eitaa logo
زندگی شهیدانه
252 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
895 ویدیو
90 فایل
سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی: «تا کسی شهید نبود، شهید نمی شود. شرط شهید شدن، شهید بودن است. اگر امروز بوی شهید از رفتار و اخلاق کسی استشمام شد، شهادت نصیبش می شود. تمام شهدا دارای این مشخصه بودند». ادمین: @Ashahidaneh110 #زندگی_شهیدانه
مشاهده در ایتا
دانلود
عقل می گوید بمان و عشق می گوید برو؛ و این دو، عقل و عشق را خداوند آفریده است تا وجود انسان در حیرت میان عقل و عشق معنا شود. اگرچه عقل نیز اگر پیوند خویش را باچشمه خورشید نبُرّد، عشق را در راهی که می رود تصدیق خواهد کرد؛ آنجا دیگر میان عقل و عشق فاصله ای نیست. شهید آوینی eitaa.com/shahidaneh110
عقل می گوید بمان و عشق می گوید برو؛ و این دو، عقل و عشق را خداوند آفریده است تا وجود انسان در حیرت میان عقل و عشق معنا شود. اگرچه عقل نیز اگر پیوند خویش را باچشمه خورشید نبُرّد، عشق را در راهی که می رود تصدیق خواهد کرد؛ آنجا دیگر میان عقل و عشق فاصله ای نیست. شهید آوینی eitaa.com/shahidaneh110
وصیت نامه خواندنی نوجوان عارف شهید علی بیخیال: 🌿 تو میدانی که من به خاطر نیامده‌ام. بهشت تو مال آنهایی که خدا را به خاطر عبادت و از ترس جهنم گناه نمی‌کنند... 🌿از این مال دنیا هر چه داشته‌ام یا در راه خدا بخشیده‌ام یا به خاطر خدانگه‌داشته‌ام که دیگران استفاده کنند.... 🌿هیچ‌گاه راضی نخواهم بود کسی بدون در راهم برایم گریه😭 کند. هرگاه خواستید برایم گریه کنید برای چیزی که من برایش همیشه گریان بودم، گریه کنید.... 🌿الله من، ‌و ای معشوق من، بنده تو دیگر در تو سوخت، آنقدر در وصالت سوختم تا منیت و را به وسیله آتش عشق ذوب نمودم آنگاه رو به سوی جانان کردم.... 🌿من خیلی کمتر عطر خریده‌ام زیرا هر وقت بوی عطر می‌خواستم از ته دل می‌گفتم جان، آن وقت فضا پرعطر می‌شد.... 🔅جملات بالا👆👆👆 فرازهایی از عارف و هنرمند است ،شهیدی که از شاگردان، عارف واصل، بود ،دوستانش می گفتند یکی از مهمترین مسائلی که باعث رشدش شد دغدغه بی حد و حصرش در مورد فقرا و محرومان بود . 🔆او نه تنها بی خیال، بلکه با خیال بود.علی، بیخیال این دنیا و تمام نعمت های حلالش شده بود.علی ،بی خیال تمام کسانی شده بود که در رسیدن او به پروردگار مانع می شدند،کلا بی خیال دنیای مادی شده بود؛برای این بود که با شور و شعف می نوشت: منم من.. ☆---🍃🌼🍃--🍃🌼🍃---☆ https://eitaa.com/shahidaneh110
2.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 لیلی های عصر انقلاب اسلامی 📞 "می‌رفتم تلفن عمومی و به آسایشگاه زنگ می‌زدم تا یک جانباز 70 درصد پیدا کنم و با او ازدواج کنم." 💔 نمی دانم اگر لیلی و یا مجنون زنده میشدند با شنیدن این داستان واقعی چه میکردند؟ ✨ عشقی آنچنان پاک که فقط "آرمانی مقدس" آن را معنا میکند. 🕊️ اگر انقلاب اسلامی هیچ هنری، جز خلق چنین زیبایی های نداشت نه یک جان، که صدها بار باید برایش جان می دادیم. 🌹 انقلابی که ظرفیت انسانیت انسان را نشان داد. انقلابی که از الگوی سوم زن پرده برداشت. eitaa.com/shahidaneh110
ادامه لیلی‌های عصر انقلاب اسلامی ✨ لیلی منم داستان یک عشق بی‌منت ❤️ خانم فدایی،( همو که از کیوسک تلفن به آسایشگاه جانبازان زنگ میزد)، ۱۶ سال از بهترین روزهای جوانی خود را با همسری گذراند که رنج‌های جنگ را بر دوش می‌کشید. شهید سورچی، جانبازی که ریه‌هایش همیشه درگیر بود و سال‌های پایانی عمرش را با دیالیز سپری کرد. در این مسیر سخت، تنها همراهی یک عاشقِ صبور بود که این روزها را قابل تحمل می‌کرد. 🌹 او مانند شمعی ذره ذره آب می‌شد، اما هر دردی که شهید سورچی کشید، او نیز کشید. 🕯️ همسر این شهید بزرگوار، نمادِ توکل و امید است. 🤲 دخترشان نام کتاب «لیلی منم»* را انتخاب کرد، چون معتقد بود مادرش عاشق‌ترین زن دنیاست**؛ زنی که بی‌منت و بی‌شکایت، از یک جانباز پرستاری کرد. 🌟 http://eitaa.com/shahidaneh110
ادامه لیلی های عصر انقلاب اسلامی 🌹 گل ایثار 🌺 گوشه ای زیبایی های زندگی شهید سورچی و سرکار خانم فدایی: اگر مهدی اهل آه و ناله بود و با داد و فریاد دردش را نشان می داد خیلی به من سخت نمی گذشت ولی مهدی آدم داد و فریاد نیست. همه می گفتند خیلی روحیه دارد و فقط بگو و بخند می کند ولی آنها نبودند تا ببینند که چگونه وقتی هیچ دارویی اثر ندارد چطور مهدی رختخوابش را از درد توی دست هایش مچاله می کرد و صدایش در نمی آمد تا من ناراحت نشوم. 😢 همیشه حفظ ظاهر می کرد ولی آن صورت سرخ و چشمان قرمز و رگ های متورم گردنش دیگر نمی توانست چیزی را پنهان کند. آنقدر دست هایش را از درد به هم فشار می داد که دست ها ورم می کردند. 💔 من هم بی صدا بدون آنکه به روی خودم بیاورم چه اتفاقی افتاده، کیسه آب گرم را روی دست هایش می گذاشتم. خیلی سخت بود، خیلی. 🌧️ همیشه آرزو می کردم کاش در آن لحظات می توانستم دردهایش را تسکین دهم و در درد کشیدن هم شریکش باشم. 🤲 تا می آمدم حرفی بزنم و به خیال خودم کاری بکنم تا به ایشان روحیه بدهم، پیش دستی می کرد و با همان توان اندکی که برایش مانده بود لبخندی می زد و می گفت: چطوری خانم، مرا می بینی، شکر خدا دارم روز به روز بهتر می شوم و همه اش به خاطر مراقبت های توست. آن وقت دلم از این حرف هایش آتش می گرفت. می خواستم گوشه ای کز کنم و تا می توانم گریه کنم، تنها کاری که بی اختیار انجام می دادم. 🌪️ عزیز زندگی ام قطره قطره جلوی چشمانم آب می شد و من فقط می توانستم تماشایش کنم. مشت مشت قرص آرام بخش می خوردم... http://eitaa.com/shahidaneh110