eitaa logo
زندگی شهیدانه
219 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
751 ویدیو
73 فایل
سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی: «تا کسی شهید نبود، شهید نمی شود. شرط شهید شدن، شهید بودن است. اگر امروز بوی شهید از رفتار و اخلاق کسی استشمام شد، شهادت نصیبش می شود. تمام شهدا دارای این مشخصه بودند». ادمین: @Ashahidaneh110 #زندگی_شهیدانه
مشاهده در ایتا
دانلود
23.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 پاسداشت شهید سردار علی چیت‌سازیان؛ نماهنگ | آن سوی معبر شهادت: ۴ آذر ۱۳۶۶
راهکار اشکه، اشک... 💐هیچ وقت پیش کسی گریه نمیکرد، در اوج غم و ناراحتی سرخ می شد اما گریه نمیکرد، اما این بار پیش من زد زیر گریه و با بغض و حسرت گفت: وقتی تازه مصیب شهید شده بود یه شب خوابش دیدم. دستش گرفتم و گفتم مصیب من و تو همۀ راهکارها رِ با هم قفل کردیم تو ر خدا این راهکار آخری به من بگو. 💐مصیب جواب نداد دستش سفت چسبیدم. گفتم: ولت نمیکنم تا راهکار بهم .نگی فکر میکنی مصیب چی گفت؟ 💐گفت: راهکارش اشکه ،اشک. فرشته راهکار شهادت اشکه. 💐دوباره دستش را به حالت دعا بالا گرفت و گفت: «بارالها، اگه شهادت با اشک میدی اشکا و گریه های من عاجز روسیاه قبول کن... راوی: فرشته پناهی روا همسر شهید، کتاب گلستان یازدهم، ص ۲۲۵ https://eitaa.com/shahidaneh110
زندگی شهیدانه
راهکار اشکه، اشک... 💐هیچ وقت پیش کسی گریه نمیکرد، در اوج غم و ناراحتی سرخ می شد اما گریه نمیکرد، ام
علی آقا بعد از گذشت یک سال و هشت ماه از زندگی مشترک، هنوز خانه ای از خود نداشت... راوی: فرشته پناهی روا همسر شهید، کتاب گلستان یازدهم، ص ۲۵۱ https://eitaa.com/shahidaneh110
🌹 روایت بسیار زیبای و گریان شهید چیت سازیان از معرفی شهدا در آلبوم عکس 🔸 همسر سردار شهید علی چیت سازیان می گوید : صورتش سرخ شده بود و اشک توی چشمهایش برق میزد. آلبوم را گرفتم و خواستم آنرا کنار بگذارم. ◇ آلبوم را دوباره گرفت ومهربانانه گفت: «گُلم! ولش کن؛ این آلبوم تمام زندگی منه؛ انگیزه ماندن و جنگیدن منه.» ◇ گفتم: «آخه داری خودت رو اذیت میکنی.» ◇ اشکهایش دانه دانه می چکید روی گونه هایش و گفت: «فرشته؛! اینا همه عاشق آقا ابا عبدالله (ع) بودن. بخاطر آقا خیلی عرق ریختن؛ خیلی زخمی شدن؛ خیلی بیخوابی کشیدن؛ خیلی تشنگی و گرسنگی کشیدن؛ خیلی زیر آفتاب سوختن؛ اما یه بار نگفتن خسته شدیم؛ تشنه ایم؛ خوابمان میآد. ◇ به این عکسها نگاه میکنم تا اگه خسته شدم، یادم نره شهید قراگوزلو شبها به جای خواب و استراحت، نماز شب و زیارت عاشورا میخواند و های های گریه میکرد. ◇ به اینا نگاه میکنم تا اگه یه وقت آرزو کردم کاش منم خانه و زندگی داشتم، یادم بیاد مصیّب میگفت: 'زیاد آرزو نکنین؛ چون مرگ به آرزوهای شما میخنده.' ◇ یادم باشه امروز زمان آرزو نیست زمان حرف نیست؛ باید عمل کنیم. هر کسی سَری داره باید هدیه بده؛ دست داره باید بده؛ اگه پیره و نمیتونه بیاد جبهه، باید از جبهه پشتیبانی کنه.» 🔸 میدانستم خسته و غصه دار است. به قول خودش از اول جنگ، یک گردان از دوستانش شهید شده بودند. کنارش نشستم و باهم به عکسهای شهدا نگاه کردیم. او بدون رودربایستی از من، اشک می ریخت و من از گریه او بغض میکردم و میگریستم. 📚 بخشی از کتاب « گلستان یازدهم»