💠 یه #صندوق درست کرد. بعد همه رو جمع کرد و از گناه بودن #دروغ و #غیبت گفت. قرار شد هر کس از این به بعد دروغ بگه یا غیبت کنه مبلغی به عنوان #جریمه بندازه توی صندوق تا صرف کمک به جبهه و رزمندهها بشه. این طرح این قدر جالب بود که باعث شد همه اعضای خانواده خودشون از این گناهها دوری کنند و به همدیگه در این مورد #تذکر بدن.
#شهید_علی_اصغر_کلاته
📙 وقت قنوت، ص ۱۴۵
╭❃------------------❃╮
🌐 @majnon313
╰❃------------------❃╯
☀️روایت گری شهدا
☘ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
#خاطرات_شهدا🌷
💠خواب شهید صدرزاده را دیده بود
🌸دوره آخری که همراه احمد در منطقه بودم، دیگـر خبری از احمد سابق نبود.
انگار داشت خودش را آماده #پرواز می کرد. کمتر شوخی می کرد، اوقات فراغتش را مشغول قرائت #قرآن بود.اگر کوچک ترین غیبت می شنید، #تذکر می داد یا از مجلس بیرون می رفت.
🌸یک روز وقتی از #خواب بیدار شد، ناراحت بود. آنقدر اصرار کردم تا دلیل ناراحتی اش را گفت #خوابِ سید ابراهیم را دیده بود(شهید مصطفی صدر زاده) بعد از شهادت سیدابرهیم اولین باری بود که خوابش را می دید. می گفت:"سید با #خنده، ولی طوری که بخواد طعنه بزنه بهم گفت: بامعرفتا! به شماها هم میگن #رفیق! چرابه خانواده ام سر نمی زنید؟!"
🌸دوباره چند روز بعد ناراحت و بی قرار بود ولی چیزی نمی گفت.با کلی #اصرار و التماس حرف از زیر زبانش کشیدم.
گفت: "دوباره خواب سید ابراهیم رو دیدم.توی عالم خواب شروع کردم به #گریه کردن که سیدجان پس کِی نوبت من میشه؟ #خسته ام.خودت برام یکاری بکن"
🌸می گفت: سید درجواب #لبخند ملیحی زد و گفت: "غصه نخور. همه رفقایی که #جامانده اند، شهادت روزیشون میشه."
حالا که احمد رفته تنها دلخوشی ام همین جمله سید ابراهیم است.و به امید روزی هستم که خودم را دوباره در جمعشان ببینم.
راوی:دوست و همرزم شهید
#شهید_احمد_مکیان🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🆔 @majnon313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_نهم
💚هميشه روي لبش#لبخند بود❤️
💕 #شوخ_طبعي۱🍃
✔️راوی:جمعي از دوستان شهيد
⏺هميشه روي لبش#لبخند بود.نه از اين بابت كه مشكلي ندارد.من خبر داشتم كه او با#كوهي_از_مشكلات#دست_و_پنجه نرم ميكرد كه اينجا نميتوانم به آنها بپردازم.
٭٭٭
💎اما🌷#هادي مصداق واقعي همان حديثي بود كه ميفرمايد:☀️#مؤمن شاديهايش
در چهره اش و#حزن و اندوهش در درونش ميباشد.
⚘@pmsh313
💎همه ي رفقاي ما او را به همين#خصلت ميشناختند. اولين چيزي كه از🌷#هادي در #ذهن_دوستان#نقش بسته، چهره اي بود كه با🤗#لبخند آراسته شده.
💎از طرفي بسيار هم#بذله_گو و#اهل_شوخي و#خنده😀بود.#رفاقت با او هيچ كس را#خسته نميكرد.در اين شوخيها نيز#دقت مي كرد كه#گناهي از او سر نزند.
💎يادم هست هر وقت#خسته ميشديم،🌷#هادي با كارها و شيطنت هاي مخصوص به خود#خستگي را از جمع ما خارج ميكرد.
٭٭٭
💎بار اولي كه🌷#هادي را ديدم،قبل از حركت براي#اردوي_جهادي بود. وارد🕌#مسجد شدم و ديدم#جواني سرش را روي پاي يكي از بچه ها گذاشته و#خوابيده.رفتم جلو و#تذكر دادم كه اينجا🕌#مسجد است بلند شو.
⚘@pmsh313
💎ديدم اين#جوان بلند شد و شروع كرد با من صحبت كردن. اما خيلي حالم گرفته شد. بنده ي خدا لال بود و با اَده اَده كردن با من حرف زد.
💎#خيلي دلم برايش سوخت. معذرت خواهي كردم و رفتم سراغ ديگر رفقا،بقيه ي بچه هاي🕌#مسجد از ديدن اين صحنه خنديدند!
💎چند دقيقه بعد يكي ديگر از دوستان وارد شد و اين جوان لال با او همانگونه صحبت كرد. آن شخص هم خيلي دلش براي اين#پسر سوخت.
💎ساعتي بعد سوار اتوبوس شديم و آماده ي حركت، يك نفر از انتهاي ماشين با صداي بلند گفت: نابودي همه ي علماي اس...بعد از لحظه اي#سكوت ادامه داد: نابودي همه علماي اسرائيل#صلوات،همه#صلوات فرستاديم. وقتي برگشتم، با تعجب ديدم آقايي كه شعار#صلوات فرستاد همان#جوان_لال در🕌#مسجد بود!
⚘@pmsh313
💎به دوستم گفتم: مگه اين جوان#لال نبود!؟ 😳
دوستم خنديد و گفت: فكر كردي براي چي توي 🕌#مسجد ميخنديديم.اين🌷#هادي_ذوالفقاري از بچه هاي جديد🕌#مسجد ماست كه پسر خيلي خوبيه، خيلي فعال و در عين حال#دلسوز و#شوخ_طبع و دوست داشتني است. شما رو سر كار گذاشته بود...
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_دوازدهم
💚ثابت قدم❤️
✨ #امر_به_معروف(۱) 🍃
🌷#هادي پسري بود كه تك و تنها راه خودش را ادامه داد. او #مسير_دين را از آنچه بر روي منبرها مي شنيد#انتخاب ميكرد و در اين راه#ثابت_قدم بود.
⚘@pmsh313
📍مدتي از حضور او در#بسيج نگذشته بود كه گفت: بايد يكي از مسائل مهم #دين را در محل خودمان عملي كنيم.
📍ميگفت: روايت از☀️#حضرت_علي(علیه السلام) داريم كه همه#اعمال_نيک و حتی#جهاد در راه خدا در #مقايسه با #امر به معروف و #نهی از منکر، مثل #قطره در مقابل درياست.
📍براي همين در برخي موارد خودش به تنهايي وارد عمل ميشد.
يك سي دي فروشي اطراف🕌#مسجد باز شده بود. بچه هاي #نوجوان كه به🕌#مسجد رفت و آمد داشتند از اين #مغازه خريد ميكردند.
🍂اين#فروشنده سي دي هاي #بازي و #فيلم كپي شده را به قيمت ارزان به بچه ها مي فروخت.
🍂مشتري هاي زيادي براي خودش جمع كرد. تا اينكه يك روز خبر رسيد كه اين #فروشنده فيلم هاي خارجي سانسورنشده هم پخش ميكند!
🍂چند نفر از بچه ها خبر را به🌷#هادي رساندند. او هم به سراغ فروشنده ي اين #مغازه رفت.
خيلي #مؤدب #سلام كرد و از او پرسيد: بعضي از بچه ها ميگويند شما سي دي هاي#غير_مجاز پخش ميكنيد، درسته!؟
⚘@pmsh313
🍂#فروشنده تكذيب كرد و اين بحث ادامه پيدا نكرد.
بار ديگر بچه هاي #نوجوان خبر آوردند كه نه تنها سي دي هاي #فيلم، بلكه سي دي هاي مستهجن نيز از مغازه ي او پخش ميشود.
#🌷هادي #تحقيق كرد و #مطمئن شد. لذا بار ديگر به سراغ #فروشنده رفت. با او #صحبت كرد و #شرايط #امر به #معروف را انجام داد.
🌷@shahidabad313
🌴بعد هم به او #تذكر داد كه اگر به اين روند ادامه دهد با او با #حكم ضابطان قضايي برخورد خواهد شد،اما اين #فروشنده به روند #اشتباه خودش ادامه داد.🌷#هادي نيز در كمين فرصتي بود تا با او برخورد كند.
⚘@pmsh313
🌱يك روز جواني وارد #مغازه شد.🌷#هادي خبر داشت كه يك كيسه پر از سيدي هاي مستهجن براي اين شخص آورده اند،لذا با هماهنگي بچه هاي#بسيج وارد #مغازه شد. درست زماني كه بار سي دي ها رسيد به سراغ اين شخص رفت. بعد#فروشنده را با همان كيسه به🕌#مسجد آورد!
💢در جلوي چشمان خودش همه سي دي ها را شكست،وقتي آخرين سي دي خُرد شد، رو كرد به آن#فروشنده و گفت: اگر يك بار ديگر تكرار شد با تو #برخورد_قانوني ميكنيم.
💥همين برخورد🌷#هادي كافي بود تا آن شخص مغازه اش را جمع كند و از اين محل برود.
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_سیزدهم
💚تذکر زبانی❤️
✨ #امر_به_معروف(۲) 🍃
👈شخصي در محل ما #ساکن بود که هيکل درشتي داشت.#چفيه مي انداخت و شلوار پلنگي#بسيجي ميپوشيد.#اخلاق درستي هم نداشت، اهل همه جور خلافی بود.
⚘@pmsh313
💢او به شدت با مردم بد برخورد ميکرد. به مردم گير ميداد و اين #لباس او باعث مي شد که خيلي ها فکر کنند که او #بسيجي است!
🌷#هادي يک بار او را ديد و #تذکر داد که لباست را عوض کن. اما او توجهي نكرد.
⚘@pmsh313
💢دوباره او را ديد و به آن شخص گفت: شما با پوشيدن اين #لباس و اين برخورد بدي که داريد، ديد مردم را نسبت به #بسيج و #نظام و #رهبر_انقلاب بد ميکنيد.
🌷@shahidabad313
🌷#هادي ادامه داد: مردم رفتار شما را که ميبينند نسبت به #نظام بد بين ميشوند.
بعد #چفيه را از دوش او برداشت و به وي #تذکر داد که ديگر با اين #لباس و اين شلوار پلنگي نگردد.
⚘@pmsh313
💢بار ديگر با شدت عمل با اين شخص برخورد كرد. ديگر نديديم که اين شخص با اين #لباس و پوشش #ظاهر شود و مردم را #اذيت كند.
💥البته بايد يادآور شويم که🌷#هادي در پايگاه #بسيج، تحت تأثير برخي افراد، كمي #تند برخورد ميكرد.
او در #امر به معروف و #نهي از منکر شدت عمل به خرج ميداد. مثل همان رفقايي كه داشت.
اما بعدها ديگر از او #شدت_عمل نديديم. #امر به معروف او در حد #تذکر_زباني خلاصه ميشد.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_شانزدهم
💚گره بازکن مشکلات مردم❤️
❄️ #بازار✨
✔️راوی: مهدی ذوالفقاری (برادر شهید)
⏺🌷#هادي بعد از دوراني كه در#فلافل_فروشي كار مي كرد، با معرفي يكي از دوستانش راهي#بازار شد.
⚘@pmsh313
💢در حجره ي يكي از#آهن_فروشان پامنار#كار را آغاز كرد. او در مدت كوتاهي توانايي خود را نشان داد. صاحبكار او از🌷#هادي خيلي خوشش آمد.
خيلي به او#اعتماد پيدا كرد. هنوز مدت كوتاهي نگذشته بود كه مسئول كارهاي مالي شد.
چك ها و حساب هاي مالي#صاحبكار خودش را وصول مي كرد.
💢آن ها آنقدر به🌷#هادي#اعتماد داشتند كه چك هاي سنگين و مبالغ بالا را در اختيار او قرار مي دادند.
كار#🌷هادي در#بازار هر روز از صبح تا عصر ادامه داشت.
⚘@pmsh313
🌷#هادي عصرها، بعد از پايان كار، سوار موتور خودش مي شد و با#موتور كار مي كرد.
💢درآمد خوبي در آن دوران داشت و هزينه ي زيادي نداشت. دستش توي جيب خودش بود و ديگر به كسي وابستگي مالي نداشت.
🌷@shahidabad313
🍀يادم هست روح پاك🌷#هادي در همه جا خودش را نشان مي داد. حتي وقتي با#موتور مسافركشي مي كرد.دوستش مي گفت: يك بار شاهد بودم كه 🌷#هادي شخصي را با موتور به ميدان خراسان آورد.
با اينكه با اين شخص مبلغ كرايه را طي كرده بود، اما وقتي متوجه شد كه او وضع مالي خوبي ندارد نه تنها پولي از او نگرفت، بلكه موجودي داخل جيبش را به اين شخص داد!
⚘@pmsh313
💢از همان ايام بود كه با درآمد خودش گره از مشكلات بسياري از دوستان و آشنايان باز كرد.
💢به بسياري از#رفقا#قرض داده بود. بعضي ها پول او را پس مي دادند و بعضي ها هم بعد از🌷#شهادت_هادي ...من از🌷#هادي#چهار_سال بزرگ تر بودم. وقتي 🌷#هادي حسابي در بازار جا باز كرد، من در سربازي بودم.
🌿دوران خدمت من كه تمام شد،🌷#هادي مرا به همان مغازه اي برد كه خودش كار مي كرد. من اين گونه وارد#بازار_آهن شدم.به#صاحبكار خودش مرا معرفي كرد و گفت: آقا#مهدي برادر من است و در خدمت شما. بعد ادامه داد:#مهدي مثل🌷#هادي است، همان طور مي توانيد#اعتماد داشته باشيد. من هم ديگر پيش شما نيستم. بايد به سربازي بروم.
⚘@pmsh313
🌷#هادي مرا جاي خودش در#بازار مشغول كرد. كار را هم به من ياد داد و رفت براي خدمت.مدت خدمت او به خاطر داشتن سابقه ي#بسيجي_فعال كم شد.فكر مي كنم يك سال در#سپاه_حفاظت مشغول خدمت بود.
💢از آن دوران تنها خاطره اي كه دارم🌷#بازداشت_هادي بود!🌷#هادي به خاطر درگيري در دوران خدمت با يكي از سربازان يك شب بازداشت شد.تا اين كه روز بعد فهميدند حق با🌷#هادي بوده و آزاد شد.
🌷@shahidabad313
🌷#هادي در آنجا به خاطر#امر_به_معروف با اين شخص درگير شده بود.چند بار به او#تذكر داده بود كه فلان#گناه را انجام ندهد اما بي نتيجه بود. تا اينكه مجبور شد برخورد#فيزيكي داشته باشد.بعد از#پايان_خدمت نيز مدتي در#بازار_آهن#كار كرد. البته فعاليت🌷#هادي در#بسيج و🕌#مسجد زيادتر از قبل شده بود.
⚘@pmsh313
💢پيگيري كار براي🌷#شهدا و#مبارزه با فتنه گران، وقت او را گرفته بود.بعد هم تصميم گرفت كار در #بازار را رها كند!#صاحبكار ما خيلي از#اخلاق و#مرام و#صداقت🌷#هادي خوشش مي آمد.براي همين#اصرار داشت به هر قيمتي🌷#هادي را پس از پايان خدمت نگه دارد.🌷#هادي اما تصميم خودش را به صورت جدي گرفته بود.
💥قصد داشت به سراغ #علم برود. مي خواست از #فرصت_كوتاه_عمر در جهت#شناخت بهتر خدا بهره ببرد.
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊