پیروی کرده و حامی چون کوه استوار و صبور این انقلاب و اسلام و قرآن باشید که هستید. اما یک مسئله مهم که جنگ را فراموش نکنید در صدر کارهایتان قرار دهید امام عزیز فرموده امروز مسئله جنگ اهمیتش از فروع دین بالاتر است در جبهه ها شرکت جویید و از جان و مال مایه گذارید تا انشاء الله تعالی به زودی زود شاهد پیروزی نهایی حق بر باطل باشیم. و مسئله دیگر در مسجد حضور داشته باشید و مسجد سنگر است و سنگر ها را ترک نکنید مسجد خانه خداست و بیشتر توفیقات در مسجد هست و همچنین یادتان نرود که حدیثی است که می فرماید دعا سلاح مومن است خصوصا" دعای توسل و دعای کمیل و دعا برای پیروزی نهایی رزمندگان درپایان همه شما را به خدا می سپارم و از همه حلالیت می طلبم و التماس دعا خدایا تا ظهور دولت یار خمینی را برای ما نگهدار . والسلام و من الله التوفیق
سعیدا الله عابدینی به تاریخ 29/10/65
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
🥀نثار ارواح طیبه شهداء امام شهداء و اموات # صلوات🥀
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
http://sahba.ir/download/tarhekoli/01%20-%20%D8%B7%D8%B1%D8%AD%20%DA%A9%D9%84%DB%8C%20%D8%A7%D9%86%D8%AF%DB%8C%D8%B4%DB%80%20%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C%20%D8%AF%D8%B1%20%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86%20-%20%D8%A7%DB%8C%D9%85%D8%A7%D9%86%201.mp3
🔰جلسه اول
ایمان یک
28 شهریور 1353
2 رمضان 1394
🔷#طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
استاد:
حضرت آیت الله العظمی خامنه ای
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢آثار #نماز_استغفار
وطریقه خواندن آن
🎤حجت الاسلام کاشانی
🔴 شیطان، هم دنیا را گرفت و هم آخرت را!
✍️ آیت الله حق شناس (ره) :
یڪ آقای فرش فروش ڪه اهل نماز اول وقت بود به بنده گفت: یڪ ڪسی برای خریدن فرش وارد مغازه ی بنده شد. گفتم: وقت نماز است.
گفت: من وقت ندارم، مسافرم و می خواهم بروم. هر چه اصرار ڪردم، دیدم نمی شود و گول شیطان را خوردم و یڪ قدری ڪه از نماز اول وقت گذشت، دیدم همین آقای مشتری ڪه خیلی شیفته ی این معامله بود، گفت من باید قدری تامل بڪنم! و از خرید منصرف شد!!
شیطان هم دنیا را گرفت و هم نماز اول وقت را.
امیر مومنان (ع) فرمودند: اگر مومن، دنیا را مانع از آخرت خودش قرار بدهد؛ پروردگار او را از هر دو باز می دارد.
📚 ز ملڪ تا ملڪوت جلد 1 ص 213
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عملی که در ماه رمضان جواز عبور از صراط است !
🎤حجت الاسلام والمسلمین فرحزاد
#فرحزاد
#کتاب_آرام_جان
#خاطراتی_از_شهید
#محمد_حسین_حدادیان
#به_روایت_مادر
#نویسنده: محمد علی جعفری
#نشر_شهید_کاظمی
#قسمت_بیست و هشتم
نیم خیز نشست .جلویم بهش می:گفتم خب راحت بشین روی
زمین!» سرسفره و موقع تماشای تلویزیون هم نداشت، انگار داشت دیرش میشد. تسبیح شاه مقصودش را توی دست جمع کرد حاج خانم از حاج خانم گفتنش فهمیدم قضیه
جدی است.
نظرتون درباره سوریه رفتن من چیه؟ دستم را گذاشتم روی سینه ام سرش را بوسیدم و گفتم یک عمره توی زیارت عاشورا به امام حسین میگم انى سلم لمن سالمکم وحرب لمن حاربكم.» تسبیحش را انداخت بالا و
توی هوا چنگ زد بغلم گرفت و :گفت قربونت برم مشمول جان دیگر از سوریه حرفی نزد پدرش هر از
گاهی می
گفت که محمدحسین دارد
برای سوریه به درودیوار میزند. اما
پیش ما صدایش را در نمی آورد چند
نفر به فرهاد گرا داده بودند که پسرت آمده پیش ما. فرهاد میگفت هر جا رفته دست رد زدن به سینه ش، بسیجیها رو نمیبرن، تنها بچه های رسمی سپاه رو میفرستند.» دی ماه سال ۹۴ بود شب جمعه با شاه فرهاد آماده شدیم برویم عبدالعظیم رفتم توی اتاقش روی تختش به پهلو خوابیده بود؛ رو به
،دیوار رو به امام رضا (ع) تخت دو طبقه داشتند محمد حسین بالا میخوابید و زهرا .پایین لامپ را روشن نکردم هندزفری توی
گوشش بود. گوش تیز کردم ببینم
آهنگ گوش میدهد یا مداحی با
لرزش بدنش تخت غیر غیر صدا داد
انگار سنگینی حضورم را حس کرد برگشت نور مهتاب خیسی صورتش را بهم نشان داد. گفتم: «مگه نخوابیدی؟ گفت: «داشتم روضه گوش میدادم گفتم الان؟ این موقع شب؟! نیم خیز نشست روی
تخت
و گفت: «هر شب روضهٔ حضرت زهرا گوش میدم و
👇👇👇
میخوابم.»
بحث را عوض کردم بهش گفتم با بابا داریم میریم شاه عبدالعظیم
رفتیم و نزدیکیهای سحر برگشتیم
.چراغ اتاق بچه ها روشن بود اعتنایی
نکردم. خوابیدم. وقتی پا شدم برای
نماز صبح دیدم زهرا هراسان و به هم ریخته روی مبل نشسته تا من را دید اشک گوشه چشمش را پاک کرد پرسیدم چی
شده؟»
بی معطلی گذاشت کف دستم که
محمد حسین میخواد بره سوریه!» آستینم را بالا زدم «کی؟» یواش
گفت: «همین امروز «ظهر»
مطمئنی؟
آره مامان ساکشم بسته در دستشویی را باز کردم و گفتم
خب به سلامتی خدا
پشت و پناهش . زهرا بروبر نگاهم میکرد. رفتم وضو گرفتم چادر نمازم را پوشیدم بعد از نماز توی سجاده سفیدم نشستم. زیارت عاشورا خواندم انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم را زیاد تکرار کردم شاید ده بار شاید بیست بار نمیدانم بعد ازسجده زیارت رفتم توی رختخواب و راحت خوابیدم
.حول و حوش ساعت نه رفتم توی اتاقش روی تختش خوابیده بود گوشی اش را گذاشته بود زیر بالش
هندزفری هم توی گوشش. حاج محمود کریمی شور میخواند و او خواب هفت پادشاه میدید هندزفری را از توی گوشش بیرون
آوردم چند دفعه جنباندمش پا شد گفتم: «کجا به سلامتی؟ باید از زهرا
«بشنوم؟ زود خودش را جمع وجور
کرد.
میخواستم قطعی بشه بعد...
چطوری جور شد؟ بسیجیها
رو
نمی بردن
بین خودمون باشه هیچ کس نفهمه ما داریم با تیپ فاطمیون میریم.
الانم داریم میریم مشهد
خندیدم قربون اون شکل ماهت
تو که قاتی افغانستانی ها قشنگ
تابلویی همه میفهمن که ایرانی هستی .خندید با دست راستش
روی ابرویش خط کشید و
گفت
«کلامو تا اینجا میکشم پایین
وقتی دست از پا درازتر برگشتی بهت
میگم
این حرف را زدم ولی مطمئن بودم که میرود. مادر فرزندش را میشناسد سمج بودن توی خونش بود میدانستم اگر از در بیرونش کنند از
پنجره میرود.
زیارت اربعین که قسمتمون نشد؛ فوقش میریم زیارت حضرت زینب و
برمی گردیم
⬅️ ادامه دارد .....
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷