﴿شھیدباشتاشھیدشوے﴾
- علقمھموجشد،عکسِقمرشریختبههم دستشافتادزمین،بالوپرشریختبههم !
- تاکهازگیسویاولختھیخونریختبهمشک؛
گیسویدخترکمنتظرشریختبہھم !
﴿شھیدباشتاشھیدشوے﴾
- تاکهازگیسویاولختھیخونریختبهمشک؛ گیسویدخترکمنتظرشریختبہھم !
- تیر،راباسرِ،زانوشکشیدازچشمش؛
حیفازآنچشم،کھمژگانترشریختبہهم .. ؛
﴿شھیدباشتاشھیدشوے﴾
- تیر،راباسرِ،زانوشکشیدازچشمش؛ حیفازآنچشم،کھمژگانترشریختبہهم .. ؛
- خواھرشخورد،زمینمادراصغرغشکرد!
اوکھافتادزمین،دوروبرشریختبھهم ..؛
﴿شھیدباشتاشھیدشوے﴾
- خواھرشخورد،زمینمادراصغرغشکرد! اوکھافتادزمین،دوروبرشریختبھهم ..؛
- قبلازآنیکھبرادربرسدبالینش!
پدرشاز،نجفآمد،پدرشریختبھهم .. ؛
﴿شھیدباشتاشھیدشوے﴾
- قبلازآنیکھبرادربرسدبالینش! پدرشاز،نجفآمد،پدرشریختبھهم .. ؛
- بهسرشبودبیایدبھسرشاُمبنین؛
عوضشفاطمهآمدبهسرشریختبههم .. ؛
﴿شھیدباشتاشھیدشوے﴾
- بهسرشبودبیایدبھسرشاُمبنین؛ عوضشفاطمهآمدبهسرشریختبههم .. ؛
- کِتفهاراکهتکانداد،حسیناُفتاد
ودستبگذاشتبهرویکمرش،ریختبههم .. ؛
- خواستتاخیمھرساند،بغلشکرد،ولی!
مادرشگفتبھخیمهنبرش، ریختبههم..؛
- نهفقطضربعمودآمدوابرو؛واشد..؛
خورد،برفرقِسرش،پشتِسرشریختبههم!
﴿شھیدباشتاشھیدشوے﴾
- خواستتاخیمھرساند،بغلشکرد،ولی! مادرشگفتبھخیمهنبرش، ریختبههم..؛ - نهفقطضربعمودآمدوابر
- تیربودوتبرودِشـنه،ولیمادردید
نیزهازسینھکهردّ،شدجگرشریختبههم!
بھسرِنیزهزپھلوسرشآویزانبود
آهباسنگزدندوگذرشریختبههم...؛
- ابوفاضل-؏-
- امشبشھادتنامهیعُشاقامضامیشود
فردازِخونعاشقانایندشتدریامیشود .. ؛
- علامھ امینی(ره)درشبِعاشورابرای
امامزمان -؏ـج- صدقہکنارمیگذاشتندومیگفتند :
امشبقلبِآنحضرتدرفشاراست،
برایسلامتیحضرتدعاکنیدوصدقہبدھید .. ؛