🕊 ﷽ 🕊
از ڪودڪے بہ نام حسین، آشنا شدم
تا ڪم ڪَمَڪ بہ درد غمش، مبتلا شدم
مادر نهاد بر لب من مُهر ڪربلا
تا وارث محبّت خون خدا شدم
شیرینے و طراوت این عشق ناب را
از شیر او چشیدم و چون غنچہ، وا شدم
تا دستِ درد، پیرهن عافیت درید
با مرهم زیارت آقا، دوا شدم
پوشانْد جامهے سیَهم در عزاے او
تا از سیاهے دل از آن پس رها شدم
در هیأتے ڪہ پاے بہ زنجیر عشق داشت
هر سال مثل فاطمہ، صاحب عزا شدم
مادر! تو را سپاس! ڪہ با دست همّتت
با برترین حماسهے خاڪ، آشنا شدم
شاعر: نجاتے
#محرم
#شهیدانه
|• @shahidaneh_zh •|
1.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊 ﷽ 🕊
♡| #شهید_حسن_باقری |♡
🔰 معتقدیم که همه ے اینها امتحان خداست!
#استوری طور😉
#شهیدانه
|• @shahidaneh_zh •|
🕊 ﷽ 🕊
♡| آیت الله #کوهستانی |♡
∅ حرفهای لغو و بیهوده تأثیری زیاد در روح دارد و روح را میمیراند.
من حرفهای بیهوده را کمتر از غذای حرام نمیدانم.
#عارفانه
#شهیدانه
#سخن_ناب
|• @shahidaneh_zh •|
⁉️آیا زن می تواند #لباس_مردانه یا مرد، #لباس_زنانه بپوشد؟🤔
✍🏻 براساس فتوای آیتالله خامنه ای
#احکام
#شهیدانه
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@shahidaneh_zh
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
🕊 ﷽ 🕊
〖🌿💔〗
میگنچرامیخواهیشهــیدشی؟!
میگمدیدیدوقتـییھ معلّمودوستداری
خودتومیڪشـیتوڪلاسشنمره²⁰بگیری
ولبخندرضایتشدلتوآبڪــنھ ؟!
منمدلمبرالبخند #خدام تـنگشده(:"
مـیخامشاگرداولڪلاسششم🌱
#شهادت
#شهیدانه
|• @shahidaneh_zh •|
🕊 ﷽ 🕊
♡| #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی |♡
💠 به قبور #شهدا که رسیدیم حمید چند قدمی جلوتر از من قدم برمیداشت، تنها جایی که دوست نداشت شانه به شانه هم راه برویم مزار شهدا بود، میگفت؛ 《 ممکنه همسر شهیدی حتی اگر پیر هم شده باشه مارو ببینه و یاد شهیدشون و روزایی گه با هم بودن بیفته و دلتنگ بشه، بهتره رعایت کنیم و کمی با فاصله راه بریم. 》
⛔️ زوجهای جوون وعزیز لازم نیست همه سلفیها وعاشقانه هاتون رو در معرض دید بذارین.شاید...
💞 حواستون به دل جوونای مجرد باشه
#یادت_باشد
#تلنگرانه
#شهیدانه
|• @shahidaneh_zh •|
🕊 ﷽ 🕊
♡| #شهید_محسن_حججی |♡
💎 ذوق می کرد که علی می تواند دستش را بگیرد به صندلی و بایستد. دلش می خواست زیاد بچه داشتیم، آن عقب ماشین شیطنت کنند و بزنند توی سر و کله هم.
👨👩👧👦 رویا پردازی می کرد: «علی بشین، زینب شیشه را بده بالا، حسین مگه با تو نیستم؟ فاطمه حواست به خواهرت باشه»
💎 راهی سفر مشهد بودیم. علی از در و دیوار قطار بالا می رفت. تازه می خواست راه بیفتد. هی خودش را می چسباند به در کوپه که باز کنید بروم بیرون.
🦋 محسن کارش شده بود اینکه دست علی را بگیرد و از این سر واگن تاتی تاتی ببرد آن سر واگن و برگرداند. از توی کوپه صدایش را می شنیدم که قربان صدقه اش می رود:
«پسر داریم، جیگر داریم. جیگر داریم، پسر داریم...»
جلوی در کوپه که می رسید، می خندید: «زهرا بیا از ثمره عشقمون فیلم بگیر»
📚 کتاب #سربلند
#برشی_ازکتاب
#شهیدانه
|• @shahidaneh_zh •|
🕊 ﷽ 🕊
متوسل میشیم بہ حضرت علے اصغر(؏)
باب الحوائج شش ماهہ 🖤
ان شااللہ ڪہ همہ ے عزیزان دامنشون سبز بشہ و طعم شیرین مادرے رو حس ڪنند.
🏴 با ۵ صلوات بر محمد و آل محمد
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
#محرم
#شهیدانه
|• @shahidaneh_zh •|