#خاطرات_شهدا🌷
💠خواب شهید صدرزاده را دیده بود
🌸دوره آخری که همراه احمد در منطقه بودم، دیگـر خبری از احمد سابق نبود.
انگار داشت خودش را آماده #پرواز می کرد. کمتر شوخی می کرد، اوقات فراغتش را مشغول قرائت #قرآن بود.اگر کوچک ترین غیبت می شنید، #تذکر می داد یا از مجلس بیرون می رفت.
🌸یک روز وقتی از #خواب بیدار شد، ناراحت بود. آنقدر اصرار کردم تا دلیل ناراحتی اش را گفت #خوابِ سید ابراهیم را دیده بود(شهید مصطفی صدر زاده) بعد از شهادت سیدابرهیم اولین باری بود که خوابش را می دید. می گفت:"سید با #خنده، ولی طوری که بخواد طعنه بزنه بهم گفت: بامعرفتا! به شماها هم میگن #رفیق! چرابه خانواده ام سر نمی زنید؟!"
🌸دوباره چند روز بعد ناراحت و بی قرار بود ولی چیزی نمی گفت.با کلی #اصرار و التماس حرف از زیر زبانش کشیدم.
گفت: "دوباره خواب سید ابراهیم رو دیدم.توی عالم خواب شروع کردم به #گریه کردن که سیدجان پس کِی نوبت من میشه؟ #خسته ام.خودت برام یکاری بکن"
🌸می گفت: سید درجواب #لبخند ملیحی زد و گفت: "غصه نخور. همه رفقایی که #جامانده اند، شهادت روزیشون میشه."
حالا که احمد رفته تنها دلخوشی ام همین جمله سید ابراهیم است.و به امید روزی هستم که خودم را دوباره در جمعشان ببینم.
راوی:دوست و همرزم شهید
#شهید_احمد_مکیان🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🆔 @majnon313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#خاطره
#خاطرات
حاجتش را از امام رضا (علیه السلام) گرفت
کارهای اعزامش جور نمی شد،
احساس من این بود که همه یک جوری دست به سرش می کنند از این موضوع خیلی ناراحت بود،
یکبار گفت:
دیگر به هیچ کس برای رفتن به #سوریه رو نمی زنم.
آن روز وقتی به #حرم_حضرت_رضا (علیه السلام) وارد شدیم
حال عجیبی داشت.
چشم هایش برق خاصی داشت.
وارد #صحن که شدیم رو به #حرم #سلام داد،
تا #پنجره_فولاد #گریه کنان با حالت تند راه می رفت،
خودش را چسباند به پنجره فولاد،
از قسمت خانم ها می دیدمش که زار می زد و می گفت:
ببین آقا دیگه #سرگردون شدم،
برای #دفاع از حرم #آواره ی شهرها شدم،
#رسوا شدم،
تو #مزار_شهدا انگشت نما شدم.
طاقت نیاوردم رفتم داخل حرم،
دلم خیلی برایش سوخت، یک #زیارت_نامه از طرف خودم برایش خواندم.
آمدم داخل صحن دیدم کمی آرام شده است.
نشسته بود رو به روی پنجره فولاد،
نزدیکش شدم بهم #لبخند زد، #تعجب کردم،
گفت:
حاجتم را گرفتم تا ماه دیگر #اعزام می شوم،
شک نکن.
بعد گفت:
امام رضا (علیه السلام) پارتی ام شد.
درست ماه بعد اعزام شد همانطور که گفته بود.
#شهید_حسین_محرابی
#سالروز_ولادت
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_نهم
💚هميشه روي لبش#لبخند بود❤️
💕 #شوخ_طبعي۱🍃
✔️راوی:جمعي از دوستان شهيد
⏺هميشه روي لبش#لبخند بود.نه از اين بابت كه مشكلي ندارد.من خبر داشتم كه او با#كوهي_از_مشكلات#دست_و_پنجه نرم ميكرد كه اينجا نميتوانم به آنها بپردازم.
٭٭٭
💎اما🌷#هادي مصداق واقعي همان حديثي بود كه ميفرمايد:☀️#مؤمن شاديهايش
در چهره اش و#حزن و اندوهش در درونش ميباشد.
⚘@pmsh313
💎همه ي رفقاي ما او را به همين#خصلت ميشناختند. اولين چيزي كه از🌷#هادي در #ذهن_دوستان#نقش بسته، چهره اي بود كه با🤗#لبخند آراسته شده.
💎از طرفي بسيار هم#بذله_گو و#اهل_شوخي و#خنده😀بود.#رفاقت با او هيچ كس را#خسته نميكرد.در اين شوخيها نيز#دقت مي كرد كه#گناهي از او سر نزند.
💎يادم هست هر وقت#خسته ميشديم،🌷#هادي با كارها و شيطنت هاي مخصوص به خود#خستگي را از جمع ما خارج ميكرد.
٭٭٭
💎بار اولي كه🌷#هادي را ديدم،قبل از حركت براي#اردوي_جهادي بود. وارد🕌#مسجد شدم و ديدم#جواني سرش را روي پاي يكي از بچه ها گذاشته و#خوابيده.رفتم جلو و#تذكر دادم كه اينجا🕌#مسجد است بلند شو.
⚘@pmsh313
💎ديدم اين#جوان بلند شد و شروع كرد با من صحبت كردن. اما خيلي حالم گرفته شد. بنده ي خدا لال بود و با اَده اَده كردن با من حرف زد.
💎#خيلي دلم برايش سوخت. معذرت خواهي كردم و رفتم سراغ ديگر رفقا،بقيه ي بچه هاي🕌#مسجد از ديدن اين صحنه خنديدند!
💎چند دقيقه بعد يكي ديگر از دوستان وارد شد و اين جوان لال با او همانگونه صحبت كرد. آن شخص هم خيلي دلش براي اين#پسر سوخت.
💎ساعتي بعد سوار اتوبوس شديم و آماده ي حركت، يك نفر از انتهاي ماشين با صداي بلند گفت: نابودي همه ي علماي اس...بعد از لحظه اي#سكوت ادامه داد: نابودي همه علماي اسرائيل#صلوات،همه#صلوات فرستاديم. وقتي برگشتم، با تعجب ديدم آقايي كه شعار#صلوات فرستاد همان#جوان_لال در🕌#مسجد بود!
⚘@pmsh313
💎به دوستم گفتم: مگه اين جوان#لال نبود!؟ 😳
دوستم خنديد و گفت: فكر كردي براي چي توي 🕌#مسجد ميخنديديم.اين🌷#هادي_ذوالفقاري از بچه هاي جديد🕌#مسجد ماست كه پسر خيلي خوبيه، خيلي فعال و در عين حال#دلسوز و#شوخ_طبع و دوست داشتني است. شما رو سر كار گذاشته بود...
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_بیست_و_یک
💚اثر زخم فتنه❤️
#فدایی_رهبر ۲
👈رفتيم به سمت#ميدان_انقلاب. يك مقرّي بود كه نيروهاي #بسيج در آن مستقر بودند. قرار بود به آنجا رفته و پس از گرفتن تجهيزات منتظر دستور باشيم.
در طي مسير يك باره به مقابل درب #دانشگاه رسيديم. درست در همان موقع جسارت اغتشاش گران به☀️#رهبر_معظم_انقلاب آغاز شد.
⚘@pmsh313
🌷#هادي وقتي اين صحنه را مشاهده كرد ديگر نتوانست تحمل كند! به من گفت: همين جا بمون... سريع پياده شد و دويد به سمت درب اصلي#دانشگاه.
من همين طور داد مي زدم:🌷#هادي برگرد، تو تنهايي مي خواي چي كار کنی؟🌷#هادی ...🌷#هادی ...
🌷@shahidabad313
🌴اما انگار حرف هاي من را نمي شنيد. چشمانش را #اشك گرفته بود. به#اعتقادات او جسارت مي شد و نمي توانست#تحمل كند.همين طور كه🌷#هادي به سمت درب #دانشگاه مي دويد يك باره آماج سنگ ها قرار گرفت.
⚘@pmsh313
🌴من از دور او را#نگاه مي كردم. مي دانستم كه🌷#هادي بدن ورزيده اي دارد و از هيچ چيزي هم نمي ترسد. اما آنجا شرايط بسيار پيچيده بود.همين كه به درب #دانشگاه نزديك شد يك🌷#پاره_آجر محكم به صورت🌷#هادي و زير#چشم او اصابت كرد.
🌴من ديدم كه🌷#هادي يك دفعه سر جاي خودش ايستاد. مي خواست حركت كند اما نتوانست!خواست برگردد اما روي#زمين افتاد! دوباره بلند شد و دور خودش چرخيد و باز روي #زمين افتاد.
⚘@pmsh313
💢از شدت ضربه اي كه به صورتش خورد، نمي توانست روي پا بايستد. سريع به سمت او دويدم. هر طور بود در زير باراني از #سنگ و #چوب🌷#هادي را به عقب آوردم.خيلي درد مي كشيد، اما#ناله نمي كرد.#زخم بزرگي روي صورتش ايجاد شده و همه ي صورت و لباسش #غرق_خون بود.
🌷#هادي چنان دردي داشت كه با آن همه #صبر، باز به خود مي پيچيد و در حال بي هوش شدن بود.
سريع او را به #بيمارستان منتقل کرديم. چند روزي در يكي از بيمارستان هاي خصوصي تهران بستري بود. آن جا حرفي از#فتنه و اتفاقي كه برايش افتاده نزد.
⚘@pmsh313
🌴آن ضربه آنقدر#محکم بود که بخش هايي از صورت🌷#هادي چندين روز بي حس بود.شدت اين ضربه باعث شد که گونه او #شکافته شد و تا زمان 🌷#شهادت، وقتي🌷#هادي #لبخند مي زد، جاي اين زخم بر صورت او قابل مشاهده بود.
📍بعد از مرخص شدن از#بيمارستان، چند روزي صورتش بسته بود. به #خانه هم نرفت و در پايگاه #بسيج مي خوابيد، تا #خانواده نگران نشوند. اما هر روز تماس مي گرفت تا آن ها نگران سلامتي اش نباشند.
⚘@pmsh313
📍بعدها #رفقا پيگيري كردند و گفتند: بيا#هزينه_درمان خودت را بگير، اما🌷#هادي كه همه هزينه ها را از خودش داده بود لبخندي زد و پيگيري نكرد.حتي يكي از #دوستان گفت: من پيگيري مي كنم و به خاطر اين ماجرا و بستري شدن🌷#هادي، برايش درصد جانبازي مي گيرم.
🌷#هادي جواب او را هم با لبخندي بر لب داد!
🌷#هادي هيچ وقت از فعاليت هاي خودش در💥#ايام_فتنه حرفي نزد، اما همه دوستان مي دانستند كه او به تنهايي مانند يك#اكيپ_نظامي عمل مي كرد.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_سی_و_سوم
💚زندگی در نجف را دوست داشت❤️
🍃 #ساکن_نــجف✨
👈مي گفت: آدمي كه💥#ساكن_نجف شده نمي تواند جاي ديگري برود. شما نمي دانيد#زندگي در#كنار_مولا چه لذتي دارد.
🌷@shahidabad313
🌷#هادي آنچنان از#زندگي در💥#نجف مي گفت كه ما #فكر مي كرديم در بهترين هتل ها#اقامت دارد!
🌴اما لذتي كه به آن اشاره مي كرد چيز ديگري بود.🌷#هادي آن چنان غرق در معنويات💥#نجف شده بود كه نمي توانست چند روز#زندگي در#تهران را تحمل كند.در مدتي كه#تهران بود در🕌#مسجد و پايگاه#بسيج حضور مي يافت.هنگام حضور در#تهران احساس راحتي نميكرد!
🌷@shahidabad313
🌴يك بار پرسيدم از چيزي ناراحتي!؟ چرا اينقدر گرفته اي؟گفت: خيلي از وضعيت#حجاب خانم ها توي#تهران ناراحتم. وقتي آدم توي#كوچه راه ميره، نمي تونه سرش رو بالا بگيره.بعد گفت: يه💥#نگاه_حرام آدم رو خيلي عقب مي اندازه. اما در #نجف اين مسائل نيست. شرايط براي#زندگي_معنوي خيلي مهياست.
⚘@pmsh313
🌷#هادي را كه مي ديدم، ياد بسيجي هاي#دوران_جنگ مي افتادم. آنها هم وقتي از#جبهه بر مي گشتند، علاقه اي به ماندن در#شهر نداشتند. مي خواستند دوباره به#جبهه برگردند.البته تفاوت #حجاب زنان آن موقع با حالا قابل گفتن نيست!
🌷@shahidabad313
🍂خوب به ياد دارم از زماني که🌷#هادي در💥#نجف ساکن شد، به اعمال و رفتارش خيلي#دقت مي كرد.شروع كرده بود برخي رياضت هاي#شرعي را انجام مي داد. #مراقب بود كه كارهاي#مكروه نيز انجام ندهد.
📍وقتي در#نجف ساکن بود، بيشتر شب هاي#جمعه با ما تماس مي گرفت.اما در ماه هاي آخر خيلي تماسش را کم کرد. عقيده ي من اين است که ايشان مي خواست خود را از#تعلقات_دنيا جدا کند.شماره #تلفن_همراه خود را هم عوض کرد. مي خواست دلبستگي به#دنيا نداشته باشد.
🌷@shahidabad313
📍مي گفت شماره را عوض کردم که#رفقا تماس نگيرند.مي خواهم از حال و هواي اينجا خارج نشوم.
خواهرش مي گفت:🌷#هادي براي اينكه ما ناراحت نشويم هيچ وقت نمي گفت در💥#نجف سختي کشيده، هميشه طوري براي ما از اوضاعش تعريف مي کرد که انگار هيچ مشکلي ندارد.فقط از#لذت حضور در#نجف و#معنويات آنجا مي گفت.#آرزو مي كرد كه روزي همه با هم به#نجف برويم.
⚘@pmsh313
🍂يک بار در#خانه از ما پرسيد: چطور بايد#ماکاروني درست کنم؟ ما هم يادش داديم.
طوري به ما نشان داد که آنجا خيلي راحت است، فقط مانده كه براي دوستان طلبه اش#ماكاروني درست كند.
🌷@shahidabad313
🍂شرايطش را به گونه اي توضيح مي داد که#خيال ما راحت باشد.هميشه اوضاع#درس خواندن و طلبگي اش را در#نجف#آرام توصيف مي کرد.وقتي به#تهران مي آمد، آن قدر دلش براي💥#نجف تنگ مي شد و براي بازگشت لحظه شماري مي کرد كه #تعجب مي كرديم. فکر هم نمي کرديم آنجا شرايط سختي داشته باشد.
🌷#هادي آن قدر زندگي در💥#نجف را دوست داشت كه مي گفت: بياييد همه برويم آنجا#زندگي کنيم. آنجا به آدم#آرامش واقعي مي دهد. مي گفت #قلب_آدم در#نجف يک جور ديگر مي شود.
🌷@shahidabad313
⏺بعضي وقت ها#زنگ مي زد مي گفت#حرم هستم، گوشي را نگه مي داشت تا به#حضرت_علي (علیه اسلام)#سلام بدهيم.او طوري با ما#حرف مي زد که دلواپسي هاي ما برطرف و خيالمان#آسوده مي شد.
💎اصلاً فکر نمي کرديم شرايط🌷#هادي به گونه اي باشد كه#سختي بكشد#فکر مي کردم🌷#هادي چند سال ديگر مي آيد#ايران و ما با يک#طلبه با#لباس_روحانيت مواجه مي شويم، با همان#محاسن و#لبخند هميشگي اش.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_چهل_و_دو
💚خالصانه برای خدا❤️
🍃 پاکـ💌ـت ✨
✔️راوی:حاج باقر شیرازی
👈دوستي من با🌷#هادي ادامه داشت. زماني كه 🌷#هادي در#منزل ما كار مي كرد او را بهتر شناختم.بسيار فعال و با#ايمان بود. حتي يك بار نديدم كه در#منزل ما سرش را بالا بياورد.چند بار#خانم من، كه جاي مادر🌷#هادي بود، برايش آب آورد.🌷#هادي فقط زمين را نگاه مي كرد و سرش را بالا نمي گرفت.من همان زمان به دوستانم گفتم: من به اين#جوان_تهراني بيشتر از چشمان خودم#اطمينان دارم.
🌷@shahidabad313
🍂بعد از آن، با معرفي بنده،#منزل چند تن از طلبه ها را#لوله_كشي كرد. كار#لوله_كشي آب در🕌#مسجد را هم تكميل كرد.من و🌷#هادي خيلي#رفيق شده بوديم. ديگر خيلي از حرفهايش را به من مي زد.يك بار بحث#خواستگاري پيش آمد.رفته بود#منزل يكي از#سادات_علوي.
⚘@pmsh313
🍂آنجا خواسته بود كه#همسر آينده اش#پوشيه بزند. ظاهراً سر همين موضوع#جواب_رد شنيده بود.
جاي ديگري#صحبت كرد. قرار بود بار ديگر با آمدن پدرش به#خواستگاري برود كه ديگر نشد.اين اواخر ديگر در مغازه ي ما#چاي هم مي خورد! اين يعني خيلي به ما#اطمينان پيدا كرده بود.
🌷@shahidabad313
♦️يك بار با او#بحث كردم كه چرا براي كار#لوله_كشي#پول نمي گيري؟ خُب#نصف_قيمت ديگران بگير. تو هم#خرج داري و...🌷#هادي خنديد و گفت:#خدا خودش مي رسونه.دوباره سرش داد زدم و گفتم: يعني چي#خدا خودش مي رسونه؟
بعد با#لحني_تندگفتم: ما هم#بچه_آخوند هستيم و اين روايت ها را شنيده ايم.
⚘@pmsh313
🔹️اما آدم بايد براي#كار و#زندگي اش برنامه ريزي كنه، تو پس فردا مي خواي#زن بگيري و...🌷#هادي دوباره#لبخند زد و گفت: آدم براي رضاي#خدا بايد#كار كنه،#اوستا_كريم هم هواي ما رو داره، هر وقت#احتياج داشتيم برامون مي فرسته.
🌷@shahidabad313
⭐من فقط نگاهش مي كردم. يعني اينكه حرفت را قبول ندارم.🌷#هادي هم مثل هميشه فقط مي خنديد! بعد مكثي كرد و ماجراي عجيبي را برايم تعريف کرد. باور کنيد هر زمان ياد اين ماجرا ميافتم حال و روز من#عوض مي شود.
🌱آن شب🌷#هادي گفت: شيخ باقر، يه شب تو همين☀️#نجف#مشكل_مالي پيدا كردم و خيلي به#پول#احتياج داشتم.آخر🌃#شب مثل هميشه رفتم توي☀️#حرم و مشغول#زيارت شدم.اصلاً هم حرفي درباره ي#پول با☀️#مولا_امير_المؤمنين (علیه السلام) نزدم.
🌷@shahidabad313
🍁همين كه به#ضريح چسبيده بودم، يه آقايي به سر شانه ي من زد و گفت: آقا اين#پاكت مال شماست.
برگشتم و ديدم يك آقاي#روحاني پشت سر من ايستاده. او را نميشناختم. بعد هم بي اختيار#پاكت را گرفتم.
⚘@pmsh313
🌷#هادي مکثي کرد و ادامه داد: بعد از#زيارت راهي #منزل شدم.#پاكت را باز كردم. با#تعجب ديدم مقدار زيادي#پول نقد داخل آن#پاكت است!🌷#هادي دوباره به من#نگاه كرد و گفت: شيخ باقر، همه چيز#زندگي من و شما دست خداست.من براي اين#مردم_ضعيف، ولي با#ايمان#كار مي كنم.#خدا هم هر وقت#احتياج داشته باشم برام مي ذاره تو#پاكت و مي فرسته!
🌷@shahidabad313
☘خيره شدم توي صورتش. من مي خواستم او را#نصيحت كنم، اما او#واقعيت_اسلام را به من ياد داد.واقعاً#توكل عجيبي داشت. او براي رضاي#خدا كار كرد.#خدا هم#جواب#اعمال_خالص او را به خوبي داد.بعدها شنيدم که همه از اين#خصلت🌷#هادي تعريف مي کردند. اينکه کارهايش را#خالصانه_براي_خدا انجام مي داد.يعني براي#حل#مشکل_مردم#کار مي کرد اما براي انجام #کار پولي نمي گرفت.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_پنجاه
💚انسان الهی❤️
✔️راوی:شیخ محمد صبیحاوی و....
👈من همه گونه#انسان ديده ام. با افراد زيادي برخورد داشته ام. اما بدون#اغراق مي گويم كه مثل🌷#شيخ_هادي را كمتر ديده ام.#انسان مؤمن، صالح، عابد، زاهد، متواضع، شجاع و... او براي جمع ما#خير_محض بود.
🌷@shahidabad313
💢اين سخنان، نه به خاطر اين است كه او🌷#شهيد شده، ما🌷#شهيد زياد ديده ايم. اما🌷#هادي انسان ديگري بود. به همه ي دوستان روش ديگري از#زندگي را آموخت. او#انسان بزرگي بود، به خاطر اينكه#دنيا در چشمش كوچك بود. به همين خاطر در هر جمعي وارد مي شد#خير_محض بود.
⚘@pmsh313
💢بسياري از روزها را#روزه دار بود، اما دوست نداشت كسي بداند. از#خنده زيادي به خاطر#غفلت از#ياد_خدا گريزان بود، اما هميشه#لبخند برلب داشت. تمام#صفات_مؤمنين را در او مي ديديم.
هميشه به ما#كمك مي كرد. يعني هركسي را كه#احتياج به#كمك داشت ياري مي كرد.
🌷@shahidabad313
💢يكبار براي#منزل خودم يك#تانكر خريدم و نمي دانستم چگونه به#خانه بياورم، ساعتي بعد ديدم كه🌷#هادي#تانكر را روي كمرش بسته و به#خانه آمد! او آنقدر در حق من برادري كرد كه گفتني نيست.
💢بعضي روزها از او#خبر نداشتيم، او#مريض بود و ما بي خبر بوديم.#دوست نداشت كسي بداند! از#مشكلات و از امور دنيايي حرف نمي زد، انگار كه هيچ مشكلي ندارد. اما مي دانستيم كه اينگونه نيست.
🌷@shahidabad313
🌟#خوب#درس مي خواند و زود#مطلب را مي گرفت. خوب مي فهميد. در كنار دروس حوزوي، فعاليت هاي بسياري انجام مي داد.يكبار در☀️#مسير_كربلا با او همراه بودم.#متواضع اما بشاش و خنده رو بود. از همه ديرتر مي خوابيد و زودتر بلند مي شد.
⚘@pmsh313
💎كم خوراك و كم خواب بود.#اهل_عبادت و#زيارت بود. وقتي به كنار#حرم معصومين(ع)مي رسيد ديگر در حال خودش نبود.#همه_فن_حريف بود. در#نبرد و#مبارزه،#مرد_ميدان_جهاد و به نوعي#فرمانده بود، در ديگر كارها نيز همينطور.
💢#خاكي و افتاده بود. بارها ديدم كه سيني چاي را در دست دارد و به سمت برخي نيروهاي ساده مي رود.#عاشق زيارت☀️#شب_جمعه در☀️#كربلا بود. وقتي هم كه🌷#شهيد شد، چهار روز پيكرش گم شده بود، البته اين حرف ها بهانه است.🌷#هادي دوست داشت يك شب جمعه ي ديگر به☀️#كربلا برود كه خدا دعايش را#مستجاب كرد.روز يكشنبه🌷#شهيد شد و☀️#شب_جمعه در🌷#كربلا و☀️#نجف تشييع شد.درست در اولين روز🌷#فاطميه!
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_پنجاه_و_پنجم
💚حلالیت طلبی❤️
🍃 #آخرین_شب✨
👈بارها از دوستان🌷#شهدا شنيده بوديم كه قبل از آخرين#سفر#رفتار و#كردار آن ها#تغيير مي كرد.شايد براي خود من باور كردني نبود! با خودم مي گفتم: شايد#فكر و#خيال بوده، شايد مي خواهند از🌷#شهدا موجودات ماورائي در#ذهن ما ايجاد كنند.اما خود من با همين چشمانم ديدم كه روز آخري كه🌷#هادي در🌟#نجف بود چه اتفاقاتي افتاد!
🌷@shahidabad313
💢بار آخري كه مي خواست براي#مبارزه با⚡#داعش#اعزام شود همه چيز عوض شد! او#وصيت نامه اش را#تكميل كرد. به سراغ#وسايل شخصي خودش رفته بود و هر آنچه را كه#دوست داشت به ديگران بخشيد!چند تا#چفيه ي#زيبا ودور دوخته داشت كه به طلبه ها بخشيد. از همه ي كساني كه با آنها رفت و آمد داشت#حلاليت طلبيد.
⚘@pmsh313
💢دوستي داشت كه در كنار🕌#مسجد_هندي#مغازه داشت.🌷#هادي به سراغ او رفت و گفت: اگر بر نگشتم، از فلاني و فلاني براي من#حلاليت بگير!حتي گفت: برو و از آن#روحاني كه با او به خاطر⚡#اهانت به☀️#رهبر_انقلاب درگير شده بودم#حلاليت بطلب، نمي خواهم كسي از دست من#ناراحت باشد.
🌷@shahidabad313
🌟#شب_آخر به سراغ#پيرمرد نابينايي رفت كه مدت ها با او#دوست بود.#پيرمرد را با خودش به🕌#مسجد آورد. با اين#پيرمرد هم#خداحافظي كرد و#حلاليت طلبيد.
⚘@pmsh313
💢براي#قبر هم كه قبلا با يك#شيخ_نجف#صحبت كرده بود و يك#قبر در ابتداي🌟#وادي_السلام از او گرفته بود.برخي دوستان🌷#هادي را بارها در كنار#مزار خودش ديده بودند كه مشغول#عبادت و#دعا بود!!
🌷@shahidabad313
🌷#هادي#تكليف همه ي امور دنيايي خودش را مشخص كرد و آماده ي#سفر شد.معمولاً وقتي به جاي مهمي مي رفت، بهترين لباس هايش را مي پوشيد. براي#سفر_آخر هم بهترين لباس ها را پوشيد و حركت كرد...
⚘@pmsh313
💢برادر#حمزه_عسگري از دوستان🌷#هادي و از#طلاب_ايراني🌟#نجف مي گفت: صورت🌷#هادي خيلي جوش مي زد. از#دوران_جواني دنبال#دوا#درمان بود.پيش يكي دو تا#دكتر در#ايران رفته بود و#دارو استفاده كرد، اما تغييري در جوش هاي صورتش ايجاد نشد.
🌷@shahidabad313
💥#شب_آخر ديدم كه با آن#پيرمرد_نابينا خداحافظي مي كرد.#پيرمرد با صفايي كه هر#شب منتظر بود تا🌷#هادي به دنبال او بيايد و به🕌#مسجد بروند.🌒#آخر_شب بود كه با هم#صحبت كرديم.
⚘@pmsh313
🌷#هادي حرف از رفتن و🌷#شهادت زد. بعد گفتم: راستي ديگه براي جوش هاي صورتت كاري نكردي🌷#هادي#لبخند تلخي زد و گفت: يه#انفجار احتياجه كه اين جوش هاي صورت ما رو#نابود كنه! دوباره حرف از🌷#شهادت را ادامه داد.
🌷@shahidabad313
💢من هم به#شوخي گفتم:🌷#هادي تو🌷#شهيد شو، ما برات يه#مراسم سنگين برگزار مي كنيم. بعد ادامه دادم: يه#شعر_زيبا هست كه مداح ها مي خونن، مي خوام توي#تشييع_جنازه تو اين#شعر رو بخونم.
⚘@pmsh313
🌷#هادي منتظر#شعر بود كه گفتم: جنازه ام رو بيارين، بگيد فقط به زير لب🌷#حسين (علیه السلام)...🌷#هادي خيلي خوشش آمد.#عجيب بود كه چند روز بعد درست در زمان#تشييع، به ياد اين مطلب افتادم. يكباره#مداح#مراسم#تشييع شروع به خواندن اين#شعر_زيبا كرد.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
⚡﷽⚡
🌷#هر_روز_به_نیابت_از_یک_شهید(۱۳)
✅#او_با_سپاهی_از_شهیدان_خواهد_آمد
⭕️به#برکت و#نورانیت دو چندانی این پویش
⭕️ان شاءالله اندکی از دین ما به#شهدا ادا شود
🔺️#استغاثه_جهانی_طلب_منجی
☀️#اصحاب_آخرالزمانی
🔻#شهید_محمد_علی_رجایی و شهدای دولت
🍁#هدیه_نثار_روح_بلند_این_شهید
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
👈متولد ۲۵ خرداد ۱۳۱۲،قزوین - شهادت ۸ شهریور ۱۳۶۰ تهران) دومین رئیسجمهور ایران،در بمبگذاری دفتر نخستوزیری به همراه شهید محمد جواد باهنر .کارشناسی ریاضیات از دانش سرای عالی و کارشناسی ارشد آمار،دبیری ریاضیات. پس از انقلاب در کابینه مهدی بازرگان وزیر آموزش و پرورش،نخستوزیر دولت بنی صدر.از ۱۱ مرداد ۱۳۶۰ تا ۸ شهریور همان سال، یعنی به مدت ۲۸ روز، رئیسجمهور منتخب مردم بود.
💠راوی: آقای خوشنویسان(مديركل آوزش و پرورش شهر تهران ان زمان)
«برای شهید رجايي #سادهزيستي فقط يك روش شخصي نبود، بلكه در#حكومت هم آن را اعمال ميكرد. او خودش را #وقف_انقلاب کرده بود.
♦️بعضی وقتها خدمتش می رسیدم، می دیدم روی موکت دراز کشیده و چشمش را بسته است. می گفت خوشنویسان مطلبت را بگو، بیدارم.»
🔹به اندازه ای امام(ره) را دوست داشت و مطیع بود که زمانی که از نیویورک به ایران آمد به دیدن امام رفته و با دیدن#لبخند دلنشین امام گفتند که#خستگی سفر از تنم بیرون آمد.
🌴در زندان ساواک انس او با قرآن چه در ایام سلول انفرادی و چه بعد از آن، برای سایر زندانیان مثالزدنی بود
🔮#اللّهمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّڪَ_الفَرَج
🍀🌟🍀🌟🍀🍀🌟🍀🌟🍀🍀
💎#روایتگری_شهدا
🌟@shahidabad313
💎#پیام_معنوی
🌟@pmsh313
🍀🌟🍀🌟🍀🍀🌟🍀🌟🍀🍀
🍂شهید آئينه وجه خداييست
🍃خریدار بلای #کربلاییست
🔸ماجرای ثبت این عکس از زبان بهزاد پروین قدس:
🔹داشتیم فیلمبرداری🎥 میکردیم #حسین_آقا به بچه ها میگفت دوربین حاجی خطر ناک است از هر کسی عکس بگیرد رفتنیست🕊 یک دفعه جهت #دوربین را به طرف حسین آقا چرخاندم که: حسین آقا حالا از شما ...
🔹که یه دفعه خدایی جمله در دهانم عوض شد گفتم :خودمونیم حسین آقا! چقدر #زیبا شدید😍 خنده ای مستانه زد و دستش🖐 را جلو لنز دوربین آورد و مانع شد ازش عکس بگیرم
🔹بعد رفت و شروع کرد به نماز خواندن. #سیدتقی هم به ایشان اقتدا کرد، حسین آقا در حین رفتن به سجده، مهر نماز سیدتقی را برداشت و پرت کرد به طرفی. ما همه زدیم زیر خنده😄
🔹حسین آقا قنوت🤲که گرفت من از اصل غافلگیری استفاده کردم و یه عکس📸 از حسین آقا که #لبخند ملیحی به لب داشت گرفتم....
#شهید_حسین_صابری
#جستجوگران_نور
#شهدای_تفحص
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
✨محال است #لبخند بزند
حال دلم عوض نشود !
خنده اش انگار فرق دارد...!
نه با دهان،که از عمق #چشمانش می خندد !
با تمام وجود و از ته قلبش !❤️
از عمق چشمانی که پر از مهربانیست
و از ته قلبی که #خدا در آن خانه کرده!
#حاج_قاسم💔
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
#تبسـم ڪردی و روزمـ🌤
چه زیبــا شد
دل افـروزمـ
خـوشا #چشمی ڪه روز او
به #لبخنـد تـو وا گردد.
#حاج _قاسم💔
#صبح_و_عاقبتتون_شهدایی🕊
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯