🌾خدا حفظ کنه حاج عباس اکبریان رو که هر هفته قدیمی های جنگ رو در گلزار شهدای شهر دور هم جمع می کنه و هربار سر سفره ی خاطرات یکی از شهدای شهرمون از زبان همرزمان و خانواده ی آن شهید می نشینیم.
🌾تا قبل کرونا این مراسم روایتگری در منازل شهدا و جانبازان و آزاده های شهر برگزار میشد، اما کرونا بهانه ای شد که برای شنیدن روایت شهدا کنار قبور مطهرشان گرد هم جمع شویم.
🌾این هفته هم مهمان روایت حاج قربانعلی خواجه مظفری از دو فرزند شهید خود، شهیدان ابراهیم و حسن خواجه مظفری بودیم.
🌾صدایش لرزان بود، ولی بلند و رسا روایت می کرد.
🌾از آن لحظه ای که از ضرب ترکش و گلوله سمت چپ بدنش دیگر تحرکی نداشت و ترکش لای دندان و زیر زبانش گیر گرفته بود و قدرت تکلم هم نداشت.
🌾از آن لحظه که نیمه جان با آرنج روی زمین نوشت بسیجی تا نیروی های خودی او را اشتباه نگیرند و بتواند به عقب برگردد.
🌾از آن لحظه که فرزندش در مقر قائمیه دزفول با ظرفی حنا پروانه وار دور او می گردید و می خواست سرش را هم حنا کند.
می گفت همان لحظه فهمیدم حسن هم رفتنی است.
🌾رحمت و رضوان خدا بر پدران و مادران شهدای سرزمین من که در واژه واژه ی کلامشان عشق معنا می یابد.
#شهید_ابراهیم_خواجه_مظفری
#شهید_حسن_خواجه_مظفری
http://eitaa.com/shahidaneh110