خوب نگاهم کن .
غریبه نیستم .
روزگاری هم شهری بوده ایم .
هم کلاسی.
هم ولایتی.
با تمام کوچکی ام کوچ کردم تا از آن سوی دود و باروت برایت لبخند سوغات بیاورم .
سر #کوچه که رسیدم قید نگاه عاشقانه ی مادر و کمر تا خورده ی پدر را زدم.
قید تمام بازی های کودکانه و دوچرخه و توپ سه لایه ام را. حتی قید نگاه ملتمسانه ی خواهرم سمیه را .
خوب نگاهم کن.
غریبه نیستم کوچ کردم تا راه بلدت شوم .شدم.
نشان گرفتم و راه بلدت شدم.
اما نمی دانم چرا با نشان #شهادت که برگشتم فکر کردی غریبه ام!
خوب نگاهم کن، ببین ،من پسر همین شهرم.
#کوچه_شهید
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#وصیت_شهدا
✍مبادا روزی شود که یاد و نام #شهدا
از #کوچه ها محو شود و در محفل فراموش شود...
#شهیداسماعیل_خانزاده
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
👈#آقا_خوبه
🌼جدیدترین و آخرین#کتاب
💢از بهار سال 1364 در واحد آر.پی.جی لشکر 27 محمد رسول الله (ص)، با جوانی آشنا شدم داش مشدی و باصفا، بچۀ محلۀ "تی دوقلو" میدان خراسان.
💢"#حمید_کرمانشاهی" که ظاهرا قبل از آن در کردستان بود، برای اولین بار به جنوب اعزام شده و به واحد ما آمده بود.
حدود 2 سال با حمید آشنا بودم و مدتی در گردان 🌷#شهادت همرزم بودیم.
💥روز چهارشنبه 17 تیر 1366، همراه#حامد_قاسمی به معراج شهدای تهران رفتیم تا جنازۀ "🌷#جمشید_مفتخری" را ببینیم. وارد یکی از سردخانهها شدیم. اتاقی بود حدود 4 متر در 4. حامد یکراست رفت سراغ تابوت جمشید.
💢نمیدانم چه شد که به محض ورود، روی اولین تابوت سمت راست را خواندم:
"تهران، میدان خراسان، تیردوقلو، کوچۀ برق ادیسون ..."
💢چی؟ کوچۀ برق ادیسون؟ این اسم خیلی برایم آشنا بود. آنجا خانۀ🌷#حمید_کرمانشاهی بود.
همیشه به شوخی بهش می گفتم:
- آخه اینم شد اسم #کوچه؟ انشاءالله شهید بشی تا #کوچه را به نامت کنند!
🌷بلافاصله درِ تابوت را باز کردم. خودش بود؛⚘#حمید.
بدنش کاملا سیاه بود؛ میگفتند باوجود اینکه تابستان است، ارتفاعات ماووت عراق یخبندان و سرد است. ظاهرا اینها هم یکی دو روز روی ارتفاعات و میان برف مانده بودند.
☀️صورتش از انفجار یا سرما سیاه شده بود. لبانش باز بودند، ولی آن خندۀ داشمشدی را نداشتند. سینهاش کاملا متلاشی بود. دل و رودهاش هم.
💢سرم را بردم پایین. از#عشق، بوسهای از لبان بازش گرفتم. آنقدر سرد بودند که لبهایم به لبانش چسبید. سخت لبانم را از لبش جدا کردم.
آن طور که می گفتند:
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_یازدهم
💚ایست و بازرسی،ایام فتنه❤️
👈#ايام_فتنه بود و هر روز اتفاقات عجيبي در اين كشور رخ ميداد. دستور رسيده بود كه بسيجيها برنامه ي#ايست_و_بازرسي را فعال كنند.
🌷@shahidabad313
💢بچه هاي🕌#بسيج_مسجد حوالي ميدان🌷#شهيد_محلاتی برنامه ي#ايست_و_بازرسي را آغاز كردند.🌷#هادي با يكي ديگر از بسيجيها كه مسلح بود با يك موتور به ابتداي خيابان🌷#شهيد_ارجمندي آمدند.
💢اين خيابان دويست متر قبل از محل#ايست_و_بازرسي بود. استدلال🌷#هادي اين بود كه اگر مورد مشكوكي متوجه#ايست_و_بازرسي شود يقيناً از اين مسير ميتواند#فرار كند و اگر ما اينجا باشيم ميتوانيم با او برخورد كنيم.
💥ساعات پاياني شب بود كه كار ما آغاز شد. من هم كنار بقيه ي نيروها اطراف ميدان🌷#شهید_محلاتی بودم. هنوز ساعتي نگذشته بود كه يك خودروي سواري قبل از رسيدن به#ايست_و_بازرسي توقف كرد!
🌷@shahidabad313
💢بعد هم يكدفعه دنده عقب گرفت و خواست از خيابان🌷#شهيد_ارجمندي فرار كند.
🌴به محض ورود به اين خيابان يكباره🌷#هادي و دوستش با موتور مقابل او قرار گرفتند. دوست🌷#هادي مسلح بود. راننده و شخصي كه در كنارش بود، هر دو درب خودرو را باز كردند و هر يك به سمتي فرار كردند.
🌷@shahidabad313
🌷#هادي و دوستش نيز هر يك به دنبال يكي از اين دو نفر دويدند. راننده از نرده هاي وسط اتوبان رد شد و خيلي سريع آنسوي اتوبان محو شد!
🍀اما شخص دوم وارد خيابان 🌷#شهید_ارجمندي شد و🌷#هادي هم به دنبال او دويد.
اولين كوچه در اين خيابان بسيار پهن است، اما بر خلاف ظاهرش بن بست ميباشد. اين شخص به خيال اينكه اين كوچه راه دارد وارد آن شد.
⚘@pmsh313
🍀من و چند نفر از بچه هاي🕌#مسجد هم از دور شاهد اين صحنه ها بوديم. به سرعت سوار موتور شديم تا به كمك🌷#هادي و دوستش برويم.
🌿وقتي وارد كوچه شديم، با تعجب ديديم كه🌷#هادي دست و چشم اين متهم را بسته و در حال حركت به سمت سر#كوچه است!
💎نكته ي عجيب اينكه#هيكل اين شخص دو برابر 🌷#هادي بود. از طرفي🌷#هادي مسلح نبود. اما اينكه چطور توانسته بود. اين كار را بكند واقعاً براي ما عجيب بود.
📍بعدها🌷#هادي ميگفت: وقتي به انتهاي كوچه رسيديم، تقريباً همه جا تاريك بود. فرياد زدم بخواب وگرنه ميزنمت.
📍او هم خوابيد روي زمين. من هم رفتم بالای سرش و اول چشمانش را بستم كه نبينه من هيچي ندارم و ...
⚘@pmsh313
📍بچه هاي#بسيج مردم را متفرق كردند. بعد هم مشغول شناسايي#ماشين شدند.
يك بسته ي بزرگ زير پاي#راننده بود. همان موقع مأموران كلانتری 114 نيز از راه رسيدند. آنها كه به اين مسائل بيشتر آشنا بودند تا بسته را باز كردند گفتند: اينها همه اش#ترياك است.
🌷@shahidabad313
💥ماشين و متهم و#مواد_مخدر به كلانتری منتقل شد. ظهر فردا وقتي ميخواستيم وارد🕌#مسجد شويم، يك پلاکارد#تشكر از سوي مسئول كلانتری جلوي درب🕌#مسجد نصب شده بود.
🌼در آن پلاکارد از همه ي بسيجيان🕌#مسجد به خاطر اين #عمليات و دستگيري يكي از قاچاقچيان #مواد_مخدر تقدير شده بود.
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_بیست_و_دوم
💚شهدا او را انتخاب کردند❤️
🌷#به_عشق_شهدا(۱)
✔️راوی: دوستان شهید
⏺ورود🌷#هادی به🕌#مسجد با#مراسم یادواره ی 🌷#شهدا بود.به قول زنده یاد🌷#سید_علی_مصطفوی،🌷#هادی را🌷#شهدا#انتخاب کردند.
🌷@shahidabad313
🌴از روزی که🌷#هادی را شناختیم ،همیشه برای #مراسم سنگ تمام میگذاشت.اگر میگفتیم فلان 🕌#مسجد میخواهد یادواره ی🌷#شهدا برگزار کند و کمک میخواهد،دریغ نمیکرد.این ویژگی🌷#هادی را همه#شاهد بودند که🌷#به_عشق_شهدا همه کار می کرد.از شستن و پختن گرفته تا...
⚘@pmsh313
🌴تقریبا هر#هفته شب های#جمعه🌷#بهشت_زهرا(ع)میرفت .با🌷#شهدا #دوست شده بود و در این دوستی🌷#سید_علی_مصطفوی بیشترین #نقش را داشت.هیئتی را در🌷#مسجد راه اندازی کردند به نام🌷#رهروان_شهدا
⚘@pmsh313
🍀هر#هفته با بچه ها دور هم جمع می شدند و🌷#به_عشق_شهدا برنامه های#هیئت را پیگیری می کردند.🌷#هادی در این#هیئت مداحی هم میکرد و همه او را#دوست داشتند.
🌷@shahidabad313
💢اما یکی از کارهای مهمی که همراه با برخی #دوستان انجام داد،نصب تابلوی🌷#شهدا در کوچه ها بود.
💢من اولین بار از🌷#سید_علی_مصطفوی شنیدم که می گفت باید برای شهدای محل کاری انجام دهیم.
گفتم چه کاری؟
🌷@shahidabad313
🌱گفت بیشتر کوچه ها به🌷#اسم_شهید است اما بخاطر گذشت سه دهه از🌷#شهادت آن ها،هیچکس این🌷#شهدا را نمی شناسد.
💥لااقل ما🌷#تصویر_شهدا را در سر#کوچه#نصب کنیم تا مردم با چهره ی🌷#شهید آشنا شوند.یا اینکه زندگینامه ای از🌷#شهید را به اطلاع اهل آن#کوچه و محل برسانیم.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_سی_و_دو
💚زندگي لذت بخش در كنار مولا علی(ع) ❤️
✨ #تحمل_مشقات🍃
👈در حكايات تاريخي بارها خوانده ام كه#زندگي در شهر#نجف براي طلبه هاي#علوم_ديني همواره با #تحمل_مشقّات و سختي ها همراه است.
🌷@shahidabad313
📍برخي ها معتقد بودند كه اگر كسي مي خواهد همنشيني با مولاي متقيان#امير_المؤمنين(علیه اسلام) داشته باشد بايد اين سختي ها را #تحمل كند.
🌷#هادي نيز از اين #قاعده مستثنا نبود. وقتي به #نجف رفت، حدود يک سال و نيم آنجا ماند.#تابستان 1392 و#ماه_رمضان بود كه به#ايران بازگشت. مدتي پيش ما بود و از حال و هواي #نجف مي گفت.
💎همان ايام يک شب توي🕌#مسجد او را ديدم. مشغول صحبت شديم.🌷#هادي ماجراي اقامتش را براي ما اينگونه تعريف کرد:
من وقتي وارد #نجف شدم نه آن چنان پولي داشتم و نه كسي را مي شناختم كمي زندگي براي من سخت بود.
🌷@shahidabad313
🍂دوست من فقط توانست برنامه ي حضور من را در #نجف هماهنگ كند. روز اول پاي #درس برخي #اساتيد رفتم. #نماز_مغرب را در #حرم خواندم و آمدم بيرون.كمي در خيابان هاي $نجف دور زدم. كسي آشنا نبود. برگشتم و حوالي #حرم، جايي كه براي مردم #فرش پهن شده بود، خوابيدم!
⚘@pmsh313
📍روز بعد كمي#نان خريدم و غذاي آن روز من همين #نان شد. پاي #درس_اساتيد رفتم و توانستم چند #استاد_خوب پيدا كنم.
📍#مشكل ديگر من اين بود كه هنوز به خوبي تسلط به #زبان_عربي نداشتم. بايد بيشتر #تلاش مي كردم تا اين مشكلات را برطرف كنم.چند روز كار من اين بود كه #نان يا بيسكويت مي خوردم و در كلاس هاي #درس حاضر مي شدم.
🌷@shahidabad313
📍شب ها را نيز در محوطه ي اطراف#حرم مي خوابيدم. حتي يك بار در يكي از كوچه هاي #نجف روي #زمين خوابيدم!
🍂سختي ها و#مشقّات خيلي به من فشار مي آورد. اما زندگي در كنار مولا بسيار لذت بخش بود. كم كم #پول من براي خريد#نان هم تمام شد! حتي يك روز كمي#نان_خشك پيدا كردم و داخل ليوان #آب زدم و خوردم.
🌷@shahidabad313
🌴#زندگي بيشتر به من فشار آورد. نمي دانستم چه كنم. تا اينكه يك بار وارد #حرم مولاي متقيان شدم و گفتم:
آقا جان من براي تكميل #دين خودم به محضر شما آمدم، اميدوارم #لياقت_زندگي در كنار شما را داشته باشم. ان شاءالله آنطور كه خودتان مي دانيد #مشكل من نيز برطرف شود.
🌴مدتي نگذشت كه با لطف خدا يكي از مسئولان #سپاه_بدر را، كه از متوليان يک مؤسسه ي اسلامي در #نجف بود، ديدم.ايشان وقتي فهميد من از بسيجيان #تهران بودم خيلي به من #لطف كرد. بعد هم يك #منزل_مسكوني بزرگ و قديمي در اختيار من قرار داد.
🌷@shahidabad313
🍂شرايط يكباره براي من #آسان شد. بعد هم به عنوان #طلبه در حوزه ي #نجف پذيرفته شدم. همه ي اينها چيزي نبود جز #لطف خود آقا#امير_المؤمنين (علیه السلام).
📍هرچند خانه اي كه در اختيار من بود، قديمي و بزرگ بود، من هم در آنجا تنها بودم.خيلي ها جرئت نمي كردند در اين خانه ي تاريك و قديمي #زندگي كنند، اما براي من كه جايي نداشتم و شب هاي بسياري در #كوچه و #خيابان خوابيده بودم محل خوبي بود...
🌷@shahidabad313
🌷#هادي حدود دو ماه پيش ما در#تهران بود. يادم هست روزهاي آخر خيلي دلش براي #نجف تنگ شده بود. انگار او را از #بهشت بيرون كرده اند. كارهايش را انجام داد و بعد از#سفر_مشهد، آماده ي بازگشت به #نجف شد.
💥بعد از آن به قدري به#شهر_نجف وابسته شد كه مي گفت: وقتي به#زيارت_كربلا مي روم، نمي توانم زياد بمانم و سريع بر مي گردم #نجف.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_سی_و_سوم
💚زندگی در نجف را دوست داشت❤️
🍃 #ساکن_نــجف✨
👈مي گفت: آدمي كه💥#ساكن_نجف شده نمي تواند جاي ديگري برود. شما نمي دانيد#زندگي در#كنار_مولا چه لذتي دارد.
🌷@shahidabad313
🌷#هادي آنچنان از#زندگي در💥#نجف مي گفت كه ما #فكر مي كرديم در بهترين هتل ها#اقامت دارد!
🌴اما لذتي كه به آن اشاره مي كرد چيز ديگري بود.🌷#هادي آن چنان غرق در معنويات💥#نجف شده بود كه نمي توانست چند روز#زندگي در#تهران را تحمل كند.در مدتي كه#تهران بود در🕌#مسجد و پايگاه#بسيج حضور مي يافت.هنگام حضور در#تهران احساس راحتي نميكرد!
🌷@shahidabad313
🌴يك بار پرسيدم از چيزي ناراحتي!؟ چرا اينقدر گرفته اي؟گفت: خيلي از وضعيت#حجاب خانم ها توي#تهران ناراحتم. وقتي آدم توي#كوچه راه ميره، نمي تونه سرش رو بالا بگيره.بعد گفت: يه💥#نگاه_حرام آدم رو خيلي عقب مي اندازه. اما در #نجف اين مسائل نيست. شرايط براي#زندگي_معنوي خيلي مهياست.
⚘@pmsh313
🌷#هادي را كه مي ديدم، ياد بسيجي هاي#دوران_جنگ مي افتادم. آنها هم وقتي از#جبهه بر مي گشتند، علاقه اي به ماندن در#شهر نداشتند. مي خواستند دوباره به#جبهه برگردند.البته تفاوت #حجاب زنان آن موقع با حالا قابل گفتن نيست!
🌷@shahidabad313
🍂خوب به ياد دارم از زماني که🌷#هادي در💥#نجف ساکن شد، به اعمال و رفتارش خيلي#دقت مي كرد.شروع كرده بود برخي رياضت هاي#شرعي را انجام مي داد. #مراقب بود كه كارهاي#مكروه نيز انجام ندهد.
📍وقتي در#نجف ساکن بود، بيشتر شب هاي#جمعه با ما تماس مي گرفت.اما در ماه هاي آخر خيلي تماسش را کم کرد. عقيده ي من اين است که ايشان مي خواست خود را از#تعلقات_دنيا جدا کند.شماره #تلفن_همراه خود را هم عوض کرد. مي خواست دلبستگي به#دنيا نداشته باشد.
🌷@shahidabad313
📍مي گفت شماره را عوض کردم که#رفقا تماس نگيرند.مي خواهم از حال و هواي اينجا خارج نشوم.
خواهرش مي گفت:🌷#هادي براي اينكه ما ناراحت نشويم هيچ وقت نمي گفت در💥#نجف سختي کشيده، هميشه طوري براي ما از اوضاعش تعريف مي کرد که انگار هيچ مشکلي ندارد.فقط از#لذت حضور در#نجف و#معنويات آنجا مي گفت.#آرزو مي كرد كه روزي همه با هم به#نجف برويم.
⚘@pmsh313
🍂يک بار در#خانه از ما پرسيد: چطور بايد#ماکاروني درست کنم؟ ما هم يادش داديم.
طوري به ما نشان داد که آنجا خيلي راحت است، فقط مانده كه براي دوستان طلبه اش#ماكاروني درست كند.
🌷@shahidabad313
🍂شرايطش را به گونه اي توضيح مي داد که#خيال ما راحت باشد.هميشه اوضاع#درس خواندن و طلبگي اش را در#نجف#آرام توصيف مي کرد.وقتي به#تهران مي آمد، آن قدر دلش براي💥#نجف تنگ مي شد و براي بازگشت لحظه شماري مي کرد كه #تعجب مي كرديم. فکر هم نمي کرديم آنجا شرايط سختي داشته باشد.
🌷#هادي آن قدر زندگي در💥#نجف را دوست داشت كه مي گفت: بياييد همه برويم آنجا#زندگي کنيم. آنجا به آدم#آرامش واقعي مي دهد. مي گفت #قلب_آدم در#نجف يک جور ديگر مي شود.
🌷@shahidabad313
⏺بعضي وقت ها#زنگ مي زد مي گفت#حرم هستم، گوشي را نگه مي داشت تا به#حضرت_علي (علیه اسلام)#سلام بدهيم.او طوري با ما#حرف مي زد که دلواپسي هاي ما برطرف و خيالمان#آسوده مي شد.
💎اصلاً فکر نمي کرديم شرايط🌷#هادي به گونه اي باشد كه#سختي بكشد#فکر مي کردم🌷#هادي چند سال ديگر مي آيد#ايران و ما با يک#طلبه با#لباس_روحانيت مواجه مي شويم، با همان#محاسن و#لبخند هميشگي اش.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_چهل_و_هفتم
💚سعادت با کتاب#معراج_السعاده❤️
✔️راوی: خواهر شهید
👈سال هاي آخر☀️#ماه_رمضان را به#ايران مي آمد.هميشه با ورود به#ايران ابتدا به☀️#مشهد مي رفت و موقع بازگشت به☀️#نجف هم به☀️#مشهد مي رفت.
🌷@shahidabad313
💢در شب هاي☀️#ماه_رمضان با هم به🕌#مسجد_الشهدا و#مجلس دعاي#حاج_مهدي_سماواتي مي رفتيم.برخي شبها نيز با هم به🕌#مسجد_ارك و#مجلس دعاي#حاج_منصور مي رفتيم. چه شبها و روزهايي بود. ديگر تكرار نمي شود.
⚘@pmsh313
🌷#هادي در كنار كارهاي#حوزه و#تحصيل به كارهاي هنري هم مشغول شده بود.يادم هست كه در رايانه ي شخصي او تصاوير بسيار زيبايي ديدم كه توسط خود🌷#هادي كار شده بود؛ تصاوير🌷#شهدا كه توسط فتوشاپ آماده شده بود.
🌷@shahidabad313
💢بودن در آن روزها كنار🌷#هادي براي ما دنيايي از#معرفت بود.در اين آخرين#سفر#رفتار و#اخلاق او خيلي تغيير كرده بود؛ معنوي تر شده بود.يك شب از برادرم سؤال كردم چطور اين قدر#تغيير كردي؟
⚘@pmsh313
🌟گفت: كتابي هست به نام#معراج_السعاده واقعاً اگر كسي مي خواهد به#معراج يا به_سعادت برسد، بايد هر#شب يك#صفحه از اين#كتاب را بخواند.بعد #كتاب خودش را آورد و از روي#كتاب براي ما مي خواند و مي گفت به اين توصيه ها#عمل كنيد تا به#سعادت برسيد.
🌷@shahidabad313
📌مثلاً، يك#شب مي گفت: سعي كنيد#سكوت شما بيشتر از حرف زدن باشد.هر حرفي مي خواهيد بزنيد#فكر كنيد كه آيا#ضرورت دارد يا نه؟! بي دليل#حرف نزنيد كه خيلي از صحبت هاي ما به#گناه و#دروغ و ...#ختم مي شود.
⚘@pmsh313
🍁شب بعد درباره ي#شوخي و#خنده_زياد#حرف زد.اينكه در شوخي ها كسي را#مسخره نكنيم. افراد را به خاطر#لهجه و ... مورد#تمسخر قرار ندهيم.البته خودش هم قبل از همه اين موارد را#رعايت مي كرد.
🌷@shahidabad313
🍁شب ديگر درباره ي اين#صحبت كرد كه در#كوچه و#خيابان سرتان را بالا نگيريد. با صداي بلند در جلوي#نامحرم#حرف نزنيد.سعي كنيد سر به زير باشيد. اگر با#نامحرم زياد و بي دليل#صحبت كند،#حيا و#عفت او از دست مي رود.#گوهر يك#زن در#حيا و#عفت اوست.
⚘@pmsh313
🍀روز بعد به#ميدان_انقلاب و#پاساژ_مهستان رفت تا مقداري وسايل لازم براي#عراق را تهيه كند.آن#شب وقتي به#خانه آمد يك#هديه براي ما آورده بود.#كتاب_معراج_السعاده را به ما#هديه داد.
هنوز اين#كتاب را داريم و به توصيه ي🌷#هادي آن را مي خوانيم و سعي در#عمل كردن آن داريم.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊