eitaa logo
قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
222 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
509 ویدیو
43 فایل
دِل شِکَسـتِه ی عَــٰاشِق💔 بـَـرای پَــروٰاز🍃 نیٰـازی بِه‍ بٰــال نَدارَد ....💕 .•°{شهید آوینی}°•. تـودعـوت‌شـده‌ےشهــدایے🙃♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
#خاطرات_شهید ●امیدی به زنده موندن نداشتیم، مرگ را می دیدیم بچه هاتوسط بیسیم شهادتنامه خودرامی گفتندویک نفر پشت بیسیم یادداشت میکرد. صحنه خیلی دردناکی بود. بچه هامیخواستند شلیک کنند، گفتم: ماکه رفتنی هستیم، حداقل بگذارید چندتاازآنهارابزنیم، بعدبمیریم. ●تانک هاهمه طرف رامی زدندوپیش می‌آمدند. بارسیدن آنهابه فاصله 150 متری دستورآتش دادم. چهار آرپی جی داشتیم. ●بابلندشدن ازگودال، اولین تانک رابچه هازدند. دومی درحال عقب نشینی بود که به دیواریکی ازمنازل بندربرخورد کرد. جیپ فرماندهی پشت سر، به طرف بلوار دنده عقب گرفت. بامشاهده عقب نشینی تانک، بلندشدم ودادزدم:اللّٰه اکبر، اللّٰه اکبر... حمله کنید، که دشمن پابه فرارگذاشته بود. ✍راوی:خودشهید #شهید_سیدمحمدعلی_جهان_آرا @shahidhojajjy
#خاطرات_شهید #شهيد_علي_صياد_شيرازي 🍀هيچ وقت يادم نمي رود يك روز كفش هاي خودشان را كه واكس مي زدند كفش هاي مهدي - پسر ارشدمان - را هم واكس زدند. گفتم: « چرا اين كار را كرديد؟»🤔 گفت: « من نمي توانم مستقيم به پسرم بگويم كه اين كار را انجام بده؛ چون جوان است و امكان دارد به او بر بخورد.😊 مي خواهم كفش هايش را واكس بزنم و عملاً اين كار را به او بياموزم. @shahidhojajjy
#خاطرات_شهید ●توی عملیات مجروح شد ، تیر به ناحیه سر اصابت ڪرد. شرایط درگیری بہ نحوے بود ڪه راهے برای عقب کشیدن رضا نبود بجز اینکہ پیکر پاکش رو روی زمین ‌بکشیم ‌و آروم‌آروم ‌بیایم ‌عقب... ●رضا زنده بود و پیڪرش روسنگ و خاک کشیده مےشد چاره‌اے ‌نبود. اگر این ڪار و نمےڪردیم زبونم لال مےافتاد دست تڪفیریها... ●رضا توی عشــق به حضرت رقیه (س) سوخت، پیڪرش تو مسیر شام‌ روی ‌سنگ ‌و خار ڪشیده ‌شد مثل ڪاروان اسراے اهل بیت (ع) ، رضا زنـده مـوند و زخم این سنگ و خار رو تحمل‌ کرد و بعد روحش پرکشید و آسمونے شد. ●فرمانـده ‌مےگفت : ‌این مسیری ‌ڪه ‌پیڪر رضا روی زمین ڪشیده شد همون‌ مسیر ورود اهل بیت علیهم السلام به ‌شام‌ هست .... ✍ راوی : همرزم شهیــد #شهید #رضا_دامرودی🌷 @shahidhojajjy
#خاطرات_شهید شب عاشورا گویا خوابی می‌بینه که صبح برای دوستاش تعریف میکنه میگه شب خواب یه باغ زیبا و سرسبز رو دیدم و به شماها گفتم که بیاین از این طرف بریم که شما نیومدید و من خودم رفتم سمت اون باغه که دوستاش بهش میگن تو احتمالا شهید میشی که روز چهاردهم محرم هم شهید می شه وقتی خبر شهادتش رو به خواهرم دادن تا صبح صبر کرده بود و بعدا به ما خبر داد وقتی فهمیدم یه حالت بهت زده بهم دست داد و گفتم تا نبینمش باور نمی کنم وقتی رفتیم معراج شهدا چون یک سمت صورتش سوخته بود و من قسمت سالمش رو ندیدم و قسمت مجروحش رو دیدم نشناختمش گفتم این رسول نیست چرا اینجوریه بعدا از عکسهایی که نشون دادن شناختمش همون موقع صورتش رو آروم بوسیدم و سعی کردم زیاد بیتابی نکنم وقتی خدا میخواد شهادت رو قسمت کسی بکنه میگن حضرت زهرا سلام الله علیها خودش دست به سینه مادر شهید می کشه و صبر بهش می ده و من فکر می کنم که خدا این صبر رو بهم داده... #راوی_مادرشهید #شهید_رسول_خلیلی🌷 @shahidhojajjy
#خاطرات_شهید در مأموریت ها همه رزمندگان چفیه می‌انداختند گردنشان الا محمود؛ یک شال سیاه داشت که همیشه گردنش بود، نه فقط محرم و صفر... یکبار از او خواستم تا علت شال سیاه انداختنش را برایم بگوید گفت: مادر جان! ما عزادار امام حسین علیه السلام هستیم... گفتم: الان که محرم وصفر نیست! گفت: مادرم! عزادار امام حسین علیه السلام بودن محرم و صفر نمی خواهد ما همیشه عزادار حسینیم... ‌ ‌ #شهید_محمود_رادمهر🌷 @shahidhojajjy
: اگرمن در این عملیات شهید نشدم به مسلمونی من شک کنید 🎙 راوی: شاید جزو معدود افرادی بودیم که تا آخرین دقایق در کنار ایشون بوديم خب ایشون آدمی نبود که فلسفه خونده باشه عرفان خونده باشه فقه وتفسیرو اصول..اینا باشه نبود یه آدم عالیه خاکی ..بنا , کارگر یک مقدار طلبگی خونده بود حکمت بود در معرف بود ولو تحصیلات و مدرک نبود .ولی حکمت داشت قرآن که میخوند حقیقتامیخوند ایمان داشت و مکاشفاتی که داشت که سه چهارنمومنش رو همون زمان جنگ شنیدم که قبل از ایشون گفت : اونجا که به من قول داده که من می شم و تو بچه های دیگه مشهور بود که گفته : اگه من تو این عملیات نشم تو مسلمونی خودم شک می کنم. 🌷 @shahidhojajjy
💠شهادت آرزوی دیرینه شهید مظفری‌نیا بود و می‌خواست طوری شهید شود که پوزه آمریکا و اسرائیل را به خاک بمالد مهربان و خوش‌اخلاق بود و دست به خیر داشت؛ حتی وقتی که خسته از مأموریت و کار برمی‌گشت اگر احساس می‌کرد کسی چه پدر و مادر و چه غریبه به کمکش نیاز دارند لباس از تن بیرون نمی‌آورد و به کمک و خدمت می‌شتافت.. ✍️راوی: برادر شهید @shahidhojajjy
به گفته مادرش، مراقبه‌ها در مورد هادی پیش از تولدش آغاز شد، از همان کودکی راهش مشخص بود، نمازشب میخواند در قنوتش شهدا را دعا میکرد . کسی که همه‌اش زمزمه یا حسین (ع) روی لب دارد، عشقش به اهل بیت مشخص میشود، به همین خاطر شهید ذوالفقاری مداح هیئت رهروان شهدا و عاشق هیئت موج ‌الحسین بود؛ کمدش پر بود از عکسهای حاج همت، شهید دین ‌شعاری و ابراهیم هادی، بیشتر وقتش برای بسیج و کار فرهنگی برای شهدا بود، و آخر عشقش به طلبگی ختم شد، نجف را انتخاب کرد و از این راه به شهادت رسید . @shahidhojajjy
همش بحث درباره جنگ در حول محور مقاومت با هم صورت میگرفت.با اینکه مرتضی زیاد حال مساعدی نداشت از همه جهات توضیحاتی درباره جنگ سوریه میداد. یک لحظه گفت ،شهید مدافع حرم نباید دیگه به شهدایی که به فیض شهادت نائل میشند گفته بشه.چرا که ممکن است این جنگ بعدها... حرمی نباشه و... بگیم شهید کجا؟ بهترین گزینه برای شهدا،شهید جبهه مقاومت اسلامی است.  برق از چشمان محمد پرید گفت فلانی  مرتضی عجب حرفی زد. اگر هرکدوممون شهید شدیم نگیم شهید مدافع حرم بگیم شهید جبهه مقاومت اسلامی.بعداز جریان شهادت محمد بنا به دلایلی این موضوع رو فراموش کردم تا اینکه اواخر سال قبل حبیب رو هم دیدم هی اصرار به این موضوع داره که اسم محمد و شهدای دیگه رو به نام شهید جبهه مقاومت بگیم.. یادم افتاد انگار محمد به حبیب هم گفته.... یادی کنیم از همه ی شهدای محور مقاومت باذکر صلوات برمحمد و آل محمد🌹 📚برگرفته ازخاطرات همرزم شهید 🌱 @shahidhojajjy
●امیدی به زنده موندن نداشتیم، مرگ را می دیدیم بچه هاتوسط بیسیم شهادتنامه خودرامی گفتندویک نفر پشت بیسیم یادداشت میکرد. صحنه خیلی دردناکی بود. بچه هامیخواستند شلیک کنند، گفتم: ماکه رفتنی هستیم، حداقل بگذارید چندتاازآنهارابزنیم، بعدبمیریم. ●تانک هاهمه طرف رامی زدندوپیش می‌آمدند. بارسیدن آنهابه فاصله 150 متری دستورآتش دادم. چهار آرپی جی داشتیم. ●بابلندشدن ازگودال، اولین تانک رابچه هازدند. دومی درحال عقب نشینی بود که به دیواریکی ازمنازل بندربرخورد کرد. جیپ فرماندهی پشت سر، به طرف بلوار دنده عقب گرفت. بامشاهده عقب نشینی تانک، بلندشدم ودادزدم:اللّٰه اکبر، اللّٰه اکبر... حمله کنید، که دشمن پابه فرارگذاشته بود. ✍راوی:خودشهید @shahidhojajjy
ایشان به حجاب خیلی تاکید داشت، حتی در وصیت نامه اش آورده است. خیلی ولایی بود، می گفت ما منتظریم که آقا دستور دهد هر کجا که باشد برویم، گوشمان به دهان مبارک مقام معظم رهبری است که امر کنند و ما برای هرکاری آماده ایم. به من می گفت می خواهم به لحاظ حجاب برای دخترم الگو باشی، اگر کسی را می خواهم امر به معروف کنم باید پشتم از طرف شما گرم باشد. می گفت دخترمان که به سن تکلیف نرسیده است، نماز را یادش بده و به مسجد ببر. می گفت من خیلی خانه نیستم، تربیت اصلی با مادر است، من در کنارت هستم ولی خیلی چیزها را نمی بینم و نمی دانم، پس شما حواست باشد. ✍راوی: همسر شهید 🌷 @shahidhojajjy
💠نمازشب ●شاگرد مغازه ی کتاب فروشی بودم حاج آقاگفت:می خواهیم بریم سفر، توشب بیاخونه مون بخواب. بدزمستانی بود. سردبود. زودخوابیدم. ساعت حدودا 2 بود، در زدند، فکرکردم خیالاتی شده ام. درراکه بازکردم دیدم آقامهدی وچندتا از دوستانش ازجبهه آمده اند. ●آنقدرخسته بودندکه نرسیده خوابشان برد. هواهنوزتاریک بودکه باز صدایی شنیدم، انگار کسی ناله می کرد. ازپنجره که نگاه کردم دیدم آقامهدی توی آن سرمای دم صبح، سجاده انداخته توی ایوان ورفته به سجده... @shahidhojajjy