eitaa logo
شـھیـــــــدانــــــہ
1.2هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
37 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم تبلیغات ارزان در کانال های ما😍😍 مجموعه کانالای مذهبی ناب👌👌 💠 تعرفه تبلیغات 👇 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 🍂 🍂 🌸🌷🌸اللهم عجل لولیک الفرج 🌸🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨شروع هفته #سلام_مولای_من😘 درتمناے نڪَاهت بيقرارم تابیایي مڹ ظهورلحظہ‌هاراميشمارم تابیایي خاڪ لایق نیست تا بہ رویش پاڪَذارے درمسیرت جاڹ فشانم گل بڪارم تابیایي #السلام_علیک_یااباصالح_المهدےعج 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🔷🌸🍃🌹 🌸🍃🌹 🍃🌾 🍃🌹 🌹 خوب نگاه ڪنید بہ چهره هاشان↑ آن ها ڪہ تنها بہ زبان نگفتند ...  را درڪ ڪردند و ڪوشیدند👌 و مصداق " 🌹🌸🍃 🌷💐 🍃🌸↬ @shahidane1
🌴🌾🍁 #مــےگفتند :🔻 #شهیدابراهیم_هادی برای دوران جنگ بود... #امـــا_هـــادی ثابت کرد که #نسل_سوم_انقلاب هم میتواند #ابراهیم_گونه زندگی کند..👌 ـ🌷〰🌷〰🌷〰🌷〰🌷 #شهید_ابراهیم_هادی #شهید_هادی_ذوالفقاری 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شـھیـــــــدانــــــہ
#رمانـ_مـدافــع_عشقــ💞 #قسمتــــــ_پانزدهــم۱۵ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ  خیره به آ
💞 ۱۶ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔮چاقوی بزرگی🔪 که دسته اش رُبان صورتی🎀 رنگی گره خورده بود، دستت می دهند و تأکید می کنند که باید کیک🎂 را با هم ببریم. لبخند می زنی😊 و نگاهم می کنی. عمق آنقدر سرد است که تمام وجودم یخ می زند. .👌 – دی_خانوم؟☺️ و چاقو را سمتم می گیری. در دلم تکرار می کنم “ ! خانومِ تو!”😢 دو دلم که دستم را جلو بیاورم. می دانم که در وجود تو هم آشوب است. تفاوت من با تو و . نگاهت روی دستم سُر می خورد. – چاقو 🔪دست شما باشه یا من؟ فقط می کنم. دسته ی چاقو را در دستم می گذاری و دست لرزان خودت را روی مشت گره خورده ی من💞… دست هر دویمان یخ زده. با ناباوری نگاهت می کنم.😳 ! با شمارش مهمانان، لبه ی تیز چاقو را در کیک فرو می بریم و همه می فرستند.💐 زیرلب می گویی: یکی دیگه. و به سرعت برش دوم را می زنی، اما چاقو هنوز به ظرف کیک نرسیده به چیزی گیر می کند😳. با اشاره ی زهرا خانوم، لایه ی روی کیک را کنار می زنی و جعبه ی شیشه ای🎁 کوچکی را بیرون می کشی. درست مثل داستان ها. مادرم ذوق زده به من چشمکی می زند. کاش می دانست دختر کوچکش وارد چه بازی شده است! درِ جعبه را باز می کنی و 💍 را بیرون می آوری. نگاه سردت می چرخد روی صورت خواهرت زینب. او هم زیر لب تقلب می رساند: !☺️ اما تو بی هیچ عکس العملی فقط نگاهش می کنی. اکراه داری و من این را به خوبی احساس می کنم. زهرا خانوم لب می گزد و برای حفظ آبرو می گوید: علی جان! مادر! یه بفرست و 💍رو دست کن. من باز زیر لب تکرار می کنم.”عروست!عروس علی اکبر!” صدای زمزمه صلواتت را می شنوم. رو می گردانی با یک لبخند نمایشی، نگاهم می کنی😊. دستم را می گیری و انگشتر 💍را در دست چپم می اندازی. بعد دوباره یک دسته جمعی دیگر فرستاده می شود.👌 فاطمه، هیجان زده اشاره می کند: دستش رو نگه دار تو دستت تا عکس بگیرم.📸 می خندی و طوری که طبیعی جلوه کند، دستت را کنار دستم می گذاری.💞 – فکر کنم این جوری عکس قشنگ تر بشه!👍 فاطمه اخم می کند: اِاِاِ داداش! بگیر دست ریحانو…😁 – تو عکست رو بگیر، بگو چشم! این جوری توی کادر جلوه اش بیشتره. – واااا! خُب آخه…😢 دستت را به سرعت دوباره می گیرم و وسط حرف فاطمه می پرم. – خوب شد؟😜 چشمکی می زند: آفرین به شما زن داداش!😉 نگاهت می کنم. چهره ات درهم رفته. خوب می دانم که نمی خواستـی مدت طولانی دستم را بگیری. هر دو می دانیم که همه ی حرکاتمان و از واقعیت به دور است، اما من تنها یک چیز را مرور می کنم، آن هم این که تو قراراست سه ماه . این که نود روز فرصت دارم تا ❤️_تو را مالک شوم، نود روز فرصت دارم که تو را عاشق خودم کنم،این که خودم را در جا کنم. باید هر لحظه تو باشی و تو. فاطمه سادات عکس را که می گیرد با شیطنت می گوید:😅 یه کم ! و من که منتظر فرصتم، سریع می شوم. . نگاهت می کنم. چشم هایت را می بندی و نفست را با صدا بیرون می دهی. در دلم می خندم😃 به خاطر نقشه هایی که برایت کشیده ام☺️. برای تو که نه، برای ❤️ـــ. در گوشت آرام می گویم: ! یک بار دیگر را بیرون می دهی، . این را با تمام وجود احساس می کنم، اما باید ادامه دهم. دوباره می گویم: اخم نکن، 😏جذاب می شی نفس! این را که می گویم یک دفعه از جا بلند می شوی.عرق پیشانی ات را پاک می کنی و به فاطمه می گویی: نمی خوای ازعروس عکس تکی بندازی؟😒 از من دور می شوی و کنار پدرم می روی. فرار کردی، درست مثل روز اول.😢 اما تاس این بازی را خودت چرخانده ای و برای پشیمانی دیر است.😏   …🌴🌴 🍃🌸↬ @shahidane1
4_5999224737258013635.mp3
5.09M
#جامانده_ایم_ازشهدا🌷🍃 دلتنگــــــــــ_شهـــــدا🌹 🎙حمیدعلیمی و محمداصفهانی #پیشنهاددانلود👆 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
مادر شهید:🔻🔻 .......................... چند روز قبل از رفتڹ به سوریہ ازم خواست که بزارم بره سوریہ😔. باهاش مخالفت کردم❌ وگفتم تو مال جنگ⚔ نیستی و من فقط یک پسر 😢دارم و اگر تو بری دیگر کسی را ندارم. شب 🌙که خوابیدم حضرت زینب و پسر مو ازم خواست😳 و  گفت با رفتنش مخالفت نکنم‼️.  وقتی خبر شهادتشو شنیدم اصلا ناراحت نبودم😇 چون حضرت زینب محمد منو انتخاب کرده بود.😍 مــــدافــــ🔻حــرمـ🔻ــــع 🌹🍃 💔🍃ـ 🍃🌸↬ @shahidane1
🌴🌷 💔 شب بیست و یکم ماه رمضان شد.. 👈دو شب قبل شهادتش یعنی به میگه میای امشب باهم بشیم.😍. رفیقش میگه نه بهتره شهید بشیم..👌.. شهیدمهدےیاغی لحظه ی قبل از اینکه رو باز کنه به دیدار رفت...  💔🍃 🍃🌸↬ @shahidane1
#عشـــــــــقـ❤️ را  شب زنده داری خوش است👌 #غــــمـها را  #صبــر _بر_زینب خوش است... #صالحان را نگاه دل نواز... #عاشقـــــــــان💞 را   بیقراریها خوش است.. خبرنگارےاز امیرفرزند #شهید پرسید:🔻 🔳 #چرا_با_لباس_رزم_آمدی؟ 👈گفت : آمدم تا به همه بگویم #راه_پدرم ادامه دارد ، و از #پدرم میخواهم که مرا هم #شهید راه #عمه_سادات س کند...👌🌷 مـدافـــــ🔻حــرمـ🔻ــــــع  #شهیدحبیب_الله_قنبـــــری 🌸 #کلنا_عباسک_یا_زینب_س🌸 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹 🔳 #میگن هر کی هر چی رو دوست داشته باشه به همون میرسه😍.. #عشــــقـ❤️ سید ( #شهیدمصطفی_صدرزاده) رفقای شهیدش و #شهادت بود 🌷 (دوست دارم خودم باشم و اسلحــــم و چند تا رفیق چق چقی) حتی ساعت #شهادتــ رفیقش....آخر هم همون روز و ساعت شهادت رفیقش ( #شهیدحسن_قاسمی_دانا) #شهید💔 شد... نقل از👈 ابوعلی - دوست و همرزم شهید  ــــــــــــــــــــــــــــــــــ #شهیدصدرزاده(ابوابراهیم) 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
.🌷🍃🌼 🍃🌼 🌼 در #راه_خدا تن به خطر باید داد در مقدم #انقلاب، #سر باید داد . آن شیرزنی که شوهرش گشت #شهید💔 می گفت در این راه، #پسر باید داد👌 خانواده #شهیدمصطفےصدرزاده👆 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
boroojerdi.pdf
383.6K
#کتاب_تكهایــےاز_آسمان. (براساس زندگي #شهيد_محمد_بروجردي) ✍نويسنده: 🔻 حسين فتاحي بصورت #PDF 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖️
🌴🎋 #همسرشهید:🔻🔻 چند لحظه قبل از #شهادتـــ💔 به یکی از دوستانش گفته بود «حالم بهتر از این نمی شود»👌 دࢪ #نامه_آخࢪش نوشته بود: «صدای بچه‌های #شیعه_سوریه ࢪا می‌شنیدم و نمی‌توانستم بمانم»😔 مـدافــ.🔻حــرمـ🔻ــــــع #شهیدسجـــادطاهرنیـــا🌹🍃 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنبــاله_دارنسل_سوخته🔻 #قسمتـــــ_هفتــــ۷ــــم این_داستـــــان👈 #شروع_ماجرا ـــــــــــــ
۸🔻 👈این داستان ـ ـ ‌‌ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ 🔷فردا صبح زود از جا بلند شدم و سریع حاضر شدم ... مادرم تازه می خواست سفره رو بندازه ... تا چشمش بهم افتاد دنبالم دوید ...😳 - صبح به این زودی کجا میری؟ ... هوا تازه روشن شده ...😢 - هوای صبح خیلی عالیه ... آدم 2 بار این هوا بهش بخوره زنده میشه ...😁 - وایسا صبحانه🍞 بخور و برو ... - نه دیرم میشه ... معلوم نیست اتوبوس🚌 کی بیاد ... باید کلی صبر کنم ... اول صبح هم اتوبوس خیلی شلوغ میشه...☺️ کم کم روزها کوتاه تر ... و هوا سردتر می شد ... بارون ها شدید تر 🌧... گاهی برف❄️ تا زیر زانوم و بالاتر می رسید ... شانس می آوردیم مدارس ابتدایی تعطیل می شد ... و الا با اون وضع ... باید گرگ و میش ... یا حتی خیلی زودتر می اومدم بیرون ...🎋 توی برف❄️ سنگین یا یخ زدن زمین ... اتوبوس ها 🚌هم دیرتر می اومدن ... و باید زمان زیادی رو توی ایستگاه منتظر اتوبوس می شدی ... و وای به اون روزی که بهش نمی رسیدی ... یا به خاطر هجوم بزرگ ترها ... حتی به زور و فشار هم نمی تونستی سوار شی ... بارها تا رسیدن به مدرسه🏚 ... عین موش آب کشیده می شدم 💦... خیسه خیس ... حتی چند بار مجبور شدم چکمه هام رو در بیارم بزارم کنار بخاری ... از بالا توش پر برف می شد ... جوراب و ساق شلوارم حسابی خیس می خورد ... و تا مدرسه پام یخ می زد ...😞 سخت بود اما ... سخت تر زمانی بود که ... همزمان با رسیدن من ... پدرم هم می رسید و سعید رو سر کوچه مدرسه پیاده می کرد ... بدترین لحظه ... لحظه ای بود که با هم ... چشم تو چشم می شدیم ... درد جای سوز سرما رو می گرفت ...😢 اون که می رفت ... بی اختیار اشک از چشمم سرازیر شد😭... و بعد چشم های پف کرده ام رو می گذاشتم به حساب سوز سرما ... دروغ نمی گفتم ... فقط در برابر حدس ها، سکوت می کردم ...👌   ادامــــــــہ_داࢪد....🎋 🍃🌸↬ @shahidane1
#دعــاےفرج به نیابت از 👈مدافع حرم🔻 #شهیداعتزازحســــــن🌷 #فاطمیون🌸 🔶 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج🔶 #شبتون_شهدایی💔🍃 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌴🌸🌼 #بیــــاڪہ_بــــے_تــــۅ... #بیــــا که بے تو نه سحࢪ ࢪا طاقتے است ۅ نہ صبح ࢪا صداقتی؛ که #سحࢪ به شبنم لطف تو بیدار می شود و صبح، به #سلام تو از جا بࢪ می خیزد... #یاحُجّةُ_اللّه_؏لی_خلقه!🌼🍃 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🌸🌼🌹 🌼🌹 🌹 🌸 #دݪ ڪہ هوایـے شود، #پرواز است ڪہ #آسمانیت مےڪند. و اگر #بال_خونیـن داشتہ باشے دیگࢪ آسمــان، طعم #ڪࢪبلا مےگیرد.🌹 #دلــ‌ها را راهےِ #ڪࢪبلاےجبــ‌هہ‌ها مےڪنیم و دست بر سینہ، بہ زیاࢪت " #شــ‌هــــــداء" مےنشینیم... ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ 🌼۞﴾﷽﴿۞🌼 ⇦🔸اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَہُ ⇦🔹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَہُ ⇦🔸اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللہِ ⇦🔹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ ⇦🔸اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ⇦🔹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ⇦اَ🔸لسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ ⇦🔹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبدِ اللہِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم.. ◻️🌸 التماس دعا 🌸◻️ سلام😊 #صبحتــــــــون_شــــھــدایــے💔🍃 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌼 #شیــــــــعــــہ بــــدنیــــــــا آمده_ایــــــم👌 ڪـــــــہ #موثــــــــــــࢪ در #تــــــحــقق‌_ظــــھوࢪ🌷 #مــــــــولا🌸 باشیــــم." ــــــــــــــــ♡♥♡ـــــــــــــــــ #شــھـیــدمحـمودࢪضابیضایــے🌹🍃 ● #سالࢪوزولادتــــــــ🎉🎊😍 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
#رمانـ_مـدافع_عشقـــــ💞 #قسمتــــــــ_شانــزدهـــم۱۶ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔮
؏_عشقــــ💞 ۱۷🔻🔻 ـــــــــــــــ♡💖♡ـــــــــــــــ 🎋خم می شوم و به تصویرخودم در شیشه ی دودی ماشین پارک شده🚗، مقابل درب حوزه تان نگاه می کنم. دستی به روسری ام می کشم و دورش را با دقت صاف می کنم.👌 دسته گلی که برایت خریده ام را با ژست در دست می گیرم و منتظر، به کاپوت همان ماشین تکیه می دهم. آمده ام به دنبالت. درست مثل بچه مدرسه ای ها!🚗😊 می دانم نمی خواهی دوستانت از این عقد با خبر شوند، ولی من دوست داشتم شیرینی بدهی، آن هم حسابی.😁 در باز می شود و طلاب یکی یکی بیرون می آیند. می بینمت درست بین سه، چهار تا از دوستانت درحالی که یک دستت را روی شانه پسری گذاشته ای و با خنده بیرون می آیی. یک قدم جلو می آیم و سعی می کنم هرطور شده مرا ببینی.😀 روی پنجه پا می ایستم و دست راستم را کمی بالا می آورم. نگاهت به من می خورد و رنگت به یک باره می پرد! یک لحظه مکث می کنی و بعد سرت را می گردانی سمت راستت و چیزی به دوستانت می گویی. یک دفعه مسیرتان عوض می شود. ازبین جمعیت رد می شوم و صدایت می زنم: آقا! آقا سید!😜 اعتنا نمی کنی و من سمج ترمی شوم. – آقا سید! !😢 یک دفعه یکی از دوستانت با تعجب به پشت سرش نگاه می کند، درست خیره به چشمان من. به شانه ات می زند و با طعنه می گوید: آ سید جون! یه خانومی کارتون داره ها! خجالت زده بله می گویی. ازشان جدا می شوی و به سمتم می آیی.😉 دسته گل را طرفت می گیرم.💐💐 – به به! خسته نباشید آقا! می بینم که مسیرتونو با دیدن خانومتون کج می کنید!😅 – این چه کاریه دختر!؟ – دختر؟ منظورت همس…😢 بین حرفم می پری. – آره. همسر! اما یادت نره، ! اومدی ؟😔 – چه آبرویی؟ خُب چرا معرفیم نمی کنی؟ – چرا جار بزنم که زن گرفتم، در حالی که می دونم موندنی نیستم؟😔 بغض به گلویم می دود. نفس عمیقی می کشم. – حالا که فعلاً نرفتی. از چی می ترسی؟ از زن سوریت؟😭 – نه نمی ترسم. به خدا نمی ترسم. فقط زشته. زشته این وسط با گل اومدی. اصلاً اینجا چی کار می کنی؟😠 – خُب اومدم دنبالت. – مگه بچه دبستانی ام؟ اگر لازم بود، مامانم سرویس می گرفت برام زودتراز زن گرفتن. از حرفت خنده ام می گیرد😆. چقدر با اخم، دوست داشتنی تر می شوی. حسابی حرصت گرفته.☺️ – حالا گُل رو نمی گیری؟💐 – برای چی بگیرم؟ – چون نمی تونی بخوریش. باید بگیریش. و پشت بندش باز هم می خندم.😁 – ! قرار بود مانع نشی، یادته؟ – مگه جلوتو گرفتم؟ – مستقیم نه. اما.. همان دوستت که تو را متوجه من کرد، چند قدم بما نزدیک می شود و کمی آهسته می گوید: داداش چیزی شده؟… خانوم کارشون چیه؟ دستت را با کلافگی درموهایت می بری. – نه رضا. چیزی نشده. شما برید. منم الآن میام. دوباره با عصبانیت نگاهم می کنی.😠 – برو خونه تا یه چیزی نشده. پشتت را می کنی تا بروی، بازویت را می گیرم.😜💞 ...🌼🍃 🍃🌸↬ @shahidane1 ↖ …
○●○ 🔺 👈《 از بود که برای دفاع از و مبارزه با _تروریست‌هاےتکفیرے به شهر سوریه رفت و حین مجاهدت شد.》 ــ°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° 💔🍃 🍃🌸↬ @shahidane1
♡♡ #شهادتــــــــــــ...💔 مکتب سازنده ای است که شگرف ترین اثرات و خلل ناپذیرترین واکنش های نسل های بهم پیچیده تاریخ را داراست. 🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖