eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.5هزار دنبال‌کننده
33.5هزار عکس
32.9هزار ویدیو
84 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 خون عشاق سرِ وقت خودش خواهد ریخت... امروز 🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
همیشه می‌گفت : تا پرکار نباشیم شهادت نصیبمان نمی‌شود و ما غالباً انسان‌های بسیار بوده‌اند. پرکار بود، که شهید شد... 🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 🌺زینب فروتن همسر بزرگوار روح الله قربانی، یک است ڪہ طعمِ همسر شهید بودن🌷 را تجربہ ڪرده و در میانِ هم دهہ اے هایش از خاطراتش📖 سخن میگفت.. 🌷میگفت: شهدای🕊 هشت سال دفاع مقدس رو سر ما جا دارن ⚡️اما گفتن مدافعین حرم دو تا اجر دارن: 👈1.هجرت 2.جهاد 🌷میگفت: از درد آدما دردش می گرفت... نمیتونست🚫 بی تفاوت باشه . روزی نبود که نگه دنیــ🌍ــا کم و کوتاهه ها! 🌷میگفت: انقد به روح الله وابسته بودم💞 ک حتی یه گیره روسری بدون روح الله نمیخریدم❌ اما حالا خودمو انداختم توو . اگه آدم باشه خدایی هست، پشت سرشو حتی نگاه نمیکنه📛! 🌷میگفت: وقتی ازدواج💍 کردیم حتی یک درصد هم فکر نمیکردم همسرم ... روح الله همه ی زندگیم بود😊. 🌷میگفت: خونه های بی مرد داره تکرار میشه؛ ♨️مراقب باشید جا نمونیم! مردمو مطلع کنید از مدافع حرم... همه میگن میخواستن نرن... خیلی مظلوم واقع شدن😔... خود شهدا🌷 دعاتون میکنن! 🌷میگفت: که آزاد شده...باید شماها زندگی هایی رو شروع کنید✔️ که توش بچه های شجاع💪 واسه آزادکردن پرورش داده بشه.. 🌷میگفت: هروقت میخوام خودمو آروم کنم😌، میگم: اگه همه کس و همه چیزتو از دست دادی، خدا رو شکر که واسه بوده هرچند تو کجا و ؟!... تاریخ شهادت ۸/۱۳ 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
خوشا آنان که با عزت ز گیتی بساط خویش برچیدند و رفتند ز کالاهای این آشفته بازار شهادت را پسندیدند و رفتند غواص 🌹🍃🌹🍃 @shahidaziz_ebrahim_hadi
آتش ِعشقِ خدایی را نشاید باد بُرد شعله، می گیرد از این کردارتان، جان بیشتر خون ِ پاکِ عاشقان هربار می ریزد زمین عطر گلها می شود در زیر باران بیشتر به نام خدا، شبتون زیبا ، یاد کنیم از شهدا شهیدان این عکس ارزشمند شهید احمد قائمی شهید علی اشرفی شهید علیرضا وثوقی شهید احمد مقدری شهید محمود حسن زاده زنده یاد مرحوم حسین روح اللهی زنده یاد جانباز سید احمد علوی زنده یاد مرحوم ناصر حاج محمدی در این عکس حضور دارند. عکس از آلبوم شهید احمد قائمی امیری از شهدای عملیات الی بیت المقدس که در تاریخ 1361/2/20 در منطقه عملیاتی خرمشهر و قبل از آزادسازی خرمشهر به فیض شهادت نائل شدند . روحشان شاد و یاد و نامشان گرامی باد❤️ سه‌شنبه 20 اردیبهشت 1401 . عزیزمان را یاد کنیم با ذکر معطر صلوات 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
🕊🌺 سر قبر شهید تورجی‌زاده که رفتیم دقایقی با این شهید آهسته درد و دل کرد و : بگو؛ من هم دستم را روی قبر شهید گذاشتم و گفتم هر چه گفته را جدی نگیر😐 اما همسرم دوباره تاکید کرد تو که می‌دانی من چه می‌خواهم، پس دعا کن تا به خواسته‌ام برسم شهادتش را از گرفت مراسم تشییع شهدای و بازگشت پرستوهای مهاجر به وطن، شهید خیزاب را برای پیوستن به کاروان شهدا هوایی کرده و لحظه‌شماری می‌کرد تا به یاران شهیدش بپیوندد. ۹۴ 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
✨در روز ۱۲ فروردین ۱۳۳۴ ه.ش در شهرضا در خانواده ای مستضعف و متدین بدنیا آمد. او در رحم مادر بود كه پدر و مادرش عازم كربلای معلّی و زیارت قبر سالار و دیگر آن دیار شدند و مادر با تنفس شمیم روح بخش كربلا، عطر عاشورایی را به این امانت الهی دمید. 🌿محمدابراهیم در سایه محبّت های پدر ومادر پاكدامن، وارسته و مهربانش دوران كودكی را پشت سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد. در دوران تحصیلش از هوش وداستعداد فوق العاده ای برخوردار بود و با موفقیت تمام دوران دبستان و دبیرستان را پشت سر گذاشت. 🌿هنگام فراغت از تحصیل به ویژه در تعطیلات تابستانی با كار و تلاش فراوان مخارج شخصی خود را برای تحصیل بدست می آورد و از این راه به خانواده زحمتكش خود كمك قابل توجه ای میكرد. او با شور ونشاط و مهر و محبت و صمیمیتی كه داشت به محیط گرم خانواده صفا و صمیمیت دیگری می بخشید. 🔸پدرش از دوران كودكی او چنین می گوید: هنگامی كه خسته از كار روزانه به خانه برمی گشتم، دیدن فرزندم تمامی خستگیها و مرارت ها را از وجودم پاك می كرد و اگر شبی او را نمی دیدم برایم بسیار تلخ و ناگوار بود. ✨اشتیاق محمدابراهیم به قرآن و فراگیری آن باعث میشد كه از مادرش با اصرار بخواهد كه به او قرآن یاد بدهد و او را در حفظ سوره ها كمك كند. این علاقه تا حدی بود كه از آغاز رفتن به دبیرستان توانست قرائت كتاب آسمانی قرآن را كاملا فرا گیرد و برخی از سوره های كوچك را نیز حفظ كند. شادی روح‌امام راحل‌وشهداصلوات
6.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در ایام محرم یادی کنیم از شهدای مدافع حرم مازندران که ناجوانمردانه در خان طومان سوریه به فیض شهادت نائل آمدند. _خان_طومان 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
💠شب عملیات والفجر 8 بود. در حال اماده شدن برای عملیات بودیم. سردار قنبر زاده,فرمانده گردان, بی سیم زد که سردار(شهید) مسلم شیرافکن پیام داده, برادرش, محسن را شب اول نبرید. سریع رضا حیدری که رفیق فابریک محسن بود را فرستادم تا جریان را به محسن بگوید! چند دقیقه بعد دیدم این نوجوان با عصبانیت به سمت من امد. گفت اقای مهدوی رضا چی میگه, چرا من نباید بیام؟ گفتم دستور فرماندهیه, قایق ها جا نداره... بغضش ترکید, اشک روی گونه اش شروع به غلطیدن کرد و گفت چرا من, منم می خواهم بیام! ناگهان پایش سست شد و افتاد روی زمین. رضا رفت زیر بغلش را گرفت. گریه می کرد و با لهجه کازرونی التماس می کرد. هی می گفت اقای مهدوی ههههاااانمبری؟ می گفتم نه ! شاید صد بار این خواهش تکرار شد. کلافه شدم, سرشان داد زدم و رفتم سمت گروهان... یک مرتبه محسن دوید جلویم با اشک گفت:دیشب خواب حضرت زهرا(س) را دیدم. به من گفت تو میای پیش خودم! تعجب مرا که دید ادامه داد:به قران اگه دروغ بگم. اگه نبریم شکایتت رو می کنم! خیلی با جذبه وجدی می گفت. یک مرتبه بدنم شل شد. بی اختیار گفتم: برو آماده شو بیا! رضا گفت: بچه بدو که آخر گرفتی! من مبهوت نگاه این دو نوجوان کم سن وسال می کردم و بی اختیار اشک می ریختم. همان شب عملیات والفجر هشت هردو پر کشیدند. بعد از عملیات فهمیدم که رمز عملیات هم " " بود. 🌹🍃 , فارس شهادت:1364/11/21 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
💕 شهید حاج قاسم سلیمانی فرمودند : « تا کسی نبود ، نمی شود . شرط ، است . اگر امروز کسی را دیدید که از کلام او ، از رفتار او ، از اخلاق او شد ، بدانید او خواهد شد . تمام ما این مشخصه را داشتند قبل از اینکه شوند بودند ». " براے شدن باید بود ". 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
بهمن ٦١ برای گرفتن عکس به خرمشهر رفتم. بعد از آزادسازی و پاک سازی نسبی شهر، می‌شد به صورت محدودی وارد خرمشهر شد. در همان ایام بود که اولین گروه‌های ساکن خرمشهر می‌توانستند تحت شرایطی به منطقه بیایند. توفیقی برایم شد تا همراه خانواده اهل خرمشهر شوم. شب هنگام خواب، که بعد از مدت‌ها همدیگر را دیده بودند، خواب از سرشان پریده بود و با هم صحبت می‌کردند. پای صحبت‌هایشان نشستم. پیوندشان، خون بود. بعضی‌هایشان برای حفظ خرمشهر جنگیده بودند و بعضی دیگر برای آزادی اش. یکی از مادر‌ها خانم بود. سه در خرمشهر شده بودند. آن سال آمده بود تا هم خانه‌اش را ببیند و هم به زیارت قبر و دو برود. برایم از دخترش تعریف کرد. دروس حوزوی می‌خواند و در کلاس‌های نهضت سوادآموزی معلم بود. هشتم مهر ٥٩، همراه دوستش، برای سنگر‌ها غذا می‌بردند که هر دو با گلوله دشمن می‌شوند. برایم گفت که چطور خودش، را کفن و دفن کرده است. بعد از ، به فاصله یک ماه، را از دست می‌دهد. سه سال از بزرگ‌تر بود. تا روز آخری که خرمشهر سقوط کرد، ماند و جنگید. پیکر را پیدا نکردند. پسر بزرگش هم بعد از آزادی خرمشهر در منطقه شد. آن شب، شاعر شده بودند و لالایی‌های فی‌البداهه برای می‌خواندند. راوی: مریم کاظم‌زاده ـ «عکاس» 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi