eitaa logo
امام زادگان عشق
95 دنبال‌کننده
14.7هزار عکس
3.8هزار ویدیو
328 فایل
خانواده های معظم شهداء و ایثارگران محله مسجد حضرت زینب علیها سلام . ستاد یادواره امام زادگان عشق ارتباط با مدیر کانال @ya110s تاریخ تاسیس ۱۳۹۷/۱۰/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
می‌گویند ارزش مکان به صاحب آن است، حال آنکه بهترین مکان‌ها متعلق به بهترین آدم‌های زمان است، آن‌ها که وجودشان مظهر خیر و برکت است و هر جا حضور پیدا کنند؛ آنجا را محل نزول برکات می‌کند و با هرکه همنشین شوند او را همرنگ خود می‌کنند. چه مکانی بهتر از جبهه‌های نبرد حق علیه باطل که خون بهترین جوانان بر روی زمین آن ریخته شده است یعنی همان کربلای ایران. در خاطرات رزمنده‌ها خوانده ام؛ در شب‌های قدر، دعاها که از بلندگو پخش می‌شد، حس و حال معنوی عجیبی بر فضا حاکم می‌شد. خیلی‌ها دوست داشتند کنج عزلتی برای خود برگزینند و بر روی تلی از خاک و یا در بین شیارها و حفره‌ها، در تنهایی و تاریکی، رو به قبله نشسته و قرآن را بر سرشان گرفته و «الغوث الغوث خلصنا من النار یا رب» را زمزمه کنند و گاهی هم اجتماعات چند نفره برگرد نور فانوسی حلقه می‌زدند و دعاها را با هم نجوا می‌کردند و آرزوهایشان را از خداوند منان می‌خواستند. شنیده ام گاهی بعضی از آنها برای خود قبری حفر می‌کردند و در آن قبر با خدای خود خلوت می‌کردند و بعضا همانجا محل عروج‌شان شده است و یا شاید شب قدرشان را به یاد مظلومیت حضرت علی(ع)، در کنار نخل‌هایی به صبح رساندند که مظلومانه سر دادند تا اسلام بماند، تا وطن بماند. به راستی در شب‌های که بندگان خاص خدا به ضیافتی الهی دعوت شده اند، رزمندگان با دعا و ندبه از خداوند در کدامین خاک، کدامین تقدیرشان را جست و جو می کردند!! شهدا دستگیرمان باشید تا تقدیر ما را هم شهادت بنویسند.... 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اعظم الله اجورکم مراسم احیاء و عزاداری شب ۲۳م مسجد حضرت زینب علیهاالسلام: ▪️شروع مراسم: ساعت ۲۲:۳۰ ▪️دعای جوشن کبیر: ساعت ۲۴ ▪️سخنران: حجةالاسلام اسدی ساعت ۲ بامداد ▪️مداح: حاج رضا ایزدی ساعت ۲:۳۰ ▪️پایان مراسم: ۳:۳۰بامداد التماس دعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪️▪️🏴▪️▪️ بسم الله الرحمن الرحيم 🌷 🌸قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِى السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاَهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّواْ وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ وَإِنَّ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَّبِّهِمْ وَ مَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ 🍀ترجمه:(اى پیامبر!) همانا مى بینیم كه تو روى به آسمان مى كنى، اكنون تو را به سوى قبله اى كه از آن خشنود باشى، برمى گردانیم. پس روى خود را به جانب مسجدالحرام كن. و هر جا بودید، روى خود را به جانب آن بگردانید و همانا كسانى كه كتاب (آسمانى) به آنها داده شده، مى دانند كه این فرمان به حقّ است كه از ناحیه ى پروردگار صادر شده و خداوند از اعمال آنها غافل نیست. 🌷 :می بینیم 🌷 :تحول،روی گرداندن 🌷 :پس ما تو را بر می گردانیم 🌷 :سمت،جانب،طرف 🌷 :یعنی ممنوع 🌷 :واقع در مکه به این دلیل این مسجد را مسجد الحرام می نامند که محترم بوده و حدودی دارد که چیزهایی در آن حرام شده است. 🌺 این آیه در ادامه آیات142و143سوره بقره است و ماجرای تغییر قبله است پیامبر صلى الله علیه وآله و سلم منتظر و مشتاق نزول وحى در جهت تغییر قبله بود واین تغییر قبله از به كعبه، وعده ى خداوند به پیامبرش بوده است،ولى آن حضرت در موقع دعا، بى آنكه چیزى بگوید، به سوى آسمان نگاه مى كرد تا این كه آیه نازل شد و دستور داده شد که صلی الله علیه و آله و سلم و همه ى مسلمانان در موقع نماز،روبه سوى مسجدالحرام وكعبه نمایند. 🌺 اهل كتاب و با آنكه حقّانیّت این تغییر را مى دانستند وقبلاً در كتابهایشان خوانده بودند كه پیامبر اسلام به سوى دو قبله مى گزارد، امّا این حقیقت را كتمان نموده و یا با القاى شبهات و سؤالات، نقش تخریبى ایفا مى كردند و خداوند می فرماید «و ما اللّه بغافل عمّا یعملون»رضایت پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله و سلم از قبله بودن كعبه، دلایلى داشت از جمله: 1⃣ ،قبله ى ابراهیم علیه السلام بود. 2⃣از ،استهزاى یهود آسوده مى شد. 3⃣ استقلال به اثبات مى رسید. 4⃣ به اوّلین پایگاه یعنى كعبه، توجّه مى شد. 5⃣ چون مسئله ى تغییر قبله یک حادثه ى مهمّى بود، لذا در آیه، دوبار در مورد توجّه به كعبه، فرمان داده شده است: یک بار خطاب به با لفظ؛ وجهك و یكبار خطاب به مسلمانان با كلمه وجوهكم 🔹پيام های آیه144سوره بقره🔹 ✅ ،سرچشمه ى نزول وحى ونظرگاه انبیاست. ✅ به خواسته انسانها آگاه است. ✅ تشریع و تغییر ، از طرف خداوند است و پیامبر از پیش خود، دستورى صادر نمى كند. ✅ در نزد خداوند به قدرى است كه تقاضاى تغییر قبله را به زبان نمى آورد، بلكه تنها با نگاه، انتظارش را مطرح مى نماید. ✅ رضایت پیامبرش را مى خواهد و رضاى خداوند در رضاى پیامبر اوست. ✅ ،عالمانی كه حقیقت را مى دانند، ولى باز هم طفره مى روند، تهدید و نكوهش مى كند. «لیعلمون انّه الحقّ... و ما اللّه بغافل عمّا یعملون» ‌▪️▪️🏴▪️▪️
هدایت شده از  امام زادگان عشق
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰روز یـکشنبـــه روز زیارتی 🌸حضرت علـــــے علیه السلام 🌸حضـرت زهــرا سلام الله علیها دعا 🤲 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
سلام ما بہ لبخند شهیدان بہ ذڪر روے شهیدان سلام ما بہ لشڪر بہ تسبیحات یا زهراے معبر همان هایے ڪہ عمرے نذرڪردند اگر رفتند دیگر برنگردند سلام ✋ 🌹ــهدایی🏴 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 مظلومیت رزمندگان پایان ندارد🌷* 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍️از دانايی پرسيدم نظر شما در مورد مولا علی (ع) چيه؟ ايشان پرسيد : بهترين مکان کجاست ؟ گفتم : مسجد پرسيد : بهترين جای مسجد کجاست ؟ گفتم : محراب پرسيد : بهترين عمل چيه؟ گفتم : نماز پرسيد : بهترين نماز ؟ گفتم نماز صبح پرسيد : بهترين قسمت نماز؟ گفتم: سجده پرسيد : بهترين قسمت بدن ؟ گفتم : سر پرسيد : بهترين قسمت سر ؟ گفتم پيشانی پرسيد : بهترين ماه؟ گفتم رمضان پرسيد : بهترين شب؟ گفتم شب قدر پرسيد : بهترين نحوه مردن ؟ گفتم شهادت آنوقت به من گفت : مولا علی در ماه رمضان در شب قدر در مسجد در محراب مسجد ،در حال نماز ،نماز صبح در سجده نماز فرق مبارکش شکافت ! 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
هدایت شده از  امام زادگان عشق
🔹جامع ترين دعا در شب قدر🔹 استاد فاطمي نيا: "از پيامبر اكرم (ص) سوال كردند شب قدر چه چيزي از خدا بخواهيم؟ حضرت فرمودند : عافيت طلب كنيد" در عافيت همه چيز وجود دارد بيماري ضد عافيت است ، قرض و گرفتاري ضد عافيت است ، فرزند ناصالح ضد عافيت است، بي آبرويي ضد عافيت است همه ي حوائج خود را همراه عافيت بخواهيد.... " اللهم عافنا في جميع الامور" 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
هدایت شده از  امام زادگان عشق
⭕️ سالِ نو مومنین از 'شب قدر' آغاز می‌شود 🔸 حضرت آیت الله خامنه‌ای "مدظله العالی " 🔹 در حقیقت از شب قدر، انسان مومن روزه‌دار، سال نویی را آغاز می‌کند. 🔹در شب قدر تقدیر او در دوران سال برای او از سوی کاتبان الهی نوشته می‌شود. انسان وارد یک سال نو، مرحله نو و در واقع یک حیات نو و ولادت نو می‌شود. در راهی به حرکت در می‌آید، با ذخیره‌ی تقوا این راه را طی می‌کند. ۸۸/۰۶/۲۹
هدایت شده از  امام زادگان عشق
🌷〰🌷〰🇮🇷〰🌷〰🌷 ❣شهید رضا صادقی یونسی❣ اولين بار كه به جبهه رفتم، نزديك شب قدر بود شب قدر كه رسيد، به اتفاق چندين تن از همرزم هايم، به محل برگزاري مراسم احيا رفتم. از مجموع 350 نفر افراد گردان، فقط بيست نفر آمده بودند. تعجب كردم. شب دوم هم همين طور بود. برايم سؤال شده بود كه چرا بچه ها براي احيا نيامدند، نكند خبر نداشته باشند. از محل برگزاري احيا بيرون رفتم؛ پشت مقر ما صحرايي بود كه شيارها و تل زيادي داشت. به سمت صحرا حركت كردم، وقتي نزديك شيارها رسيدم، ديدم در بين هر شيار، رزمنده اي رو به قبله نشسته و قرآن را روي سرش گرفته و زمزمه مي كند. چون صداي مراسم احيا از بلند گو پخش مي شد، بچه ها صدا را مي شنيدند و در تنهايي و تاريكي حفره ها، با خداي خود راز و نياز مي كردند.... بعدها متوجه شدم آن بيست نفر هم كه براي مراسم عزاداري و احيا آمده بودند، مثل من تازه وارد بودند. ارواح طیبه شهداء . امام شهداء و اموات صلوات 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
لیله‌القدر شب است لیلةالقدری که در این ماه رمضان است و قرآن صریحاً میفرماید:«لیلةالقدر خیرٌ مِن الف شهر» یک شب بهتر است از هزار سی روز _هزار ماه_ بسیار مهم است. چرا این قدر فضیلت را به یک شب دادند؟ زیرا در این شب زیاد است؛ در این شب زیاد است؛ این شب، سلام است؛ «سلام هی حتّی مطلع‌الفجر» از اوّل تا آخر این شب، لحظاتش سلام الهی است. «سلام قولا مِن ربّ رحیم». رحمت و فضل الهی است که بر بندگان خدا نازل میشود. لیلةالقدر، شب است. هم شب نزول است، هم شب نزول بر است، هم شب قرآن و شب اهل بیت است، هم شب قرآن و هم شب عترت است. لذا سوره مبارکه قدر هم، سوره ولایت است. شب قدر خیلی ارزش دارد. همه ماه رمضان، شبها و روزهایش ارزش والا دارد. البته لیلةالقدر نسبت به روزها و شبهای ماه رمضان، خیلی فاخرتر است؛ اما شبها و روزهای ماه رمضان، نسبت به روزها و شبهای بقیه سال، خیلی فاخرتر است. باید قدر بدانید. در این روزها و در این شبها، همه بر سر سفره انعام الهی حاضرید. استفاده کنید. ۱۳۷۵/۱۰/۱۹ ای«حفظ الله» 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از  امام زادگان عشق
┄┅✿❀🌿﷽ﷻ🌿❀✿┄┄ *💠 زیارت امام حسین علیه السلام* *🌙 در شب های قدر* *🏴 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ الصِّدِّيقَةِ الطَّاهِرَةِ فَاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلايَ يَا أَبَاعَبْدِاللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ .* *أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلاةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تَلَوْتَ الْكِتَابَ حَقَّ تِلاوَتِهِ وَ جَاهَدْتَ فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ وَ صَبَرْتَ عَلَى الْأَذَى فِي جَنْبِهِ مُحْتَسِباً حَتَّى أَتَاكَ الْيَقِينُ .* *أَشْهَدُ أَنَّ الَّذِينَ خَالَفُوكَ وَ حَارَبُوكَ وَ الَّذِينَ خَذَلُوكَ وَ الَّذِينَ قَتَلُوكَ مَلْعُونُونَ عَلَى لِسَانِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ وَ قَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَى لَعَنَ اللَّهُ الظَّالِمِينَ لَكُمْ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ وَ ضَاعَفَ عَلَيْهِمُ الْعَذَابَ الْأَلِيمَ . أَتَيْتُكَ يَا مَوْلايَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ زَائِرا عَارِفا بِحَقِّكَ مُوَالِياً لِأَوْلِيَائِكَ مُعَادِياً لِأَعْدَائِكَ مُسْتَبْصِراً بِالْهُدَى الَّذِی أَنْتَ عَلَيْهِ عَارِفاً بِضَلالَةِ مَنْ خَالَفَكَ فَاشْفَعْ لِی عِنْدَ رَبِّكَ .* *السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ سَمَائِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَى رُوحِكَ الطَّيِّبِ وَ جَسَدِكَ الطَّاهِرِ وَ عَلَيْكَ السَّلامُ يَا مَوْلايَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ .* *السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلايَ وَ ابْنَ مَوْلايَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ ظَلَمَكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَكَ وَ ضَاعَفَ عَلَيْهِمُ الْعَذَابَ الْأَلِيمَ . السَّلامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الصِّدِّيقُونَ السَّلامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الشُّهَدَاءُ الصَّابِرُونَ .* *أَشْهَدُ أَنَّكُمْ جَاهَدْتُمْ فِی سَبِيلِ اللَّهِ وَ صَبَرْتُمْ عَلَى الْأَذَى فِی جَنْبِ اللَّهِ وَ نَصَحْتُمْ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ حَتَّى أَتَاكُمُ الْيَقِينُ* *أَشْهَدُ أَنَّكُمْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّكُمْ تُرْزَقُونَ فَجَزَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الْإِسْلامِ وَ أَهْلِهِ أَفْضَلَ جَزَاءِ الْمُحْسِنِينَ وَ جَمَعَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ فِی مَحَلِّ النَّعِيمِ .* *السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الْمُطِيعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ جَاهَدْتَ وَ نَصَحْتَ وَ صَبَرْتَ حَتَّى أَتَاكَ الْيَقِينُ لَعَنَ اللَّهُ الظَّالِمِينَ لَكُمْ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ وَ أَلْحَقَهُمْ بِدَرْكِ الْجَحِيمِ 🏴* 🤲🏻 (التماس دعای فرج) 🍁🍁🍁🍁🍁 *┅┅✿۩❀«أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج»❀۩✿┅┅* اللَّهُمَّے صَلِّے عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِے مُحَمَّدٍ وعَجِّلْے فَرَجَهُمْے وسَهِّلْے مَخْرَجَهُمْے والعَنْے أعْدَاءَهُمے بحق حضرت زینب سلام الله علیها ✧اللهم اغفر المومنین و المومنات ومسلمین و المسلمات الاحیاء منهم و الجمیع الاموات✧ از اعمال شب پر فیض قدر: ۱۰۰) اللهم العن قتله امیر المومنین علیه السلام ۱۰۰) استغفرالله ربی و اتوب الیه ۱۰۰) صد بار اللهم صل محمد و آل محمد و عجل فرجهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کار زیبای دختران مشهدی در حرم مطهر رضوی درپاسخ به شرارت تروریست ها 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روایت فرشته ملکی همسر شهید نویسنده میخواست بیاید تو. داشت شیشه را میشکست. اسلحه را گرفتم طرفش. گفتم «اگریکی پا بگذارد تو، میزنم.» خیلی زود دو تا تویوتا از بچه های لشکر آمدند. هر پنج تایشان را گرفتند و بردند. به منوچهر خبر رسیده بود. وقتی فهمیده بود آنها آمده اند توی خانه، قبل از این که بیاید، رفته بود یکی زده بود توی گوش صاحب خانه. گفته بود «ما شهر و زندگی و همه چیزمان را گذاشته ايم، زن و بچه هامان را آوردهیم این جا، آن وقت تو که خانواده ات را برده ای جای امن، این جوری از ما پذیرایی می کنی؟!» شام میخوردیم که زنگ زد. اف اف را برداشتم. گفتم «کیه؟» گفت «باز کنید لطفا» پرسیدم «شما؟ گفت «شما؟» | سر به سرم می گذاشت. یک سطل آب کردم، رفتم بالای پله ها. گفتم «کیه؟» تا سرش را بالا گرفت بگوید «منم»، آب را ریختم روی سرش و به دوبه دو آمدم پایین. خیس آب شده بود. گفتم «برو همان جا که یک ماه بودی.» گفت «در را باز کن. جان علی. جان من.» از خدایم بود ببینمش. در را باز کردم و آمد تو. سرش را با حوله خشک کردم. برایش تعریف کردم که تو رفتی، دو، سه روز بعد آقای موسوی و خانمش رفتند و این اتفاق افتاد. دیگر ترسیده بود. هر دو، سه روز می آمد. اگر نمیتوانست بیاید، زنگ میزد. شاید این اتفاق هم لطف خدا بود. او که ضرر نکرد. منوچهر که بود، چیزی کم نبود. فکر کرد اگر بخواهد منوچهر را تعریف کند چه بگوید. اگر از دوستان منوچهر می پرسید، میگفتند «خشن و جدی است.» اما مادربزرگ می گفت «منوچهر شوخی را از حد گذرانده.» چون دست می انداخت دور کمرش و قلقلکش میداد و سر به سرش می گذاشت.
مادربزرگ می گفت «مگر تو پاسدار نیستی؟ چرا این قدر شیطانی؟ پاسدارها همه سنگین و رنگینند.» مادربزرگ جذبه منوچهر را ندیده بود و عصبانیتش را، وقتی تا گوش هایش سرخ میشد. فرشته تعجب می کرد که چطور میتواند این قدر عصبانی شود و باز سکوت کند و چیزی نگوید. شنیده بود سیدهای حسینی جوشی اند، اما منوچهر اینطوری نبود. پدربزرگ منوچهر سید حسینی بود. سالها قبل باکو زندگی می کردند. پدر و عموهایش همان جا به دنیا آمده بودند. همه سرمایه دار بودند و دم و دستگاهی داشتند، اما مسلمان ها به شان حق سیدی میدادند. وقتی آمدند ایران، باز هم این اتفاق تکرار شده بود. به پدربزرگ برمی خورد و شجره نامه اش را میفروشد. شناسنامه هم که می گیرد، سید بودنش را پنهان می کند. منوچهر راضی بود از این کار پدربزرگ. می گفت «یک چیزهایی باید به دل ثابت باشد، نه به لفظ.» به چشم من که منوچهر یک مؤمن واقعی بود و سید بودنش به جا۔ میدیدم حساب و کتاب کردنش را. منطقه که میرفتیم، نصف پول بنزین را حساب می کرد، میداد به جمشید. جمشید هم سپاهی بود. استهلاک ماشین را هم حساب می کرد. میگفتم «تو که برای مأموریت آمدی و باید برمی گشتی. حالا من هم با تو برمی گردم. چه فرقی دارد؟» می گفت «فرق دارد.» زیادی سخت می گرفت. تا آنجا که می توانست، جیره اش را نمی گرفت. بیشتر لباس خاکی می پوشید با شلوار کردی. توی دزفول یکی از لباسهای پلنگیش را که رنگ و رویش رفته بود، برای علی درست کردم. اول که دید، خوشش آمد، ولی وقتی فهمید لباس خودش بوده، عصبانی شد. ندیده بودم این قدر عصبانی شود. گفت «مال بیت المال است. چرا اسراف کردی؟» گفتم «مال تو بود.» گفت «الآن جنگ است. آن لباس هنوز قابل استفاده بود. ما باید خیلی بیشتر از اینها دلسوز باشیم.» لباسهایش جای وصله نداشت. وقتی چاره ای نبود و باید می انداختشان دور، دکمه هاش را می کند. می گفت «به درد میخورند.» سفارش می کرد حتى ته دیگ را دور نریزم. بگذارم پرنده ها بخورند. برای این که چربی ته دیگ مریض شان نکند، یک پیت روغن را مثل آب کش سوراخ سوراخ کرده بود. ته دیگ ها را توی آن خیس می کردم، تا چربی هایش برود، می گذاشتم برای پرنده ها. توی دزفول دیگر تنها نبودیم. آقای پازوکی و خانمش آمدند پیش ما، طبقه بالا. آقای صالحی تازه عقده کرده بود و خانمش را آورد دزفول. آقای نامی، کریمی، ملکی، عبادیان، ربانی و ترابیان هم خانواده شان را آوردند آنجا. هر دو خانواده یک خانه گرفته بودند. مردها که بیشتر اوقات نبودند. ما خانم ها با هم ایاق شده بودیم و یک روز در میان دور هم جمع میشدیم، هر دفعه خانه یکی. یک عده از خانواده ها اندیمشک بودند، محوطه شهید کلانتری. آنها هم کم کم به جمع مان اضافه میشدند. از علی می پرسیدم «چند تا خاله داری»؟ می گفت «یک لشکر». میپرسیدم «چند تا عمو داری؟» می گفت «یک لشکره» نزدیک عملیات بدر، عراق اعلام کرد دزفول را می زند. دزفولیها می رفتند بیرون از شهر. میگفتند «وقتی می گوید، میزند.» دو، سه روز بعد که موشک باران تمام میشد، برمی گشتند. بچه های لشکر می خواستند خانمهایشان را بفرستند شهرهای خودشان، اما کسی دلش نمی آمد برود. دستواره گفت «همه بروند خانه ما، اندیمشک.» من نرفتم. به منوچهر هم گفتم. ادعا داشتم قوی هستم و تا آخرش می مانم. هر چه به ام گفتند، نرفتم. پای علی میخچه زده بود. نمیتوانست راه برود. بردمش بیمارستان. نزدیک بیمارستان را زده بودند. همه شیشه ها ریخته بود. به دکتر پای علی را نشان دادم. گفت «خانم، توی این وضعیت برای میخچه پای بچهت آمدهای این جا؟ برو خانه ت.» برگشتم خانه. موج انفجار زده بود در خانه را باز کرده بود. هیچ کس نبود. توی خانه چیزی برای خوردن نداشتیم. تلفن قطع بود. از شیر آب، گل می آمد. برق رفته بود. با علی دم در خانه نشستیم. یک تویوتا داشت رد میشد. آرم سپاه داشت. براش دست تکان دادم. از بچه های لشکر بودند. گفتم «به برادر صالحی بگویید ما اینجا هستیم، برایمان آب و نان بیاورد.» | آقای صالحی مسئول خانواده ها بود. هر چه می خواستیم به او می گفتیم. یکی، دو ساعت بعد آمد. نگذاشت بمانیم. ما را برد خانه دستواره. با چند تا از خانم ها رفته بود بیمارستان برای کمک به مجروحها، که گفتند «منوچهر آمده.» پله ها را دو تا یکی دوید. از وقتی آمده بود دزفول، یک هفته ندیدن منوچهر برایش یک عمر بود. منوچهر کنار محوطه گلکاری بیمارستان منتظر ایستاده بود. فرشته را که دید، نتوانست جلوی اشکهایش را بگیرد. گفت «نمی دانی چه حالی داشتم. فکر می کردم مانده اید زیر آوار. پیش خودم می گفتم حالا جواب خدا را چه بدهم؟» فرشته دستش را حلقه کرد دور گردن منوچهر. گفت «وای منوچهر، آن وقت تو میشدی همسر شهید.» اما منوچهر از چشم های پف کرده اش فقط اشک می آمد. ⬅️..... 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷