eitaa logo
شهید غیرت حمیدرضا الداغی
337 دنبال‌کننده
523 عکس
166 ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین کانال @jafarinasab
مشاهده در ایتا
دانلود
📸 تبیین زیبای شهید مطهری از مساله و ➡️ @shahidaldaghy
شهید غیرت حمیدرضا الداغی
برای شهیدِ غیرت چشمان پاک‌ات استواری ات، آن اقتدارت! کوه را لرزاند! تنها به میدان رفته ای ،ای مرد! تنهایی ات نامرد را ترساند ... با غیرتت این را نشان دادی یک مرد باید با شرف باشد تنها برای نا نجیبی هم کافیست روزی بیطرف باشد دستان خالی ات نجاتش داد از آن شعار‌ شوم آزادی! با نبض های آخرت ای گُل! مردانگی را یادمان دادی معلوم شد تو زینبی بودی درس شهادت را بلد بودی از روز اول به شهیدان تو، عرض ارادت را بلد بودی! از خاطر دنیا نخواهد رفت موجی که ساحل را به خون آلود گُل شد هرآنچه که به قلبت خورد جاری شد از آن غیرتت، در رود این نامه سرفصلش شهادت شد پایان نخواهد داشت این قصه در راه غیرت هم همه دیدند؛ بار دگر گل کاشت این قصه ✍محناامیری ➡️ @shahidaldaghy
همیشه توی همهٔ مراسم‌ها و برنامه‌ها، دوست دارم بچه‌هام رو هم یه جوری شریک کنم. مراسم زیارت و تجدید میثاق با شهید غیرت شهرمان، نزدیک بود. پس دست به کار شدم. توی جوانهٔ مادرانه مون فراخوان زدیم. شکلات، ویفر، بيسکوئيت و چندتا آب معدنی خریدیم. بسته بندی کردیم و راهی گلزار شهدا شدیم. بچه ها بدو بدو میرفتن سراغ زائران و با شوق و ذوق بهشون تعارف میکردن. پسر کوچیکم از شهید پرسید که مگه چی شده مامان؟ چرا شهید شده؟ گفتم پسرم، امشب قصهٔ یه قهرمان واقعی رو میخوام برات تعریف کنم. قهرمان راست راسکی نه مثل مرد عنکبوتی و بتمن دروغکی! ➡️ @shahidaldaghy
31.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📺 ببینید وقتی گرفتار خودمون هستیم نمیتونیم کاری بکنیم... ➡️ @shahidaldaghy
گزارش تصویری| مراسم کاروان خودرویی بوسه بر مزار عکاس: محمدامیر میرصباغ ➡️ @shahidaldaghy
گزارش تصویری| مراسم کاروان خودرویی بوسه بر مزار عکاس: محمدامیر میرصباغ ➡️ @shahidaldaghy
آنچه همیشه و هنوز کوچه به کوچه جاری است قصهٔ سر به داری و غیرت سبزواری است عکاس: مریم لاهوتی ➡️ @shahidaldaghy
یادداشت| لحظه طلایی برای شهید حمیدرضا الداغی چه بود؟ یکی از چیزهایی که برکت که هیچ، جذبه‌های خدا را می‌آورند برای آدم و آدم را می‌برند بالا و آدم محبوب خدا می‌شود و زندگی آدم زیر و رو می‌شود، انجام عمل صالح در لحظه هست.  «حمیدرضا‌ الداغی» هم می توانست مثل بعضی ها در نهایت با یک وجدان به درد آمده خودش را قاطی معرکه نکند، اما شهید خوش غیرت که اتفاقا اینبار نه طلبه بود و نه بسیجی، لحظه طلایی اش را درمی یابد و مردانه وارد معرکه می‌شود. 📍یادداشت کامل راضیه ابراهیمی، خبرنگار خبرگزاری فارس را در اینجا بخوانید: https://www.farsnews.ir/news/14020213000431/لحظه-طلایی-برای-شهید-حمیدرضا-الداغی-چه-بود ➡️ @shahidaldaghy
شهید غیرت حمیدرضا الداغی
چند دقیقه با دخترِ مشکی پوش چند باری از کنارش رد شدم. یک دختر مشکی پوش. کوله پشتی مشکی به پشتش بود. به جای روسری، کلاه مشکی روی سرش داشت. درست روبروی مزار شهید غیرت ایستاده بود؛ پر از بغض. هر از گاهی اشک‌هایش را پاک می‌کرد و دوباره بغض. اوایل نخواستم حالش را خراب کنم. اما نشد ازش دل بکنم. دست گذاشتم روی شانه اش: _ ببخشین خانم! دیدم خیلی حالتون منقلبه. دلم خواست باهاتون یه صحبتی بکنم. _ چه صحبتی؟ _ یه گفتگوی دوستانه! _ نه ممنون! _ ولی من دلم نمیاد دست خالی برم فقط چند تا سوال ساده _ در مورد چی؟ _ در مورد همین حس و حالتون و در رابطه با شهید. _ که چی بشه؟ چی میرسه به بقیه؟ _ تا این روایت ها ثبت بشه توی تاریخ برای نسل های بعد. همه بدونن ما شهیدمون رو تنها نذاشتیم. _ نه من دوست ندارم حرف بزنم! شما چه میدونین ما دهه هشتاد ها چی میخواییم! داشت به پهنای صورت اشک می‌ریخت. سرش را انداخت پایین. صورت و لحنش عجیب نجیب بود. دلم لرزید. نتوانستم جلوی خودم را بگیرم. محکم بغلش کردم و های های گریه کردیم. دیگر یک لحظه توی این دنیا نبودم. حس کردم آن لحظه من و دختر یک روح وابسته به هم هستیم. بهش گفتم: _همهٔ ما عاشق شماییم. و بهتون افتخار می‌کنیم. با صدای لرزان توی گوشش زمزمه کردم: _ رهبری بارها و بارها گفتن دهه هشتادی ها، رهبران و آینده سازان این مملکت هستن و خیلی خیلی روی شما حساب میکنن. حس کردم از هق هق گریه هایش کم شد و آرام شد. گفتم: ببخشین مزاحم شدم و ناراحتت کردم! یک لحظه لبخند زد گفت: مرسی واقعا مرسی! ازش خداحافظی کردم. ولی ساعت ها دلم پیشش بود. کاش میشد بشینم کنارش و یه دل سیر باهم درددل کنیم. ✍️ نرگس شاکریان ➡️ @shahidaldaghy
سلام شهید غیرت کارت نداره قیمت... عکاس: محمد امیر صباغ ➡️ @shahidaldaghy
چند روز بعد از تشییع جنازه، در اتاقم مشغول فکر کردن بودم که یکهو ایده‌ی شعری توی ذهنم جرقه زد. شروع کردم به یادداشت کردن. در رثای شهید نقیضه‌ای نوشتم بر غزل حافظ: از زبانِ مادرِ شهید الداغی: حمیدِ من بدرخشید و ماهِ مجلس شد حسینِ فاطمه را در بهشت مونس شد حمیدِ من که به حوزه نرفت و شرع نخواند «به غمزه مسئله‌آموزِ صد مدرّس شد» چو روضه‌خوان جریانِ شهادتش را گفت دو رودِ اشک روان از دو چشمِ نرگس شد بنایِ غیرت و عفّت کنون شود معمور «که طاقِ ابروی پورِ منش مهندس شد» جوانِ نوگلِ من ای خدا به چه جرمی اسیرِ بی‌شرفانی حقیر و مفلس شد چو آن زمان خبر آمد حمید گشته شهید تمام جان و تنم بی‌قرار و بی‌حس شد حمید جان! پسرم! زود رفتی از پیشم پس از تو با منِ مادر غمِ تو مونس شد ✍️ سید حمزه حسینی ➡️ @shahidaldaghy
اثر آقای صادقی مزار شهدای سبزوار ➡️ @shahidaldaghy
شناسنامهٔ غیرت داشتم با دوچرخه جایی می‌رفتم که یکهو پوستر شهید را دیدم. ناخودآگاه این مصرع توی ذهنم نقش بست: «شناسنامه‌ی غیرت به نامِ الداغی است» بعد به خانه برگشتم و یک مصراع دیگر به قبلش اضافه کردم و شد یک تک بیت درست و حسابی. دیدم بد نیست. برای همین گذاشتم توی قسمت بیوگرافی حساب‌های کاربریم. «به هتکِ حرمتِ ناموسِ هموطن یاغی است شناسنامه‌ی غیرت به نامِ الداغی است» ✍️ سید حمزه حسینی ➡️ @shahidaldaghy
گزارش تصویری| حضور کودکان در مراسم کاروان خودرویی بوسه بر مزار ➡️ @shahidaldaghy
خونه ما تا محل شهادت شهید ۳۰۰ متر فاصله داره هر بار از محل شهادتشون رد میشم قلبم میگیره از وقتی این تابلو رو زدن دلم روشن شده. ➡️ @shahidaldaghy
تقدیم به جوانمرد غریب و غیور سبزواری، که شهید غیرت و حفظ ناموس ایرانی شد: آسمان داشت قرعه می انداخت کوچه لبریز از کشاکش بود دختری در دل تلاطم ها غرق در اضطراب و خواهش بود مثل پروانه بال و پر میزد گرگ و میش پیاده روها بود غیرت شب نمای مردانه در نگاه ستاره پیدا بود آسمان قرعه را به نامت زد چشمه های حماسه جوشیدند دلت اردیبهشت غیرت بود لاله ها از رگ تو روئیدند مثل بیدی به باد لرزیدند خانه هایی که سست بنیادند با خیانت به اسم آزادی امنیت را به باد می دادند پای ناموس اگر وسط باشد سربداران میان میدانند دختران عزیز ایران را عضو یک خانواده می دانند مظهر غیرت و جوانمردی! راه خود را شبانه طی کردی در دفاع از حریم امنیت دور این خانواده می گردی کوچه ها از نفس نیفتادند کوچه بعد از تو می زند فریاد: ای شهیدان نهی از منکر! راهتان را ادامه خواهم داد ✍زهرا غلامزاده مهرآبادی ➡️ @shahidaldaghy
صف نونوایی بودم. صحبت شهید شد. یه نفر گفت: به نظر من که اشتباه کرد رفت بیکار بود مگه؟ گفتم: اگه دختر خودت یه روز یه جا گرفتار بشه و کمک بخواد بازم همینو میگی؟ گفت: آخه این دخترا خودشونم مقصر بودن! گفتم: گیریم که تو اصلا چراغ قرمز و قبول نداری و ازش رد شدی، اون وسط تصادف کردی و داری جون میدی، واستم تماشا که خودت مقصر بودی؟ سکوت کرد و به فکر فرو رفت. ➡️ @shahidaldaghy
چه زمانی مرد غیرت مند می‌شود؟ ➡️ @shahidaldaghy
شهید غیرت حمیدرضا الداغی
رسیدم به کاروان| خاطره نگاری از تشییع پیکر شهید حمیدرضا الداغی در مشهد مقدس صبح تشییع از همسرم اجازه گرفتم که بروم یا نه؟ یک کلام گفت: نه ‌ چیزی نگفتم. بعد از رفتنش یک کلیپ دیدم از شهید که رویش مداحی شهید امر به معروف را گذاشته بودند. بغضم ترکید. مداحی را دانلود کردم و از اسپیکر خانه در آشپزخانه پخش کردم و زمزمه می کردم و اشک می ریختم و ظرف می شستم و غذا درست می کردم. دوباره و دوباره گوش دادم. به مادرم زنگ زدم تا بچه ها را بگذارم و بروم اما مادرم هم خانه شان نبود و جمله همیشگی اش را به من گفت: مادر بنشین بچه هایت را جمع کن... اما دلم آرام نبود که نبود. از شهید خواستم کمکم کند. دوباره زنگ زدم به همسرم که من خیلی دلم تشییع می خواهد او هم بدون مکث گفت: خب برو. خوشحال شدم و بی‌قراری ام کاهش یافت. کارهایم را کردم هنوز مانده بود ساعتی تا تشییع اما من خیلی خوابم می آمد از صبح زود بیدار بودم. کمی استراحت کردم و بعد هر سه کودکم را آماده کردم. کمی غر می زدند که نرویم و چرا می رویم. وعده خوراکی دادم و تاکسی گرفتم و رفتم. کمی دیر رسیده بودم اما دویدم با یک کالسکه و دو دختر در کنارم. نوای حسین حسین می آمد. رسیدم به کاروان. به روضه رسیدم. قلبم آرام بود اما چشم هایم نه. چشم های خیلی ها بارانی بود. هق هق خیلی ها بلند بود. سرها در گریبان زیر آفتاب. برای بچه هایم رفتم که خوراکی بخرم. خانومی دخترهایم را بخاطر چادرشان تحسین کرد و دوناتی مهمان. دخترها خندیدند. رفتیم به‌سمت حرم اماممان. پناهمان. برادر خوش غیرت من شهید حمیدرضا. دست من و دخترهایم و همه دختران و زنان این سرزمین را بگیر ماهم نگرانیم نگران حمله دشمن به افکار و اعتقاداتمان. پایگاه های استعمار را در قلب های همه انسان ها ویران کن. الهی آمین ➡️ @shahidaldaghy
نگاهی به سرگذشت شهید حمیدرضا الداغی به روایت خبرگزاری ایرنا https://b2n.ir/z25756 ➡️ @shahidaldaghy
شهید غیرت حمیدرضا الداغی
شهید مژده لبخند شمعدانی هاست دست هایم می لرزد شاید هنوز قدرت گفتن و نوشتن ندارم باورم انگار نمی شود که تو حمیدرضا عزیز بین ما نیستی فقط عطر وجود پاکت نگاه مان را از دور دست ها لب ریز کرده... می دانم تو رفته ای و دردهای من عمیق شده اند تو رفتی چون بسیار عزیزکانی که در این کهن دیار روزهاست رفته اند و حس شان نمی کنیم شاید چاره ای نداریم شما باید نباشید تقدیر پاک تان این گونه بود رفتید تا خیابان های شهر من با گام های نامردمی آلوده نگردد؛ آری تو رفتی و بوی پیراهن یوسف وارت ما را ز خود بی خود کرده ؛ تو رفتی تا من " بایستم" رفتی و آیه های بلند حماسه ات در کوچه های شهر خواندن گرفت... حمیدرضا عزیز تو رفتی و خون لاله وارت بر خاک عشق آسمانی تر شد؛ تو شهید شدی و نامت اقتدار روز هایمان شد شهید شدی و درس لطیف شهادتت بر کتیبه های سرخ عشق جاودانه شد دل شکسته شدیم در این سکوت چاره ای نیست سرود حنجره مان ناخواسته تلخ شد" خداحافظ ای داغ بر دل نشسته" شهید عزیزمان شهادتت را باید سرود باید بلند خواند و گریست تو با شهادتت دوباره آموختی که نباید بگذاریم سنگر "غیرت و بودن" خالی شود باید در عرصه ماند و حتی برای لحظه ای نگذاریم پلیدان زمان صورت پاک ایران مان را خدشه ای بیندازند آری تو با شهادتت درس باران دادی که باید پاک کنیم این زنگارهای زمان را ؛این پلیدی ها را .. و اینک با چشمانی اشک بار و نگاهی غم بار می نویسم که حمیدرضا و حمیدرضاهایمان اگر چه رفتند اما عزیزان رسالتی از جنس " آگاهی" برای من و تو به یادگار گذاشته اند بیاییم امانت داران خوبی باشیم. عزیزان دیگر دلاور شهیدمان حمید الداغی از میان مان پرکشید پس بیاییم در جاده ای گام نهیم که ساکنان عرش خدا دل شان نلرزد. حمیدرضا جان مبارک باد شهادت بهشتی ات..جایگاهت رفیع برادر. شادی روح شهدای مقدس و مطهرمان خاصه گل تازه آسمانی شده مان " حمیدرضا الداغی " صلوات ✍" ناصر آوش" ➡️ @shahidaldaghy
📌 نامگذاری خیابانی به نام شهید الداغی در تهران 👤 نرگس معدنی پور، رئیس کمیسیون نامگذاری و تغییر نام معابر و اماکن عمومی شورای شهر تهران: 🔻با توجه به بازگشت پیکر مطهر تازه تفحص شده شهید آشوری به وطن، این کمیسیون تصمیم بر نامگذاری یکی از معابر شهر تهران به نام "شهید جانی بِت اوشانا فقی بکلو" سرباز تیپ ۵۵ هوابرد ارتش و از شهدای گرانقدر اقلیت‌های مذهبی، گرفته است. 🔻همچنین با توجه به‌ شهادت یکی از شهروندان در سبزوار در دفاع از دو زن جوان که مورد مزاحمت چند مرد قرار گرفته بود، نام یکی از معابر شهر تهران به نام شهید عفت و غیرت، "شهید حمیدرضا الداغی"، مزین خواهد شد. 🔻این شهید در یکی از معابر شهری سبزوار، پس از آنکه از تعرض اراذل و اوباش به دو دختر جوان جلوگیری می کند و به منظور دفاع از همشهریان خود وارد درگیری شد، مورد اصابت ضربات سلاح سرد قرار گرفته و به فیض عظیم شهادت نائل شد. ➡️ @shahidaldaghy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺 ببینید| مداحی به یاد تو یادمون دادی، شهید الداغی میشه حماسه به پا کرد، با دستای خالی ➡️ @shahidaldaghy
عکس| مادر بزرگوار شهید بر سر مزار پسرش در مراسم کاروان خودرویی بوسه بر مزار عکاس: تکتم علی‌اکبری ➡️ @shahidaldaghy
گزارش تصویری| مراسم کاروان خودرویی بوسه بر مزار عکاس: تکتم علی‌اکبری ➡️ @shahidaldaghy