May 11
✨﷽✨
#ڪلام_شهیـــــد
💢 تاریخ باید بداند دفاع از حرم عمه سادات حضرت زینب (سلام الله علیها) دلیل نمیخواهد راهنمایش دل است و بهانهاش هم دل ...
🔻و بیعت حسینیان زمان، بیعتی است به رنگ خون که جلوهای از این عهد و پیمان را پیکر مطهر شهدای مدافع حرم به تصویر کشیدند.
▫️مدافـــع حــــرم▫️
#شهیــد_محمدمهدی_لطفی_نیاسر🌷
《ســــالروزشهــــادتــــ》🕊
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_صدوبیستویک 👈این داستان⇦《 ژست یک قهرمان 》 ــــــــــــــ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_صدوبیستودوم
👈این داستان⇦《 فیل و پیری 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎خسته از دانشگاه برگشته بودم ... در رو که باز کردم ... یه نفر با صدای مضطرب و ناراحت صدام کرد ...
آقا مهران ...
💢برگشتم سمتش ... انسیه خانم بود ... با حالت بهم ریخته و آشفته ...
- مادرت خونه نیست؟ ...
نه ... دادگاه داشتن ...
🔹بیشتر از قبل بهم ریخت ...
چی شده؟ ... کمکی از دست من برمیاد❓ ...
سرش رو انداخت پایین ...
هیچی ...و رفت ...😔
🔸متعجب ... چند لحظه ایستادم ... شاید پشیمون بشه ... برگرده و حرفش رو بزنه ... اما بیتوقف دور شد ...
▫️رفتم داخل ... سعید چند تا از هم کلاسیهاش رو دعوت کرده بود ... داشتن دور هم فیلم نگاه میکردن ...📺 دوستهاش که بهم سلام کردن تازه متوجه من شد ... سرش رو آورد بالا و نگاهی بهم کرد ...🙄
🔻چیه قیافهات شبیه علامت سوال شده❓ ...
🍃نشستم کنارشون و یه مشت تخمه برداشتم ...
هیچی دم در انسیه خانم رو دیدم ... خیلی بهم ریخته بود... چیزی نگفت و رفت ... نگرانش شدم ...😔
با حالت خاصی زل زد بهم ...😳
تو هم که نگران هر احمق بیشعوری که رسید بشو ...
🔹و بعد دوباره زل به صفحه تلویزیون ...
حقشه بلایی که سرش اومده ... با اون مازیار جونش ...
- برای مازیار اتفاقی افتاده❓ ...
🔻نه ... شوهرش میخواد دوباره ازدواج کنه ... مردک سر پیری ... فیلش یاد هندستون کرده ...
▫️و بعد دوباره با حالت خاصی بهم نگاه کرد ... چشمهاش برق میزد ...⚡️
➖دختره هم سن و سال توئه ... از اون شارلاتانهاست ... دست مریم رو از پشت بسته ...
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
✨﷽✨
#بر_باݪ_اندیشـــــہها
🌹پندار ما این است که ما ماندهایم و شهدا رفتهاند، اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است و شهدا ماندهاند.
▫️سید اهل قلم▫️
#شهیــد_سیدمرتضی_آوینـــــی🌷
《ســــالروزشهــــادتــــ》🕊
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز #زندگے_نامه شهید سیدعلی حسینی •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• 🌸بِسمِ رَ
﷽
#رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز
#زندگے_نامه
شهید سیدعلی حسینی
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ ••
🌸بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸
#قسمت_چهلودوم
《 بیا زینبت را ببر تا بیمارستان 》
🖇هزار بار مردم و زنده شدم … چشمهام رو بسته بودم و فقط صلوات میفرستادم …از در اتاق که رفتم تو … مادر علی داشت بالای سر زینب دعا میخوند … مادرم هم اون طرفش، صلوات میفرستاد … چشمشون که بهم افتاد حال شون منقلب شد … بیامان، گریه میکردن …مثل مردهها شده بودم …
🔹بیتوجه بهشون رفتم سمت زینب … صورتش گر گرفته بود … چشمهاش کاسه خون بود … از شدت تب، من رو تشخیص نمیداد … حتی زبانش درست کار نمیکرد … اشک مثل سیل از چشمم فرو ریخت … دست کشیدم روی سرش …
– زینبم … دخترم …
⭕️هیچ واکنشی نداشت …
– تو رو قرآن نگام کن … ببین مامان اومده پیشت … زینب مامان … تو رو قرآن …دکترش، من رو کشید کنار … توی وجودم قیامت بود … با زبان بیزبانی بهم فهموند … کار زینبم به امروز و فرداست …دو روز دیگه هم توی اون شرایط بود …
💢 من با همون لباس منطقه … بدون اینکه لحظهای چشم روی هم بزارم یا استراحت کنم … پرستار زینبم شدم … اون تشنج میکرد … من باهاش جون میدادم …دیگه طاقت نداشتم … زنگ زدم به نغمه بیاد جای من … اون که رسید از بیمارستان زدم بیرون …
🍀رفتم خونه … وضو گرفتم و ایستادم به نماز … دو رکعت نماز خوندم … سلام که دادم … همون طور نشسته … اشک بیاختیار از چشمهام فرو میریخت …
🔸علی جان .. هیچ وقت توی زندگی نگفتم خسته شدم … هیچ وقت ازت چیزی نخواستم … هیچ وقت، حتی زیر شکنجه شکایت نکردم … اما دیگه طاقت ندارم … زجرکش شدن بچهام رو نمیتونم ببینم …
💠 یا تا امروز ظهر، میای زینب رو با خودت میبری … یا کامل شفاش میدی … و الا به ولای علی … شکایتت رو به جدت، پسر فاطمه زهرا میکنم … زینب، از اول هم فقط بچه تو بود … روز و شبش تو بودی … نفس و شاهرگش تو بودی … چه ببریش، چه بزاریش … دیگه مسئولیتش با من نیست …
🔻اشکم دیگه اشک نبود … ناله و درد از چشم هام پایین می اومد … تمام سجاده و لباسم خیس شده بود …
✍ ادامه دارد ...
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈•
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال🔰
👉 @MODAFEH14
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
✨﷽✨
#آرزوےشهادتــــــ
💢 «حجت» همیشه آرزوی شهادت داشت و در زمان خواستگاری هم این موضوع را با من مطرح کرد و گفت که میخواهد سرانجام زندگیش اگر خدا بخواهد به شهادت ختم شود.
🔻بارها و بارها در طول زندگی عنوان شهادت را بکار میبرد و در جریان سوریه به برادر بزرگترش هم گفته بود که بالاخره من در دفاع از حرم شهید میشوم... و همین طور هم شد.
راوی 👈 همسر شهید
▒ مدافـــع حــــرم ▒
#شهیــد_حجـــــتاله_نوچمنی🌷
《ســــالروزشهــــادتــــ》🕊
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
YEKNET.IR -sibsorkhi_02.Mp3
4.63M
🎊🎉🎊
🌸 #میلاد_حضرت_ابوالفضل_العباس (ع)
💐آخر قصهی عالم
💐اول قصهی دنیاست
🎤 #سیب_سرخی
👏 #مولودی
👌 بسیار زیبا
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1