eitaa logo
[ شـھیـد عـلـی خلیلی ]
1.1هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
1.3هزار ویدیو
45 فایل
┄┅❁﷽❁┅┄ کانال رسمی شهید غــیرت علی خلیلی ولادت:۱۳۷۱/۸/۹ شهادت:۱۳۹۳/۱/۳ مزار شهید: بهشت زهرا‹س›،قطعه۲۴|ردیف۶۶|شماره۳۳| "تحت نظارت خانواده معظّم شهید" خـادمین کانال: @martyr_gheirat @ShahidAliKhalili71 کانال‌وقفِ‌مادرمان‌حضرت‌‌فاطمه‌زهـراست♥️"
مشاهده در ایتا
دانلود
[ شـھیـد عـلـی خلیلی ]
『 ﷽ 』 ••< #دوفریضه‌واجب #ضرورت‌عقلی #جلسه8 > 🌿 🖤⃟🕊| امـر به معـروف یعنی : مسئولیت پذیربود
『 ﷽ 』 ••< > 🌿 🖤⃟🕊| یک مثال عقلی خدمتتون عرض کنیم: بیمار رو قرنطینه می‌کنند، خصوصاً اگر مـُسری ( واگیردار) باشه... امـربه معـروف هم یعنی قرنطینه روحیِ گناهکار! 😌 همه اینقد باید بهش تذکر بدهند که بره تو لاکِ خودش👌🏻 باید بره با خودش فکر کنه؛ بگه اینقد همه دارن بهم تذکر میدن، شاید اونها دارن درست میگن! اینطوری یا خودش رو اِصلاح میکنه یا حداقل دیگه علنی در جامعه گناه نمیکنه..✔️ گناهکار رو تا کی باید قرنطینه کرد؟! 🤔 تا زمانی که خوب بشه یا علنی گناه نکنه😊 🖤⃟🕊| ... @shahidalikhalili1371
[ شـھیـد عـلـی خلیلی ]
『 ﷽ 』 ••< #دوفریضه‌واجب #ضرورت‌عقلی #جلسه9 > 🌿 🖤⃟🕊| یک مثال عقلی خدمتتون عرض کنیم: بیمار
『 ﷽ 』 ••< > 🌿 🖤⃟🕊| امـربه‌معــروف یعنی یـاری کردنِ امــام مهـــدیٓ "عج" ✨ همه‌ی امّت وظیفه دارند که ولیّ خدا، معصـوم ، رهبر، پدربزرگ و مدیرمدرسه را یاری بدهند... نباید همه‌ی کارها رو بندازند گردن ایشون👌🏻 امربه‌معروف یعنی اینکه ماهم برای اِصلاح جامعه‌مون سهمی داریم و باید کاری انجام بدیم🌹 یه مثال عقلی: « امربه‌معروف یه جور جریمه کردنِ شخصِ گناهکار هست»👌🏻 یا ارتباطمون رو باهاش کم می‌کنیم، یا اخم می‌کنیم، یا در مهمونی گناه آلود شرکت نمی‌کنیم یا ..... 🖤⃟🕊| ... @shahidalikhalili1371
[ شـھیـد عـلـی خلیلی ]
『 ﷽ 』 ••< #دوفریضه‌واجب #ضرورت‌عقلی #جلسه10 > 🌿 🖤⃟🕊| امـربه‌معــروف یعنی یـاری کردنِ امــا
『 ﷽ 』 ••< > 🌿 🖤⃟🕊| مَثَل امـر و نهـی، مَثَل همون شخصی هست که داشته وسطِ کشتی رو سوراخ می‌کرده، یه سری گفتن: وِلِش کنید، داره زیر پای خودشو سوراخ میکنه❗️😳 و کسانی که عاقل بودن گفتن: نه بابا! هممون غرق میشیم؛ جلوشو بگیرید👌🏻 مثال این کشتی، مثال جامعه و شهر ماست... گناه وقتی زیاد بشه، به این راحتی‌ها نمیشه جلوشو‌گرفت⛔️ 🖤⃟🕊| ... @shahidalikhalili1371
[ شـھیـد عـلـی خلیلی ]
『 ﷽ 』 ••< #دوفریضه‌واجب #ضرورت‌عقلی #جلسه11 > 🌿 🖤⃟🕊| مَثَل امـر و نهـی، مَثَل همون شخصی ه
『 ﷽ 』 ••< > 🌿 🖤⃟🕊| جمله‌ی زیبـایی از یک محقق به‌‌نام ناپلئون : « دنیا رو به زِوال و تباهی است؛ نه بخاطرِ خطـٰایِ خـطاکـاران، بلکه بخاطرِ سـکـوتِ درستـکاران!! » اگرجامعه رو رها کنیم، به سمت قاعـده‌مندتر شدن نمیـره👌🏻 مثل آبی که اگه رهاش کنی، بخار میشه یا یخی که وِلِش کنی، آب میشه✔️ باید براش انرژی مصرف کرد، برای منظم شدن و قاعده‌مندشدن جامعه، همـه‌ی افراد باید انرژی مصرف کنند👌🏻🍃 قانون وقتی اجرا میشه که مردم بخواهند... قانون حمایت میخواد، انقلاب اسلامی حفظ و حِراست میخواد ✅ 🖤⃟🕊| ... @shahidalikhalili1371
[ شـھیـد عـلـی خلیلی ]
『 ﷽ 』 |🌸⃟🕊 #تنهابرای‌لبخند #قسمت1 از خواب پریدم؛ چه خواب شیرین و نفس گیری! انگار شانه‌هایم سنگ
『 ﷽ 』 |🌸⃟🕊 احساس خوب و بدی داشتم. احساس خوب برای اینکه آقا را در خواب دیدم و احساس بد به این خاطر که پنج سال از شهادت علی می‌گذشت و من به هزار دلیل درست و نادرست کتاب خاطراتش را ننوشته بودم و همچنان این شهیدِ عزیز بین مردم غریب و ناشناس بود و زیبایی‌های زندگی او به تصویر کشیده نشده بود... با خود گفتم: خب دوستان نزدیکِ علی باید اقدامی می‌کردند و قدم به جلو برمی‌داشتند!... انگار کسی درونم گفت: خودت چرا کاری نکردی؟! شاید آنها منتظر بودند تو قدمی برداری... |🌸⃟🕊 ... @shahidalikhalili1371
[ شـھیـد عـلـی خلیلی ]
『 ﷽ 』 |🌸⃟🕊 #تنهابرای‌لبخند #قسمت2 احساس خوب و بدی داشتم. احساس خوب برای اینکه آقا را در خواب
『 ﷽ 』 |🌸⃟🕊 بار دیگر به خودم گفتم: خب، کتاب نای سوخته برای علی نوشته شده است؛ دیگر لزومی ندارد کتاب دیگری نوشته شود... پاسخ رسید که آن کتاب با همه‌ی زیبایی‌هایش، بسیاری از خاطرات ناب علی را در دل ندارد و دسترسی به این خاطرات نداشته است👌🏻 بالاخره فهمیدم باید دست‌به‌کار شوم... تصمیم گرفتم آن دوره‌ی شش ساله‌ی آخرِ علی را به رشته تحریر درآورم... حیات جهادی علی که با چشم‌هایم شاهدش بودم🍃 |🌸⃟🕊 ... @shahidalikhalili1371
[ شـھیـد عـلـی خلیلی ]
『 ﷽ 』 |🌸⃟🕊 #تنهابرای‌لبخند #قسمت3 بار دیگر به خودم گفتم: خب، کتاب نای سوخته برای علی نوشته شده
『 ﷽ 』 |🌸⃟🕊 کتاب خاطرات علی آماده شد؛ اما در فهرست کتاب مطلبی با عنوان "عفو عظیم" قرار داده بودم که وقتی به آن مراجعه می‌کردید، ذیل آن نوشته شده بود :《 این بخش از کتاب در دست تهیه است 》 بله... نه من و نه هیچکس دیگری از ماجرای بخششِ ضاربِ علی اطلاعی نداشت. همه چیز در قلبِ مادرش بود و به کسی چیزی نمی‌گفت.... من هم جرأت پرسیدن نداشتم، چاپ کتاب متوقف شده بود و منتظر بودم فرجی حاصل شود، از غیب خبری برسد... |🌸⃟🕊 ... @shahidalikhalili1371
[ شـھیـد عـلـی خلیلی ]
『 ﷽ 』 |🌸⃟🕊 #تنهابرای‌لبخند #قسمت4 کتاب خاطرات علی آماده شد؛ اما در فهرست کتاب مطلبی با عنوان "
『 ﷽ 』 |🌸⃟🕊 مدتی گذشت و احساس کردم انگار شهید راضی نیست من این کتاب را بنویسم... تا اینکه روزِ اولِ ماهِ محرّم، گوشی‌ام زنگ خورد... دیدم تماس از شماره‌ی علی خلیلی است! پاسخ دادم؛ حاج خانم مادرِ شهید خلیلی بود. جاخوردم! مدت‌ها بود که بخاطر ناخوش‌ احوالی‌‌شان مزاحمشان نشده بودم و انتظار نداشتم ایشان تماس بگیرند. برای مراسمی در قم از من خواستند که همراهی‌شان کنم... |🌸⃟🕊 ... @shahidalikhalili1371
[ شـھیـد عـلـی خلیلی ]
『 ﷽ 』 |🌸⃟🕊 #تنهابرای‌لبخند #قسمت5 مدتی گذشت و احساس کردم انگار شهید راضی نیست من این کتاب را بن
『 ﷽ 』 |🏴⃟🕊 معمولاً حاج خانم به سبب وقار و عزت‌نفسی که دارند، از کسی درخواستی نمی‌کنند؛ اما این بار مثل اینکه از سوی علی مأمور شده بودند تا برای بنده فرصتی ایجاد شود و درباره "عفو‌عظیم" از ایشان سؤالاتم را بپرسم... من هم با کمال میل پذیرفتم و خدمتشان رسیدم... |🏴⃟🕊 ... @shahidalikhalili1371
[ شـھیـد عـلـی خلیلی ]
『 ﷽ 』 |🏴⃟🕊 #تنهابرای‌لبخند #قسمت6 معمولاً حاج خانم به سبب وقار و عزت‌نفسی که دارند، از کسی درخو
『 ﷽ 』 |🏴⃟🕊 این سفر شگفتیِ دیگری هم داشت که در خلالِ خاطرات به آن اشاره خواهم کرد؛ ولی اینکه حاج خانم نه تنها درباره‌ گذشت و بخششِ ضاربِ علی بلکه درباره حالات عارفانه علی قبل از شهادت و شبِ آخرحیاتِ دنیوی‌اش، همچنین دیداری که با علی پس از شهادت داشتند، سخن گفتند..... |🏴⃟🕊 ... @shahidalikhalili1371
[ شـھیـد عـلـی خلیلی ]
『 ﷽ 』 |🏴⃟🕊 #تنهابرای‌لبخند #قسمت7 این سفر شگفتیِ دیگری هم داشت که در خلالِ خاطرات به آن اشاره خ
『 ﷽ 』 |🏴⃟🕊 با اشک ِ شوق کتاب را تکمیل کردم؛ دوباره کتاب را برای انتشارات مختلف فرستادم... این بار نثر کتاب ایراد داشت و فرصتی برای دوباره نوشتن نداشتم. رهایش کردم و دوباره به ذهنم خطور کرد شاید اخلاص کافی برای این کار ندارم، و بهتر است اقدام نکنم. مدتی گذشت ... |🏴⃟🕊 ... @shahidalikhalili1371
[ شـھیـد عـلـی خلیلی ]
『 ﷽ 』 |🏴⃟🕊 #تنهابرای‌لبخند #قسمت8 با اشک ِ شوق کتاب را تکمیل کردم؛ دوباره کتاب را برای انتشارات
『 ﷽ 』 |🌸⃟🕊 مدتی گذشت و چاپِ کتاب معطلِ دوباره‌نویسی من بود. نه فرصتش مهیا می‌شد، نه انگیزه‌ای برایم مانده بود... تا اینکه پس از چهار سال خواب علی را دیدم! تا دیدمش، گفت: 《چیه حاجی؟ کم آوردی؟بغلش کردم و آنقدر در آغوشش گریه کردم که با حالت گریه از خواب بیدار شدم. |🌸⃟🕊 ... @shahidalikhalili1371