#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_ششم
💚#اسوه و الگوي بچه هاي مسجدي❤️
✔️راوی: يكي از#جوانان_مسجد
👈كار فرهنگي#مسجد_موسي_ابن_جعفر (علیهما السلام) بسيار گسترده شده بود.🌷#سيد_علي_مصطفوي برنامه هاي ورزشي و اردويي زيادي را ترتيب ميداد.
⚘@pmsh313
🍀هميشه براي جلسات#هيئت يا برنامه هاي اردويي #فلافل ميخريد. ميگفت هم سالم است هم ارزان.
🍀يك#فلافل_فروشی به نام جوادين در خيابان پشت#مسجد بود كه از آنجا خريد ميكرد.
🍀شاگرد اين#فلافل_فروشی يک#پسر_با_ادب بود. با يك نگاه ميشد فهميد اين پسر زمينه ي#معنوي خوبي دارد.
🍀بارها با خود🌷#سيد_علي_مصطفوي رفته بوديم سراغ اين#فلافل_فروشی و با اين جوان حرف ميزديم.#سيد_علي ميگفت: اين پسر #باطن پاكي دارد، بايد او را جذب#مسجد كنيم.
🍀براي همين چند بار با او صحبت كرد و گفت كه ما در#مسجد چندين برنامه ي فرهنگي و ورزشي داريم. اگر دوست داشتي بيا و توي اين برنامه ها شركت كن.
🌷@shahidabad313
🍀حتي پيشنهاد كرد كه اگر فرصت نداري، در برنامه ي فوتبال بچه هاي #مسجد شركت كن. آن پسرک هم لبخندي ميزد و ميگفت: چشم. اگر #فرصت شد، مي يام.
🍀#رفاقت ما با اين پسر در حد #سلام و #عليك بود. تا اينكه يک شب مراسم يادواره ي🌷#شهدا در#مسجد برگزار شد. اين اولين يادواره ي🌷#شهدا بعد از پايان دوران#دفاع_مقدس بود.
🍀در پايان مراسم ديدم همان#پسرك_فلافل_فروش انتهاي #مسجد نشسته! به🌷#سيد_علي اشاره كردم و گفتم: رفيقت اومده#مسجد.
🍀سيد_علي تا او را ديد بلند شد و با گرمي از او استقبال كرد. بعد او را در جمع بچه هاي#بسيج وارد كرد و گفت: ايشان#دوست_صميمي بنده است كه حاصل زحماتش را بارها نوش جان كرده ايد!
💥خلاصه كلي گفتيم و خنديديم. بعد🌷#سيد_علي گفت: چي شد اينطرفا اومدي؟!
🍀او هم با صداقتي كه داشت گفت: داشتم از جلوي #مسجد رد ميشدم كه ديدم #مراسم داريد. گفتم بيام ببينم چه خبره كه شما رو ديدم.
🍀سيد علي خنديد و گفت: پس🌷#شهدا تو رو دعوت كردن.
🍀بعد با هم شروع كرديم به جمع آوري وسايل مراسم. يك کلاه آهني مربوط به#دوران_جنگ بود كه اين دوست جديد ما با تعجب به آن نگاه ميكرد🌷#سيد_علي گفت: اگه دوست داري، بگذار روي سرت.
او هم كلاه رو گذاشت روي سرش و گفت: به من مي یاد؟
⚘@pmsh313
🍀سيد علي هم لبخندي زد😊 و به شوخي گفت: ديگه تموم شد،🌷#شهدا براي هميشه سرت كلاه گذاشتند!
🍀همه خنديديم. اما واقعيت هماني بود كه سيد گفت. اين پسر را گويي🌷#شهدا در همان مراسم#انتخاب كردند.
🍀#پسرک_فلافل_فروش همان🌷#هادي_ذوالفقاري بود كه🌷#سيد_علي_مصطفوي او را جذب#مسجد كرد و بعدها #اسوه و الگوي بچه هاي مسجدي شد
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_پانزدهم
💚بيكار نمي ماند و خستگی را نمی فهمید❤️
💕 #اهل_كار ۲🍃
✔️راوی:دوستان شهيد
🌷#هادي يك ويژگي بسيار #مثبت داشت. در هر كاري وارد ميشد#كار را به#بهترين_نحو به پايان ميرساند.
⚘@pmsh313
🍀خوب به ياد دارم كه يك روز وارد#پايگاه_بسيج شد. يكي از بچه ها مشغول گچ كاري ديوارهاي طبقه ي بالای🕌#مسجد بود. اما نيروي كمكي نداشت.
#🌷هادي يكباره لباسش را عوض كرد. با شلوار كردي به كمك اين گچ كار آمد.
⚘@pmsh313
💢او خيلي زود#كار را ياد گرفت و#كار گچ كاري ساختمان#بسيج، به سرعت و به خوبي انجام شد.
🌿مدتي بعد بحث حضور بچه هاي🕌#مسجد در #اردوي_جهادي پيش آمد.
تابستان 1387 بود كه🌷#هادي به همراه چند نفر از رفقا از جمله🌷#سيد_علي_مصطفوي راهي منطقه ي #پيرا_شگفت، اطراف#ياسوج، شد.
🌷#هادي در اردوهاي#جهادي نيز همين ويژگي را داشت.☀️#بيكار_نمي_ماند. از لحظه لحظه وقتش استفاده ميكرد.
🌷@shahidabad313
💢در كارهاي عمراني☀️#خستگي_را_نمي_فهميد. مثل بولدوزر#كار ميكرد. وقتي#كار_عمراني تمام ميشد، به سراغ بچه هايي ميرفت كه مشغول#كار_فرهنگي بودند.
به آنها در زمينه ي#فرهنگي كمك ميكرد. بعد به آشپزخانه جهت #پخت_غذا ميرفت و...
⚘@pmsh313
💢با آن#بدن_نحيف اما هميشه#اهل_كار و فعاليت بود.🌷#هادي هيچ گاه#احساس_خستگي نميكرد.
تا اينكه بعد از پايان#اردوي_جهادي به#تهران آمديم.
💢فعاليت بچه هاي🕌#مسجد در منطقه ي #پيرا_شگفت مورد #تحسين مسئولان قرار گرفت.
قرار شد از بچه هاي#جهادي برتر در مراسمي با حضور#رئيس_جمهور #تقدير شود.
💢راهي #سالن_وزارت_كشور شديم. بعد از پايان #مراسم و#تقدير از بچه هاي🕌#مسجد🌷#هادي به سمت#رئيس_جمهور رفت.
او توانست خودش را به آقاي#احمدي_نژاد برساند و از دوركمي با ايشان#صحبت كند.
⚘@pmsh313
💢اطراف#رئيس_جمهور شلوغ بود. نفهميدم🌷#هادي چه گفت و چه شد. اما🌷#هادي دستش را از روي جمعيت دراز كرد تا با#رئيس_جمهور، يعني بالاترین #مقام_اجرايي_كشور دست بدهد، اما همينكه دست🌷#هادي به سمت ايشان رفت، آقاي #احمدي_نژاد دست🌷#هادي را بوسيد!
💥رنگ از چهره ي🌷#هادي پريد. او كه هميشه ميخواست كارهايش در#خفا باشد و براي كسي#حرف نميزد، اما يكباره در چنين شرايطي قرار گرفت.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_بیست_و_دوم
💚شهدا او را انتخاب کردند❤️
🌷#به_عشق_شهدا(۱)
✔️راوی: دوستان شهید
⏺ورود🌷#هادی به🕌#مسجد با#مراسم یادواره ی 🌷#شهدا بود.به قول زنده یاد🌷#سید_علی_مصطفوی،🌷#هادی را🌷#شهدا#انتخاب کردند.
🌷@shahidabad313
🌴از روزی که🌷#هادی را شناختیم ،همیشه برای #مراسم سنگ تمام میگذاشت.اگر میگفتیم فلان 🕌#مسجد میخواهد یادواره ی🌷#شهدا برگزار کند و کمک میخواهد،دریغ نمیکرد.این ویژگی🌷#هادی را همه#شاهد بودند که🌷#به_عشق_شهدا همه کار می کرد.از شستن و پختن گرفته تا...
⚘@pmsh313
🌴تقریبا هر#هفته شب های#جمعه🌷#بهشت_زهرا(ع)میرفت .با🌷#شهدا #دوست شده بود و در این دوستی🌷#سید_علی_مصطفوی بیشترین #نقش را داشت.هیئتی را در🌷#مسجد راه اندازی کردند به نام🌷#رهروان_شهدا
⚘@pmsh313
🍀هر#هفته با بچه ها دور هم جمع می شدند و🌷#به_عشق_شهدا برنامه های#هیئت را پیگیری می کردند.🌷#هادی در این#هیئت مداحی هم میکرد و همه او را#دوست داشتند.
🌷@shahidabad313
💢اما یکی از کارهای مهمی که همراه با برخی #دوستان انجام داد،نصب تابلوی🌷#شهدا در کوچه ها بود.
💢من اولین بار از🌷#سید_علی_مصطفوی شنیدم که می گفت باید برای شهدای محل کاری انجام دهیم.
گفتم چه کاری؟
🌷@shahidabad313
🌱گفت بیشتر کوچه ها به🌷#اسم_شهید است اما بخاطر گذشت سه دهه از🌷#شهادت آن ها،هیچکس این🌷#شهدا را نمی شناسد.
💥لااقل ما🌷#تصویر_شهدا را در سر#کوچه#نصب کنیم تا مردم با چهره ی🌷#شهید آشنا شوند.یا اینکه زندگینامه ای از🌷#شهید را به اطلاع اهل آن#کوچه و محل برسانیم.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_بیست_و_چهارم
💚💚گره بازکن مشکلات مردم❤️❤️
🍃 #دستگيري_از_مردم ✨
✔️راوی:حجت السلام سميعي و...
👈يادم هست در خاطرات🌷#ابراهيم_هادي خواندم كه هميشه دنبال#گره_گشايي از مشكلات مردم بود.
🌷@shahidabad313
📍اين🌷#شهيد والامقام به دوستانش گفته بود: از خدا خواسته ام هميشه جيبم پر#پول باشد تا#گره از مشكلات مردم بگشايم.
📍من دقيقاً چنين شخصيتي را در🌷#هادي_ذوالفقاري ديدم. او🌷#ابراهيم_هادي را الگوي خودش قرار داده بود. دقيقاً پا جاي پاي🌷#ابراهيم ميگذاشت.
🌷@shahidabad313
🌷#هادي صبحها تا عصر در#بازار_آهن كار ميكرد و عصرها نيز اگر وقت داشت، با #موتور كار ميكرد.
📍اما چيزي براي خودش خرج نميكرد. وقتي مي فهميد كه مثال#هيئت نوجوانان🕌#مسجد، احتياج به كمك مالي دارد دريغ نميكرد.
🌷@shahidabad313
📍يا اگر ميفهميد كه شخصي احتياج به#پول دارد، حتي اگر شده#قرض ميكرد و كار او را راه مي انداخت.🌷#هادي چنين انسان بزرگي بود.
⚘@pmsh313
💢من يك بار احتياج به#پول پيدا كردم. به كسي هم نگفتم، اما🌷#هادي تا احساس كرد كه من احتياج به #پول دارم به سرعت مبلغي را آماده كرد و به من داد.
📍زماني كه ميخواستم#عروسي كنم نيز هفتصد هزار تومان به من داد.ظاهراً اين مبلغ همه ي پس اندازش بود. او لطف بزرگي در حق من انجام داد. من هم به مرور آن مبلغ را برگرداندم.
🌷@shahidabad313
📍اما يك بار برادري را در حق من تمام كرد.
زماني كه براي تحصيل در #قم مستقر شده بودم، يك روز به🌷#هادي زنگ زدم و گفتم: فاصله ي حجره تا محل تحصيل من زياد است و احتياج به#موتور دارم، اما نه#پول دارم و نه موتورشناس هستم.
📍هنوز چند ساعتي از صحبت ما نگذشته بود كه🌷#هادي زنگ زد. گوشي را برداشتم.🌷#هادي گفت: كجايي؟ گفتم: توي#حجره در#قم. گفت: برات#موتور خريدم و با وانت آوردم#قم، كجا بيارم؟
🌷@shahidabad313
💢تعجب کردم. کمتر از چند ساعت مشکل من را حل کرد.نميدانيد آن #موتور چقدر كار من را راه انداخت.
بعدها فهميدم كه🌷#هادي براي بسياري از اطرافيان همينگونه است. او راه درست را انتخاب كرده بود. 🌷#هادي اين#توفيق را داشت كه اينگونه اعمالش مورد قبول واقع شود.
⚘@pmsh313
👈كارهاي او مرا ياد حديث☀️#امام_كاظم (ع) در بحارالانوار، ج 75 ،ص 379 انداخت که فرمودند:
همانا#مُهر قبول اعمال شما، برآوردن نيازهاي برادرانتان و#نيكي كردن به آنان در حد توانتان است و الّا (اگر چنين نکنيد)، هيچ عملي از شما پذيرفته نميشود.
٭٭٭
🌷#هادي درباره ي كارهايي كه انجام ميداد خيلي تودار بود. از كارهايش حرفي نميزد. بيشتر اين مطالب را بعد از🌷#شهادت_هادي فهميديم.
🌷@shahidabad313
📍وقتي🌷#هادي🌷#شهيد شد و برايش#مراسم گرفتيم، اتفاق عجيبي افتاد. من در كنار برادر آقا🌷#هادي در🕌#مسجد بودم.
⚘@pmsh313
💥يک خانمي آمد و همينطور به تصوير🌷#شهيد نگاه ميكرد و💧#اشك ميريخت. كسي هم او را نميشناخت.بعد جلو آمد و گفت: با خانواده ي🌷#شهيد كار دارم.برادر🌷#شهيد جلو رفت. من فكر كردم از بستگان🌷#شهيد_هادي است، اما برادر🌷#شهيد هم او را نميشناخت.
🌷@shahidabad313
💢اين خانم رو به ما كرد و گفت: چند سال قبل، ما اوضاع مالي خوبي نداشتيم. خيلي گرفتار بوديم. برادر شما خيلي به ما کمک کرد.براي ما عجيب بود. همه جور از🌷#هادي شنيده بوديم اما نميدانستيم مخفيانه اين#خانواده را تحت پوشش داشته!
📍حتي زماني كه🌷#هادي در#عراق و شهر#نجف اقامت داشت، اين سنت الهي را رها نكرد.در مراسم تشييع🌷#هادي، افراد زيادي آمده بودند كه ما آنها را نميشناختيم.بعدها فهميديم كه🌷#هادي گره از كار بسياري از آنان گشوده بود.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_پنجاه_و_پنجم
💚حلالیت طلبی❤️
🍃 #آخرین_شب✨
👈بارها از دوستان🌷#شهدا شنيده بوديم كه قبل از آخرين#سفر#رفتار و#كردار آن ها#تغيير مي كرد.شايد براي خود من باور كردني نبود! با خودم مي گفتم: شايد#فكر و#خيال بوده، شايد مي خواهند از🌷#شهدا موجودات ماورائي در#ذهن ما ايجاد كنند.اما خود من با همين چشمانم ديدم كه روز آخري كه🌷#هادي در🌟#نجف بود چه اتفاقاتي افتاد!
🌷@shahidabad313
💢بار آخري كه مي خواست براي#مبارزه با⚡#داعش#اعزام شود همه چيز عوض شد! او#وصيت نامه اش را#تكميل كرد. به سراغ#وسايل شخصي خودش رفته بود و هر آنچه را كه#دوست داشت به ديگران بخشيد!چند تا#چفيه ي#زيبا ودور دوخته داشت كه به طلبه ها بخشيد. از همه ي كساني كه با آنها رفت و آمد داشت#حلاليت طلبيد.
⚘@pmsh313
💢دوستي داشت كه در كنار🕌#مسجد_هندي#مغازه داشت.🌷#هادي به سراغ او رفت و گفت: اگر بر نگشتم، از فلاني و فلاني براي من#حلاليت بگير!حتي گفت: برو و از آن#روحاني كه با او به خاطر⚡#اهانت به☀️#رهبر_انقلاب درگير شده بودم#حلاليت بطلب، نمي خواهم كسي از دست من#ناراحت باشد.
🌷@shahidabad313
🌟#شب_آخر به سراغ#پيرمرد نابينايي رفت كه مدت ها با او#دوست بود.#پيرمرد را با خودش به🕌#مسجد آورد. با اين#پيرمرد هم#خداحافظي كرد و#حلاليت طلبيد.
⚘@pmsh313
💢براي#قبر هم كه قبلا با يك#شيخ_نجف#صحبت كرده بود و يك#قبر در ابتداي🌟#وادي_السلام از او گرفته بود.برخي دوستان🌷#هادي را بارها در كنار#مزار خودش ديده بودند كه مشغول#عبادت و#دعا بود!!
🌷@shahidabad313
🌷#هادي#تكليف همه ي امور دنيايي خودش را مشخص كرد و آماده ي#سفر شد.معمولاً وقتي به جاي مهمي مي رفت، بهترين لباس هايش را مي پوشيد. براي#سفر_آخر هم بهترين لباس ها را پوشيد و حركت كرد...
⚘@pmsh313
💢برادر#حمزه_عسگري از دوستان🌷#هادي و از#طلاب_ايراني🌟#نجف مي گفت: صورت🌷#هادي خيلي جوش مي زد. از#دوران_جواني دنبال#دوا#درمان بود.پيش يكي دو تا#دكتر در#ايران رفته بود و#دارو استفاده كرد، اما تغييري در جوش هاي صورتش ايجاد نشد.
🌷@shahidabad313
💥#شب_آخر ديدم كه با آن#پيرمرد_نابينا خداحافظي مي كرد.#پيرمرد با صفايي كه هر#شب منتظر بود تا🌷#هادي به دنبال او بيايد و به🕌#مسجد بروند.🌒#آخر_شب بود كه با هم#صحبت كرديم.
⚘@pmsh313
🌷#هادي حرف از رفتن و🌷#شهادت زد. بعد گفتم: راستي ديگه براي جوش هاي صورتت كاري نكردي🌷#هادي#لبخند تلخي زد و گفت: يه#انفجار احتياجه كه اين جوش هاي صورت ما رو#نابود كنه! دوباره حرف از🌷#شهادت را ادامه داد.
🌷@shahidabad313
💢من هم به#شوخي گفتم:🌷#هادي تو🌷#شهيد شو، ما برات يه#مراسم سنگين برگزار مي كنيم. بعد ادامه دادم: يه#شعر_زيبا هست كه مداح ها مي خونن، مي خوام توي#تشييع_جنازه تو اين#شعر رو بخونم.
⚘@pmsh313
🌷#هادي منتظر#شعر بود كه گفتم: جنازه ام رو بيارين، بگيد فقط به زير لب🌷#حسين (علیه السلام)...🌷#هادي خيلي خوشش آمد.#عجيب بود كه چند روز بعد درست در زمان#تشييع، به ياد اين مطلب افتادم. يكباره#مداح#مراسم#تشييع شروع به خواندن اين#شعر_زيبا كرد.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_پنجاه_و_نهم
💚شهید استثنائی❤️
🥀 #مراسم_تشییع_و_تدفین🏴
👈خبر پيدا شدن پيكر🌷#هادي درست زماني پخش شد كه قرار بود☀️#شب_جمعه،يعني شب اول🌷#ايام_فاطميه در🕌#مسجد_موسي_ابن_جعفر(علیه اسلام)#تهران براي او مراسم برگزار شود.همزمان با#مراسم اعلام شد كه امروز پنجشنبه، براي🌷#شهيد_هادي_ذوالفقاري چهار#مراسم_تشييع برگزار شده!
🌷@shahidabad313
🌷#هادي#وصيت کرده بود پيکرش را در⬅️#سامرا،⬅️#کاظمين،⬅️#کربلا و⬅️#نجف،🔃#طواف دهند. اين#وصيت بعيد بود اجرا شود؛ زيرا عراقي ها شهداي خود را فقط به يکي از حرمين مي برند و بعد#دفن مي كنند.اما درباره ي🌷#هادي باز هم شرايط تغيير کرد، ابتدا پيكر او را به🌟#سامرا و بعد به🌟#کاظمين بردند. سپس در🌷#کربلا و💥#بين_الحرمين پيکر او#تشييع شد. بعد هم به☀️#نجف بردند و#مراسم اصلي برگزار شد.
⚘@pmsh313
🍁در همه ي حرم ها نيز برايش#نماز خواندند!#پرچم زيباي#ايران نيز بر روي پيكر اين🌷#شهيد، حرف هاي زيادي با خود داشت. اينكه مردم ما، برادران#شيعه خود را رها نمي كنند.#تشييع🌷#هادي در☀️#نجف بسيار با شكوه بود. چنين جمعيتي حتي در#تشييع#علما و#فرماندهان ديده نشده بود.
🌷@shahidabad313
💢#مرحوم_آيت_الله_آصفي(نماينده ي#مقام_معظم_رهبري) هم در🌟#نجف بر پيکر🌷#هادي#نماز خواند. در آخر هم همه ي جمعيتي که براي#تشييع پيکر🌷#هادي آمده بودند براي#تدفين به سمت#وادي_السلام رفتند.
⚘@pmsh313
💎مي گويند عراقي ها در☀️#نجف براي شهداي خودشان#تشييع خوبي در حرم ها راه مي اندازند، ولي بعد از آنکه مي خواهند🌷#شهيد را#دفن کنند، همه مي روند و فقط چند نفر مي مانندولي در#تشييع پيکر🌷#هادي همه چيز فرق کرد. صدها نفر وارد#وادي_السلام شدند. خود عراقي ها هم از شرکت چنين جمعيتي در#مراسم#تدفين🌷#شهيد تعجب کرده بودند و مي گفتند اين#شهيد#استثنايي است.
🌷@shahidabad313
💢اما نكته ي ديگر اينكه قطعه ي شهداي#عراق در☀️#نجف از#حرم حضرت#امير_المومنین علی(علیه اسلام) فاصله ي بسياري دارد اما🌷#مزار_هادي به#حرم🌟#حضرت_علي(علیه اسلام) بسيار نزديک است.اين#قبر متعلق به يکي از دوستان🌷#هادي بود كه او هم#قبر را براي مادرش در نظر داشت، اما🌷#هادي قبل از#اعزام با او#صحبت كرد. او هم مادرش را#راضي نمود تا#مزار را براي🌷#هادي قرار دهد.
⚘@pmsh313
💢يكي از دوستانش مي گفت:🌷#هادي در اين روزهاي آخر، بيشتر شب ها و سحرها بر سر مزاري که براي خودش در نظر گرفته بود حاضر مي شد و#دعا و#نماز مي خواند.دست آخر درست در☀️#شب_جمعه و🌷#شب_اول_فاطميه در همان#مزار (كمي جلوتر از قبر عالم#سيد_علي_قاضي ره) به#خاک سپرده شد.
🌷@shahidabad313
🌷#شهيد_ذوالفقاري وصيت هاي عجيبي براي#تدفين داشت که عمل کردنش#مشکل بود، اما به خواست#خدا همه اش تحقق يافت.او#وصيت کرده بود#قبر مرا سياهي بزنيد و بعد مرا در آن#دفن کنيد! اما امکانش نبود، قبرهاي☀️#نجف به شکلي است که ماسه هاي سستي دارد. ممکن است خيلي#ساده فرو بريزد.
⚘@pmsh313
🌷#هادي در#معرکه🌷#شهيد شد و#غسل نداشت. خودش قبلاً#پرچم سياهي تهيه کرده بود که خيلي ناگهاني پيکرش را در ميان آن#پرچم پيچيدند و در#قبر قرار دادند! ناخواسته کل قبرش#سياه و#وصيت🌷#شهيد عملي شد.
🌷@shahidabad313
🍀به گفته ي دوستانش يک#شال «🌟#يا_فاطمـه_الزهرا(علیها السلام)» هم بود که آن را روي صورتش گذاشتند و به خواست خودش بالاي#سنگ_لحد🌷#شهيد نوشتند:☀️#يا_زهرا(علیها السلام)
⚘@pmsh313
💎اما همه ي دوستان و آشنايان بر اين باورند که شايد علت اين#مفقوديت ارادت ويژه ي🌷#شهيد به☀️#حضرت_زهرا (علیها السلام) بوده. چون وقتي#پيکر او با اين تأخير چند روزه پيدا شد، آغاز🌷#ايام_فاطميه بود. شبي که او به#خاک سپرده شد🌷#شب_اول_فاطميه بود.
🌷@shahidabad313
💥دوستانش مي گويند بعد از🌷#شهادت_هادي وقتي به خانه اش رفتيم ديديم حتي سجاده اش پهن بوده است.انگار که او بعد از#نماز براي رفتن و جنگيدن به قدر#سجاده جمع کردني هم#درنگ نکرده است.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☀️روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#زندگینامه_شهید_محسن_حججی
#قسمت_بیست_و_هشتم
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
⚡﷽⚡
👈بارها بهم می گفت: "مامان من اگه تو سوریه شهید نشدم، به خاطر این بود که تو راضی نبودی."😢 میگفت: "مامان نارنجک میافتاد نزدیکم، منفجر نمیشد. گلوله از بیخ گوشم رد میشد، بهم نمیخورد. حتما تو راضی نیستی."😔
🔸️ماه #رمضان ۹۶، خانمش و پدرش و من را برداشت و ۱۰ روز برد مشهد.😌 میخواست آنجا ازم #رضایت بگیرد که دوباره برود سوریه یک روز وسط #صحن_آزادی کنار حوض ایستاده بودیم و داشتیم زیارت نامه میخونم یه دفعه #تابوت را آوردند توی حرم.😮 مردم زیرش را گرفته بودند و داشتن بلند #لا_اله_الا_الله می گفتند. جمعیت آمد و از کنار مان گذشت.🤔 از یکی از آنها پرسیدم: "این بنده خدا کی بوده؟"
♦️ گفتند: "جوان بوده یک بچه هم داشته."😔
محسن این حرف را شنید. سریع رو کرد بهم گفت: "می بینی مامان؟ دنیا همینه. اگه شهید نشیم باید بمیریم. تو کدومو دوست داری؟ اینکه بچه ات معمولی بمیره یا در راه حضرت زینب علیها السلام #شهید بشه؟"
🔹️ مدام بهم میگفت: "مامان اگه بدونی تو #سوریه چه خبره و تکفیری ها چه بلاهایی دارن سر مردم میارن، خودت از من می خواهی که برم."😯
توی آن سفر مدام به عروسم میگفت: "به مادرم بگو برا #روسفیدی و برای #شهادتم دعا کنه."
🍂شب #بیست_و_یکم یکدفعه وسط #مراسم برایم #پیامک داد: "مامان،تو رو خدا امشب دعا کن یه بار دیگه بی بی من رو بطلبه. دعا کن که رو سفید بشم. دعا کن که شهید بشم."😔👌🏻
آن شب دلم شکست. آخر، بی تابی هایش، به آب و آتش زدن هایش برای رفتن به سوریه را دیده بودم.
با همه وجود از خدا خواستم که حاجت روایش بکند.😔
از بی بی حضرت زینب علیها السلام خواستم دوباره او را بطلبد. 😭💙
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
✫⇠ #زندگینامه_شهید_مرتضی_جاویدی
📚پیشانی و بوسه(جلد ۶، شمع صراط)
📘#نیمه_پنهان_ماه
✍ به روایت همسر شهید
✫⇠#قسمت_هفتم
🌱جدایی و تنهایی خیلی برایم سخت بود. ولی چه کاری از دست من بر می آمد. تنها کاری که انجام می دادم این بود که هر از دو ماه یک بار به انتظارش بنشینم تا چند روزی برای مرخصی به شهرستان بیاید و آن هم فقط برای چند روز.حدود چند روز از پیوند ما می گذشت و ما موفق به برگزاری#مراسم عروسی نمی شدیم. هر وقت حرف و گفتگوهایمان را انجام می دادیم که این مراسم را برگزار کنیم یک نفر شهید می شد و ما مجبور بودیم مدتی مراسم را به عقب بی اندازیم.
🌱تا اینکه پس از روز چهلم یکی از شهدا موفق شدیم در اسفند سال 1360 در یک مراسم کاملا روحانی بدون سرو صدا, مراسم عروسی را بر پا کنیم.یادم هست در صبح آن روز آقا مرتضی در جمع خانوادگی حاضر شد و عنوان کرد که خواهشی از شما دارم که این مراسم بدون سر و صدا برگزار شود چرا که اطراف ما خانواده معظم شهداء وجود دارند که مدت زیادی نیست که عزادار شده اند.البته همگی موافق صحبت های آقا مرتضی بودند و واقعا هم اینطور شد و این عمل طوری انجام شد که حتی خیلی از همسایه ها فکر نمی کردند در خانه ما عروسی است.
🌱به هر صورت که بود با خوبی و خوشی این مراسم به اتمام رسید. پس از آن با سکوت به خانه پدرشان رفتیم.
باز هم یادم می آید که آقا مرتضی چند روزی بیشتر پهلوی من نماند و تقریبا نزدیکی های عید بود که مجددا ندای رفتن به جبهه سر داد. من از او خواهش کردم که عید را پهلوی ما بماند بعد از عید برود ایشان در جواب به من گفت:شماچطور انتظار از من دارید، زمانی من عید کنار خانواده باشم آن وقت عده زیادی که شرایط من را دارند در جبهه و جنگ بجنگند وجدانم قبول نمی کند که بعنوان یک مسلمان این کار را انجام دهم.
🌱راستش را بخواهید رفتن آقا مرتضی به جبهه برای من خیلی سخت بود, چون که من تا به حال این سختی ها را به خودم ندیده بودم و در آن زمان فقط پانزده سال داشتم. تنهایی برایم خیلی سخت بود. ناخودآگاه گریه ام گرفت.با آن چهره آسمانیش مقابل من ایستاد و گفت: ببینم تو که مخالف رفتن من به جبهه نیستی! همان طور که اشک می ریختم سرم را بالا آوردم و با اشاره سرم به ایشان فهماندم که نه تنها ناراضی نیستم بلکه به داشتن این چنین همسری افتخار می کنم.
🌱روبروی من نشست و خیلی در مورد جبهه و جنگ برایم صحبت کرد که در آن جا چه خبر است و چه کارهای انجام می دهیم. من سراپا گوش بودم و فقط سکوت اختیار کرده بودم. در پایان حرف هایش به من گفت شما دوست دارید که با حضرت زینب(س) همدردی کنید؟من هم در جواب ایشان گفتم بله!گفت:پس گوش کن این زمان همان دوران است، هیچ فرقی نکرده اگر آن زمان نبودی حالا نشان بده که مسلمانی و پیرو امام حسین(ع).
🌱شما فکر می کنید که امام حسین(ع)نمی دانست که شهید می شود و نمی دانست که خانواده اش را به اسیری می برند او می توانست با یزید بیعت کند یا نه! و یک زندگی راحتی برای خودش فراهم کند اما این کار را نکرد و تن به ذلت نداد با یزید جنگید و با لب تشنه شهید شد. پس ما کی می خواهیم ثابت کنیم که پیرو امام حسین (ع) و ائمه اطهار(ع)هستیم چه موقع بر ما فرض می شود که باید از ناموسمان از خاکمان از وطنمان و از اسلام عزیزمان دفاع کنیم. الان هم با آن زمان تفاوت چندانی پیدا نکرده امروز هم برای حفظ آبروی اسلام باید خون داد و من حاضرم خونم را بدست این کافران از خدا بی خبر ریخته شود, ولی یک وجب از خاک کشورم را از دست ندهم ...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯