eitaa logo
روایتگری شهدا
23.7هزار دنبال‌کننده
12.4هزار عکس
5.7هزار ویدیو
84 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
*نماز شب* *هیچ وقت ندیدم نماز شب شهید سلیمانی قطع شود.* *آنهم نه نماز شبی عادی،* *نماز شب‌های او همیشه با ناله و اشک و اندوه به درگاه خدا بود.* *من با شهید سلیمانی رفت و آمد داشتم حتی بارها در منزل‌شان خوابیدم،* *اتاق مهمانان با اتاق حاج قاسم فاصله داشت* *اما من با اشک‌ها و صدای ناله‌های او برای نماز بیدار می‌شدم.* *شهید قاسم سلیمانی🌷* *📙برگرفته از کتاب مالک زمان. * التماس دعای فرج* ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠(۱۶۰) ✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی 💢قسمت صد و شصت:معصومیت و مظلومیت(۱) 🍂یکی از شگردهای ناجوانمردانه بعثیها که بهانه ای بود برای تحقیر و شماتت بچه ها، اتهام به افراد پاک و بیگناه و متعاقبِ آن اقدام به کتک کاری بود. قبل از اینکه این مسئله رو توضیح بدم، لازمه به یه پیش زمینه اشاره کنم و اون اینکه در تموم مدت چهار سال اسارت در اردوگاه ما، لامپ داخل آسایشگاها تا صبح روشن بود و علاوه بر مهتابی های داخل، چند پروژکتور قوی محوطه و آسایشگاها رو مثل روز روشن نگه داشته بودن. بگذریم از آزاری که بخاطر روشن بودن لامپ های آسایشگاه می کشیدیم و خودش نوعی شکنجه بود، کوچکترین تحرک افراد زیر نظر نگهبانهایی بود که  مرتب و بی وقفه پشت پنجره آسایشگاها قدم می زدن. 📌بدیهیه با این شرایط حتی اگر ایمان و اعتقادی هم در کار نباشه، عملاً امکان ارتکاب هیچگونه خلافی متصور نیست. ضمن اینکه جمع، جمعِ پاکترین انسانهای وارسته و با تقوایی بود که در اوج جوانی و زمانی که امکان هر گونه گناه براشون فراهم بوده، با اقتدا به پیامبر و اهل بیت علیهم السلام پاک زیسته و به دنیا پشت پا زده و پا به عرصه جهاد و دفاع از اسلام و ارزشهای دینی گذاشته بودن. علاوه بر همه این موارد، در پاس های مختلف شب همواره تعدادی از بچه ها برای و و قرائت قرآن بیدار بودن. 🔘بعد از این مقدمه که عرض شد، برگردیم به ادعای مضحک و شرم اور بعثیها که هر از چند گاهی دو نفر جوان پاک و پاکیزه رو نیمه شب از خواب بیدار می کردن و در حالی که چشماشون پر از خواب بود، به اونها تهمت زده می شد که شما قصد تعرض به همدیگه رو داشتید و فرداش اونها رو جلو جمع بلند می کردن و ازشون میخاستن که به گناه نکرده اعتراف کنن. 🔸️وقتی این آبرومندان درگاه خدا از خجالت و شرم سرشون رو پایین مینداختن و اشکشون جاری می شد، چند نفری مثل سگهای هار به اونها حمله می کردن و زیر ضرباتِ مشت و لگد و کابل له و لورده می شدن. این مجازات پاکدامنی بود نه ناپاکی و همه اینو می دونستن و نه تنها آبروشون پیش بقیه نمی رفت که بر محبوبیت و عشق بچه ها به اونها افزوده می شد. این در حالی بود که خودِ بعثی ها غرق در فساد و تباهی بودن و هیچ محدودیتی در عراقِ اون زمان وجود نداشت...  ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
4.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥  ⏫ شهیدی که به خاطر ، بین راه از اتوبوس پیاده میشد و میخواند و...   ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
💎 نماز شب ♨️نمازشب در سیره شهدا 💠توصیه‌های شهید مجتبی کلاهدوزان به همسرش؛ 🔸هر وقت خواستی توی زندگیت نذر کنی ، نذر کن ده شب نماز شب بخونی. 🔸یکی دیگه هم اینکه سحرخیز باش بچه ها رو هم از همین الان عادت بده به سحرخیزی و نماز شب. ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
📚کتاب 💢خاطرات 🍂قسمت سی و هفتم 📝جان پناه ۱♡ 🔹️طبق قرار دوستانه ای که بنده،شهید و محمد سعیدی با هم گذاشته بودیم، از شهرستان شیروان به جنوب کشور اعزام شدیم ما را به منطقه سایت پنج پیش از منطقه فکه بردند. 🌷از آنجا که ما سه نفر اهل یک روستا بودیم ما را از هم جدا کردند به احتمال اینکه ممکن است هر سه شهید شویم و نمی بایست رستم آباد هم زمان سه شهید داشته باشد 🔹️نیروها به مدت دو ماه در پشت جبهه مستقر شدند و هر کدام در گردانی حضور داشتیم ولی چادر استراحتگاه مان فاصله زیادی با هم نداشت و به راحتی هر سه نفر با هم ارتباط بر قرار میکردیم و ساعتهای فراغت به گفتگو با هم می نشستیم. 🌷شب ها شهید برزگر برای رزمندگان مداحی و نوحه خوانی میکرد، شب جمعه ها دعای کمیل می خواند، هر صبح به قرائت دعای عهد پایبند بود نیمه شبها هم دلنشینی داشت که همه به حالش میخوردیم 🔹️به توصیه فرماندهان به جهت آمادگی تمام رزمندگان برای حمله و اینکه محل استقرارمان و منطقه ای رملی بود و میبایستی بتوانیم همراه بیست کیلو بار ۳۰ کیلومتر تا رسیدن به خط دشمن پیاده روی کنیم، 🌷پس از نماز صبح ها به مدت دو ساعت ورزش میکردیم. روزها گذشت تا اینکه عملیات ما را از بلاتکلیفی نجات داد و شب حمله فرا رسید. . پس از نماز مغرب و عشا و صرف ،شام فرماندهان برای حمله اعلام آماده باش کردند. 🔹️ رزمنده ها از خوشحالی بال در آورده بودند چون خیلی وقت بود انتظار چنین لحظه ای را میکشیدند، و از هم حلالیت میگرفتند زمان حرکت کاروان شهید برزگر را مقابل خود دیدم و با شوق از هم خداحافظی کردیم. 🌷ایشان چون جزو گردان تخریب بود باید زودتر از ما می رفت کارشان سخت تر از بقیه بود این گردان باید معبر گشایی میکرد و محور عبورمان را از مین هایی که دشمن بود پاکسازی می کرد... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
گفتیم توصیه‌ای به ما کن. بی‌درنگ گفت‌‌: اول اینکه حواس‌تان به باشد، یکی از دوستان که شهید شده بود، به خواب رفیقش آمده و گفته بود به من اجازه‌ی ورود به بهشت نمی‌دهند، چون حق‌الناس گردنم هست، لطفا برو از طرف من آن را ادا کن. یعنی حتی اگر شهید هم بشوید اما حق الناس گردنتان باشد، اهل بهشت نخواهید شد. دوم هم اینکه بخوانید. بدون نماز شب به جایی نخواهید رسید.» 🌷 ‍‌☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
5.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆توصیه رهبری به خواندنِ نماز شب👆 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
10.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهیدی که ساعتش رو برای کوک کرده بود: به وقت خدا ✨️ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
خطوط مقدم جبهه محراب عبادت بود! اینکه یک جوانی، فرمانده‌ای، گروهانی یا گردانی بنشیند اشک بریزد، نیمه شب عبادت بکند در همه بخش‌های جبهه وجود داشته است. در کجای دنیا کدام جنگ چنین وضعیتی وجود داشته است؟ (رهبرانقلاب۱۴۰۲/۶/۲۹) ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🏷 📘 ص ۱۲۹ ✫⇠قسمت :بیست و یکم 🔖نماز شب و اثراتش 🍃یکبار در سرمای شدید زمستان بچه ها را برای صدا کرد. می گفت: بلند شید وقت نماز شب شده. بیشتر بچه ها بلند نشدند! یکی از آنها به شوخی گفت: از همین زیر پتو الهی العفو! بعد دیدم مصطفی پتویی را دور خودش پیچید و از سنگر بیرون رفت. او عاشقانه در بیابان مشغول نماز شد. می گفت: پیامبر (ص) فرموده: بر شما باد بر نماز شب، حتی اگر یک رکعت باشد، زیرا انسان را از باز می دارد. پروردگار را خاموش می کند و سوزش آتش را در دفع می کند. 🍃در قرارگاه بودیم. وقتی مصطفی برای نماز شب بلند میشد عمدا پایش را به ما می زد! وقتی بیدار می شدیم می گفت: ببخشید ریا شد! راستی الان وقت نماز شبه! مصطفی به این طریقم هم که شده دیگران را برای نماز شب صدا می کرد. 🍃در یکی از عملیات ها یک گردان ما در محاصره ی دشمن گرفتار شد. مصطفی هر کاری کرد نتوانست این گردان را نجات دهد. وقتی از همه جا ناامید شد مشغول نماز شب گردید. قبل از اذان صبح و بعد از پایان نماز شب مصطفی را دیدم که راهی شد. ساعتی بعد دیدم گردان محاصره شده با مصطفی همگی سالم دارن برمی گردن، حتی تعداد زیادی از نیروهای دشمن را به اسارت آوردند! وقتی به مصطفی رسیدم با تعجب گفتم:چی شده؟! او هم جمله ای بیان کرد که برای من درس بود. برادر ردانی گفت:«این ها در نماز شب بود.»... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🏷  ✫⇠بہ روایت همسر(غاده جابر) ✫⇠قسمت : سی و یکم 🍃و آخر رضایتم را گرفت ، من خودم نمی دانستم چرا راضی شدم ، نامه ای داد که وصیتش بود و گفت: تا فردا باز نکنید ، بعد دو به من کرد ،گفت: اول اینکه ایران بمانید.گفتم: ایران بمانم چکار؟ این جا کسی را ندارم ، مصطفی گفت: نه ! تقرب بعد از هجرت نمی شود ، ما این جا داریم و شما دارید ، نمی توانید برگردید به کشوری که حکومتش اسلامی نیست حتی اگر آن کشور، کشور خودتان باشد. 🍃گفتم: پس این همه ایرانیان که در خارج هستند چکار می‌کنند؟گفت: آن ها اشتباه می کنند شما نباید به آن آداب و رسوم برگردید ، هیچ وقت ! 🍃دوم این بود که بعد از او ازدواج کنم .گفتم: نه مصطفی ، زن های حضرت رسول (ص) بعد از ایشان... که خودش تند دستش را گذاشت روی دهنم.گفت: این را نگویید این ، بدعت است من رسول نیستم گفتم: می دانم می خواهم بگویم مثل رسول کسی نبود و من هم دیگر مثل شما پیدا نمی کنم 🍃غاده همیشه دوست داشت به مصطفی کند و مصطفی خیلی دوست داشت تنها نماز بخواند به غاده می گفت: نمازتان خراب می شود و او نمی فهمید شوخی می کند یا جدی می گوید ، ولی باز بعضی نمازهای واجبش را به او اقتدا می کرد و می دید مصطفی بعد از هر نماز به می رود ،صورتش را به خاک می مالد ، می کند ، چقدر طول می کشید این سجده ها ! 🍃وسط شب که مصطفی برای بیدار می شد ،غاده تحمل نمی آورد می گفت: بس است دیگر استراحت کن ، خسته شدی و مصطفی جواب می داد: اگر از سرمایه اش خرج کند بالاخره ورشکست می شود باید در بیاورد که زندگیش بگذرد ، ما اگر قرار باشد نماز شب نخوانیم ورشکست می شویم ... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🔹 زمانی از جبهه بر می‌گشت، نیمه‌های شب بود، یک ساعت مانده به اذان صبح؛ وسط جاده ، به راننده اتوبوس گفته بود «همینجا نگه دار.» 🌱 راننده اتوبوس گفته بود: «اینجا وسط بیابان چکار داری؟!..» شهید مغفوری گفته بود «اشکال ندارد، نگه دار من پیاده می‌شوم و شما برو» 🌱راننده رفته بود، زمانی که دوستان ایشان از خواب بیدار شدند از راننده خواستند برگردد، وقتی برگشتند دیدند این شهید وسط بیابان می‌خواند... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯