eitaa logo
روایتگری شهدا
23هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 یه #صندوق درست کرد. بعد همه رو جمع کرد و از گناه بودن #دروغ و #غیبت گفت. قرار شد هر کس از این به بعد دروغ بگه یا غیبت کنه مبلغی به عنوان #جریمه بندازه توی صندوق تا صرف کمک به جبهه و رزمنده‌ها بشه. این طرح این قدر جالب بود که باعث شد همه اعضای خانواده خودشون از این گناه‌ها دوری کنند و به همدیگه در این مورد #تذکر بدن. #شهید_علی_اصغر_کلاته 📙 وقت قنوت، ص ۱۴۵ ╭❃------------------❃╮ 🌐 @majnon313 ╰❃------------------❃╯ ☀️روایت گری شهدا ☘ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
🌷 💠خواب شهید صدرزاده را دیده بود 🌸دوره آخری که همراه احمد در منطقه بودم، دیگـر خبری از احمد سابق نبود. انگار داشت خودش را آماده می کرد. کمتر شوخی می کرد، اوقات فراغتش را مشغول قرائت بود.اگر کوچک ترین غیبت می شنید، می داد یا از مجلس بیرون می رفت. 🌸یک روز وقتی از بیدار شد، ناراحت بود. آنقدر اصرار کردم تا دلیل ناراحتی اش را گفت سید ابراهیم را دیده بود(شهید مصطفی صدر زاده) بعد از شهادت سیدابرهیم اولین باری بود که خوابش را می دید. می گفت:"سید با ، ولی طوری که بخواد طعنه بزنه بهم گفت: بامعرفتا! به شماها هم میگن ! چرابه خانواده ام سر نمی زنید؟!" 🌸دوباره چند روز بعد ناراحت و بی قرار بود ولی چیزی نمی گفت.با کلی و التماس حرف از زیر زبانش کشیدم. گفت: "دوباره خواب سید ابراهیم رو دیدم.توی عالم خواب شروع کردم به کردن که سیدجان پس کِی نوبت من میشه؟ ام.خودت برام یکاری بکن" 🌸می گفت: سید درجواب ملیحی زد و گفت: "غصه نخور. همه رفقایی که اند، شهادت روزیشون میشه." حالا که احمد رفته تنها دلخوشی ام همین جمله سید ابراهیم است.و به امید روزی هستم که خودم را دوباره در جمعشان ببینم. راوی:دوست و همرزم شهید 🌷 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🆔 @majnon313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚هميشه روي لبش بود❤️ 💕 ۱🍃 ✔️راوی:جمعي از دوستان شهيد ⏺هميشه روي لبش بود.نه از اين بابت كه مشكلي ندارد.من خبر داشتم كه او با#دست_و_پنجه نرم ميكرد كه اينجا نميتوانم به آنها بپردازم. ٭٭٭ 💎اما🌷 مصداق واقعي همان حديثي بود كه ميفرمايد:☀️ شاديهايش در چهره اش و و اندوهش در درونش ميباشد. ⚘@pmsh313 💎همه ي رفقاي ما او را به همين ميشناختند. اولين چيزي كه از🌷 در #نقش بسته، چهره اي بود كه با🤗 آراسته شده. 💎از طرفي بسيار هم و و😀بود. با او هيچ كس را نميكرد.در اين شوخيها نيز مي كرد كه از او سر نزند. 💎يادم هست هر وقت ميشديم،🌷 با كارها و شيطنت هاي مخصوص به خود را از جمع ما خارج ميكرد. ٭٭٭ 💎بار اولي كه🌷 را ديدم،قبل از حركت براي بود. وارد🕌 شدم و ديدم سرش را روي پاي يكي از بچه ها گذاشته و.رفتم جلو و دادم كه اينجا🕌 است بلند شو. ⚘@pmsh313 💎ديدم اين بلند شد و شروع كرد با من صحبت كردن. اما خيلي حالم گرفته شد. بنده ي خدا لال بود و با اَده اَده كردن با من حرف زد. 💎 دلم برايش سوخت. معذرت خواهي كردم و رفتم سراغ ديگر رفقا،بقيه ي بچه هاي🕌 از ديدن اين صحنه خنديدند! 💎چند دقيقه بعد يكي ديگر از دوستان وارد شد و اين جوان لال با او همانگونه صحبت كرد. آن شخص هم خيلي دلش براي اين سوخت. 💎ساعتي بعد سوار اتوبوس شديم و آماده ي حركت، يك نفر از انتهاي ماشين با صداي بلند گفت: نابودي همه ي علماي اس...بعد از لحظه اي ادامه داد: نابودي همه علماي اسرائيل،همه فرستاديم. وقتي برگشتم، با تعجب ديدم آقايي كه شعار فرستاد همان در🕌 بود! ⚘@pmsh313 💎به دوستم گفتم: مگه اين جوان نبود!؟ 😳 دوستم خنديد و گفت: فكر كردي براي چي توي 🕌 ميخنديديم.اين🌷 از بچه هاي جديد🕌 ماست كه پسر خيلي خوبيه، خيلي فعال و در عين حال و و دوست داشتني است. شما رو سر كار گذاشته بود... 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚ثابت قدم❤️ ✨ (۱) 🍃 🌷 پسري بود كه تك و تنها راه خودش را ادامه داد. او را از آنچه بر روي منبرها مي شنيد ميكرد و در اين راه بود. ⚘@pmsh313 📍مدتي از حضور او در نگذشته بود كه گفت: بايد يكي از مسائل مهم را در محل خودمان عملي كنيم. 📍ميگفت: روايت از☀️(علیه السلام) داريم كه همه و حتی در راه خدا در با به معروف و از منکر، مثل در مقابل درياست. 📍براي همين در برخي موارد خودش به تنهايي وارد عمل ميشد. يك سي دي فروشي اطراف🕌 باز شده بود. بچه هاي كه به🕌 رفت و آمد داشتند از اين خريد ميكردند. 🍂اين سي دي هاي و كپي شده را به قيمت ارزان به بچه ها مي فروخت. 🍂مشتري هاي زيادي براي خودش جمع كرد. تا اينكه يك روز خبر رسيد كه اين فيلم هاي خارجي سانسورنشده هم پخش ميكند! 🍂چند نفر از بچه ها خبر را به🌷 رساندند. او هم به سراغ فروشنده ي اين رفت. خيلي كرد و از او پرسيد: بعضي از بچه ها ميگويند شما سي دي هاي پخش ميكنيد، درسته!؟ ⚘@pmsh313 🍂 تكذيب كرد و اين بحث ادامه پيدا نكرد. بار ديگر بچه هاي خبر آوردند كه نه تنها سي دي هاي ، بلكه سي دي هاي مستهجن نيز از مغازه ي او پخش ميشود. #🌷هادي كرد و شد. لذا بار ديگر به سراغ رفت. با او كرد و به را انجام داد. 🌷@shahidabad313 🌴بعد هم به او داد كه اگر به اين روند ادامه دهد با او با ضابطان قضايي برخورد خواهد شد،اما اين به روند خودش ادامه داد.🌷 نيز در كمين فرصتي بود تا با او برخورد كند. ⚘@pmsh313 🌱يك روز جواني وارد شد.🌷 خبر داشت كه يك كيسه پر از سيدي هاي مستهجن براي اين شخص آورده اند،لذا با هماهنگي بچه هاي وارد شد. درست زماني كه بار سي دي ها رسيد به سراغ اين شخص رفت. بعد را با همان كيسه به🕌 آورد! 💢در جلوي چشمان خودش همه سي دي ها را شكست،وقتي آخرين سي دي خُرد شد، رو كرد به آن و گفت: اگر يك بار ديگر تكرار شد با تو ميكنيم. 💥همين برخورد🌷 كافي بود تا آن شخص مغازه اش را جمع كند و از اين محل برود. 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚تذکر زبانی❤️ ✨ (۲) 🍃 👈شخصي در محل ما بود که هيکل درشتي داشت. مي انداخت و شلوار پلنگي ميپوشيد. درستي هم نداشت، اهل همه جور خلافی بود. ⚘@pmsh313 💢او به شدت با مردم بد برخورد ميکرد. به مردم گير ميداد و اين او باعث مي شد که خيلي ها فکر کنند که او است! 🌷 يک بار او را ديد و داد که لباست را عوض کن. اما او توجهي نكرد. ⚘@pmsh313 💢دوباره او را ديد و به آن شخص گفت: شما با پوشيدن اين و اين برخورد بدي که داريد، ديد مردم را نسبت به و و بد ميکنيد. 🌷@shahidabad313 🌷 ادامه داد: مردم رفتار شما را که ميبينند نسبت به بد بين ميشوند. بعد را از دوش او برداشت و به وي داد که ديگر با اين و اين شلوار پلنگي نگردد. ⚘@pmsh313 💢بار ديگر با شدت عمل با اين شخص برخورد كرد. ديگر نديديم که اين شخص با اين و پوشش شود و مردم را كند. 💥البته بايد يادآور شويم که🌷 در پايگاه ، تحت تأثير برخي افراد، كمي برخورد ميكرد. او در به معروف و از منکر شدت عمل به خرج ميداد. مثل همان رفقايي كه داشت. اما بعدها ديگر از او نديديم. به معروف او در حد خلاصه ميشد. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚گره بازکن مشکلات مردم❤️ ❄️ ✨ ✔️راوی: مهدی ذوالفقاری (برادر شهید) ⏺🌷 بعد از دوراني كه در كار مي كرد، با معرفي يكي از دوستانش راهي شد. ⚘@pmsh313 💢در حجره ي يكي از پامنار را آغاز كرد. او در مدت كوتاهي توانايي خود را نشان داد. صاحبكار او از🌷 خيلي خوشش آمد. خيلي به او پيدا كرد. هنوز مدت كوتاهي نگذشته بود كه مسئول كارهاي مالي شد. چك ها و حساب هاي مالي خودش را وصول مي كرد. 💢آن ها آنقدر به🌷#اعتماد داشتند كه چك هاي سنگين و مبالغ بالا را در اختيار او قرار مي دادند. كار#🌷هادي در هر روز از صبح تا عصر ادامه داشت. ⚘@pmsh313 🌷 عصرها، بعد از پايان كار، سوار موتور خودش مي شد و با كار مي كرد. 💢درآمد خوبي در آن دوران داشت و هزينه ي زيادي نداشت. دستش توي جيب خودش بود و ديگر به كسي وابستگي مالي نداشت. 🌷@shahidabad313 🍀يادم هست روح پاك🌷 در همه جا خودش را نشان مي داد. حتي وقتي با مسافركشي مي كرد.دوستش مي گفت: يك بار شاهد بودم كه 🌷 شخصي را با موتور به ميدان خراسان آورد. با اينكه با اين شخص مبلغ كرايه را طي كرده بود، اما وقتي متوجه شد كه او وضع مالي خوبي ندارد نه تنها پولي از او نگرفت، بلكه موجودي داخل جيبش را به اين شخص داد! ⚘@pmsh313 💢از همان ايام بود كه با درآمد خودش گره از مشكلات بسياري از دوستان و آشنايان باز كرد. 💢به بسياري از#قرض داده بود. بعضي ها پول او را پس مي دادند و بعضي ها هم بعد از🌷 ...من از🌷#چهار_سال بزرگ تر بودم. وقتي 🌷 حسابي در بازار جا باز كرد، من در سربازي بودم. 🌿دوران خدمت من كه تمام شد،🌷 مرا به همان مغازه اي برد كه خودش كار مي كرد. من اين گونه وارد شدم.به خودش مرا معرفي كرد و گفت: آقا برادر من است و در خدمت شما. بعد ادامه داد: مثل🌷 است، همان طور مي توانيد داشته باشيد. من هم ديگر پيش شما نيستم. بايد به سربازي بروم. ⚘@pmsh313 🌷 مرا جاي خودش در مشغول كرد. كار را هم به من ياد داد و رفت براي خدمت.مدت خدمت او به خاطر داشتن سابقه ي كم شد.فكر مي كنم يك سال در مشغول خدمت بود. 💢از آن دوران تنها خاطره اي كه دارم🌷 بود!🌷 به خاطر درگيري در دوران خدمت با يكي از سربازان يك شب بازداشت شد.تا اين كه روز بعد فهميدند حق با🌷 بوده و آزاد شد. 🌷@shahidabad313 🌷 در آنجا به خاطر با اين شخص درگير شده بود.چند بار به او داده بود كه فلان را انجام ندهد اما بي نتيجه بود. تا اينكه مجبور شد برخورد داشته باشد.بعد از نيز مدتي در#كار كرد. البته فعاليت🌷 در و🕌 زيادتر از قبل شده بود. ⚘@pmsh313 💢پيگيري كار براي🌷 و با فتنه گران، وقت او را گرفته بود.بعد هم تصميم گرفت كار در را رها كند! ما خيلي از و و🌷 خوشش مي آمد.براي همين داشت به هر قيمتي🌷 را پس از پايان خدمت نگه دارد.🌷 اما تصميم خودش را به صورت جدي گرفته بود. 💥قصد داشت به سراغ برود. مي خواست از در جهت بهتر خدا بهره ببرد. 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊