°•|🍃🌸
°•{مرد پولادین
مبارز انقلابی و دادستان
#شهید_سیداسدالله_لاجوردی🌹}•°
#فرازی_از_وصیتنامه
◽️خـــــدايا! تو شاهـــــدی چندين بار به عناوين مختلف، خطر منافقين انقلاب را (همانان که التقاط، به گونه منافقيـــــــن خلـــق سراسر وجودشان را و همه ذهــن و باورشـــــان را پـــــــر کرده و همــــانان که رياکارانه برای رسيدن به مقصودشان دستمال ابريشمی بسيار بزرگ "به بزرگی مجمع الاضداد" به دست گرفتهاند، هـــم #رجایـی و #باهنــر را میکشنــــد و هم به سوگشان مینشينند، هم با منافقيـــن خلق، پيوند تشکيلاتی و سپس...! برقرار میکنند، هم آنان را دستگيـــر میکنند و هم برای آزاديشـــان و اعطای مقـــــام و مسئوليـــــت بـد آنان تلاش میکنند و از افشای ماهيت کثيف آنان سخت بيمناک میشوند، هم در مبـــارزه عليه آنان و در حقيقت برای جلـــب رضايت مسئولين و نجـــــات بنيادی آنان خود را در صـــــف منافقکشان میزنند و هم در حوزههـای علميه به فقه و فقاهت روی میآورند تا مسير فقه را عوض کنند)، به مسئوليــن گوشزد کردهام ولی نمیدانم چرا ترتيب اثر ندادهاند.
°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ
#ســالــــروزشھــــادتــــــــــــــ💔}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
°•|🍃🌸 #قسمت_دهم ⬇️ 🔴 #منزل_یازدهم ◾️ #نام_منزل⇦《خُزیمیّه "حُزیمیّه"》 ◽️ #وجه_تسمیه⇦تصغیر خزیمه م
°•|🍃🌸
#قسمت_یازدهم ⬇️
🔴 #منزل_سیزدهم
◾️ #نام_منزل⇦زَرود (زُرود)
◽️ #وجه_تسمیه⇦زرود یعنی بلعنده، این منطقه ریگذار و شنزار بود و آب را میبلعید.
◽️ #زمان_ورود⇦احتمالاً ۲۱ ذیالحجه (دوشنبه) معادل ۳۱ شهریور ۵۹ شمسی
◽️ #مدت_توقف⇦احتمالاً امام شبی را در این منطقه گذرانده است.
◽️ #ویژگی_و_امکانات⇦۱. دارای حوض و برکه بوده است. ۲. میان منطقه بنی عبس و بنی یربوع و متصل به جَدود بوده است. (منطقه مهم اقتصادی) ۳. چادر مجلل و با شکوه زهیر در این منطقه افراشته بود. قصری نیز در این منطقه بوده است.
◽️ #رویدادها⇦۱. ملاقات عبدالله بن سلیم و مذری بن مشمعل با ابا عبدالله و گزارش شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه که باعث گسستن گروهی از امام شد. ۲. اعلام وفاداری و همراهی همراهان آبگاه جهینه مجمع بن زیاد، عیّادبن مهاجر و عقبة بن صلت. ۳. مهم ترین حادثه پیوستن زهیربن القین بحلی به امام است. او در این نقطه در چادر بود که امام یکی از یاران را به سراغش فرستاد تا امام را همراهی کند و زهیر به تحریک همسرش دلهم یا دیلم به امام پیوست. برخی نوشتهاند زهیر عثمانی بود و قصد همراهی نداشت و امام با شیوهی شیرین و خاص خود او را جذب و همراه کرد.
🔘➼┅══┅┅───┄
🔴 #منزل_چهاردهم
◾️ #نام_منزل⇦ثعلبیّه
◽️ #وجه_تسمیه⇦ثعلبه، مردی از بنی اسد، در آنجا قناتی ساخته بود به همین سبب به آن ثعلبیه میگفتند.
◽️ #زمان_ورود⇦قبل از ظهر روز سهشنبه ۲۲ ذیالحجه معادل اول مهر ماه ۵۹ شمسی
◽️ #مدت_توقف⇦توقف بسیار کوتاهی داشته است.
◽️ #ویژگی_و_امکانات⇦آب کافی و مقداری درخت، قنات و چشمه، جمعیت قابل توجه، محل اُتراق کاروانها
◽️ #رویدادها⇦۱. دیدار فرزدق را با امام در این محل ذکر کردهاند که قطعاً نادرست است. دیدار بشربن غالب اسدی نیز مطرح شده است.
۲. ملاقات اباهره ازدی که علت خروج امام را پرسید و بنیامیه را ستایش کرد. امام فرمود: اگر در مدینه بودی جای پای جبرئیل را در خانهمان نشانت میدادم.
۳. دیدار وهب بن عبدالله (عبدالله عمیر کلبی) و همسرش و مادرش با امام و همراهی تا کربلا برخی گفتهاند ابتدا مسیحی بودند.
۴. دیگر بار خبر شهادت مسلم و هانی به امام رسید. امام به خانوادهی عقیل فرمود: بروید. آنان گفتند تا انتقام نگیریم از پای نمینشینیم. (این گفته قابل تردید است.)
۵. امام ماجرای حضرت یحیی و شباهت فرجام خود را به این پیامبر (شهادت و قرار گرفتن سر در تشت) بیان کرد.
۶. ملاقات بجیر، پیرمردی از اهالی ثعلبیه با امام، وی میگوید امام با لباسی زرد رنگ با جیبی در قسمت بالای آن دیده شد.
۷. امام در این محل خواب دید که منادی میگوید: شما شتابانید و مرگ نیز با شتاب در پی شماست. تا به بهشتتان برساند و علیاکبر در باب این خواب با پدر گفت و گو کرد (این خواب را به منزلگاههای دیگر نیز نسبت دادهاند.)
#ادامه_دارد ...
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
°•|🍃🌸 #قسمت_یازدهم ⬇️ 🔴 #منزل_سیزدهم ◾️ #نام_منزل⇦زَرود (زُرود) ◽️ #وجه_تسمیه⇦زرود یعنی بلعنده،
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°•|🍃🌸
°•{مدافــــع حــــرم
#شهید_علیرضا_بابایـــــی🕊🌹}•°
#کلام_شهید
◽️شهید بابایی معتقد بود نباید اجـــازه بدهیم كار به جایی برسد كه #آقـا به ما بگویند بسیجیها وارد میدان شوند قبل از اینـــكه ایشـــــان دستـــور دهند، باید خودمان وارد میدان شویم.
°•{ نشــــربمنــــاسبتــــــــ
#ســــالــــروزولادتــــــــــــ💚}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
°•|🍃🌸 #کلام_ناب 🔴 دیدار رهبر انقلاب اسلامی با خانواده #شهید_روبرت_لازار ▫️اقلیـــــت مسیحی، هم ارا
°•|🍃🌸
#کلام_ناب
🔴 رهبر انقلاب در دیدار اعضای کنگره بزرگداشت شهدای استان قزوین
▫️اگر پیــام شهـــــدا را درست بشنویم گرایـش به شـــــرق و غـــــرب از بین ما میرود.
#حضرت_آقا
#اَللّهُمَّاحْفِظْقٰائِدَناالاِمٰامخٰامِنهایٖ
#جانمان_فدای_رهبرمان_سیدعلی💚
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌙به رسم هر شب انتظار، برگی دیگر از شبهای انتظار را ورق میزنیم، به امید ظهور مولای غریبمان..
👈میخوانیـــــم
#دعــاےفرج را به نیابت از ⇩⇩
🔻سردار دفاع مقدس🔻
#شهید_ناصـــــر_قاسمـــــی🌷
《ســـــالروز ولادت》
●فرمانده بسيج ناحيه همدان، رئيس ستاد لشگر 32 انصار الحسين
#الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــ_الْفَــرَج🍃✨
#شبتـــــان_بخیـــــر
#عاقبتتان_شهدایی
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
کانال #آوای_علویون افتتاح شد😍👌
🔘گلچینی از بهترین مداحیهای روز
🔘مداحی با متن نوحه
🔘کلیپهای مذهبی
🔘انواع سبکها
در کانال آوای علویون
┄┅═════════┅┄
http://eitaa.com/joinchat/460587025C3da18baa33
┄┅═════════┅┄
﷽
#حدیـــــث_روز ⇧⇧
#شنبـــــہ
☀️ ۲ شهریـــور ۱۳۹۸
🌙 ۲۲ ذیالحجه ۱۴۴۰
🌲 24 اوت 2019
ذڪــــــر روز ⇩⇩
《 #یارَبَّالْعالَمیــــٖـن 》
✨روز زیارتی ⇩⇩
▫️پیامبـــــر اکرم (ﷺ)
#اَلسَّلامُعَلَیْکَیااَباعَبْدِاللَّهِالْحُسَیْنْ
#السلامعلیکیااباصالحالمهــدی
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــالْفَـــــــرَج
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🍃🌸
°•{مدافــــع حــــرم
#شهید_نـــــادر_حمیـــــد🕊🌹}•°
#شهیدی_که_عکس_و_نوشته_اعلامیه_شهادتش_را_انتخاب_کرد
◽️خط ولایت فقیه را بگیرید که نجات در آن است و اگر لایق شهـــادت شدم و بنا شد تصویری از مــن منتشر کنید این عکس را منتشر کنید و این جمله را کنار تصویرم بنویسید:
◽️یا محســـــن قد اتـــاک المسیء و قد امرت المحســــن ان یتجاوز عن المسیء انت المحسن و انا المسیء بحق محمد و آل محمد صل علی محمد و آل محمــد و تجاوز عن قبیح ما تعلم منی.
◽️ای خـــــدایی که به بندگان احســـان میکنی بنـده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کردهای که نیکـــوکار از گناهکار بگذرد، تو نیکـــوکاری و من گناهــکار، به حق محمد و آل محمد رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیهایی که میدانی از من سر زده بگذر》
°•{ نشــــربمنــــاسبتــــــــ
#ســــالــــروزولادتــــــــــــ💚}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🍃🌸
°•{ذوالفقار سیدعلی
#سردار_قاسم_سلیمانـــــی🕊🌹
#بر_بال_سخن
▫️باشهدا بودن سخت نیست،
▫️باشهدا ماندن سخته !!
▫️مثل شهدا بودن سخت نیست،
▫️مثل شهدا ماندن سخته!!
🔻راه شهدا یعنی؛
نگه داشتن آتش در دستانت..!!
🔺از سمت راست تصویر به ترتیب⇩⇩
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#سردار_قاسم_سلیمانی
#شهید_مهدی_صابری
#شهید_نادر_حمید
#یاد_شهدا_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
✨﷽✨ #داستان_مذهبی #رمان_عاشقانه_دو_مدافع ════════ ✾💙✾💙✾ #قسمت_بیستویکم _چیزے نگفتم تعجب کرده ب
✨﷽✨
#داستان_مذهبی
#رمان_عاشقانه_دو_مدافع
════════ ✾💙✾💙✾
#قسمت_بیستودوم
_چشمامو بستم و نیت کردم و یہ فال برداشتم🕊
سجادے هم برداشت...
_۵ثانیہ مونده بود کہ چراغ سبز بشہ...🚦
سجادے دستشو دراز کرد و از داشتبرد ماشیـݧ کیف پولشو برداشت و یک اسکناس ۵ تومنے داد بہ مصطفے.
چراغ سبز شده بود🚦 اما سجادے هنوز حرکت نکرده بود ماشیـݧها پشت سر هم بوق میزدند از طرفے داشتبرد همونطور باز مونده بود و سجادے میخواست ببندتش و کیف پولو فال هم دستش بود
کیف پول و فال رو از دستش گرفتم و ازش خواستم حرکت کنہ
کیف پولو داخل داشتبرد گذاشتم داخل داشتبرد پر از فالهاے باز شده بود روے هر پاکت هم چیزي نوشتہ شده بود✉️ داشتبرد و بستم.
فالها دستم بود و قاطے شده بود سجادے کنار خیابوݧ وایستاد و برگشت سمت مـݧ دوباره نگاهموݧ👀 بہ هم گره خورد
سجادے نگاهش و دزدید و سمت دستام چرخوند و با خنده گفت:
إ فالها قاطے شد😁
با سر تایید کردم و با ناراحتےگفتم:تقصیر مـݧ بود ببخشید. ایرادے نداره دوباره نیت میکنم از بیـݧ ایـݧ دو فال یکیشو بر میدارم چشماشو بست😌 و نیت کرد
دوتا فال و بیـݧ دستام نگہ داشتم بہ سمتش گرفتم
یکے از فالها رو برداشت و باز کرد
و خوند و لبخندے روے لباش نشست
از فضولے داشتم میمردم.🤓
با گوشہے چشم بہ برگہاے کہ دستش بود نگاه میکردم اما نمیتونستم بخونم خیلے ریز نوشتہ شده بود📝
کلافہ شده بودم پاهامو تکوݧ میدادم
متوجہ حالتم شد و فال و بلند خوند
"دل نهادم بہ صبورے
کہ جز ایـݧ چاره ندارم ..."😍
_بعدم آهے کشید و حرکت کرد.
خانم محمدے شما فالتوݧ رو باز نمیکنید؟
با بدجنسے گفتم. میرم خونہ باز میکنم
اخمهاش رفت تو هم😣 و با ناراحتے گفت:باشہ هر طور صلاح میدونید.
_خندم گرفتہ بود😄
دلم سوخت براش اما دوست داشتم یکم اذیتش کنم
گوشے سجادے زنگ خورد📱
چوݧ پشت فرموݧ بود جواب داد و گذاشت رو بلند گو
_سلاااااام علے آقاے گل
_سلام آقاے محسنے فداکار
_إ چیشده علے جوݧ حالا دیگہ غریبہ شدیم کہ میگے محسنے😳
_نہ وحید جاݧ
حالا قضیہے فداکار چیہ❓
سجادے خندید و گفت:هیچے
باشہ باشہ حالا مـݧ و مسخره میکنے❓
وایسا فردا تو دانشگاه جلوے خانو...
سجادے هول کرد و سریع گوشے و از رو بلند گو برداشت و گفت
وحید جاݧ پشت فرمونم بعدا تماس میگیرم خدافظ...✋
_بعد با حالت شرمندگے گفت توروخدا ببخشید خانم محمدے وحید یکم شوخہ...
حرفشو قطع کردم و باخنده😁 گفتم ایرادے نداره خدا ببخشہ...
نگاهے بہ ساعتم انداختم ساعت ۴ بود چقدر زود گذشت اصلا متوجہ گذر زماݧ نبودیم
آقاے سجادے فکر میکنم دیر شده باید برم خونہ
سجادے نگاهے بہ ساعت⏱ ماشیݧ انداخت گفت:اے واے ساعت ۴ اصلا حواسم بہ ناهار نبود اجازه بدید بریم یہ جا ناهار بخوریم بعد میرسونمتون.
باور کنید اصلا گشنم نیست
آخہ اینطورے کہ نمیشہ
مـݧ اینطورے شرمنده میشم.
تا یک ساعت دیگہ میرسونمتوݧ خونہ.
سرعت ماشیـݧ رو زیاد کرد و جلوے رستوراݧ وایساد
خیلے سریع غذا رو خوردیم
و منو رسوند خونہ
_داشتم از ماشیݧ🚙 پیاده میشدم کہ صدام کرد
اسمااااااء خانوم❓
(تو دلم گفتم وااااے بازم اسمم و...)
بلہ❓
حرفے باقے مونده کہ بخواید بزنید❓
إم....ݧ فکر نکنم...
_شما چے❓
اصلا... مـݧ کہ گفتم مسئلہ فقط شمایید
اگہ اجازه بدید مـݧ بہ مادرم بگم امشب زنگ بزنݧ☎️ با خوانواده...
حرفشو قطع کردم.
آقاے سجادے یکم بہ مݧ زماݧ بدید...
ممنوݧ بابت امروز بہ خوانواده سلام برسونید.
خدافظ✋
_اینو گفتم و از ماشیݧ پیاده شدم و با سرعت رفتم داخل خونہ بہ دیوار تکیہ دادم و یہ نفس راحت کشیدم برخوردم بد بود. بچگانہ رفتار کردم حتما سجادے هم ناراحت شد....
_اما مݧ ..مݧ میترسیدم...
باید بهم حق بده باید درکم کنہ
مݧ بہ زماݧ احتیاج دارم....🤔
باید بهم فرصت بده...
پکرو بےحوصلہ پلہها رو رفتم بالا
وارد خونہ شدم و یراست رفتم تو اتاقم
لباسامو در آوردم و پرت کردم یہ گوشہ
نشستم رو تخت.سردرد عجیبے داشتم🤕
موهامو دورو برم پخش کردم و دوتا دستمو گذاشتم روے شقیقہهام
_خدایا...🍃خودت کمکم کن تصمیم گیرے سختہ
از آینده میترسم.علے پسره خوبیہ اما....
دوباره از پرویے خودم خندم گرفت(علی)
در اتاق بہ صدا در اومد یہ نفر اومد تو
اول فکر کردم مامانہ
تو هموݧ حالت گفتم:سلام ماماݧ
سلام دختر بے معرفتم
صداے ماماݧ نبود😳
_سرمو آوردم بالا زهرا بود اما اینجا چیکار میکرد
إسلااااااام زهرا تویے❓اینجا چیکار میکنی❓
دستشو گذاشت رو کمرشو با لحݧ لوس و بچگانہاے گفت:میخواےبرم❓
دستشو گرفتم و گفتم:دیوونہ ایݧ چہ حرفیہ بیا اینجا بشیݧ
چہ خبر❓
راستش ظهر بعد از اذاݧ روبروي مسجد🕌 داداشت آقا اردلاݧ و دیدم..
خب خب❓
گفت یکم مریض احوالے اومدم بهت سر بزنم....
📝 #ادامـــــهدارد ...
#نویسنـــــده⇩↯⇩
✍ خانم علیآبـــــادی
════════ ✾💙✾💙✾
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال👇👇
🆔 @Zahrahp
http://eitaa.com/joinchat/2033647630C22e0467286