▪️🏴▪️🏴▪️🏴
بسم الله الرحمن الرحيم
#تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن_جلسه_421
🌹 آيه 143 سوره آل عمران
🌸 وَلَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَيْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُون
َ
🍀 ترجمه: و قطعا شما همان هستید كه مرگ را (پس از جنگ بدر) قبل از آنكه با آن روبرو شويد آرزو می کردید، پس آن را (در جنگ اُحد) دیدید، ولى (به آن) نگاه مى كردید.
🌷 #تمنون: آرزو می کردید
🌷 #الموت: مرگ
🌷 #تلقوه: ملاقات کنید، روبرو شوید
🌷 #رأيتموه: ديديد
🌷 #تنظرون: نگاه می کردید
🔴 #شأن_نزول_آیه: پس از جنگ بدر كه مسلمانان پیروز شدند و عدّه اى نیز به شهادت رسیدند، بعضى از افراد مى گفتند: اى كاش ما نیز در جنگ بدر در راه خدا به شهادت مى رسیدیم. تعدادی از آنها واقعا آرزوی شهادت داشتند اما تعدادی از آنها فقط تظاهر می کردند و شعار می دادند. در سال بعد در #جنگ_اُحد تعدادی از مسلمانان به #شهادت رسیدند و به آرزوی خود رسیدند اما تعدادی که در ادعای خود دروغگو بودند همین که آثار شکست را در سپاه #اسلام دیدند از ترس کشته شدن پا به فرار گذاشتند. این آیه 143 سوره آل عمران بعد از جنگ احد نازل شد.
🌸 و لقد کنتم تمنون الموت من قبل أن تلقوه فقد رأيتموه و أنتم تنظرون: و قطعا شما #مرگ را قبل از آنکه با آن روبرو شوید آرزو می کردید، پس آن را دیدید ولی نگاه می کردید. میان سخن گفتن و عمل کردن فاصله بسیار زیاد است. گاهی #انسان سخنی می گوید، شعاری می دهد ولی وقتی پای عمل به میدان می آید فرار می کند.
🔹 پیام های آیه143سوره آل عمران 🔹
✅ فریب آرزوهاى خود را نخوریم و به هر #شعار و شعاردهنده اى اطمینان نکنیم.
✅ در میدان #عمل، راستگو از دروغگو مشخص می شود.
▪️🏴▪️🏴
📚کتاب#از_قفس_تا_پرواز
💢خاطرات#شهید_محمدعلی_برزگر
🍂قسمت صد و شش
📝قطره خــــــــون♡
🌷چند ماهی می شد که از محمدم خبری نداشتم، شاید برخی بگویند شما چندین فرزند داشته ای!!؟
ولی انسانی که ده انگشت دارد اگر بر اثر حادثه ای یک انگشت او قطع شود ،نُه انگشت باقی مانده نمی توانند نبود او را جبران نمایند .
🔸️باور کنید مادران شهدا فرزندان خود را همچون سایر مادران دوست میدارن ،
وقتی پای ارزشهای اسلامی در میان باشد باید سکوت اختیار کرد و رضایت به رفتن داد، اگر راضی به رفتنش نمی شدم ارادتم به اهل بیت جز#شعار چیزی نبود، انسان با عمل است که در امتحانات پیروز میشود.
🌷 جنگ و دفاع آزمونی برای رفتگان و ماندگان بود ، تصورش هم بر ای مادری که نوزده سال در نبود پدر با خون دل، پسرش را به بلوغ رسانده و اکنون خداوند اعتقاد و احساس تو را بیازماید ،سخت است....
🔸️وقتی سالها منتظر میشوی تا دامادی پسرت ر ببینی،
تابوتش را می آورند و جوانت را در قبر می گذارند ،هزاران بار می میری و زنده میشوی. زمان جنگ تحمیلی بود مرد و زن هر یک به نوبۀ خویش خدمتی برای وطن میکرد مردان می جنگیدند و زنان خوراک و پوشاک تهیه می کردند .
🌷محمد آن روزها مفقودالاثر بود،
خانه ماندن برایم دشوار شد و خودم را به پایگاه خدمت رسانی بانوان می رساندم، کلاه و دستکش می بافتیم
🔸️اغذیه بسته بندی میکردیم و ....
چندین ماه گذشت ولی خبری نشد، هر جا که روزنۀ امیدی داشتیم رفتیم ، و سراغ گرفتیم ول بی فایده بود بی قرارتر از هر روز به پایگاه میرفتم.
🌷تا اینکه یک شب خواب دیدم؛ شخصی نورانی با صورتی پوشیده به طرفم آمد و دستش را مقابلم گشود و گفت :در مُشتم توجه کن ....
وقتی مشتش را باز کرد یک قطره خون در کاسۀ مشتش می،جوشید رو به من کرد و گفت : پسرت در زمین فرو رفته بود ولی به خواست خداوند به سوی تو باز میگردد .
دوباره گفت: دستت را کاسه وار زیر دستم بگیر تاامانتت را تحویل دهم. به فرمایش ایشان عمل کردم و او کاسۀمشتش را خم کرد و تنها یک قطره خون در دستم گذاشت و رفت.
🔸️از صدای اذان صبح بیدار شدم، نماز خواندم، کارهای روزانه ام را انجام دادم ولی باز فکرم ،درگیر رؤیای دیشب بود قلبم تندتند میزد از حیاط بیرون زدم و همسایه هَای که محرم اسرارم بود را ملاقات کردم ولی نمی دانم چرا خوابم را فاش نکردم، پرسید: چرا بیقراری ؟
🌷گفتم: دلم برای محمدم تنگ شده .
گفت: این که غصه ندارد، همین الان جمعی از زنان محل را خبردار می کنم
به حرم امامزاده که برویم خود به خود آرام میشوی.
قبول کردم و به حرم امامزاده رفتیم و در آنجا همسایه ام خواب عجیبی دید و گفت : دیدم ّتوسط یک نامه خبر از شهید آوردند.
🔸️آنچه دیده بودم واقع شد دانستم که پسرم در راه برگشت به خانه است.
چند روز بعد خواب هر دو همسایه تعبیر شد و پس از ماهها چشّم انتظاری محمدم را به آغوش کشیدم...
ادامه دارد ....
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷