سفر#رفتار و#اخلاق او خيلي تغيير كرده بود؛ معنوي تر شده بود.يك شب از برادرم سؤال كردم چطور اين قدر#تغيير كردي؟
⚘@pmsh313
🌟گفت: كتابي هست به نام#معراج_السعاده واقعاً اگر كسي مي خواهد به#معراج يا به_سعادت برسد، بايد هر#شب يك#صفحه از اين#كتاب را بخواند.بعد #كتاب خودش را آورد و از روي#كتاب براي ما مي خواند و مي گفت به اين توصيه ها#عمل كنيد تا به#سعادت برسيد.
🌷@shahidabad313
📌مثلاً، يك#شب مي گفت: سعي كنيد#سكوت شما بيشتر از حرف زدن باشد.هر حرفي مي خواهيد بزنيد#فكر كنيد كه آيا#ضرورت دارد يا نه؟! بي دليل#حرف نزنيد كه خيلي از صحبت هاي ما به#گناه و#دروغ و ...#ختم مي شود.
⚘@pmsh313
🍁شب بعد درباره ي#شوخي و#خنده_زياد#حرف زد.اينكه در شوخي ها كسي را#مسخره نكنيم. افراد را به خاطر#لهجه و ... مورد#تمسخر قرار ندهيم.البته خودش هم قبل از همه اين موارد را#رعايت مي كرد.
🌷@shahidabad313
🍁شب ديگر درباره ي اين#صحبت كرد كه در#كوچه و#خيابان سرتان را بالا نگيريد. با صداي بلند در جلوي#نامحرم#حرف نزنيد.سعي كنيد سر به زير باشيد. اگر با#نامحرم زياد و بي دليل#صحبت كند،#حيا و#عفت او از دست مي رود.#گوهر يك#زن در#حيا و#عفت اوست.
⚘@pmsh313
🍀روز بعد به#ميدان_انقلاب و#پاساژ_مهستان رفت تا مقداري وسايل لازم براي#عراق را تهيه كند.آن#شب وقتي به#خانه آمد يك#هديه براي ما آورده بود.#كتاب_معراج_السعاده را به ما#هديه داد.
هنوز اين#كتاب را داريم و به توصيه ي🌷#هادي آن را مي خوانيم و سعي در#عمل كردن آن داريم.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_پنجاه
💚انسان الهی❤️
✔️راوی:شیخ محمد صبیحاوی و....
👈من همه گونه#انسان ديده ام. با افراد زيادي برخورد داشته ام. اما بدون#اغراق مي گويم كه مثل🌷#شيخ_هادي را كمتر ديده ام.#انسان مؤمن، صالح، عابد، زاهد، متواضع، شجاع و... او براي جمع ما#خير_محض بود.
🌷@shahidabad313
💢اين سخنان، نه به خاطر اين است كه او🌷#شهيد شده، ما🌷#شهيد زياد ديده ايم. اما🌷#هادي انسان ديگري بود. به همه ي دوستان روش ديگري از#زندگي را آموخت. او#انسان بزرگي بود، به خاطر اينكه#دنيا در چشمش كوچك بود. به همين خاطر در هر جمعي وارد مي شد#خير_محض بود.
⚘@pmsh313
💢بسياري از روزها را#روزه دار بود، اما دوست نداشت كسي بداند. از#خنده زيادي به خاطر#غفلت از#ياد_خدا گريزان بود، اما هميشه#لبخند برلب داشت. تمام#صفات_مؤمنين را در او مي ديديم.
هميشه به ما#كمك مي كرد. يعني هركسي را كه#احتياج به#كمك داشت ياري مي كرد.
🌷@shahidabad313
💢يكبار براي#منزل خودم يك#تانكر خريدم و نمي دانستم چگونه به#خانه بياورم، ساعتي بعد ديدم كه🌷#هادي#تانكر را روي كمرش بسته و به#خانه آمد! او آنقدر در حق من برادري كرد كه گفتني نيست.
💢بعضي روزها از او#خبر نداشتيم، او#مريض بود و ما بي خبر بوديم.#دوست نداشت كسي بداند! از#مشكلات و از امور دنيايي حرف نمي زد، انگار كه هيچ مشكلي ندارد. اما مي دانستيم كه اينگونه نيست.
🌷@shahidabad313
🌟#خوب#درس مي خواند و زود#مطلب را مي گرفت. خوب مي فهميد. در كنار دروس حوزوي، فعاليت هاي بسياري انجام مي داد.يكبار در☀️#مسير_كربلا با او همراه بودم.#متواضع اما بشاش و خنده رو بود. از همه ديرتر مي خوابيد و زودتر بلند مي شد.
⚘@pmsh313
💎كم خوراك و كم خواب بود.#اهل_عبادت و#زيارت بود. وقتي به كنار#حرم معصومين(ع)مي رسيد ديگر در حال خودش نبود.#همه_فن_حريف بود. در#نبرد و#مبارزه،#مرد_ميدان_جهاد و به نوعي#فرمانده بود، در ديگر كارها نيز همينطور.
💢#خاكي و افتاده بود. بارها ديدم كه سيني چاي را در دست دارد و به سمت برخي نيروهاي ساده مي رود.#عاشق زيارت☀️#شب_جمعه در☀️#كربلا بود. وقتي هم كه🌷#شهيد شد، چهار روز پيكرش گم شده بود، البته اين حرف ها بهانه است.🌷#هادي دوست داشت يك شب جمعه ي ديگر به☀️#كربلا برود كه خدا دعايش را#مستجاب كرد.روز يكشنبه🌷#شهيد شد و☀️#شب_جمعه در🌷#كربلا و☀️#نجف تشييع شد.درست در اولين روز🌷#فاطميه!
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_پنجاه_و_یک
💚در خط مقدم❤️
✔️راوی:محمد رضا ناجی
👈از مؤسسه ي#اسلام_اصيل با🌷#هادي آشنا شدم. بعد از مدتي از مؤسسه بيرون آمد و بيشتر مشغول#درس بود. ما در#ايام_محرم در🕌#مسجد_هندي☀️#نجف همديگر را مي ديديم.بعد از مدتي بحران⚡#داعش پيش آمد.🌷#هادي را بيشتر از قبل مي ديدم. من در جريان#نمايشگاه_فرهنگي با او همکاري داشتم.يک روز مي خواستم به منطقه ي عملياتي بروم که🌷#هادي را ديدم. او اصرار داشت با من بيايد. همان روز هماهنگ کردم و با🌷#هادي حرکت کرديم.
🌷@shahidabad313
🍁او خيلي آماده و خوشحال بود. انگار گمشده اش را پيدا کرده. در آنجا روي يک کاغذ نوشته بود:#عاشق_مبارزه با صهيونيست ها هستم. من هم از او عکس گرفتم و او براي دوستانش فرستاد.بعد از چند روز راهي شهر#شيعه نشين «بلد» شديم. اين شهر محاصره شده بود و تنها يک راه مواصلاتي داشت.اين مسير تحت اشراف تک تيراندازهاي⚡#داعش بود. هر کسي نمي توانست به راحتي وارد#شهر_بلد شود.
⚘@pmsh313
☀️#صبح به نيروهاي#خط_مقدم ملحق شديم.🌷#هادي با اينکه به عنوان تصويربردار آمده بود، اما يک#سلاح در دست گرفت و مشغول شد. چند تصوير معروف را آنجا از🌷#هادي گرفتيم.همان جا ديدم که🌷#هادي پيشاني بندهاي زيباي☀️#يا_زهرا(علیها سلام) را بين#رزمندگان پخش مي کند.آن روز در تقسيم غذا بين#رزمندگان کمک کرد. خيلي خوشحال و سر حال بود.
🌷@shahidabad313
💢مي گفت: جبهه ي اينجا حال و هواي#دفاع_مقدس ما را دارد. اين بچه ها مثل بسيجي هاي خود ما هستند.🌷#هادي مدتي درمنطقه ي عمليات#بلد حضور داشت. در چند مورد پيش روي و حمله ي#رزمندگان حضور داشت وخاطرات خوبي را از خودش به#يادگار گذاشت.
در آن ايام هميشه#دوربين در دست داشت و مشغول فيلم برداري و عکاسي بود.
⚘@pmsh313
💢يک روز من را ديد و گفت: آنجا را ببين. يک#دکل مخابراتي هست که#پرچم⚡#داعش بالاي آن نصب شده. بيا برويم و#پرچم را پايين بکشيم.گفتم شايد تله باشد. آنها منتظرند ببينند چه کسي به اين#پرچم نزديک مي شود تا او را بزنند.در ثاني شما تجربه ي بالا رفتن از#دکل داري؟ اين#دکل خيلي بلند است.
ممکن است آن بالا سرگيجه بگيري. خلاصه راضي شد که اين کار را انجام ندهد.
🌷@shahidabad313
🌟#عمليات_بلد تمام شد و اين شهر آزاد شد.🌷#هادي تقاضاي#اعزام به☀️#سامرا داشت. رفتم و کار#اعزام او را انجام دادم. با او راهي منطقه ي☀️#سامرا شده و به#زيارت رفتيم.سه روز بعد با هم به يک منطقه ي درگيري رفتيم. منطقه تحت سيطره ي⚡#داعش بود. من و برخي#رزمندگان، خيلي سرمان را پايين گرفته بوديم. واقعاً مي ترسيديم. 🌷#هادي شجاعانه جلو مي رفت و فرياد ميزد: لاتخاف، لاتخاف ماکوشيئ... نترس، نترس چيزي نيست.ما آنقدر جلو رفتيم که به دشت باز رسيديم. از#صبح تا#عصر در آنجا#محاصره شديم.
⚘@pmsh313
🌟خيلي#ترس داشت. نمي دانستيم چه کنيم اما🌷#هادي خيلي#شاد بود! به همه روحيه مي داد.#عصر بود که راه باز شد و برگشتيم. از آنجا با هم راهي#بغداد شديم. بعد هم☀️#نجف رفتيم و چند روز بعد🌷#هادي به تنهايي راهي#سامرا شد.ما از طريق شبکه هاي اجتماعي با هم در#ارتباط بوديم. يک شب وقتي با🌷#هادي صحبت مي کردم گفت: اينجا اوضاع ما#بحراني است! من امروز در يک قدمي🌷#شهادت بودم.
🌷@shahidabad313
💎او ادامه داد: يک انتحاري پشت سر ما در ميان نيروها⚡#منفجر شد. من بالاي پشت بام#خانه بودم که بلافاصله يک انتحاري ديگر در حياط#خانه خودش را⚡#منفجر کرد و... چند روز بعد🌷#هادي به☀️#نجف برگشت. زياد در شهر نماند و به منطقه ي مقداديه رفت. از آنجا هم راهي☀️#سامرا شد.دو تن از دوستانم با او رفتند. دوستان من چند روز بعد برگشتند. با🌷#هادي تماس گرفتم و گفتم: کي برمي گردي؟ گفت: ان شاءالله#مصلحت ما☀️#شهادت است! من هم گفتم اين هفته پيش شما مي آيم تا با هم فيلم و عکس بگيريم.اما چند روز بعد روز دوشنبه بود که از دوستان شنيدم که🌷#هادي🌷#شهيد شده.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_پنجاه_و_دوم
💚ابراهیم تهرانی❤️
✔️راوی: حاج باقر شیرازی
👈چند روزي بود كه🌷#هادي را نمي ديدم. خبري از او نداشتم. نمي دانستم براي جنگ با⚡#داعش رفته.در🕌#مسجد هندي همه از او تعريف مي كردند؛ از#اخلاق_خوب،#لب_خندان و مهم تر اينكه با#لوله_كشي آب، در#منزل بيشتر مردم، يك#يادگار از خودش گذاشته بود.
🌷@shahidabad313
💢يكي دو بار هم به او زنگ زدم. اما برنداشت. توي گوشي نام او را به عنوان «🌷#ابراهيم_تهراني» ثبت كرده بودم.خودش روز اول گفته بود من را🌷#ابراهيم صدا كنيد. بچه ي#تهران هم بود.براي همين شد#ابراهيم_تهراني.
⚘@pmsh313
💢تا اينكه يك روز به🕌#مسجد آمد. خوشحال شدم و سلام عليك كرديم. گفتم:🌷#ابراهيم_تهروني كجايي نيستي؟ مي دانستم در حوزه ي علميه هم او را اذيت كرده اند. او با#دوچرخه به#حوزه و براي كلاس مي رفت، اما برخي افراد با اين كار مخالفت مي كردند.با اينكه#درس و#بحث او#خوب بود و حسابي مشغول#مطالعه بود، اما چون در كنار#درس مشغول#لوله_كشي بود، بعضي ها مي گفتند يك#طلبه نبايد اين كارها را انجام دهد!
🌷@shahidabad313
💢خلاصه آن روز كمي#صحبت كرديم.من فهميدم كه براي#جهاد به نيروهاي#حشد_الشعبي ملحق شده.آن روز در خلال صحبت ها احساس كردم در حال#وصيت_كردن است. نام دو#سيد_روحاني را برد و گفت: من به دلايلي به اين دو نفر كم محلي كردم. از طرف من از اين دو نفر#حلاليت بطلب.بعد يكي از اساتيد خودش را نام برد و گفت: اگر من برنگشتم، حتماً از فلاني#حلاليت بطلب. نمي خواهم كينه اي از كسي داشته باشم و نمي خواهم كسي از من#ناراحت باشد.
⚘@pmsh313
💢مي دانستم آن#شيخ يك بار به#مقام_معظم_رهبري#توهين كرده بود و...او همين طور#وصيت كرد و بعد هم رفت.يك#پيرمرد_نابينا در محل داشتيم كه🌷#هادي با او#رفيق بود. او را تر و خشك مي كرد. حمام مي برد و...هميشه هم او را با خودش به🕌#مسجد مي آورد.🌷#هادي سراغ او رفت و با هم به🕌#مسجد آمدند.
🌷@shahidabad313
💢بعد از#نماز بود كه ديگر🌷#هادي را نديدم. تا اينكه هفته ي بعد يكي از دوستان به🕌#مسجد آمد و خبر🌷#شهادت او را اعلام كرد.من به اعلاميه ي او#نگاه كردم. تصوير خودش بود اما نوشته بود:🌷#شيخ_هادي_ذوالفقاري. اما من او را به نا🌷#ابراهيم_تهراني مي شناختم.بعدها شنيدم كه يكي از دوستان🌷#شهيد او «🌷#ابراهيم_هادي» نام داشت و🌷#هادي به او بسيار علاقه مند بود.
⚘@pmsh313
💢خبر را در🕌#مسجد اعلام كرديم. همه ناراحت شدند. پيكر🌷#هادي چند روز بعد به🌟#نجف آمد. همه براي#تشييع او جمع شدند.وقتي من در#خانه گفتم كه🌷#هادي🌷#شهيد شده، همه ي خانواده ي ما#ناراحت شدند. همسرم گفت: مي خواهم به جاي مادرش كه در اينجا نيست در#تشييع اين#جوان شركت كنم.
🌷@shahidabad313
💢بسيار#مراسم_تشييع با شكوهي برگزار شد. من چنين#تشييع با شكوهي را كمتر ديده ام.پيكر او در همه ي🌟#حرمين#طواف داده شد و اين گونه با شكوه در ابتداي☀️#وادي_السلام به#خاك سپرده شد.از آن روز تا حالا هيچ روزي نيست كه در#منزل ما براي🌷#شيخ_هادي⭐#فاتحه خوانده نشود،هميشه به ياد او هستيم.#لوله_كشي آب#منزل ما#يادگار اوست.
⚘@pmsh313
📌يادم نمي رود. يك هفته بعد از🌷#شهادت خوابش را ديدم.در#خواب نمي دانستم🌷#هادي🌷#شهيد شده. گفتم: شما كجايي، چي شد، نيستي؟
لبخندي زد و گفت:☀️#الحمد_لله به آرزوم رسيدم
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_پنجاه_و_هشتم
💚خبر شهادت❤️
🦋راوی:مادر و برادر شهید
👈سه شنبه بود.من به جلسه ي☀️#قرآن رفته بودم. در جلسه ي🌟#قرآن بودم که به من#زنگ زدند. پرسيدند خانه اي؟ گفتم: نه.بعد گفتند: برويد#خانه کارتان داريم.فهميدم از دوستان🌷#هادي هستند و صحبتشان درباره ي🌷#هادي است، اما نگفتند چه کاري دارند.
🌷@shahidabad313
💢من سريع برگشتم. چند نفر از بچه هاي🕌#مسجد آمدند و گفتند🌷#هادي مجروح شده.من اول حرفشان را#باور کردم.گفتم:🌟#حضرت_ابوالفضل(علیه السلام) و☀️#امام_حسين(علیه السلام) کمک مي کنند، عيبي ندارد. اما رفته رفته#حرف عوض شد. بعد از دو سه ساعت همسايه ها آمدند و#مادر دو تن از شهداي محل مرا در#آغوش گرفتند وگفتند:🌷#هادي به🌷#شهادت رسيده.
⚘@pmsh313
💢در محل کار معمولاً🍁موبايل را استفاده نمي کنم. اين را بيشتر#فاميل و دوستانم مي دانند.آن روز چند ساعتي توي#محوطه بودم.#عصر وقتي برگشتم به دفتر،#گوشي خودم را از توي کمد برداشتم. با تعجب ديدم که هفده تا#تماس بي پاسخ داشتم! تماس ها از سوي يکي دو تا از بچه هاي🕌#مسجد و دوست🌷#هادي بود. سريع#زنگ زدم و گفتم:#سلام،چي شده؟
🌷@shahidabad313
🌱گفت: هيچي،🌷#هادي مجروح شده، اگه مي توني سريع بيا ميدان🌷#آيت_الله_سعيدي باهات کار داريم.#گوشي قطع شد.سريع با#موتور حرکت کردم. توي راه کمي#فکر کردم.#شک نداشتم که🌷#هادي🌷#شهيد شده؛ چون به خاطر مجروحيت هفده بار#زنگ نمي زدند؟ در ثاني کار عجله اي فقط براي🌷#شهادت مي تواند باشد و...
⚘@pmsh313
💢به محض اينکه به ميدان🌷#آيت_الله_سعيدي رسيدم، آقا صادق و چند نفر از بچه هاي🕌#مسجد را ديدم.#موتور را#پارک کردم و رفتم به سمت آن ها.بعد از#سلام و احوال پرسي، خيلي بي مقدمه گفتند: مي خواستيم بگيم🌷#هادي🌷#شهيد شده و...
🌷@shahidabad313
🍁ديگه چيزي از حرف هاي آن ها يادم نيست! انگار همه ي#دنيا روي سرم من خراب شد.با اينکه اين سال ها زياد او را نمي ديدم اما تازه داشتم#طعم_برادر بودن را#حس مي کردم.يک دفعه از آن ها جدا شدم و آرام آرام دور#ميدان قدم زدم. مي خواستم به حال عادي برگردم.
⚘@pmsh313
⬅️نيم ساعت بعد دوباره با دوستان#صحبت کرديم و به مادرم#خبر داديم. روز بعد هم مقدمات#سفر فراهم شد و راهي🌟#نجف شديم.🌷#هادي در#سفر آخري که داشت،خيلي تلاش کرد تا مادرمان را به☀️#نجف ببرد، رفت از پدرمان#رضايت_نامه گرفت و#گذرنامه را تهيه کرد، اما#سفر به🌟#نجف فراهم نشد. حالا قسمت اينطور بود که🌷#شهادت🌷#هادي ما را به ☀️#نجف برساند.
🌷@shahidabad313
💥ما در#مراسم_تشييع و#تدفين🌷#هادي#حضور داشتيم. همه مي گفتند که اين🌷#شهيد همه چيزش#خاص است. از🌷#شهادت تا#تشييع و#تدفين و...
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☀️روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
⏺گفتوگوی#روزنامه_جوان با نفیسه پورجعفری دختر 🌷#شهید بزرگوار حسین پورجعفری،دوست چندین ساله🌷#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
📍#قسمت_اول
💧#متولد_شهر_گلباف_کرمان
👇
⬅ کمی از#زندگی خانوادگیتان بگویید.#بابا که#دوست_چندین_ساله#حاج_قاسم بود،#متولد چه سالی بودند؟
⭕ بابا#متولد ۱۳۴۵ در#شهر_گلباف از توابع شهر #کرمان و در یک خانواده پرجمعیت و مذهبی بود. ایشان از سال ۱۳۶۱ که وارد#سپاه شد#زندگی مشترکش را با مادرم آغاز کرد. حاصل ۳۸ سال زندگی مشترکشان#چهار_فرزند (دو دختر و دو پسر) است که همگی متولد#گلباف هستیم. بنده متولد ۱۳۷۱ و آخرین فرزند هستم. البته من در#کرمان متولد شدم. تا سال ۷۶ در#کرمان زندگی میکردیم که در این سال به خاطر کار بابا، همزمان با#خانواده_حاج_قاسم به #تهران آمدیم.
⬅پدرتان از آن دست رزمندههایی بود که هیچوقت #لباس_رزم را از تنش خارج نکرد؛ از این حیث_زندگی شما چه سختیهایی داشت؟
⭕ایشان در زمان#جنگ مدتها در جبهههای#دفاع_مقدس جنگیده بود. موقع#جنگ_تحمیلی من به دنیا نیامده بودم ولی از بزرگترهای خانواده شنیدهام که پدرم اغلب مواقع در#جبهه حضور داشت. از موقعی هم که خودم#شاهد بودم، بابا به علت حساسیت شغلیاش #صبح زود قبل از#اذان از #خانه بیرون میزد. #شب هم آنقدر دیر میآمد که ما خواب بودیم و بابا را اصلاً نمیدیدیم. مواقعی پیش میآمد که به علت طول کشیدن کارش سه یا چهار روز یا یک هفته ما بچهها از دیدن #بابا #محروم بودیم. در این چند سال اخیر هم #مأموریت #بابا از دو روز تا ۳۰ روز طول میکشید و بیشتر مشکل ما ندیدن دیر به دیر ایشان بود.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
☀️روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
⏺گفتوگوی#روزنامه_جوان با نفیسه پورجعفری دختر🌷#شهید بزرگوار حسین پورجعفری،دوست چندین ساله🌷#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
📍#قسمت_چهارم
💧#خاطره آخرین لحظه دیدار با پدر قبل از🌷#شهادت
👇
⬅از آخرین لحظه دیدار با پدرتان قبل از🌷#شهادت چه خاطرهای دارید؟
⭕شب قبل از رفتن#بابا به#آخرین_مأموریت، بنده در#خانه پدری پیش مادرم بودم. طی چند تماسی که با#بابا داشتیم، ایشان یکدفعه به ما اطلاع دادند که ما فردا#صبح زود باید به مأموریتی برویم.
💎بنده سریع با خواهر بزرگم تماس گرفتم که#بابا قرار است فردا به#مأموریت برود، بیایید از او خداحافظی کنید. روز رفتنِ#بابا، نیم ساعت قبل از☀️#اذان_صبح از #خواب بیدار شدم، دیدم#بابا در اتاق پذیرایی مشغول خواندن☀️#نماز_شب است. بدون اختیار نشستم محو دیدن#چهره_بابا شدم تا اینکه نمازش تمام شد.#بابا با دیدن من لبخندی زد.
🍀چهرهاش حالت خاصی داشت. بلند شد لباسهایش را پوشید و برای رفتن آماده شد. رفت و نزدیک#ظهر تماس گرفت که برای#ناهار به#خانه میآید. تلویزیون روشن بود و شبکه خبر داشت خبر آتش زدن#سفارت_امریکا در#بغداد را نشان میداد.
💎بابا صدا زد: «نفیسه بیا نگاه کن ببین چه خبره. اوضاع #عراق خیلی خطرناک است. این دفعه ما برویم حتماً ما را میزنند.» برگشتم گفتم: «خب #بابا وقتی میگویی خطرناک است، نروید.» بابا برگشت گفت: «نه مگر میشود نروم؟ این همه سال با#حاجی بودم؛ حالا در این اوضاع او را تنها بگذارم؟» در دیداری که با بچههای🌷#حاج_قاسم بعد از شهادتش داشتیم، بچههایشان به من گفتند: «🌷#حاج_قاسم خیلی اصرار کرد که این سری🌷#حسین با ما نیاید ولی آقای پورجعفری#اصرار میکند و میگوید نمیتوانم شما را در این وضعیت بحرانی تنها بگذارم.»
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @shahidabad313 🌷
┗━━━🍃🌷🍃━━━┛
⏺گفتوگوی#روزنامه_جوان با نفیسه پورجعفری دختر🌷#شهید بزرگوار حسین پورجعفری،دوست چندین ساله🌷#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
📍#قسمت_ششم
👇
⬅دخترها خیلی بابایی هستند؛ رابطه شما به عنوان #دختر کوچک #خانواده با پدرتان چگونه بود؟
⭕#بابا خیلی#اهل_ورزش و#پیاده_روی بود. قبل ازدواجم با#بابا برای#کوهنوردی به#پارک_جمشیدیه
رفتیم. با آنکه خیلی از#پیاده_روی #خسته شده بودم ولی با تشویقهای پدرم #موفق شدم کمی از #مسیر را طی کنم ولی نتوانستم تا بالا بروم و با هم برگشتیم.
📍با آنکه#بابا بیشتر وقتها#مأموریت بیرون از #خانه بود ولی همان زمان کمی که در#خانه حضور داشت باحوصله مینشست و از حال و کار#زندگی تکتک ما #سؤال میکرد و باخبر میشد. در شرایطی هم که #موفق نمیشد ما را ببیند از مادرمان#احوال بچهها را جویا میشد.
⬅به نظر شما چه ویژگیای در پدرتان بود که او را به🌷#مقام_شهادت رساند؟
⭕#بابا همیشه سعی میکرد در کارهایش#گمنام باشد. کمتر کسی از کارهای او#اطلاع پیدا میکرد.
📍اصلاً #اهل_پست و_مقام نبود. حتی از#محل_کار پدرم چهار سال ایشان را میخواستند تا برود#درجه پست جدیدش را بگیرد که پدرم قبول نمیکرد.
📍یک بار هم🌷#حاج_قاسم به پدرم گفت: «چرا نمیروی#درجه_جدید خودت را بگیری؟»#بابا به 🌷#حاج_قاسم میگوید: «من با#لباس_بسیجی آمدهام و دوست دارم در#لباس_بسیجی هم باقی بمانم.» آن #لباسی را که درجه سرداری به آن#نصب بود پدرم اصلاً استفاده نکرد.
📍فقط یک بار به#اصرار ما بچهها پوشید که از او #عکس گرفتیم که الان آن#عکس در همه جا پخش است. پدرم خیلی به والدینش#احترام میگذاشت.
📍وقتی که سال ۶۲ پدربزرگمان#فوت میکند، مادرش را میآورد تا با#خانواده خودش#زندگی کند. تا سال ۷۴ که مادربزرگمان به#رحمت_خدا رفت پیش ما#زندگی میکرد.
📍همیشه#بابا میگفت: «اگر من به جایی رسیدهام از#دعای_خیر پدر و مادرم بوده است.» در صحبتهایشان میگفتند: «اگر یک#زیارت میخواهید بروید و پدر و مادرتان از دستتان#راضی نباشد آن#زیارت هیچگونه #ارزشی ندارد.
📍مهم آن است که#پدر و#مادر از فرزندانشان #رضایت داشته باشند.» همچنین پدرم #ارادت خاصی به☀️#ائمه(ع) و🌷#شهدا داشتند و به بچههای #یتیم خیلی اهمیت میدادند و همیشه دوست داشت در مراسم #تاسوعا و #عاشورا و شبهای #قدر همگی در کنار هم #حضور داشته باشیم.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
☀️روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#زندگینامه_شهید_محسن_حججی
#قسمت_بیست_و_نهم
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
⚡﷽⚡
👈قرار بود چند نفری را از طرف لشکر اعزام کنیم سوریه. ساعت ⏰ یازده، یازده و نیم شب بود که آمد دم #خانه مان⊙﹏⊙
رفتم دم در. گفتم: "خیر باشه آقا محسن."
گفت: "آقای رشید زاده. شما فرمانده لشکر هستید. اومده ام از شما خواهش کنم که بذارید من برم."🙏🏻😢
💥گفتم: "کجا؟"
گفت: "سوریه."
#عصبانی شدم.☹️ صدایم را آوردم بالا و گفتم: "این موقع شب وقت گیر آوردی!? امروز که #پادگان بودم. چرا اونجا نگفتی؟"🤨
♦️گفت: "اونجا پیش بقیه نمی شد. اومدم دم خونه تون که التماس تون کنم."😔
گفتم: "تو یه بار رفتی محسن. نوبت بقیه است."
گفت: "حاجی قسمت میدم."گفتم: "لازم نکرده قسمم بدی. این بحث رو تموم کن و برو رد کارت."😒
🍂مثل بچه کوچک زد زیر #گریه. باز هم شروع کرد به التماس. کم مانده بود دیگر به دست و پایم بیوفتد.😭
💥دلم به حالش سوخت. کمی نرم شدم.😌
گفتم: "مطمئن باش اگه قسمتت نباشه من هم نمیتونم درستش کنم. اگه هم قسمتت باشه، نه من و نه هیچ کس دیگه نمیتونه مانع بشه."😉👌🏻
این را که گفتم کمی آرام شد.😇
اشک هایش را پاک کرد و رفت.
به رفتنش نگاه کردم.😞
با خودم گفتم: "یعنی این بچه چی دیده سوریه?"⁉️😌
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊