#حیات_آقامهدی_باکری (#قسمت_اول)
.
.
.
#زندگی_قبل_از_جنگ 🌷در ۳۰ فروردین سال ۱۳۳۳ در یکی از خانه های میاندوآب و در خانواده مذهبی باکری، کودکی به دنیا آمد که او را #مهدی نامیدند و بعدها به افتخار آذربایجان و ایران تبدیل شد.
آقا مهدی باکری دومین پسر فیض الله باکری، کارمند کارخانه قند میاندوآب بود و بعد از علی که در سال ۱۳۲۲ در این خانه چشم به جهان گشوده است، در سال ۱۳۳۳ متولد شد.
در همان آغاز کودکی مادرش را از دست داد. او و دوستانش نقش مهمی در برپایی تظاهرات شهر تبریز در ۱۵ خرداد ۱۳۵۴ و ۱۳۵۵ داشتند. همان زمان وی توسط ساواک شناسایی شد و بارها برای بازجویی و تحت نظر آزاد شد. پس از اخذ دیپلم وارد دانشگاه تبریز شد و در #رشته_مهندسی_مکانیک شروع به تحصیل کرد. در حین تحصیل خبر مرگ برادرش، علی باکری را به وی دادند. بدین ترتیب او دومین عضو خانواده خویش را نیز از دست داد.
#باوقوعانقلابمهدیباکری نقش فعالی در سازماندهی بخشی از نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی داشت. وی برای مدتی نیز #شهردار_ارومیه بود و دوره کوتاهی نیز #دادستان_دادگاه_انقلاب_ارومیه بود. او همزمان با فعالیت در سپاه، مسئولیت شهرداری ارومیه را نیز بر عهده داشت. باکری اندکی پس از آغاز جنگ ایران و عراق #ازدواج کرد و بلافاصله #یک_روز_پس_از_ازدواج_عازم_جبهههای_
جنوب شد....
#ادامه_دارد
@shahidbakeri31
6.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قسمت_اول
ای شهید ای سیدخدا #شهیدعلمدار برسان تو دلتنگی های مارا به آقامهدی
ما شمارا واسطه قرار دادیم ...
...چه قدر سخت است حال عاشقی که نمیداند محبوبش نیزهوای او را دارد یانه....
🎤شهید سیدمجتبی علمدار💞
#شهید_مهدی_باکری
#شهید_سید_مجتبی_علمدار
#برسان_پیام_مارا
#رفقای_بهشتی
#صلوات
@shahidbakeri31
#اهتمام به #خودسازی و #قناعت در شخصیت #شهید_مهدی_باکری:
#قسمت_اول:
همیشه می گفت: «ما باید جواب این سوال ها رو با خودمان حل کنیم که چرا می خوریم، چرا می خوانیم، چرا ورزش می کنیم و چراهای دیگر. #آقامهدی می خواست اول خودش را بشناسد و بعد به خدا برسد و در این راه هر سختی را که بود، با دل و جان می پذیرفت.
وقتی قرار شد بیرون از خوابگاه اتاق بگیریم، رفت و یک خانه پیدا کرد که وقت دو تا غذا نمی گرفتیم، همیشه یک غذا می گرفتیم و با هم می خوردیم...
گاهی می گفت: فردا هر جا بودیم، فقط نان می خوریم. و فقط هم نان می خوردیم، سیر هم می شدیم. گاهی می گفت: «روزه بگیریم برویم کوه. هم ورزش است، هم عبادت.» او می خواست #عنان_ارادهاش را در دست بگیرد و #نفس خود را زیر پا له کند...
#راوی: کاظم میرولد
#شهید_باکری
#شهید_مهدی_باکری
#مبارزه_با_نفس
#قناعت
@shahidbakeri31
#روایت_شاهد_عینی
آقا مهدی گفتن: #خدا_که_هست_تو_چه_میگویی؟؟
به آقامهدی باکری گفته بودند برگردد عقب!!. چندصدمتری بازمیگشت و نجات مییافت و دقیقا همین را خواسته بودند از او، حالا آقامهدی که اسمش هم عزیز بود در جنگ و قدرت بود در جنگ، چه کند؟ شمشیر عشق بالای سرش میرقصید و جبهه خیرهخیره نگاهش میکرد تا چه کند. این روایت شاهد عینی است: ما هرچه به باکری اصرار کردیم که برگرد، نپذیرفت. به او گفتم «از حبیب [اسم رمز قرارگاه] میگویند: شما برگردی عقب» اما او نپذیرفت و بهکلی خودش را از بیسیم دور کرد. از طرف دیگر، برادران [قرارگاه] از پشت بیسیم به من میگفتند «حتی اگر میتوانید دست و پای او را ببندید و بیندازیدش داخل قایق و او را بکشید بیاورید عقب.» من رفتم پیش او گریه کردم و قسمش دادم... باکری پاسخ داد: 👈«ما میخواهیم بجنگیم، چگونه برگردیم عقب، #مسأله_اسلام در میان است».
این پاسخ، برادر نظمی را قانع نکرد و وی به خود جرأت داد به خشابهایی که باکری پُر میکرد، ضربه زد و آنها را به زمین ریخت، اما آقامهدی به او گفت « #خدا_که_هست_تو_چه_میگویی؟ همینجا خواهیم جنگید و عقب نخواهیم رفت...
#قسمت_اول 👈👈تاشهادت
#شهید_مهدی_باکرے
#جزیره_مجنون
#عملیات_بدر
#فرمانده_لشگر_۳۱_عاشورا
#صلوات
@shahidbakeri31