#شهدای_دفاع_مقدس🌹
#پست_سهشنبه🌱
📝 شهــادت در سجده:
می گفت:« دوست دارم شهادتم در حالی باشد که در سجده هستم.»
یکی از دوستانش می گفت: در حال عکس گرفتن بودم که دیدم یک نفر به حالت سجده پیشانی بر خاک گذاشته است. فکر کردم نماز می خواند؛ اما دیدم هوا کاملا روشن است و وقت نماز گذشته، همه تجهیزات نظامی را هم با خود داشت.✨
جلو رفتم تا عکسی در همین حالت از او بگیرم.
دستم را که روی کتف او گذاشتم به پهلو افتاد. دیدم گلوله ای از پشت به او اصابت کرده و به قلبش رسیده، ارام بود انگار در این دنیا دیگر کاری نداشت.🕊
صورتش را که دیدم زانوهایم سست شدو به زمین نشستم و با خودم گفتم:« این که یوسف شریف است.»🍃
#شهید_یوسف_شریف💛
••🌸@shahiydarefkayedkhordeh
#شهدای_دفاع_مقدس🌹
#پست_سهشنبه🌱
📝 زورو بازی در جبهه:
از روزی که اومد اتفاقات عجیبی در اردوگاه تخریب افتاد. لباس های نیروها که خاکی بود و در کنار ساک هایشان قرار داشت، شبانه شسته میشد و صبخ روی طناب وسط اردوگاه خشک شده بود. ظرف های بچه ها هر دو سه تا دسته ، نیمه های شب خود به خود شسته می شد.😊
هر پوتینی که شب بیرون از چادر می ماند ، صبح واکس خورده و براق جلوی چادر قرار داشت...
او که از همه کوچکتر و شوخ تر بود ، وقتی این اتفاقات جالب را میدید، می خندید و می گفت: بابا این کیه که شب ها زورو بازی درمیاره و لباس بچه ها و ظرف غذا رو می شوره؟😁
بعد از عملیات وقتی «علی قزلباش» شهید شد، یکی از بچه ها با گریه گفت:
بچه ها یادتونه چقدر قزلباش زوروی گردان رو مسخره میکرد....🍃
زورو خودش بود و به من قسم داده بود به کسی نگم•😢
#شهید_علی_قزلباش💛
@shahiydarefkayedkhordeh