🌷مدافع حرم شهـღـید علے شاهسنایے 🌷
#داســتــانــ_شــهدایــے ❤️ دومدافع 🔰 #قسمــــــت_چهل_وششم _ از همہ خداحافظےکردیم و راه افتادیم
#داســتــانــ_شــهدایــے
❤️ دومدافع
🔰 #قسمــــــت_چهل_وهفتم
ممکـݧ هم بود کہ داغون ترم کنہ چوݧ دفعہ ے قبل با علے رفتہ بودم....
_ وارد کهف شدم هیچ کسے نبود رفتم و همونجایے کہ دفعہ ے قبل با علے نشستہ بودیم ،نشستم.
قلبم کمے آروم شد .
اصلا مگہ میشہ بہ شهدا پناه ببرے و کمکت نکنـݧ؟؟
دیگہ اشک نمیریختم،احساس خوبے داشتم
چشمامو بستم و زیرلب گفتم:
خدایا هر چے صلاحہ هموݧ بشہ .بہ مـݧ کمک کـݧ و صبر بده
حرفهایے کہ میزدم دست خودم نبود
مـݧ،اسماء اے کہ انقد علے و دوست داشت خودش با دست هاے خودش راهیش کردو الاݧ از خدا صبر و صلاحشو میخواد!
_روزها همینطورے پشت سر هم میگذشت .
حوصلہ ے هیچ کارے و نداشتم اکثراخونہ بودم .حتے پنج شنبہ ها هم نمیرفتم بهشت زهرا
هرچند روز یکبار علے زنگ میزد بهم اما خیلے کوتاه حرف میزد و قطع میکرد .
روز هایے کہ باهاش حرف میزدم حالم خوب بود اما بعدش دوباره بےحوصلہ بودم.
_هرشب راس ساعت ۱۰روبروے پنجره می نشستم و بہ ماه نگاه میکردم.
مطمئـݧ بودم کہ علے هم داره نگاه میکنہ و دلش برام تنگ شده
با صداے گوشیم از خواب بیدار شدم .
دستم رو از پتو آوردم بیروݧ و دنبال گوشیم می گشتم
زنگ گوشے قطع شد .
از ترس اینکہ نکنہ علے بوده از جام بلند شدم و گوشیمو پیدا کردم
با چشماے نیمہ بازم قفل گوشے و باز کردم .مریم بود .
پوووفے کردم و دوباره روے تخت ولو شدم و پتو رو کشیدم رو سرم گوشیم دوباره زنگ خورد
با بے حوصلگے برش داشتم و جواب دادم.
الو؟؟؟
الو سلام دختر کجایے تو؟؟چرا دانشگاه نمیاے؟؟؟
علیک سلام .حال و حوصلہ ندارم مریم
وا ینے چے .مثل ایـݧ افسرده ها نشستے تو خونہ
_خوب حالا ..کارم داشتے ؟؟
_آره اسماء میخوام ببینمت ،باهات حرف بزنم
راجب چے .
راجب محسنے ،ازم خواستگارےکرده
خندیدم و گفتم:محسنے؟؟؟خوب تو چے گفتے؟؟؟
_هیچے ،چپ چپ بهش نگاه کردم و گفتم واقعا کہ بعدشم سریع ازش دور شدم.
علے قبلا یہ چیزهایے بهم گفتہ بود ولے فکر نمیکردم جدے باشہ.
خاک تو سرت مریم بعد از ۱۰۰سال یہ خواستگار برات اومده اونم پروندیش
خندیدو گفت:واقعا کہ ...حالا کے ببینمت ؟؟
دیگہ واسہ چے میخواے ببینیم؟؟تو کہ پروندیش
ݧ یہ کار دیگہ اے دارم .حالا اگہ مزاحمم بگو .
مـن کہ دارم میگم تو بہ خودت نمیگیرے
إ اسماء
شوخے کردم بابا ،بعد از ظهر بیا خونموݧ دیگہ هم زنگ نزݧ میخوام بخوابم
پروووو.باشہ ،پس فعلا
فعلا.
.
گوشے رو پرت کردم اونور و دوباره خوابیدم.چشمام داشت گرم میشد کہ گوشیم دوباره زنگ خورد.
فکرکردم مریم ، کلے فوشش دادم
بدوݧ اینکہ بہ صفحہ ے گوشے نگاه کنم جواب دادم.
بلہ؟؟؟؟مگہ نگفتم دیگہ زنگ نزݧ؟؟
صداے یہ مرد بود ،رو صفحہ ے گوشے نگاه کردم محسنے بود سریع گوشے قطع کردم.
خدا بگم چیکارت نکنہ مریم.
دوباره زنگ زد .صدامو صاف کردمو جواب دادم.بلہ بفرمائید؟؟
سلام خوب هستید آبجے
بعد از ازدواجم با علے بهم میگفت آبجے ، از لحـݧ آبجے گفتنش خندم گرفت.
ممنوݧ شما خوب هستید ؟؟
الحمدللہ ،ببخشید میخواستم راجب یہ موضوعے باهاتوݧ حرف بزنم.
خواهش میکنم بفرمائید؟؟
ݧ اینطور ے کہ نمیشہ .شما کے وقت دارید ببینمتوݧ
آخہ...
حرفمو قطع کردو گفت :علے بهم گفت بیام و ازتوݧ کمک بگیرم
اسم علے رو کہ آورد لبخند رو لبم نشست
بهتوݧ اطلاع میدم .فعلا خدافط
خدافظ.
چند دیقہ بعد گوشیم بازم زنگ خورد ایندفعہ با دقت بہ صفحہ ے گوشے نگاه کردم.با دیدݧ صفر هاے زیادے کہ تو شماره بود فهمیدم علے....سریع جواب دادم.
الو سلام
الو سلام اسماء جاݧ خواب بودے؟؟
ݧ عزیزم بیدار بودم
چہ خبر؟؟؟
سلامتے .تو چہ خبر کے میاے؟؟
إ اسماء تو باز اینو گفتے؟دوهفتہ هم نیست کہ اومدم
إ خوب دلم تنگ شده .
منم دلم تنگ شده،حالا بزار چیزیو کہ میخوام بگم باید زود قطع کنم.
با ناراحتے گفتم :خوب بگو
محسنے بهت زنگ زد دیگہ؟
آره
ازت کمک میخواد اسماء هرکارے از دستت بر میاد براش بکــݧ
باشہ چشم
مـݧ دیگہ باید برم کارے ندارے؟؟
ݧ مواظب خودت باش
چشم .خداحافظ
خداحافظ
با حرص گوشے و قطع کردم زیر لب غر میزدم(یه دوست دارم هم نگفت)از حرفم پشیموݧ شدم.
حتما جلوے بقیہ نمیتونست بگہ
دیگہ خوابم پرید.لبخندے زدم و از جام بلند شدم.اوضاع خونہ زیاد خوب نبود چوݧ اردلاݧ فردا باز میخواست بره سوریہ
براے همیـݧ تصمیم گرفتم کہ با محسنے و مریم بیروݧ حرف بزنم
یہ فکرے زد بہ سرم اول با مریم قرار میزارم بعدش به محسنے هم میگم بیاد و باهم روبروشوݧ میکنم .
کارهاے عقب افتادمو یکم انجام دادم و بہ مریم زنگ زدم و هموݧ پارکے کہ اولیـݧ بار با علے براے حرف زدݧ قرار گذاشتیم ،براے ساعت ۴ قرار گذاشتم .
بہ محسنے هم پیام دادم و آدرس پارک و فرستادم و گفتم ساعت۵ اونجا باشہ
لباسامو پوشیدم و از خونہ اومدم بیروݧ...
◀️ ادامــــہ دارد....
💙❣💙
👈 برای نشرکانال فقط #فوروارد و ذکر لینک 👇
🇮🇷 کانال رسمــے
#شهیدعلےشاهسنایے🇮🇷
http://eitaa.com/shahidalishahsanaei
🌷مدافع حرم شهـღـید علے شاهسنایے 🌷
💫 سردار سدهی گفت: رژیم صهیونیستی اگر نفهمی کرده و به ایران حمله کند، باید بداند که با خاک یکسان شدن حیفا و تل آویو، حتمی خواهد بود.
سردار سدهی:نابودی حیفا و تلآویو درصورت حمله اسرائیل حتمی است
رئیس دفتر ارتباطات مردمی نیروهای مسلح:
🔹رژیم صهیونیستی اگر بخواهد نفهمی کرده و به جمهوری اسلامی ایران حمله کند، باید بداند که یکسان شدن حیفا و تل آویو با خاک، حتمی خواهد بود.
🔹امروز نیروهای مسلح از ارتش، سپاه و بسیج آمادگی دارند هر راهبردی که فرمانده معظم کل قوا بفرمایند را اجرا کنند و به همین دلیل است که دشمن بخوبی می داند که دوران بزن و دررو تمام شده است.
🔹نمونه آن پاسخ موشکی به اقدام چند تروریست در مجلس و حرم امام خمینی بود که بدون هیچگونه خطایی به مرکز هدف های تعیین شده خوردند.
🇮🇷 کانال رسمــے
#شهیدعلےشاهسنایے🇮🇷
http://eitaa.com/shahidalishahsanaei
🌷مدافع حرم شهـღـید علے شاهسنایے 🌷
#داســتــانــ_شــهدایــے ❤️ دومدافع 🔰 #قسمــــــت_چهل_وهفتم ممکـݧ هم بود کہ داغون ترم کنہ چوݧ دف
#داســتــانــ_شــهدایــے
❤️ دومدافع
🔰 #قسمــــــت_چهل_وهشتم
_لباسامو پوشیدم و از خونہ اومدم بیروݧ...
ماشیـݧ علے دستم بود اما دست و دلم بہ رانندگے نمیرفت
سوار تاکسے شدم و روبروے پارک پیاده شدم
روے نیمکت نشستم و منتظر موندم
مریم دیر کرده بود ساعت و نگاه کردم ۴:۳۵دیقہ بود .شمارشو گرفتم جواب نمیداد
ساعت نزدیک ۵ بود اگہ با محسنے باهم میومدݧ خیلے بدمیشد...
ساعت ۵ شد دیگه از اومدݧ مریم ناامید شدم و منتظر محسنے شدم
سرم تو گوشیم بود کہ با صداے مریم سرمو آوردم بالا
مریم همراه با محسنے،در حالے کہ چند شاخہ گل و کیک دستشوݧ بود اومدݧ...
باتعجب بلند شدم و نگاهشوݧ کردم ،مریم سریع پرید تو بغلم و گفت:تولدت مبارک اسماء جونم
آخ امروز تولدم بود و مـݧ کاملا فراموش کرده بودم .یک لحظہ یاد علے افتادم ،اولیـݧ سال تولدم بود و علے پیشم نبود .
اصلا خودشم یادش نبود کہ امروز تولدمہ امروز ک بهم زنگ زد یہ تبریک خشک و خالے هم نگفت.بغضم گرفت و خودمو از بغل مریم جدا کردم.
_لبخند تلخے زدم و تشکر کردم.
خنده رو لبهاے مریم ماسید .
محسنے اومد جلو سریع گفت :سلام آبجے ،علے بہ مـݧ زنگ زد و گفت کہ امروز تولدتونہ و چوݧ خودش نیست ما بجاش براتوݧ تولد بگیریم
_ مات و مبهوت نگاهشوݧ میکردم.
دوباره زود "قضاوت" کرده بودم راجب علے
_ مریم گفت:چتہ تو ،آدم ندیدے؟؟؟دوساعتہ دارے مارو نگاه میکنے
خندیدم و گفتم؛خوب آخہ شوکہ شدم،خودم اصلا یادم نبود کہ امروز تولدمہ .واقعا نمیدونم چے باید بگم .
چیزے نمیخواد بگے .بیا بریم کیکتو ببر کہ خیلےگشنمہ
_ روے یہ نیمکت نشستیم بہ شمع۲۲سالگیم نگاه گردم از نبودݧ علے کنارم و مسخره بازیاش ناراحت بودم
حتے نمیدونستم اگہ الان پیشم بود چیکار میکرد؟؟
کیکو میمالید رو صورتم؟در گوشم بهم میگفت خانمم آرزو یادت نره ،فقط لطفا منم توش باشم .اذیتم میکردو نمیزاشت شمع و فوت کنم؟؟؟
#آهےکشیدم_وبغضموقورت_دادم
زیر لب آرزوکردم"خدایا خودت مواظب علے مــݧ باش مـݧ منتظرشم"
شمع و فوت کردم و کیکو بریدم.
_مریم مث ایـݧ بچہ هاے دو سالہ دست میزدو بالا پائیـݧ میپرید .
محسنے بنده خدا هم زیر زیرکے نگاه میکردو میخندید
لبخندے نمایشے رو لبم داشتم کہ ناراحتشوݧ نکنم.
_مریم اومد کنارم نشست:خوووووب حالا دیگہ نوبت کادوهاست .
إ وا مریم جاݧ همیـنم کافے بود کادو دیگہ چرا
وا اسماء اصل تولد کادوشہ ها.چشماتو ببند
حالا باز کـݧ .یہ ادکلـݧ تو جعبہ کہ با پاپیوݧ قرمز تزئیـݧ شده بود
یه تشکر ازش کردم و گفتم مرسے مریم جاݧ .
_محسنے اومد جلو با خجالت کادوشو دادو گفت:ببخشید دیگہ آبجے مـݧ بلد نیستم کادو بگیرم ،سلیقہ ے مریم خانومہ ،امیدوارم خوشتوݧ بیاد
_کادو رو باز کردم یہ روسرے حریر بنفش با گلهاے یاسے واقعا قشنگ بود.
از محسنے تشکر کردم. کیک و خوردیم و آماده ے رفتـݧ شدیم . از جام بلند شدم کہ محسنے با یہ جعبہ بزرگ اومد سمتم:
_بفرمایید آبجے اینم هدیہ ے همسرتوݧ قبل از رفتنش سپرد کہ بدم بهتوݧ
از خوشحالے نمیدونستم چیکار باید بکنم جعبہ رو گرفتم و تشکر کردم
اصلا دلم نمیخواست بازش کنم .
تو راه مریم گفت:نمیخواے بازش کنے ندید پدید؟؟؟
ابروهامو بہ نشونہ ے ن دادم بالا و گفتم:ببینم قضیہ ے خواستگارے محسنے الکے بود
دستشو گذاشت رو دهنشو آروم خندید.:ݧ بابا اسماء جدیہ
خوب بگو ببینم قضیہ چیہ؟؟؟
هر چے صب گفتم :واقعیت بود
خوب؟؟؟؟
میشہ بشینیم یہ جا صحبت کنیم؟؟
محسنے و چی کار کنیم؟؟
نمیدونم وایسا .
_ رو کردم بہ محسنے و گفتم :آقاے محسنے خیلے ممنوݧ بابت امروز واقعا خوشحالم کردید .شما دیگہ
تشریف ببرید ما خودموݧ میریم .
پسر چشم و دل پاکے بود ولے او اونقدرام حزب اللهے نبود خیلے هم شلوغ و شر بود اما الان مظلوم شده بود .
_سرشو آورد بالا و گفت:
ݧ خواهش میکنم وظیفم بود ماشیـݧ هست میرسونمتوݧ
_ ݧ دیگہ مزاحمتوݧ نمیشیم
ݧ چہ مزاحمتے میرسونمتون خودم هم باهاتوݧ کار دارم
آخہ مـݧ با مریم کار دارم .
آهاݧ خوب ایرادے نداره مـݧ اینجا ها کار دارم شما کارتوݧ تموم شد بہ مـݧ زنگ بزنید بیام
بعدهم ازموݧ دور شد.
بہ نیمکتے کہ نزدیکموݧ بود اشاره کردم ،مریم بیا بریم اونجا بشینیم.
خوب بگو ببینم قضیہ چیہ؟؟؟
إم ...إم چطورے بگم؟؟میدونے اسماء نمیخوام بهت دروغ بگم کہ.
مـݧ وحید و دوست دارم.
_ خندیدم و گفتم: منظورت محسنے دیگہ؟؟؟؟
خب پس مبارکہ
آره. اما یہ مشکلے هست ایـݧ وسط
چہ مشکلے؟؟؟
خوانوادم.
چطور ؟؟؟اونا مخالفـݧ؟؟؟
ݧ ݧ اونا بہ نظر مـݧ احترام میزارݧ اما...
اما چے؟؟؟
اسماء پسر عموم هم خواستگارمہ از،بچگے دائم عموم داره میگہ کہ مریم و ساماݧ مال همـݧ.
اما ݧ مـݧ ساماݧ و میخوام ݧ اوݧ منو روحرف عموم هم نمیشہ حرف زد..!!!
◀️ ادامــــہ دارد....
💙❣💙
👈 برای نشرکانال فقط #فوروارد و ذکر لینک 👇
🇮🇷 کانال رسمــے
#شهیدعلےشاهسنایے🇮🇷
http://eitaa.com/shahidalishahsanaei
🌷مدافع حرم شهـღـید علے شاهسنایے 🌷
#داســتــانــ_شــهدایــے ❤️ دومدافع 🔰 #قسمــــــت_چهل_وهشتم _لباسامو پوشیدم و از خونہ اومدم بیرو
#داســتــانــ_شــهدایــے
❤️ دومدافع
🔰 #قسمــــــت_چهل_ونهم
_ اما ݧ مـݧ ساماݧ و میخوام ݧ اوݧ منو روحرف عموم هم نمیشہ حرف زد
اینطورے کہ نمیشہ مریم یہ روز با پسر عموت دوتایے برید پیش عموت ایـݧ حرفایے کہ زدے و بهش بگید .
#نمیشہ
_میشہ تو بہ خدا توکل کـݧ
اوووم .اسماء یہ چیز دیگہ ام هست
دیگہ چے؟؟
بہ نظرت منو وحید بہ هم میخوریم؟؟ݧ ظاهرموݧ شبیہ همہ ݧ اعتقاداتموݧ،اوݧ خیلے اعتقاداتش قویہ
مریم اوݧ تورو همینطورے کہ هستے انتخاب کرده ،بعدشم تو مگہ اعتقاداتت چشہ؟؟؟خیلیم خوبے
_ مریم آهے کشیدو سرشو انداخت پائیـݧ ،چے بگم .
_ هیچے نمیخواد بگے اگہ حرفات تموم شده بہ اوݧ بنده خدا زنگ بزنم بیاد .
زنگ بزݧ!!!
_ واسہ علی روز شمارے میکردم
هر روز کہ میگذشت ذوق و شوقم بیشتر میشد هم براےدیدݧ علے عزیزم هم براے عروسیموݧ .
احساس میکردم هیچ کسے تو دنیا عاشق تر از منو علے نیست
اصلا عشق ما زمینے نبود .بہ قول علے :
خدا عشق مارو از قبل تو آسمونا نوشتہ بود
#همیشہ_میگفت:
اسماء ما اوݧ دنیا هم باهمیم مـݧ بهت قول میدم
همیشہ وقتے باهاش شوخے میکردم و میگفتم:
آهاݧ ینے تو از حورے هاے بهشتے میگذرے بخاطر مـݧ؟؟
از دستم ناراحت میشد و اخم میکرد 😄
_ خیلی دلتنگش بودم
با خودم میگفتم :
ایندفعہ کہ بیاد دیگہ نمیزارم بره
مـݧ دیگہ طاقت دوریشو ندارم
چند وقتے کہ نبود ،خیلے کسل و بے حوصلہ شده بودم دست و دلم بہ غذا نمیرفت کلے هم از درسام عقب افتاده بودم .
حالا کہ داشت میومد سرحال ترشده بودم .
میدونستم کہ اگہ بیاد و بفهمہ از درسام عقب افتادم ناراحت میشہ
شروع کردم بہ درس خوندݧ و بہ خورد و خوراکم هم خیلے اهمیت میدادم.
تو ایـݧ مدت چند بار زنگ زد
یک هفتہ بہ اومدنش مونده بود .
قسمم داده بود کہ بہ هیچ وجہ اخبار نگاه نکنم و شایعاتے رو کہ میگـݧ هم باور نکنم از دانشگاه برگشتم خونہ.
بدوݧ اینکہ لباس هامو عوض کنم نشستم رو مبل کنار بابا چادرمو در آوردم و بہ لبہ ے مبل آویزوݧ کردم
بابا داشت اخبار نگاه میکرد
_ بے توجہ بہ اخبار سرم رو بہ مبل تکیہ دادم و چشمامو بستم .
خستگے رو تو تمام تنم احساس میکردم .
_ با شنیدݧ صداے مجرے اخبار چشمامو باز کردم:
#تکفیرےهاےداعش_درمرزحلب..
یاد حرف علے افتادم و سعے کردم خودمو با چیز دیگہ اے سر گرم کنم
اما نمیشد کہ نمیشد .
قلبم بہ تپش افتاده بود ایـݧ اخبار لعنتے هم قصد تموم شدݧ نداشت .
یہ سرے کلمات مثل محاصره و نیروهاے تکفیرے شنیدم اما درست متوجہ نشدم .😒
_ چادرمو برداشتم رفتم تو اتاق
بہ علے قول داده بودم تا قبل از ایـݧ کہ بیاد تصویر هموݧ روزے کہ داشت میرفت، با هموݧ لباس هاے نظامیش و بکشم
ایـݧ یہ هفتہ رو میتونستم با ایـݧ کار خودمو مشغول کنم
هر روز علاوه بر بقیہ کارهام با ذوق شوق تصویر علے رو هم میکشیدم
یک روز بہ اومدنش مونده بود.
_ آخریـݧ بارے کہ زنگ زد ۶روز پیش بود .تاحالا سابقہ نداشت ایـݧ همہ مدت ازش بے خبر بمونم
_ نگراݧ شده بودم اما سعے میکردم بهش فکر نکنم.
اتاقمو تمیز و مرتب کردم و با مریم رفتم خرید .دوست داشتم حالا کہ داره میاد با یہ لباس جدید بہ استقبالش برم.
خریدام رو کردم و یہ دستہ ے بزرگ گل یاس خریدم.
_ وقتے رسیدم خونہ هوا تقریبا تاریک شده بود .گل هارو گذاشتم داخل گلدوݧ روے میزم
فضاے اتاق و بوے گل یاس برداشتہ بود .
پنجره ے اتاقو باز کردم نسیم خنکے وارد اتاق شدو عطر گلهارو بیشتر تو فضا پخش کرد .
یاد حرف علے موقع رفتـݧ افتادم.
گل یاس داخل کاسہ ے آب و بو کردو #گفت_اسماء_بوےتورومیده
لبخند عمیقے روے لبام نشست
ساعت ۱۰بود و دیدار آخر مـݧ ماه و آخریـݧ شب نبودݧ علے😍
_روبروے پنجره نشستم.هوا ابرے بود هرچقدر تلاش کردم نتونستم ماه رو ببینم.
با خودم گفتم:عیبے نداره فردا کہ اومد بهش میگم.
باروݧ نم نم شروع کرد بہ باریدݧ .
نفس عمیقے کشیدم بوے خاک هایے کہ باروݧ خیسشوݧ کرده بود و استشمام کردم
_پنجره رو بستم و رو تختم دراز کشیدم تو ایـݧ یک هفتہ هر شب خوابهاے آشفتہ میدیدم.نفس راحتے کشیدمو با خودم گفتم امشب دیگہ راحت میخوابم .
_تو فکر فرداو اومدݧ علے، و اینکہ وقتے دیدمش میخوام چیکار کنم ،چے بگم.بودم کہ چشمام گرم شد و خوابم برد
_نزدیک اذاݧ صبح با صداے جیغ بلندے از خواب بیدار شدم.
_تمام تنم عرق کرده بود و صورتم خیس خیس بود معلوم بود تو خواب گریہ کرده بودم.
_نمیدونستم چہ خوابے دیدم ولے دائم اسم علے و صدا میکردم.
_ماماݧ و بابا با سرعت اومدݧ تو اتاق
ماماݧ تکونم میدادو صدام میکرد نمیتونستم جواب بدم.فقط اسم علے رو میبردم .
بابا یہ لیواݧ آب آورد و میپاشید رو صورتم .
_ یدفعہ بہ خودم اومدم .ماماݧ از نگرانے رو صورتش قطرات اشک بود و بابا هم کلے عرق کرده بود..!!
◀️ ادامــــہ دارد....
💙❣💙
👈 برای نشرکانال فقط #فوروارد و ذکر لینک 👇
🇮🇷 کانال رسمــے
#شهیدعلےشاهسنایے🇮🇷
http://eitaa.com/shahidalishahsanaei
🌷مدافع حرم شهـღـید علے شاهسنایے 🌷
#داســتــانــ_شــهدایــے ❤️ دومدافع 🔰 #قسمــــــت_چهل_ونهم _ اما ݧ مـݧ ساماݧ و میخوام ݧ اوݧ منو
#داســتــانــ_شــهدایــے
❤️ دومدافع
🔰 #قسمــــــت_پنجاهم
_ یدفعہ بہ خودم اومدم .ماماݧ از نگرانے رو صورتش قطرات اشک بود و بابا هم کلے عرق کرده بود
ماماݧ دستم رو گرفت :اسماء مادر باز هم خواب دیدی؟؟؟
سرمو بہ نشونہ ے تایید تکوݧ دادم و نفس عمیقے کشیدم .
_ صداے اذاݧ تو خونہ پخش شد.
بلند شدم آبے بہ دست و صورتم زدم و وضو گرفتم.
باروݧ نم نم دیشب شدید شده بود ورعد و برق هم همراهش بود
چادر نمازم رو سر کردم و نمازم و خوندم.
بعد از نماز مثل علے تسبیحات حضرت زهرا رو بادست گفتم
باروݧ همینطور شدید تر میشد وصداے رعد و برقم بیشتردستم و بردم سمت گردنم و گردنبندے کہ علے برام گرفتہ بود گرفتم دستم و نگاهش کردم
یکدفعہ بغضم گرفت و شروع کردم بہ گریہ کردݧ
#گوشیم_زنگ_خورد.
اشکهامو پاک کردم .و گوشیمو برداشتم .ینے کے میتونست باشہ ایـݧ موقع صب؟؟؟
حتما علی یه
_ گوشے و سریع جواب دادم!!!
الو؟؟
الو سلام بفرمایید.
_ سلام خوبے اسماء ؟؟ اردلانم
إ سلام داداش ممنونم شما خوبید؟؟
#چراصدات_گرفتہ؟؟.
هیچے یکم سرماخوردم زنگ زدم بگم مـݧ با علے یکے دو ساعت دیگہ پرواز داریم بہ سمت تهراݧ
إ شما هم میاید؟؟
الاݧ کجایید؟؟
آره ایندفعہ زودتر برمیگردم. الاݧ دمشقیم
_علے خودش کجاست چرا زنگ نزد؟؟
_علے نمیتونہ حرف بزنہ .فعلا مــݧ باید برم خدافظ.
_ مواظب خودتوݧ باشید خدافظ
پوووفے کردم و گوشے و انداختم رو تخت
بہ انگشتر عقیقے کہ اردلاݧ براموݧ از سوریہ آورده بود نگاه کردم
خیلے دوسش داشتم
_ چوݧ علے خیلے دوسش داشت.
ساعت۶ بود یک ساعتے خوابیدم
وقتے بیدار شدم صبحونمو خوردم و لباس هاے جدیدے رو کہ دیشب آماده کرده بودم و پوشیدم یکم بہ خودم رسیدم و روسریمو بہ سبک لبنانے بستم .☺️
_ یکمے از عطر علے و زدم و حلقم و تو دستم چرخوندم و از انگشتم در آوردم.
_ پشتش و کہ اسم خودم و علے وتاریخ عقدموݧ تو حرم نوشتہ بودیم نگاه کردم.
_لبخندے زدم و بوسیدمش و دوباره دستم کردم.
_تصویرے رو کہ کشیده بودم لولہ کردم و با پاپیوݧ بستمش.
_اردلاݧ دوباره زنگ زدو گفت کہ بریم خونہ ے علی اینا میاݧ اونجا .
_گل هاے یاسو از تو گلدون برداشتم.
چادرم رو سر کردم و تو آینہ نگاه کردم
_ الاݧ علے منو میدید دستش و میذاشت رو قلبش و میگفت :اسماء واے قلبم
خندیدم و از اتاق خارج شدم😄
_ ماماݧ و بابا یک گوشہ نشستہ بودݧ و با اخم بہ تلویزیوݧ نگاه میکردݧ.
إ ماماݧ شما آماده نیستیـݧ؟ الاݧ اونا میرسـݧ.
_ماماݧ کہ حرفے نزد
بابا برگشت سمتم .
_ لبخند تلخے زدو گفت :تو برو دخترم ما هم میایم
#تعجب_کردم:
_چیزے شده بابا
_ ݧ دخترم یکم با مادرت بحثموݧ شده.
_باشہ مـݧ رفتم پس شما هم زود بیاید.ماماݧ جاݧ حالا دامادت هیچے پسرتم هستاااا.
_ باسرعت پلہ هارو رفتم پائیــݧ سوار ماشیـݧ شدم و حرکت کردم .
با سرعت خیلے زیاد رانندگے میکردم کہ سریع برسم خونہ ے علی اینا
بعد از یک ربع رسیدم .
ماشیـݧ و پارک کردم و دویدم
در خونہ باز بود.
_پس اومده بودݧ😃 .یہ عالمہ کفش جلوے در بود .
_ زیر لب غر میزدم و وارد خونہ شدم:اینا دیگہ کیـݧ؟؟؟
_حتما دوستاشـݧ دیگہ ؟؟
_ اه دیر رسیدم.الاݧ علے ناراحت میشه
وارد خونہ شدم همہ ے دوستاے علے بودݧ با دیدݧ مـݧ همہ سکوت کردݧ
#اردلاݧ_اومدجلو..!!!
ریشهاش بلند شده بود .چهرش خیلے خستہ بود
دویدم سمتشو بغلش کردم.سرمو دور خونہ چرخوندم ݧ علے بود ݧ ماماݧ باباش...!!!😭
داداش پس بقیہ کوشـݧ؟؟
#علےکو؟؟
_چیزے نگفت وبا دست بہ سمت بالا اشاره کرد
#اتاقشہ؟؟؟
#آره...!!!
_بدو بدو پلہ هارو رفتم بالا بہ ایـݧ فکر میکردم کہ چقدر تغییر کرده ؟حتما ریشهاش بلند شده ☺️.و صورتش مث اردلاݧ سوختہ...!!!!
◀️ ادامــــہ دارد....
💙❣💙
👈 برای نشرکانال فقط #فوروارد و ذکر لینک 👇
🇮🇷 کانال رسمــے
#شهیدعلےشاهسنایے🇮🇷
http://eitaa.com/shahidalishahsanaei
🌷مدافع حرم شهـღـید علے شاهسنایے 🌷
#داســتــانــ_شــهدایــے ❤️ دومدافع 🔰 #قسمــــــت_پنجاهم _ یدفعہ بہ خودم اومدم .ماماݧ از نگرانے
#داســتــانــ_شــهدایــے
❤️ دومدافع
🔰 #قسمــــــت_پنجاه_ویک
_صورتش مث اردلاݧ سوختہ
رسیدم بہ دم اتاقش گل و زیر چادرم قایم کردم و در زدم
_ جواب نداد .یہ صداهایے شنیدم
درو باز کردم
_ پدر و مادر علے و فاطمہ خودشوݧ انداختہ بودݧ رو یہ جعبہ و گریہ میکردݧ😭😭😭
فاطمہ با دیدݧ مـݧ اومد جلو بغلم کرد .
_ حالم دست خودم نبود معنے ایـݧ رفتاراشوݧ نمیفهمیدم
_ سرمو دور اتاق چرخوندم اما علے و ندیدم.😭
فاطمہ رو از خودم جدا کردم و پرسیدم .
علے کو؟؟؟علی؟؟؟😭
_گریہ ے همہ شدت گرفت رفتم جلو تر بابا رضا از رو جعبہ بلند شد و نگاهم کرد
یک قسمت از جعبہ معلوم بود یہ نفر خوابیده بود توش😭
_ کم کم داشتم میفهمیدم چے شده .
خندیدم و چند قدم رفتم جلو گل از دستم افتاد
_ بابا رضا فاطمہ و ماماݧ معصومہ رو با زور برد بیروݧ
_ ماماݧ معصومہ کہ بلند شد
علیمو دیدم
آروم خوابیده بود😭 .و اطرافشو پراز گل یاس بود
_ کنارش نشستم و تکونش دادم:
علے؟؟
پاشو الاݧ وقت خوابہ مگہ؟؟
_ میدونم خستہ اے عزیزم.
اما پاشو یہ بار نگاهم کـݧ 😭
_ دوباره بخواب قول میدم تا خودت بیدار نشدے بیدارت نکنم .قول میدم
إ علے پاشو دیگہ ،قهر میکنما
چرا تو دهنت پنبہ گذاشتے؟؟
لبات چرا کبوده؟؟؟😭
مواظب خودت نبودے؟؟
تو مگہ بہ مـݧ قول ندادے مواظب خودت باشي؟؟😭
دستے بہ ریشهاش کشیدم.نگاه کـݧ چقد لاغر شدے؟؟
ریشاتم بلند شده تو کہ هیچ وقت دوست نداشتے ریشات انقد بلند بشہ .
عیبے نداره خودم برات کوتاهشوݧ میکنم .تو فقط پاشو
بیا مـݧ دستاتو میگرم کمکت میکنم .علے دستهات کو؟؟جاشوݧ گذاشتے؟؟
عیبے نداره پاشو .
پیشونیشو بوسیدم و گفتم:نگاه کـݧ همیشہ تو پیشونے منو میبوسیدے حالا مـݧ بوسیدمش
.
علے چرا جوابمو نمیدے؟؟؟😭
قهرے باهام.
بخدا وقتے نبودے کم گریہ کردم .
پاشو بریم خونہ ے ما ببیـݧ عکستو کشیدما .
وسایل خونمونو هم خریدم.باید لباس عروسو باهم بگیریم پاشو همسر جاݧ
الاݧ اشکام جارے میشہ ها.تو کہ دوست ندارے اشکامو ببینے
.علے دارے نگرانم میکنیا پاشو دیگہ تو کہ انقد خوابت سنگیـݧ نبودی
_ کم کم بہ خودم اومدم
چشمهام میسوخت و اشکام یواش یواش داشت جارے. میشد
علے نکنہ ...😭
نکنہ زدے زیر قولت رفتے پیش مصطفے؟
◀️ ادامــــہ دارد....
💙❣💙
👈 برای نشرکانال فقط #فوروارد و ذکر لینک 👇
🇮🇷 کانال رسمــے
#شهیدعلےشاهسنایے🇮🇷
http://eitaa.com/shahidalishahsanaei
🌷مدافع حرم شهـღـید علے شاهسنایے 🌷
#داســتــانــ_شــهدایــے ❤️ دومدافع 🔰 #قسمــــــت_پنجاه_ویک _صورتش مث اردلاݧ سوختہ رسیدم بہ دم
#داســتــانــ_شــهدایــے
❤️ دومدافع
🔰 #قسمــــــت_آخــر
_نکنہ زدے زیر قولت رفتے پیش مصطفے؟
_ حالا دیگہ داد میزدم و اشک میریختم
#علےپاشو...
قرارموݧ ایـݧ بود بے معرفت؟؟؟
تو بہ مـݧ قول دادے.
_محکم چند بار زدم تو صورتم.ݧ دارم خواب میبینم ،هنوز از خواب بیدار نشدم...
#سرم_وگذاشتم_روپاهاش:
_ بے معرفت یادتہ قبل از اینکہ برے سرمو گذاشتم رو پاهات؟؟
_ یادتہ قول دادے برگردے؟؟😭
یادتہ گفتے تنهام... تنهام نمیرارے ؟؟
_ من بدوݧ تو چیکار کنم؟؟؟
چطورے طاقت بیارم؟؟
_ علے مگہ قول نداده بودے بعد عروسے بریم پابوس آقا؟؟
#علےپاشو...
_ مـݧ طاقت ندارم پاشو مـݧ نمیتونم بدوݧ تو 😭
_ کے بدنت و اینطورے زخمے کرده الهے مـݧ فدات بشم .چرا سرت شکستہ؟؟
#پهلوت_چرا_خونیہ؟؟؟
_دستاتو کے ازم گرفت؟؟
_علے پاشو فقط یہ بار نگاهم کـݧ
بہ قولت عمل کردے برام گل یاس آوردے.😭
#علےرفتے ؟؟رفتے پیش خانوم زینب؟؟نگفت چرا عروستو نیاوردے؟؟؟؟
_ عزیزم بہ آرزوت رسیدے رفتے پیش #مصطفے
_ منو یادت نره سلام منو بهشوݧ برسوݧ.😭😭😭😭
_ شفاعت عروستو پیش خدا بکـݧ .
بگو منو هم زود بیاره پیشت بگو کہ چقد همو دوست داریم.
_بگو ما طاقت دورے از همو نداریم.
_بگو همسرم خودش با دستهاے خودش راهیم کرد تا از حرم بے بے زینب دفاع کنم بگو خودش ساکم و بست و پشت سرم آب ریخت کہ زود برگردم.
_بگو کہ زود برگشتے اما اینطورے جوݧ تو بدنت نیست.
#توجوݧ_مـݧ_بودےورفتے😭😭😭
_اردلاݧ با چند نفر دیگہ وارد اتاق شدݧ کہ علے و ببرݧ .
#میبینےعلےاومدݧ_ببرنت.
_ الانم میخواݧ ازم بگیرنت نمیزارݧ پیشت باشم.
#علےوقت_خداحافظیہ
_بازور منو از رو تابوت جدا کردݧ
با چشمام رفتـݧ علے از اتاق و دنبال میکردم.
_ صداے نفس هامو کہ بہ سختے میکشیدم میشنیدم .
_ از جام بلند شدم و دویدم سمت تابوت کہ همراهشوݧ برم.
_دومیـݧ قدمو کہ برداشتم افتادم و از حال رفتم دیگہ چیزے نفهمیدم...
"قرارمان
به
#برگشتنت_بود...
به دوباره دیدنت...
اما
تو
اکنون
اینجا
#ارام_گرفته ای...
_بی آنکه بدونی من هنوز چشم به راهم برای آمدنت..."
.#یک_سال_ازرفتـݧ_علےمـݧ_میگذره
_ حالا تموم زندگے مـݧ شده .دوتا انگشتر یہ قرآن کوچیک ،سربند و بازو بند خونے همسرم😭
_هموݧ چیزے کہ ازش میترسیدم.
ولے مـݧ باهاشوݧ زندگے میکنم و سہ روز در هفتہ میرم پیش
همسرم و کلے باهاش حرف میزنم.
_حضورش و همیشہ احساس میکنم....
_خودش بهم داد خودشم ازم گرفت...
_ من عاشق لبخندهات بودم وحالا
باخنده های زخمیات دل میبری ازمن
_ عاشق ترینم!
#من_کجاوحضرت_زینب_کجا ؟!
حق داشتی اینقدر راحت بگذری ازمن😭
#پــایــان 🔰
💙❣💙
👈 برای نشرکانال فقط #فوروارد و ذکر لینک 👇
🇮🇷 کانال رسمــے
#شهیدعلےشاهسنایے🇮🇷
http://eitaa.com/shahidalishahsanaei
🔰قرائت دعای جوشن کبیر در شب اول ماه رمضان طبق حدیث امیرالمومنین(ع)
🔹امیرالمؤمنین(ع): جبرائیل در یکی از جنگها بر رسول خدا(ص) نازل شد و گفت: خداوند به تو سلام میرساند و میفرماید: "....هر كس با نيّت خالص، دعای #جوشن کبیر را در #آغاز ماه رمضان بخواند، خداوند متعال، شب قدر را روزىِ او میكند و برايش هفتاد هزار فرشته میآفريند كه خدا را تسبيح میگويند و تقديس میكنند و پاداش آنان را براى او قرار میدهد. اى محمّد! هر كس اين دعا را بخواند، ميان او و خداى متعال، حجابى نمیماند و از خداوند، چيزى درخواست نمیكند، مگر آن كه خدا آن را به وى عطا مىكند ..."
📚مصباح کفعمی، ص۳۳۲
🇮🇷 کانال رسمــے
#شهیدعلےشاهسنایے🇮🇷
http://eitaa.com/shahidalishahsanaei