💐بسم رب الشهداء و الصديقين💐
🌷باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷
✍هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🍀امشب همراه با
🌿هشتمین شهیدماه افسران؛ شهید سرلشگر خلبان عباس بابایی
_________________________
🍀قسمت دوازدهم
🔴نمیتوانستم لحظهای بدون عباس روی زمین قدم بردارم
بعد از ازدواجمان، به دزفول رفتیم. منزل ما در پایگاه هوایی بود. خیلی نگران عباس بودم. هر وقت هواپیمایی از زمین بلند میشد، استرس و اضطراب من هم شروع میشد؛ اما سعی میکردم با خواندن #دعا، او را بدرقه کنم و منتظر آمدنش باشم.
وقتی در کنارم بود، آرام بودم اما وقتی میرفت، هر صدای زنگ بیموقع یا تلفن غیر منتظرهای حالم را متلاشی میکرد. حرفهای عباس در ایامی که در کنار هم بودیم، برای من هدیه بزرگی بود. همیشه از رفتن و شهادتش و نگهداری من از فرزندان و خودم حرف میزد.
تمام مدت حرفهایمان #شفاعت دنیا و آخرت، قیامت، قرآن و شهادت بود. من هم از این حرفهایش لذت میبردم. همینها بوده که مرا ساخت و آماده شهادت خودش کرد. چون نمیتوانستم بپذیرم، لحظهای بدون عباس روی زمین قدم از قدم بردارم. اما خانه خدا، صبری که خداوند داد، باعث شد تا بتوانم بعد از #شهادت عباس طاقت بیاورم.
منبع: برگرفته از مصاحبه مرحومه صدیقه حکمت(همسر شهید بابایی) با خبرگزاری فارس
🍀شادی روح شهیدان اسلام صلوات🍀
🌹اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🌹
@majnon100
✅گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/AAAAAEA_WeLENPadr7dSFA
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
💐بسم رب الشهداء و الصديقين💐
🌷باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷
✍هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🍀امشب همراه با
🌿هشتمین شهیدماه افسران؛ شهید سرلشگر خلبان عباس بابایی
_____________________
🍀قسمت سیزدهم
🔴این مزرعهها و آبها متعلق به شماست
فصل تابستان بود. روزی به همراه چند تن از #خلبانان پایگاه با خانواده به منطقهای سرسبز و دلپذیر در خارج از محوطه پایگاه رفتیم. بچهها با آب جوی بازی میکردند و ما هم زیراندازی در کنار جوی آب انداختیم. گویا عدهای از اهالی روستاهای آن اطراف متوجه شده بودند که ما از پرسنل نیروی هوایی هستیم؛ به همین خاطر با آوردن میوههای فصل از ما پذیرایی کردند و بیش از حد به ما احترام گذاشتند.
من و دوستانم از این برخورد روستاییان شگفت زده شده بودیم. هنگام آمدن برای سپاسگزاری به یکی از آنها گفتم: ما به شما خیلی زحمت دادیم. او پاسخ داد: همه این مزرعهها و آبها متعلق به شماست. مگر شما از همکاران و دوستان سرهنگ #بابایی نیستید؟ گفتم: چرا. ایشان فرمانده ما هستند. گفت: این موتور آب و این مزارع، برق ده، حمام ده، همهاش را سرهنگ بابایی برای ما ساخته است و شما هم که از دوستان ایشان هستید قدمتان بر روی چشمان ماست. من و دوستانم همگی متحیّر بودیم که شهید بابایی با توجه به مسئولیت سنگین فرماندهی پایگاه و پروازهای پی در پی، چگونه به این مسائل رسیدگی میکردند و در فکر مردم روستاهای اطراف پایگاه بودهاند.
منبع: برگرفته از کتاب پرواز تا بینهایت
🍀شادی روح شهیدان اسلام صلوات🍀
🌹اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🌹
@majnon100
✅گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/AAAAAEA_WeLENPadr7dSFA
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
💐بسم رب الشهداء و الصديقين💐
🌷باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷
✍هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🍀امشب همراه با
🌿هشتمین شهیدماه افسران؛ شهید سرلشگر خلبان عباس بابایی
_________________________________
🍀قسمت چهاردهم
🔴اینها نعمتهای خداوند هستند
یک شب زمانی که جناب سرهنگ بابایی فرمانده پایگاه بودند، به طور اتفاقی به منزل ما آمدند. هنگام پهن کردن سفره، دخترهای من که یکی سه و دیگری چهار ساله بودند، در اطراف سفره میدویدند. من با حالت عصبانیت دست دخترانم را گرفتم و خواستم تا نزد مادرشان بفرستم؛ سرهنگ بابایی به من گفتند: آقاجان! اینها #نعمتهای خداوند هستند و قلب و روح دارند. ممکن است برخورد تند ما در آینده برای آنان خاطره بدی باشد. سپس هر دو را کنار خود نشاند و در حالی که به آرامی و با متانت به آنان غذا میداد، با لحن و کلامی کودکانه به آنان میگفت: از حرف بابا که ناراحت نشدید؟
بچهها در مدتی که شهید بابایی در منزل ما بودند ایشان را رها نمیکردند و پیوسته میخواستند تا با او باشند. چند سال از این ماجرا گذشت. روزی که تیمسار بابایی شهید شدند، دختر بزرگم از من پرسید: بابا این آقای #بابایی کیست که شما اینقدر از او تعریف میکنید؟ من در حالی که میگریستم خاطره آن روز را برایش تعریف کردم. او وقتی که دانست آن شخص شهید بابایی بوده سخت گریست. در حال حاضر هم گاهی دخترانم به من تذکر میدهند که رفتار و اخلاق خوب شهید بابایی را به یاد داشته باشم.
منبع: برگرفته از کتاب پرواز تا بینهایت
🍀شادی روح شهیدان اسلام صلوات🍀
🌹اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🌹
@majnon100
✅گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/AAAAAEA_WeLENPadr7dSFA
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
💐بسم رب الشهداء و الصديقين💐
🌷باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷
✍هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🍀امشب همراه با
🌿هشتمین شهیدماه افسران؛ شهید سرلشگر خلبان عباس بابایی
_____________________________
🍀قسمت پانزدهم
🔴یاور درماندگان بود
عباس همیشه درفکر مردم بیبضاعت بود. درفصل تابستان به سراغ کشاورزان و باغبانان پیری که #ناتوان بودند و وضع مالی خوبی نداشتند میرفت و آنان را در برداشت محصولشان یاری میکرد. زمستانها وقتی برف میبارید، پارویی برمیداشت و پشت بامهای خانههای درماندگان و کسانی که به هر دلیل، توانایی انجام کار نداشتند را پارو میکرد.
مدتی قبل از شهادتش، در حال عبور از خیابان سعدی قزوین بودم که ناگهان #عباس را دیدم. او معلولی را که هر دو پا عاجز بود و توان حرکت نداشت، بردوش گرفته بود و برای اینکه شناخته نشود، پارچهای نازک بر سر کشیده بود. من او را شناختم و با این گمان که خدای ناکرده برای بستگانش حادثهای رخ داده است، پیش رفتم. سلام کردم و پرسیدم: «چه اتفاقی افتاده عباس کجا میروی؟»
او که با دیدن من غافلگیر شده بود، گفت: «پیرمرد را برای #استحمام به گرمابه میبرم. او کسی را ندارد و مدتی است که به حمام نرفته.»
با دیدن این صحنه، تکانی خوردم و در دل روح بلند او را تحسین کردم.
🍀شادی روح شهیدان اسلام صلوات🍀
🌹اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🌹
@majnon100
✅گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/AAAAAEA_WeLENPadr7dSFA
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
💐بسم رب الشهداء و الصديقين💐
🌷باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷
✍هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🍀امشب همراه با
🌿هشتمین شهیدماه افسران؛ شهید سرلشگر خلبان عباس بابایی
_________________________
🍀قسمت شانزدهم
🔴میبرمش حمام
مدتی قبل از شهادتش، در حال عبور ازخیابان سعدی قزوین بودم كه ناگهان عباس را دیدم. او #معلولی را كه هر دو پا عاجز بود و توان حركت نداشت، بردوش گرفته بود و برای اینكه شناخته نشود، پارچهای نازك بر سر كشیده بود.
من او را شناختم و با این گمان كه خدای ناكرده برای بستگانش حادثهای رخ داده است، پیش رفتم.
سلام كردم و با شگفتی پرسیدم: «چه اتفاقی افتاده عباس؟ كجا میروی»
او كه با دیدن من غافلگیر شده بود، اندكی ایستاد وگفت: «پیرمرد را برای استحمام به گرمابه میبرم . او كسی را ندارد و مدتی است كه به #حمام نرفته!»
(راوی: میرزا كرم زمانی)
منبع: برگرفته ازسایت آوینی
🍀شادی روح شهیدان اسلام صلوات🍀
🌹اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🌹
@majnon100
✅گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/AAAAAEA_WeLENPadr7dSFA
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
💐بسم رب الشهداء و الصديقين💐
🌷باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷
✍هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🍀امشب همراه با
🌿هشتمین شهیدماه افسران؛ شهید سرلشگر خلبان عباس بابایی
_____________________
🍀قسمت هجدهم
🔴من یک سربازم؛ همانند سربازان دیگر
در قرارگاه رعد هر روز میوهای دسر به ما میدادند. من در طول مدتی که در قرارگاه بودم هیچ وقت ندیدم که شهید بابایی دسرشان را که در آن فصل #پرتقال بود بخورند. با خود فکر میکردم که شاید تمایلی به خوردن پرتقال ندارند. روزی از ایشان پرسیدم: چرا شما دسرتان را نمیخورید؟ ایشان به خاطر اینکه ادب را رعایت کرده باشند گفتند: اتفاقاً پرتقال میوه بسیار مفیدی است. با ویتامین «ث»ای که دارد خوردن آن برای بدن لازم است و شما حتماً دسرتان را بخورید. اما توضیح ندادند که چرا خودشان نمی خورند.
این موضوع همچنان برای من یک معما بود؛ تا اینکه یک روز یکی از دوستان پرتقال دزفولی به قرارگاه آورد. میخواست مقداری از آن را به عنوان #سوغات برای شهید بابایی ببرد. من گفتم: تیمسار بابایی اصلاً علاقهای به پرتقال ندارند. اما او این حرف را نشنیده گرفت و پرتقالها را نزد بابایی برد. با کمال تعجب دیدم که ایشان تعدادی از پرتقالها را با اشتها خوردند. با دیدن این صحنه، از ایشان پرسیدم: جناب سرهنگ! چه حکمتی است که شما پرتقالهای دسر را نمیخورید؛ ولی این پرتقالها را خوردید؟ شهید بابایی گفتند: آقای صراف! من سربازم و غذایم را هم باید غذای سربازی باشد. من یقین دارم این دسرهایی که در اینجا به ما میدهند در دیگر نقاط جبهه به سربازان نمیدهند. پس من هم خود را ملزم میدانم تا همانند آنها از این دسر استفاده نکنم.
منبع: برگرفته از کتاب پرواز تا بینهایت
🍀شادی روح شهیدان اسلام صلوات🍀
🌹اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🌹
@majnon100
✅گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/AAAAAEA_WeLENPadr7dSFA
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
💐بسم رب الشهداء و الصديقين💐
🌷باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷
✍هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🍀امشب همراه با
🌿هشتمین شهیدماه افسران؛ شهید سرلشگر خلبان عباس بابایی
___________________________________________
🍀قسمت نوزدهم
🔴وصیت نامه شهید عباس بابایی
بسم الله الرحمن الرحيم
انا لله و انا اليه راجعون
خدايا، خدايا، تو را به جان مهدی(عج) تا انقلاب مهدی(عج) خمينی را نگهدار. به خدا قسم من از شهدا و خانواده شهدا خجالت میکشم وصيت نامه بنويسم. حال سخنانم را برای خدا در چند جمله انشاالله خلاصه میکنم.
خدايا مرگ مرا و فرزندان و همسرم را شهادت قرار بده.
خدايا، همسر و فرزندانم را به تو ميسپارم.
خدايا، در اين دنيا چيزی ندارم، هرچه هست از آن توست.
پدر و مادر عزيزم، ما خيلی به اين انقلاب بدهکاريم.
عباس بابايی
۶۱/۴/۲۲
۲۱ ماه مبارک رمضان
🍀شادی روح شهیدان اسلام صلوات🍀
🌹اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🌹
@majnon100
✅گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/AAAAAEA_WeLENPadr7dSFA
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
💐بسم رب الشهداء و الصديقين💐
🌷باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷
✍هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🍀امشب همراه با
🌿هشتمین شهیدماه افسران؛ شهید سرلشکر خلبان عباس بابایی
___________________________________
🍀قسمت بیستم
🔴به عباس میگفتم چرا منو بدبخت کردی؟
عباس خود را خاک پای #حضرت_علی (ع) هم نمیدانست اما او واقعاً علیوار بود. زندگی کردن با چنین شخصی واقعاً سخت بود.
خودش هم میگفت: «زندگی کردن با من سخت است» به شوخی به عباس میگفتم: «پس چرا منو بدبخت کردی؟» او گفت: «به جز تو کسی رو پیدا نکردم که #تحمل زندگی با من را داشته باشد».
منبع: برگرفته از مصاحبه مرحومه صدیقه حکمت(همسر شهید بابایی) با خبرگزاری فارس
🍀شادی روح شهیدان اسلام صلوات🍀
🌹اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🌹
@majnon100
✅گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/AAAAAEA_WeLENPadr7dSFA
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
💐بسم رب الشهداء و الصديقين💐
🌷باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷
✍هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🍀امشب همراه با
🌿هشتمین شهیدماه افسران؛ شهید سرلشکر خلبان عباس بابایی
___________________________________
🍀قسمت بیست ویکم
🔴وقتی شهید بابایی احساس میکرد نورانی شده
عباس علاقه خاصی به #امام_خمینی(ره) داشت. روزی به دیدار امام رفته بود. وقتی آمد به من گفت: «ملیحه، نگاه کن چهرهام چقدر نورانی شده. صورتم میدرخشه». به او گفتم: «حالا این قدر از خودت تعریف نکن». عباس هم در ادامه میگفت: « آخه من از پیش امام آمدهام».
یک بار توفیق داشتیم که #رهبر معظم انقلاب به منزل ما تشریف آوردهاند، ایشان در خاطرهای که از عباس روایت کردند، فرمودند در قضیه بمبگذاری مسجد ابوذر عباس هم در کنارشان بوده است.
منبع: برگرفته از مصاحبه مرحومه صدیقه حکمت(همسر شهید بابایی) با خبرگزاری فارس
🍀شادی روح شهیدان اسلام صلوات🍀
🌹اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🌹
@majnon100
✅گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/AAAAAEA_WeLENPadr7dSFA
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
💐بسم رب الشهداء و الصديقين💐
🌷باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷
✍هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🍀امشب همراه با
🌿هشتمین شهیدماه افسران؛ شهید سرلشکر خلبان عباس بابایی
_______________________________
🍀قسمت بیست ودوم
🔴این آب تبرک است...
در پاتکی که #عراق به منظور پس گرفتن جزایر مجنون انجام داد، بابایی شیمیایی شد و سر او پر شده بود از تاولهای ریزی که خارش داشت.
#تاولها در اثر خاراندن میترکیدند و این مسئله موجب ناراحتی او میشد. به او اصرار کردم تا به بیمارستان برود ولی میگفت که در شرایط فعلی اگر به بیمارستان بروم مرا بستری میکنند.
او پیوسته نگران وضعیت #جنگ بود. در همان روزها، یک روز که به طرف بیرون جزیره مجنون در حرکت بودیم، به برکه آبی که پر از نیزار بود رسیدیم. عباس لحظهای ایستاد و به جریان آب دقت کرد. سپس با حالتی خاص روی به من کرد و گفت: حسن! میدانی این آب کدام آب است؟
گفتم: خب آبی مثل همه آبها. عباس گفت: اگر دقت کنی امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) در #کربلا دستشان را به همین آب زدند. این آب تبرک است. سپس پیاده شد و شروع کرد با آن آب سرش را شست و شو دادن.
او معتقد بود که تاولهای سرش مداوا خواهد شد. چند روز از این ماجرا نگذشته بود، که تمام تاولهای سر او مداوا شد.
ستوان حسن دوشن
منبع: برگرفته از کتاب پرواز تا بینهایت
🍀شادی روح شهیدان اسلام صلوات🍀
🌹اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🌹
@majnon100
✅گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/AAAAAEA_WeLENPadr7dSFA
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃