eitaa logo
زندگی شهیدانه
236 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
795 ویدیو
78 فایل
سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی: «تا کسی شهید نبود، شهید نمی شود. شرط شهید شدن، شهید بودن است. اگر امروز بوی شهید از رفتار و اخلاق کسی استشمام شد، شهادت نصیبش می شود. تمام شهدا دارای این مشخصه بودند». ادمین: @Ashahidaneh110 #زندگی_شهیدانه
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ ✅ خاطره‌ای زیبا از زبان مرحوم حجت‌الاسلام سیدعلی اکبر ابوترابی ✍ در اسارت، اذان گفتن با صدای بلند ممنوع بود. ما در آنجا اذان می‌گفتیم، اما به گونه‌ای که دشمن نفهمد. روزي جوان هفده ساله ضعیف و نحیفي، موقع نماز صبح بلند شد و اذان گفت. ناگهان مأمور بعثی آمد و گفت: «چیه؟ اذان می‌گویی؟ بیا جلو»! یکی از برادران اسدآبادی دید که اگر این مؤذن جوان ضعیف و نحیف، زیر شکنجه برود معلوم نیست سالم بیرون بیاید، پرید پشت پنجره و به نگهبان عراقی گفت: «چیه؟ من اذان گفتم نه او». آن بعثی گفت: «او اذان گفت». برادرمان اصرار کرد که «نه، اشتباه می‌کنی. من اذان گفتم». مأمور بعثی گفت: «خفه شو! بنشین فلان فلان شده! او اذان گفت، نه تو». برادر ایثارگرمان هم دستش را گذاشت روی گوشش و با صدای بلند شروع کرد به اذان گفتن. مأمور بعثی فرار کرد. وقتی مأمور عراقی رفت، او رو کرد به آن برادر هفده ساله که اذان گفته بود و به او گفت: «بدان که من اذان گفتم و شما اذان نگفتی. الان دیگر پای من گیر است». به هر حال، ایشان را به زندان انداختند و شانزده روز به او آب ندادند. زندان در اردوگاه موصل (موصل شماره 1 و 2) زیر زمین بود. آنقدر گرم بود که گویا آتش می‌بارید. آن مأمور بعثی، گاهی وقت‌ها آب می‌پاشید داخل زندان که هوا دم کند و گرمتر شود. روزی یک دانه سمون (نان عراق) می‌دادند که بیشتر آن خمیر بود. ایشان می‌گفت: «می‌دیدم اگر نان را بخورم از تشنگی خفه می‌شوم. نان را فقط مزه مزه می‌كردم که شیره‌اش را بمکم . آن مأمور هم هر از چند ساعتی می‌آمد و برای این‌که بیشتر اذیت کند ، آب می‌آورد ، ولی می‌ریخت روی زمین و بارها این کار را تکرار می‌کرد» . می‌گفت: «روز شانزدهم بود که دیدم از تشنگی دارم هلاک می‌شوم . گفتم : یا فاطمه زهرا ! امروز افتخار می‌كنم که مثل فرزندت آقا حسین بن علی اینجا تشنه‌کام به شهادت برسم» . سرم را گذاشتم زمین و گفتم : یا زهرا ! افتخار می‌کنم . این شهادت همراه با تشنه‌کامی را شما از من بپذیر و به لطف و کرمت،‌ این را به عنوان برگ سبزی از من قبول کن . دیگر با خودم عهد کردم که اگر هم آب آوردند سرم را بلند نکنم تا جان به جان آفرین تسلیم کنم . تا شروع کردم شهادتین را بر زبان جاری کنم، دیدم که زبانم در دهانم تکان نمی‌خورد و دهانم خشک شده است . در همان حال، نگهبان بعثی آمد پشت پنجره، همان نگهبانی که این مکافات را سر ما آورده بود و همیشه آب می‌آورد و می‌ریخت روی زمین. از پشت پنجره مرا صدا می‌زد که بیا آب آورده‌ام . اعتنایی نکردم . دیدم لحن صدایش فرق می‌کند و دارد گریه می‌کند و می‌گوید : بیا آب آورده‌ام . مرا قسم می‌داد به حق فاطمه زهرا (سلام الله علیها) که آب را از دستش بگیرم . عراقی‌ها هیچ‌ وقت به حضرت زهرا (سلام الله علیها ) قسم نمی‌خوردند . تا نام مبارکت حضرت فاطمه (سلام الله علیها ) را برد ، طاقت نیاوردم . سرم را برگرداندم و دیدم که اشکش جاری است و می‌گوید : «بیا آب را ببر ! این دفعه با دفعات قبل فرق می‌کند». همین‌طور که روی زمین بودم، سرم را کج کردم و او لیوان آب را ریخت توی دهانم . لیوان دوم و سوم را هم آورد . یک مقدار حال آمدم . بلند شدم . او گفت : به حق فاطمه زهرا بیا و از من درگذر و مرا حلال کن ! گفتم : تا نگویی جریان چی هست، حلالت نمی‌کنم . گفت : دیشب، نیمه‌شب، مادرم آمد و مرا از خواب بیدار کرد و با عصبانیت و گریه گفت : چه کار کردی که مرا در مقابل حضرت زهرا (سلام الله علیها) دختر رسول الله (ص) شرمنده کردی . الان حضرت زهرا(سلام الله علیها) را در عالم خواب زیارت کردم . ایشان فرمودند : به پسرت بگو برو و دل اسیری که به درد آورده‌ای را به دست بیاور اگر نه همه شما را نفرین خواهم کرد . يازهرا (س) ناگفته (به روايت علی اكبر ابوترابی)، عبد المجيد رحمانيان، انتشارات پيام آزادگان، چاپ اول : ۱۳۸۸،صفحات ۱۲۵-۱۲۷ eitaa.com/shahidaneh110
همه ی عزیزان رو به خواندن خاطرات جوان مدافع حرمی که مدافع سلامت شد، دعوت میکنم.👇👇👇 https://www.farsnews.ir/news/13990123001044/این-پرستار-داوطلب-مدافع-حرم-است
9.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 باورش سخته، ولی واقعیت داره خودتون ببینید... ارسال شده توسط حوزه مقاومت بسیج سیدالشهدا(ع) 🔸 چه برنامه‌ای برای جبران این عقب ماندگی (استان یا شهر، یا منطقه یا محل یا شاخص) داریم؟🤔 🔆 بالاخره باید از یک جایی شروع کرد....☺️ لایکلف الله نفسا الا وُسعَها... ظرفیت‌های خودمون رو بشناسیم (خودم چی بلدم؟ از چه کسانی میتونم کمک بگیرم فکری، یدی، مالی، موقعیتی و....) و کاری کنیم. طرح و ایده‌هاتون رو برای کانال بفرستید🔻 @attarieh 🕌 http://eitaa.com/joinchat/3553165344C81c3cee168 🌷در صورت صلاحدید این کلیپ رو به کسانیکه دوستشون دارید و عاقبتشون برای شما مهمه برسونید🌷
خاطره طنز رزمنده ی عزیزی میگفت: در منطقه عملیاتی بودیم. هر لحظه صدای سوت خمپاره و شلیک گلوله و..‌. از دور و نزدیک به گوش میرسید. نیاز به قضای حاجت داشتم.😁 آفتابه ای پیدا کردم تا خودم رو به یک منطقه امن برسونم. در حال رفتن به دستشویی بودم که صدای سوت خمپاره اومد و من هم سریع آفتابه رو رها کردم و خیز رفتم. به خیر گذشت و دیدم خبری نشد. با خودم گفتم حتما خمپاره عمل نکرده و یه گوشه ای در خاک فرو رفته. بلند شدم و به مسیر ادامه دادم و دوباره صدای سوت شدیدتر و نزدیک تر اومد و من آفتابه رو رها کردم و خیز رفتم ولی باز هم انفجاری صورت نگرفت. عجب. دوباره بلند شدم و با خودم گفتم انگار امشب هیچ خمپاره ای عمل نمیکنه. در حالی که آب آفتابه کم شده بود به سمت منطقه ی امن در حال حرکت بودم که دوباره صدای سوت خمپاره اومد و من هم که عزم خیز رفتن داشتم با چرخش آفتابه دیدم بالای آفتابه سوراخی هست که وقتی در جهت باد قرار میگیره صدایی سوتی تولید میکنه که شبیه صدای سوت خمپاره بود. منم که هر لحظه آماده شنیدن صدای سوت خمپاره بودم با صدای سوت آفتابه خیز میرفتم.😂😂 خمپاره آفتابه شفاهی eitaa.com/shahidaneh110
بخشی از وصیت نامه ی سردار عزیز شهید حاج قاسم سلیمانی عزیز من! جسم من در حال علیل شدن است. چگونه ممکن [است] کسی که چهل سال بر درت ایستاده است را نپذیری؟  خالق من، محبوب من، عشق من که پیوسته از تو خواستم سراسر وجودم را مملو از عشق به خودت کنی؛ مرا در فراق خود بسوزان و بمیران. عزیزم! من از بی‌قراری و رسواییِ جاماندگی، سر به بیابان‌ها گذارده‌ام؛ من به امیدی از این شهر به آن شهر و از این صحرا به آن صحرا در زمستان و تابستان می‌روم. کریم، حبیب، به کَرَمت دل بسته‌ام، تو خود میدانی دوستت دارم. خوب میدانی جز تو را نمی‌خواهم. مرا به خودت متصل کن. خدایا! وحشت همه‌ی وجودم را فرا گرفته است. من قادر به مهار نفس خود نیستم، رسوایم نکن. مرا به حُرمت کسانی که حرمتشان را بر خودت واجب کرده‌ای، قبل از شکستن حریمی که حرم آن‌ها را خدشه‌دار می‌کند، مرا به قافله‌ای که به سویت آمدند، متصل کن. معبود من، عشق من و معشوق من، دوستت دارم. بار‌ها تو را دیدم و حس کردم، نمی‌توانم از تو جدا بمانم. بس است، بس. مرا بپذیر، اما آن‌چنان‌که شایسته تو باشم eitaa.com/shahidaneh110
شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی در یکی از سخنرانی‌های خود به استفاده از فرصت‌ها در شرایط بحران اشاره دارند و می فرمایند: من با تجربه این را می‌گویم که میزان فرصتی که در بحران‌ها وجود دارد در خود فرصت‌ها نیست. اما شرط آن، این است که نترسید و نترسیم و نترسانیم.
این نکته رو بگذاریم کنار بیان دیگر بزرگان در باب ترس.
امام خامنه ای: ایشان در کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی، ص۲۹۴ می فرمایند: ترس ریشه همه ی بدبختی ها در زندگی انسان است. شما در طول تاریخ نگاه کنید. چه چیزهایی موجب شد طرف داران حق در اقلیت قرار گیرند؟ آدم وقتی پیگیری و مطالعه میکند، می بیند منشأ همه ی اینها ترس است. همچنین در کتاب انسان ۲۵۰ ساله ص۱۵۰ در جایی که از روش های جریان باطل برای رسیدن به هدف یعنی کسب قدرت سخن می گویند به استفاده از روش قدرت نمایی و سرکوب شدید مخالفین اشاره میکنند. برآیند طبیعی این روش ایجاد ترس و سلب قدرت اقدام از افراد جامعه است که امکان جولان باطل را بهتر فراهم می آورد.
ترس انسان را زمین گیر میکند. جرأت اقدام را از انسان میگیرد. دست انسان را از انفاق می بندد. سبب سرزنش اهل حق میگردد. انسان را به طمع می اندازد و..‌. همه ی اینها از ترس است ولی اهل ایمان... اهل ایمان نمی ترسند. کسی که از خدا ترسید از هیچ چیز دیگر نمی ترسد. أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ ﺁﮔﺎﻩ ﺑﺎﺷﻴﺪ ! ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺧﺪﺍ ﻧﻪ ﺑﻴﻤﻰ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﻪ ﺍﻧﺪﻭﻫﮕﻴﻦ ﻣﻰ ﺷﻮﻧﺪ . یونس ۶۲ eitaa.com/shahidaneh110
حضرت آیت الله حائری شیرازی(ره): ترس زندان انسان است، سلول انسان است. هر جا ترس همراه انسان است، انسان در سلول است؛ در زندان است. اگر یکبار آمد داخل صحنه و مقابله کرد، او را در هیچ شیشه‌ای نمی‌توان حبس کرد. این روح از شیشه خارج شده است و وقتی از شیشه خارج شده دیگر نمی‌توان او را دوباره در شیشه گذاشت.
به نظرتون فرق احتیاط کردن و ترسیدن چیه؟ اصلا فرق دارن؟ میشه احتیاط کرد ولی نترسید؟
شهید سید مرتضی آوینی: خوفْ فرزند شک است و شکْ زاییده ی شرک و این هر سه، خوف و شک و شرک، راهزنان طریق حق اند... که اگر با مرگ انس نگیری، خوفْ راهِ تو را خواهد زد و امام را در صحرای بلا رها خواهی کرد. eitaa.com/shahidaneh110