🌹📘🌹📗🌹📙
#کتاب_پَرتوی_ازخورشید ♥️
#قسمت_چهلوهفتم 📚📖
🌸زندگی بسیار ساده🌸
ما سعی میکنیم همیشه در سطح زندگی مردم عادی زندگی کنیم؛ مثلِ طبقه سه و چهار جامعه. در روایات سفارش شده که رهبران در حد مردمی که از نظر اقتصادی، در سطح پایینی هستند زندگی کنند، تا درد آنها را بفهمند، هم رهبر درد ایشان را بفهمد و هم مردم امیدوار باشند که رهبرشان در سطح زندگی آنها زندگی میکند.
زندگی سادهای داریم و راضی و قانع هستیم.
خانم حسینی🧕، دختر حضرت آقا ✍️
💞ادامه دارد...
┄┅═══✼♥️✨♥️✨
@shahidegheirat
♥️✨♥️✨✼═══┅┄
❮شـھیـد علـے خلیلی❯
🌙| قࢪاࢪِ شبانگاھ #ناے_سوختہ📚 #قسمت_چہلوششم #فصل_پنجم : ضربت خوردن🔪💥 –آقای دکتر!👨🏻⚕ نگاه خسته ی
🌙| قرار شبانگاھ
#ناے_سوختہ
#قسمت_چہلوهفتم
#فصل_پنجم : ضربت خوردن🔪💥
دکتر به سختی دستش را کنار کشید و رفت، حوضچه اشکهای مادر هنوز روی زمین پهن بود💦و رد خیسی کفشهای👞 دکتر👨🏻⚕ راهروی بیمارستان🏨 را خال خالی کرده بود.😊
مادر دوباره پیشانی پرچین و صورت خستهاش را بر زمین چسباند😇.
و در آن لحظه زیبا، تنها او بود و خدا.
امید بودن #علی و آیندهی او در دل مادر شعله ور شده بود.🔥🧡
مثل اینکه افکار مختلفی را توی ذهنش مرور میکرد.❣
از حالت لبها و برق چشمانش میشد فهمید.✨
فکر کنم یاد حرفهای #علی افتاده بود.
–مامان پیر شدما!! کی برام زن میگیری!؟😉😁
+حیا کن بچه!! اِ! ان شاالله ۲۳ سالت بشه بعد.☺️
–او اَه! تا اون موقع کی زندهاس، کی مرده؟😕
+نترس مادر!! چشم به هم بزنی میشه ۲۳ سالت، یه کم پخته و عاقل بشی.😍☺️
پشت چشم هایش را نازک کرد😒 و در حالی که لبخند ریزی میزد صورتش را آرام و با ناز از پسر برگرداند.😇🌱
صدای خنده مردانه #علی در ذهن مادر پیچید.🌀💫
#اِدامـہ_دارَد...🎈
╭━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╮
📚* @shahidegheirat *📚
╰━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╯