بسم الله الرحمن الرحیم
...ترکش های سرخ و گداخته زوزه کشان به این سو و آن سو می رفت و خواب را از همه می گرفت گلوله ها به گرده آسفالت مینشست. همدانی به یاد سرنوشت گروه بهمنی و فریدی افتاد و با خود گفت: این دفعه اگر عراقی ها بیان میدونن که زیر پل آدم هست، باید بزنیم بیرون شاید این یه آتش تهیه باشه. گامهای همدانی به بیرون پل که رسید همان جا ایستاد؛ مات و متحیر مانده بود اصلا نفهمید محمود شهبازی کی از زیر پل بیرون آمد، داشت نماز شب میخواند کمی دورتر از دهنه پل و نزدیک تپه مجاهد، همان جا که خمپاره ۱۲۰ مثل باران میبارید، همدانی شگفتزده گفت: خدایا این دیگه کیه؟ کم کم داشت زوایای تازهای از شخصیت فرماندهاش را کشف میکرد. صدای انفجار خمپاره ها لحظهای قطع نمی شد. احساس شرمی سراپای همدانی را در خود فرو گرفت، نه یارای برگشتن به زیر پل را داشت و نه نمی توانست یک گام به سمت شهبازی بردارد. صدای محمد بروجردی در شب معارفه در سپاه مدام در گوشم می پیچید: این امانت ماست دست شما؛ امانتدار خوبی باشید.
شهبازی نشسته بود وسط آتش، مثل ابراهیم خلیل، با آرامش تمام قنوت می گرفت خم می شد، به سجده می افتاد و همین آرامش جرأت حضور در خلوت او را از همدانی می گرفت...
#شهید حاج حسین همدانی
#شهید حاج محمود شهبازی
# کتاب راز نگین سرخ
#ترس از مرگ
eitaa.com/shahidaneh110
قسمتی از وصیت نامه عارف سیزده ساله، شهید علیرضا محمودی پارسا:
...پدر و مادر عزیزم می دانم که برای من سختی های زیادی دیده اید و بی خوابی ها کشیده اید. من شما را خیلی دوست داشته و دارم ولی بدانید که من خدا و اسلامم را از شما بیشتر دوست دارم.
خواهش میکنم که در مصیبت من گریه نکنید و اجر خودتان را ضایع نکنید و فقط طول عمر امام عزیز را از خدا بخواهید و در عزای من جشن وصال خدا را برپا کنید. و جشن شادی برپا کنید.
شهادت:۲۹ بهمن ۱۳۶۱
#شهید علیرضا محمودی پارسا
#عارف ۱۳ ساله
eitaa.com/shahidaneh110
May 11
سلام و احترام.
امروز تشییع جنازه ۲۱ نفر از شهدای زینبیون و فاطمیون در قم عزیز هست که در درگیری های اخیر ادلب سوریه به شهادت رسیدند.
این شهدا در حالی در قم مظلومانه تشییع میشوند که خانواده بسیاری از آنان در کنار آنها نیستند.
eitaa.com/shahidaneh110
اقلیم شهود
باز از جبهه حق نعش شهید آوردند
ورقی پاره ز قرآن مجید آوردند
چاوشان حرم از علقمه خوزستان
جسم بی دست ابوالفضل رشید آوردند
آن که با یاد لب تشنه سردار سحر
آب بر آب فشاند و نچشید آوردند
سرخوشان حرم عشق ز اقلیم شهود
به دل خسته عشاق امید آوردند
های یاران! بشتابید و لبی تر بکنید
باده از کوثرِ میزان و حدید آوردند
مَشکِ اشک دل عشاق مشبک شد، آی
باز از جبهه حق نعش شهید آوردند
مرحوم استاد رحمدل شرفشاهی
eitaa.com/shahidaneh110
چقدر فرقه بین زندگی کسانی که از مرگ گریزانند و کسانی که مرگ تاجرانه را از خدا تمنّا میکنند.
شهادت مرگ تاجرانه است.
eitaa.com/shahidaneh110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم کامل تر مکالمه شهید پاشاپور و شهید سلیمانی و ابراز نگرانی شهید پاشاپور از حضور حاج قاسم در خط
eitaa.com/shahidaneh110
اون روز شور و نشاط همیشگی رو نداشت.
سر سفره هم که نشست دستش به غذا نمیرفت. نمیدونست چطور حرف دلش رو به پدر و مادرش بگه و اونا رو راضی کنه.
پیش خودش گفت: عصر که مادرم میبرم جلسه قرآن حرفام رو بهش میزنم.
ماشین رو روشن کرد.
معمولا خیلی تند میرفت.
مشکل فقط تند رفتن نبود.
در حین رانندگی هم گوشی اش دستش بود، یا پیامک میزد یا تلفن.
اما اون روز نه از تند رفتن خبری بود و نه گوشی به دست گرفتن.
انگار فکر و ذهن حامد جایی دیگه است. دیگه اون حامد شوخ و بانشاط هر روز نبود.
آروم میرفت.
مادرش هم متوجه حال حامد بود که حامد زد روی ترمز و کناری توقف کرد.
گفت مامان یه تصمیمی دارم ولی همش نگرانم باهام مخالفت کنید.
گفتم چیه مامان جان؟
بی مقدمه اصل مطلب رو گفت: میخوام برم سوریه.
مامان گفت: همین! یعنی سر رفتن به سوریه اخمات تو همه و اینقدر دمقی؟
حامد تعجب کرد و پرسید یعنی شما مخالفتی ندارید؟
مادر که لبخندی گوشه لب داشت گفت: من اگه ده تا مثل تو داشتم هم مانع رفتنتون نمیشدم.
حامد که حالا مصمم تر شده بود، دست های مادرش رو فشرد و گفت:
( مادر جان، باید یه قول سخت بهم بدی، قول بدی که اگه شهید شدم، مثل همین حالا نذاری کسی اشکت رو ببینه!)
# شهید اباالفضلی جبهه مقاومت
# شهید حامد جوانی
eitaa.com/shahidaneh110
حاج کاظم، خاطره از حامد.mp3
2.38M
خاطره حاج کاظم آفاق از حضور سردار سلیمانی و سردار همدانی بر بالین حامد جوانی و لقبی که حاج قاسم به این شهید عزیز دادند.
# شهید ابالفضلی جبهه مقاومت
# شهید حامد جوانی
eitaa.com/shahidaneh110
گوشه ای از وصیت نامه شهید حامد جوانی:
...پدر عزیزم به دلم افتاده که این آخرین سفر من به سوریه میباشد و میدانم که شهید خواهم شد لذا از صمیم قلب مرا حلال کنید.
# شهید حامد جوانی
# مرگ آگاهی
eitaa.com/shahidaneh110
حجتالاسلام امیر مسروری در صفحه اینستاگرام خود نوشت: «راستش را بخواهید ساعت ۱۶:۳۵ است و حتی توان وضو گرفتن ندارم. ۴۳ رفیق شهید دارم که از نیروی تکور و رزمنده تا فرماندهی نیرو جزئی از این لیست است؛ از سرلشگر تا گروهبان و بسیجی. اما هیچکدام کمر مرا نشکست و اینقدر داغون نکرد.
احمد خسروی از آخوندهایی بود که نه تنها حکومتی بودن برایش افتخار بود بلکه تا همین چند ماه قبل و رفتنش به سازمان مدارس صدرا برای امرار معاش عین خیلی از طلبهها دچار مشکل بود. راستش را بخواهی نه خانهای داشت و نه حتی سرپناهی که روی آن طبقهی غیر مجاز بسازد و از ماده صد استفاده کند. اما تا دلتان بخواهد برای این و آن خانه ساخت.
دم عید که میشد به احمد میگفتم کجایی؟ مینوشت فلان منطقه در حال ساخت خانه؛ با شوخی میگفتم احمد مگه چند هفته قبل فلان شهر نبودی و مشغول کار جهادی؟! میخندید و جواب میداد: تو که همش میگی ولی نمیایی!
احمد خسروی رفت؛ چند روز هم این شبکهی اجتماعی با پرچم سیاه، بهم تسلیت میگویند و تمام. اما داغ احمد برای کسانی که دلشان به خندههای دور همی و گریههای بالا منبرش خوش بود، هیچ وقت سرد نخواهد شد. اصلا چه کسی گفت احمد رفت، ما رفتیم و احمد با زمانه ماند. با تمام جهادیهای گروه رسالت ماند. با سیستان و بلوچستان ماند. با رستم و سهراب و قاسم میر حسینی و شهید لک زایی ماند. اصلا احمد خسروی مگه میمیرد؟! آنکه مرد ماییم؛ مایی که هر چه داشتیم برای نفسمان دادیم و خواهیم داد.
.
[ احمد، والله تالله بالله انکسر ظهری].
eitaa.com/shahidaneh110
متأسفانه اخبار منفی هم زود پخش میشه و هم زود باور میشه.
وجود ما آدمها هم که به شدت از این اخبار تأثیر پذیر و تلقین پذیر هست.
نتیجه اش چیه؟
نتیجه اش اینه که بیش از کرونا استرس و ترس و وسواس حاکم بر وجود ما از ما تلفات بگیره.
میگن احساس امنیت بالاتر از خود امنیت هست، چون اگه احساس ناامنی ایجاد بشه ولو اینکه در واقع امنیت وجود داشته باشه، ولی به ناامنی منجر میشه.
احساس سلامت و سلامت هم از این مقوله هست.
اگه احساس بیماری باشه ولو اینکه واقعا فرد بیمار نباشه ولی در نهایت به بیماری منجر میشه.
پس بهتره همون قدر که مراقب سلامت جسممون هستیم، مراقب امنیت روانمون هم باشیم و اجازه ندیم افکار منفی و تلقین های مکرر وجودمون رونابود کنه.
#افکار منفی
#تلقین
eitaa.com/shahidaneh110
حجة الاسلام شیرازی نماینده ولی فقیه در سپاه قدس نقل میفرمودند:
وقتی حامد مجروح شد پیکر نیمه جانش رو به تهران منتقل کردند.
مادر حامد رو برای اینکه آخرین دیدارها رو با فرزند عزیزش داشته باشه از تبریز به تهران آوردن.
حامد از ناحیه چشمان و دستها مجروح شده بود و در حال اغما به سر میبرد.
مادر به بیمارستان آمد.
عکس العمل طبیعی هر مادری که جوون نازنینش رو در این وضعیت روی تخت بیمارستان میبینه اینه که بی تاب بشه و چه بسا گریه امانش رو بگیره.
ولی متعجبانه وقتی این مادر چشمش به فرزندش افتاد بدون اینکه خم به ابرو بیاره لحظاتی رو در سکوت به فرزندش نگاه کرد و بعد سرش رو به سمت آسمان بلند کرد وگفت: الحمدلله.
بعد با پدر حامد به سمت ما اومدن و از ما تشکر کردن و گفتند ممنونیم که زحمت فرزندان ما رو میکشید.
تعجب من بیشتر شد.
کمی که از زمان سپری شد که خدمت این مادر بزرگوار رسیدم و پرسیدم حاج خانم سرّ این همه رضایت و قدردانی و شکر شما به پیشگاه الهی چیه؟
جواب دادند: وقتی حامد خواست بره سوریه بهم گفت: مامان من نیت کردم مثل ابالفضل العباس علیه السلام شهید بشم؛
الان که اومدم و دیدم پسرم دو دستش قطع شده و چشمانش جراحت برداشته، خدا رو شکر کردم که ابالفضل العباس علیه السلام خریدار پسرم شده.
شهید قاسم سلیمانی وقتی به ملاقات حامد رفتند لقب شهید ابالفضلی جبهه ی مقاومت رو به این شهید عزیز دادند.
#شهید حامد جوانی
#شهید ابالفضلی جبهه مقاومت
#خاطرات شفاهی
eitaa.com/shahidaneh110
بخشی از وصیت نامه شهید حامد جوانی:
ای عاشقان اهل بیت رسول الله! من خیلی آرزو داشتم که ۱۴۰۰ سال پیش بودم و در رکاب مولایم امام حسین (ع) میجنگیدم تا شهید شوم و حال، وقت آن رسیده که به فرمان مولایم امام خامنهای لبیک گفته و از اهل بیت پیامبر دفاع بکنم؛ لذا به همین منظور عازم دفاع از حرمین به سوریه میشوم و آرزو دارم همچون حضرت عباس (ع) در دفاع از خواهر بزرگوارشان شهید بشوم
#شهید ابالفضلی جبهه مقاومت
#شهید حامد جوانی
#وصیت نامه
eitaa.com/shahidaneh110
جریان درگیری شهیدان همت، متوسلیان و شهبازی با مأموران سعودی در حج سال۱۳۶۰
چهار پلیس عرب، زائری را می زدند. انبوهی از حاجی ها دور آنها حلقه زده بودند و فقط نگاه می کردند. هر سه نفر به داخل جمعیت رفتند. متوسلیان پرسید چرا آن بیچاره را می زنید؟ زائری گفت: یک ذره خاک از قبرستان برداشته اونا هم او را زدند و میگن این کار کفره. وهابی های لعنتی.
خون در رگهای متوسلیان جوشید. فریاد زد: ولش کنید نامردا و به سمت پلیسی که دست به گردن زائر گذاشته بود دوید. محمود شهبازی و ابراهیم همت هم معطل نکردند و پریدند وسط جمعیت و فریاد الله اکبر سر دادند. گرد و خاک قبرستان احد را پر کرد. شهبازی دست به کمر پلیس انداخت و کلت او را برداشت.
پلیس های سعودی به عربی فحش می دادند. شهبازی دستش را رو به آسمان برد و چند تیر هوایی شلیک کرد هر چهار پلیس ازدحام مردم را شکافتند و از گوشه ی قبرستان گریختند.
متوسلیان فریاد زد: مردم متفرق شین؛ اونا الان برمیگردند. مردم بلافاصله از گوشه و کنار پراکنده شدند. متوسلیان نگاهی به دست شهبازی انداخت. هنوز قبضه کلت محکم میان دست او بود و نگاهش به نقطه ای بود که پلیس ها فرار کرده بودند
متوسلیان به او گفت: پیامبر حفاظت از تنگه احد رو به تو نسپرده که اینجوری واستادی اینجا! بریم...
بعد با تبسم ادامه داد: آقا فکر کرده با خالد بن ولید طرفه...
#راز نگین سرخ
#شهید محمد ابراهیم همت
# شهید احمد متوسلیان
#شهید محمود شهبازی
eitaa.com/shahidaneh110
هدایت شده از قرارگاه اساتید وطلاب انقلابی حوزه علمیه قم
میتونید حدس بزنید اینها چکار می کنن؟
اینها طلاب جهادی اند و کسانی که با بیماری کرونا به دیدار معبود شتافتن رو آماده می کنن و تا خانه ابدی بدرقه می کنن.
کاری که بعضی از فرزندان این اموات حاضر نیستن انجام بدن.
@gharar_a
إنّا للّه و إنّا إلیه راجعون
سردار شعبانی بعد از ۳۷ سال خدمت و مجاهدت چهره در نقاب خاک کشید.
فرماندهی سپاه شاهرود
فرمانده شهر هزار سنگر آمل در واقعه حمله گروههای چپ به شهر آمل
فرمانده سپاه چهارم بعثت (کرمانشاه) در دفاع مقدس
فرمانده سپاه ایلام
فرمانده انتظامی سیستان وبلوچستان جانشین فرماندهی انتظامی تهران بزرگ معاون سابق عملیات قرارگاه ثارالله تهران
رئیس پژوهشکده علوم دفاعی دانشگاه امام حسین
و...
گوشه ای از برگ زرین خدمات و افتخار آفرینی های این سردار عزیز بود.
روحش شاد.
# سردار شهید ناصر شعبانی
eitaa.com/shahidaneh110
سردار ناصر شعبانی:
گاه جاده تپه و چاله هایی دارد.
وقتی چرخ ماشین کوچک باشد این تپه و چاله ها بیشتر خودش را نشان میدهد و اگر چرخ ماشین بزرگ باشد این تپه و چاله ها کمتر نمود دارد.
چرخ ماشین انقلاب ما آنقدر بزرگ است که گاهی اوقات ما موانعی را پیمودیم و بعد تازه دیدیم که عجب مانعی را پشت سر گذاشته ایم.
# سردار شهید محمدرضا(ناصر) شعبانی
#بصیرت انقلابی
eitaa.com/shahidaneh110
تصویری که از سردار در ذهن ماها شکل گرفته، تصویر مردمی بودن، متواضع بودن، حضور بدون تشریفات و ساده در اجتماعات، اهل بصیرت و سخنور بودن و...
هر بار که از طرف مجموعه سیره شهدا برای دوره های آموزشی دعوت میشد، نه نمی آورد. تیکه کلامش هم این بود که اگه توان داشتی که در مسیر شهدا قدمی برداری، دریغ نکن تا شهدا هم لطفشان را از تو دریغ کنند.
مجموعه سیره شهدا دو دوره آموزشی شمال غرب در خدمت سردار بود و امسال هم با جمعی از دوستان موسسه روایت سیره شهدا در لانه جاسوسی دوره ای داشتیم که یکی از مربیان این دوره سردار شعبانی بود.
خدا رحمتش کنه، بعد اتمام بحث، طلبه ها دورش رو گرفتند. بسیار گرم و صمیمی به سوالات و دغدغه ها گوش میداد و پاسخ رفقا رو ارائه میفرمود.
این رو نه من، هر کسی که با این عزیز اندک برخوردی داشت، میفهمید که بی تکلف بودن، سادگی و بی آلایشی در جمع مؤمنین و در یک کلام رحماء بینهم بودن، یکی از بارزترین صفات اخلاقی سردار عزیز بود.
شادی روحش صلوات
#زندگی مجاهدانه
#سردار شهید محمدرضا(ناصر) شعبانی
eitaa.com/shahidaneh110
سلام
امشب شب لیلة الدفن کهنه سرباز سید علی، سردار شهید حاج محمدرضا(ناصر) شعبانی هست.
شاید خواندن نماز لیلة الدفن کمترین ادای دین در حق این پیشگامان جهاد و شهادت باشد.
محمدرضا(ناصر) فرزند رجب علی
#سردار شهید محمدرضا( ناصر) شعبانی
eitaa.com/shahidaneh110