eitaa logo
روایتگری شهدا
23هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
💚برکت❤️ 💢دوستان شهید 👈 در مال چیزی نیست که با مفاهیم مادی و دنیایی قابل بحث و توجیه باشد،برخی افراد بودند که انچه را که خدا در اختیارشان نهاده بود برای رفع قرار می دادند و خدا هم از خزانه ی غیب خود انها را برطرف می کرد. 🌷@shahidabad313 💢مثلا،🌷. دوستي مي گفت: يک شب🌷 را ديدم که در کوچه راه مي رود. پرسيدم: کاري داري؟گفت: از صبح تا به حال کسي از را نديدم که داشته باشد و من بتوانم او را برطرف کنم. براي همين ناراحتم. ⚘@pmsh313 🌷 هيچ گاه را براي خودش نخواست، بلكه با پولي كه به دستش مي رسيد بسياري از را برطرف مي كرد.بارها شده بود كه مي كرد و آن را خرج و يا افراد نيازمند مي کرداين ويژگي هاي🌷 براي🌷 خيلي جالب بود 🌷@shahidabad313 🌷🌷 را خيلي دوست داشت براي همين سعي مي كرد مانند اين🌷 عزيز با درآمد خودش را برطرف كند. يادم هست كه در تصوير نسبتاً بزرگ🌷 را جلوي نصب كرده بود و اين طرف و آن طرف مي رفت.🌷 هم از خدا خواسته بود كه بتواند گره از برطرف كند. ⚘@pmsh313 💢بايد اشاره كرد كه نشستن و كردن، براي اينكه خداوند خود را نازل كند، در هيچ روايتي وارد نشده. اگر مي خواهد به جايي برسد، بايد كند. 🌷@shahidabad313 💢زماني كه🌷 در بود و در فعاليت مي كرد، هميشه دست داشت. خصوصاً براي هيئت ها بسيار خرج مي كرد.🌷 مي گفت بايد☀️ (علیه السلام) پررونق باشد. بايد اين بچه ها كه به مي آيند خاطره ي خوشي داشته باشند. 🌒هر بار كه براي و يا كارهاي فرهنگي🕌 احتياج به داشتيم اولين كسي كه جلو مي آمد🌷 بود. هميشه آماده بود براي هزينه كردن. 🌷@shahidabad313 ♨️يك بار به🌷 گفتم: از كجا اين همه مي ياري؟ مگه توي چقدر بهت مي دن؟ خنديد و گفت: از خدا خواستم كه هميشه براي اينطور كارها داشته باشم. خدا هم كمكم مي كنه.پرسيدم: چطوري؟ ⚘@pmsh313 🌟گفت: بايد كرد. بعد ادامه داد: براي اينكه برخي خرج ها رو تأمين كنم، بعد از#بازار_آهن، با كار مي كنم. بار مي برم، و... خدا هم توي ما قرار مي ده. 🌷@shahidabad313 🌷 در☀️ هم دست از اين كارها بر نمي داشت.بسياري از طلبه هاي☀️ از فعاليت هاي🌷 مي گفتند و اينكه نمي دانستند🌷 از كجا مي آورد، اما كارهاي ماندگاري از خود به مي گذارد. ⚘@pmsh313 📌زماني كه🌷🌷 شد، چند نفر از طلبه ها آمدند و خود را از 🌷 بيان كردند.يكي مي گفت: اين عبايي را كه دارم🌷 برايم خريد، ديگري به نعلين خود اشاره كرد.يكي ديگر از آنها از💎 خانه اش مي گفت و... 🌷 براي تأمين هزينه ي اين كارها در☀️ كار مي كرد. اين اواخر كاري كرده بود كه مسئولان گروه هاي نظامي مردمي (حشدالشعبی) حسابي به او داشتند.هميشه در اختيار او مي گذاشتند تا براي كارهاي كه در نظر دارد كند. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
۵۱ تا ۵۵ ☀️در این قسمت ها خواهید خواند: 💚در خط مقدم❤️ 💚در🕌 هندي همه از او تعريف مي كردند❤️ 💚با آب، در بيشتر مردم، يك از خودش گذاشته بود❤️ 💚رفاقت با پیرمرد نابینا❤️ 💚علاقه مندی به شهید ابراهیم هادی❤️ 💚 عبادت ها و را به گونه اي انجام مي داد كه در باشد❤️ 💚توصیه های خوب در وصیتنامه یک هفته قبل از🌷❤️ 💚 مي گفت: خدا ما رو براي آفريده❤️ 💚آخرین اتفاقات در نجف قبل شهادت❤️ 💚خواندن شعر زیبای مداح در زمان تشییع هادی❤️ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 🌱 🌺@shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚در خط مقدم❤️ ✔️راوی:محمد رضا ناجی 👈از مؤسسه ي با🌷 آشنا شدم. بعد از مدتي از مؤسسه بيرون آمد و بيشتر مشغول بود. ما در در🕌☀️ همديگر را مي ديديم.بعد از مدتي بحران⚡ پيش آمد.🌷 را بيشتر از قبل مي ديدم. من در جريان با او همکاري داشتم.يک روز مي خواستم به منطقه ي عملياتي بروم که🌷 را ديدم. او اصرار داشت با من بيايد. همان روز هماهنگ کردم و با🌷 حرکت کرديم. 🌷@shahidabad313 🍁او خيلي آماده و خوشحال بود. انگار گمشده اش را پيدا کرده. در آنجا روي يک کاغذ نوشته بود: با صهيونيست ها هستم. من هم از او عکس گرفتم و او براي دوستانش فرستاد.بعد از چند روز راهي شهر نشين «بلد» شديم. اين شهر محاصره شده بود و تنها يک راه مواصلاتي داشت.اين مسير تحت اشراف تک تيراندازهاي⚡ بود. هر کسي نمي توانست به راحتي وارد شود. ⚘@pmsh313 ☀️ به نيروهاي ملحق شديم.🌷 با اينکه به عنوان تصويربردار آمده بود، اما يک در دست گرفت و مشغول شد. چند تصوير معروف را آنجا از🌷 گرفتيم.همان جا ديدم که🌷 پيشاني بندهاي زيباي☀️(علیها سلام) را بين پخش مي کند.آن روز در تقسيم غذا بين کمک کرد. خيلي خوشحال و سر حال بود. 🌷@shahidabad313 💢مي گفت: جبهه ي اينجا حال و هواي ما را دارد. اين بچه ها مثل بسيجي هاي خود ما هستند.🌷 مدتي درمنطقه ي عمليات حضور داشت. در چند مورد پيش روي و حمله ي حضور داشت وخاطرات خوبي را از خودش به گذاشت. در آن ايام هميشه در دست داشت و مشغول فيلم برداري و عکاسي بود. ⚘@pmsh313 💢يک روز من را ديد و گفت: آنجا را ببين. يک مخابراتي هست که بالاي آن نصب شده. بيا برويم و را پايين بکشيم.گفتم شايد تله باشد. آنها منتظرند ببينند چه کسي به اين نزديک مي شود تا او را بزنند.در ثاني شما تجربه ي بالا رفتن از داري؟ اين خيلي بلند است. ممکن است آن بالا سرگيجه بگيري. خلاصه راضي شد که اين کار را انجام ندهد. 🌷@shahidabad313 🌟 تمام شد و اين شهر آزاد شد.🌷 تقاضاي به☀️ داشت. رفتم و کار او را انجام دادم. با او راهي منطقه ي☀️ شده و به رفتيم.سه روز بعد با هم به يک منطقه ي درگيري رفتيم. منطقه تحت سيطره ي⚡ بود. من و برخي، خيلي سرمان را پايين گرفته بوديم. واقعاً مي ترسيديم. 🌷 شجاعانه جلو مي رفت و فرياد ميزد: لاتخاف، لاتخاف ماکوشيئ... نترس، نترس چيزي نيست.ما آنقدر جلو رفتيم که به دشت باز رسيديم. از تا در آنجا شديم. ⚘@pmsh313 🌟خيلي داشت. نمي دانستيم چه کنيم اما🌷 خيلي بود! به همه روحيه مي داد. بود که راه باز شد و برگشتيم. از آنجا با هم راهي شديم. بعد هم☀️ رفتيم و چند روز بعد🌷 به تنهايي راهي شد.ما از طريق شبکه هاي اجتماعي با هم در بوديم. يک شب وقتي با🌷 صحبت مي کردم گفت: اينجا اوضاع ما است! من امروز در يک قدمي🌷 بودم. 🌷@shahidabad313 💎او ادامه داد: يک انتحاري پشت سر ما در ميان نيروها⚡ شد. من بالاي پشت بام بودم که بلافاصله يک انتحاري ديگر در حياط خودش را⚡ کرد و... چند روز بعد🌷 به☀️ برگشت. زياد در شهر نماند و به منطقه ي مقداديه رفت. از آنجا هم راهي☀️ شد.دو تن از دوستانم با او رفتند. دوستان من چند روز بعد برگشتند. با🌷 تماس گرفتم و گفتم: کي برمي گردي؟ گفت: ان شاءالله ما☀️ است! من هم گفتم اين هفته پيش شما مي آيم تا با هم فيلم و عکس بگيريم.اما چند روز بعد روز دوشنبه بود که از دوستان شنيدم که🌷🌷 شده. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚ابراهیم تهرانی❤️ ✔️راوی: حاج باقر شیرازی 👈چند روزي بود كه🌷 را نمي ديدم. خبري از او نداشتم. نمي دانستم براي جنگ با⚡ رفته.در🕌 هندي همه از او تعريف مي كردند؛ از، و مهم تر اينكه با آب، در بيشتر مردم، يك از خودش گذاشته بود. 🌷@shahidabad313 💢يكي دو بار هم به او زنگ زدم. اما برنداشت. توي گوشي نام او را به عنوان «🌷» ثبت كرده بودم.خودش روز اول گفته بود من را🌷 صدا كنيد. بچه ي هم بود.براي همين شد. ⚘@pmsh313 💢تا اينكه يك روز به🕌 آمد. خوشحال شدم و سلام عليك كرديم. گفتم:🌷 كجايي نيستي؟ مي دانستم در حوزه ي علميه هم او را اذيت كرده اند. او با به و براي كلاس مي رفت، اما برخي افراد با اين كار مخالفت مي كردند.با اينكه و او بود و حسابي مشغول بود، اما چون در كنار مشغول بود، بعضي ها مي گفتند يك نبايد اين كارها را انجام دهد! 🌷@shahidabad313 💢خلاصه آن روز كمي كرديم.من فهميدم كه براي به نيروهاي ملحق شده.آن روز در خلال صحبت ها احساس كردم در حال است. نام دو را برد و گفت: من به دلايلي به اين دو نفر كم محلي كردم. از طرف من از اين دو نفر بطلب.بعد يكي از اساتيد خودش را نام برد و گفت: اگر من برنگشتم، حتماً از فلاني بطلب. نمي خواهم كينه اي از كسي داشته باشم و نمي خواهم كسي از من باشد. ⚘@pmsh313 💢مي دانستم آن يك بار به#توهين كرده بود و...او همين طور كرد و بعد هم رفت.يك در محل داشتيم كه🌷 با او بود. او را تر و خشك مي كرد. حمام مي برد و...هميشه هم او را با خودش به🕌 مي آورد.🌷 سراغ او رفت و با هم به🕌 آمدند. 🌷@shahidabad313 💢بعد از بود كه ديگر🌷 را نديدم. تا اينكه هفته ي بعد يكي از دوستان به🕌 آمد و خبر🌷 او را اعلام كرد.من به اعلاميه ي او كردم. تصوير خودش بود اما نوشته بود:🌷. اما من او را به نا🌷 مي شناختم.بعدها شنيدم كه يكي از دوستان🌷 او «🌷» نام داشت و🌷 به او بسيار علاقه مند بود. ⚘@pmsh313 💢خبر را در🕌 اعلام كرديم. همه ناراحت شدند. پيكر🌷 چند روز بعد به🌟 آمد. همه براي او جمع شدند.وقتي من در گفتم كه🌷🌷 شده، همه ي خانواده ي ما شدند. همسرم گفت: مي خواهم به جاي مادرش كه در اينجا نيست در اين شركت كنم. 🌷@shahidabad313 💢بسيار با شكوهي برگزار شد. من چنين با شكوهي را كمتر ديده ام.پيكر او در همه ي🌟#طواف داده شد و اين گونه با شكوه در ابتداي☀️ به سپرده شد.از آن روز تا حالا هيچ روزي نيست كه در ما براي🌷 خوانده نشود،هميشه به ياد او هستيم. آب ما اوست. ⚘@pmsh313 📌يادم نمي رود. يك هفته بعد از🌷 خوابش را ديدم.در نمي دانستم🌷🌷 شده. گفتم: شما كجايي، چي شد، نيستي؟ لبخندي زد و گفت:☀️ به آرزوم رسيدم 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊