🌸 #در_محضر_خوبان 🌸
💐 علامہ طباطبایـے :
هرگاه میان مشڪلات قرار گرفتید ، سیل #صلوات راه بیاندازید . زیرا آن سیل حتما #مشکلات را با خود مےبرد .
🖇 #پیوست۱ :
در قدیم مجالس #ختمصلوات رونق بیشترے داشت ، و متدینین بہ برڪت همین جلسات حوائج خود را برآورده و مشڪلات خود را برطرف مےڪردند .
🖇 #پیوست۲ :
بهتره هر ڪدوم از ما هم ، مجالس #ختمصلوات رو رونق بیشترے بدیم و احیاء ڪنیم .
@Shahidhojatrahimi
⚠️ #تـــݪنگـــرامـــروز
✍ #مشکلات هم، مثلِ همه چیز، تاریخ انقضا دارد.💯
پس هر وقت عرصه بر شما تنگ شد،
این جمله را با خود تکرار کنید:
👇👇👇
لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا( توبه،آیه 40)
✨ مترس که خدا با ماست
@shahidhojatrahimi
🔆🔅🔆🔅🔆🔅🔆
🌸🍂 #الگو_بردارے_از_شهدا
♦️ #همیشه روی لبش لبخند🙂 بود نه از این بابت که مشکلی ندارد❌ من خبر داشتم که او با کوهی از #مشکلات دست و پنجه نرم می کرد...
♦️اما #هادی مصداق واقعی همان حدیثی بود که می فرماید:👇👇
⚜مومن شادی هایش در #چهره_اش
وحزن و اندوهش در درونش💔 می باشد.
♦️اولین چیزی که از هادی در ذهن💭 دوستان نقش بسته، چهرهای بـود کـه با #لبـخند آراسـته شده بـود و رفـاقت👥 با او هیچ کـس را خسته نمی کرد✖️
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری
#شهید_مدافع_حرم
@shahidhojatrahimi
❀ شهیدحجت الله رحیمی❀
#رفتـن ِ بعضی ها 💥یا نــه! اینطـور بگویـم: 👈بعضــی رفتـن ها؛ #فـــرق می کنـد جنـسش... انگار #خـدا
#خاطرات_شهدا 🌷
🔰یک روز قبل از سالگرد #شهادت بابک بود، هرطور برنامه ریزی میکردم نمیتوانستم🚷 خودم را به #مراسم برسانم. ازاینکه کارها پیچیده شده بودن خیلی ناراحت بودم😔 باخودم میگفتم شاید #بابک دوست نداره به مهمونیش برم.
🔰شب موقع خواب دوباره یادم افتاد💭 و گفتم: خیلی بی معرفتی، دلت نمیخواد من بیام⁉️ باشه ماهم خدایی داریم ولی بابک خیلی #دوستت_دارم بااینکه ازت دلخورم..😔
🔰توی همین فکرا💬 بودم که خوابم برد. خواب #بابک رو دیدم، بهت زده شده بودم، زبونم بندامده بود😧 بابک خونه ی ما🏡 بود. میخندید و میگفت: چرا ناراحتی⁉️
🔰گفتم: بابک همه فکر میکنن تو #مُردی. گفت: نترس، اسیر شده بودم، ازاد شدم🕊 باهیجان بغلش💞 کرده بودم و به خانوادم میگفتم: ببینید بابک #نمرده، اسیر شده بود. بابک گفت: فردا بیا م#همونیم. گفتم:چه مهمونی!؟
🔰گفت:جشن سالگرد #ازادیم. گفتم: ینی چی!؟ گفت: جشن ازادیم از اسارت دنیـ🌍ـا بغضم گرفت شروع به گریه کردم😭از شدت اشک صورتم خیس شده بود، از #خواب بیدار شدم. با چشمام پراز اشک #نماز صبح خوندم.
🔰برخلاف انتظار تمام #مشکلات حل شد ونفهمیدم چطوری رسیدم به مراسم بابک😍 گفتم: بابک خیلی مَردی.
راوی:دوست شهید
#شهید_بابک_نوری_هریس
@shahidhojatrahimi
🌸🍂 #الگو_بردارے_از_شهدا
♦️ #همیشه روی لبش لبخند🙂 بود نه از این بابت که مشکلی ندارد❌ من خبر داشتم که او با کوهی از #مشکلات دست و پنجه نرم می کرد...
♦️اما #هادی مصداق واقعی همان حدیثی بود که می فرماید:👇👇
⚜مومن شادی هایش در #چهره_اش
وحزن و اندوهش در درونش💔 می باشد.
♦️اولین چیزی که از هادی در ذهن💭 دوستان نقش بسته، چهرهای بـود کـه با #لبـخند آراسـته شده بـود و رفـاقت👥 با او هیچ کـس را خسته نمی کرد✖️
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری
#شهید_مدافع_حرم
@shahidhojatrahimi
📚 #رمان_شهدایی
🌷 #خاطرات_شهید_یوسف_کلاهدوز
↶° به روایت: همسرشهید
7⃣ #قسمت_هفتم
.
💢آن #شب 🌟با آقا یوســف صحبت کردم، اماباز هم دلــم راضی نشد.ارتــشیــها آدم خــودشان نبــودند. هرجاکه بــه شان می گفتند ، باید می رفتند. زندگی خشکی داشتند.وقتی آقــا یوسف رفت✨
💢مادرم گفت«خب حالاچی کار کنیم❓ چه جوابی بدیم❓»
مثل این که بــه دل مادرم #نشسته بود ولی بابا مــوافــق نبود.همسایه مان که #مــهنـدس بود،به بابا گفــته بود«نکنه گول بخوری و دخـترت رو بدی بــه راه دور #دخــتــرت حیفه #تحصیلات عالیه که داره،چیزی هم کم کسر نداره،چرا بدی به یه ارتشی❓»
💢باباگفت
«آدم خوبیه،ولی سـخته برام دخترم ازم دور بشه.»
نــزدیک های عید نــوروز بــود ڪه حورے خــانــم #خــواهر یوسف باحسن آمدند اصفهان؛ #خانه ی بـتـول
حسن تـازه خــانمش را بــرده بــود #شــیراز توی مهمانی خانه بتول،مادرم حوری خانم را دیده بــود و با اینکـه استخاره نکرده بــودیم،✨
💢گفته بود«خیلی بــاید ببخشید حوری خــانــم شرمنده،آقایوسف زحمت کشیده بــودنــد و آمــده بودند اصـفهان،ولی ما اســتخاره مــون بــد اومــده.»✨
💢حــوری خــانــم هم جــواب داده بــود«مــســئله اے نیست.داداش یــوسف الان #مشهده،مــاهم دو روز دیــگــه می ریم مشهد، بــهش می گیم استخاره ی شما بــد اومــده.»✨
💢اماهمــیــن ڪــه حسن و حوری رسیده بـودند #مـشهد، آقایوسف مــرخصیش تمام شــده بــود و بــرگشته بــود #شیـراز، انــگــارخیلی لازم نــدیــده بــودند جواب مــا را زود تــر بــه او بــگــویند.بــعداز عــیــد هم آقــا یوســف بــرای تـکمـیـل دوره ی نــظامیــش رفــت انــگلستــان و فرانسه.
💢مــدتی از ایــن #قــضیه گذشت یک روز رفــتــه بودیم خانه ی پسر خاله ام حسین آقا رب پرست،مهمانی،حسین رو ڪرد بــه مامان و گفت : «خاله❗️ یــوسف که پسر خیلی خوبی بــود.من چند سـاله میشناسمش ،تعجب می کنم که استخاره تــون بد اومــد
میخواید یــه استخاره ی دیگه بکـنیـم❓»
💢#مامان گــفت
«راسـتش خاله،مااصلا اسـتخاره نـکردیم
زهراگــفــت نمی خوام،مــاهم دیــدیــم از مــا دور می شه.دروغ مصلحتی گفتیم،اســتــخارهمون بــد اومــده.»✨
💢 حالا که اینطوره ، لااقل یه اسـتخاره بکنید.حیفه،پسرخیلی خوبیه.»👌
مــامــان رفت توی فکر،🤔مــوقع #برگشتن توی راه گفت:«راستی چی کار کنیم❓حــالاڪــه ایــن جــوری ازش تـعریف میکنن لا اقل یه استخــاره ڪنیم ✨
💢جــواب استخاره ڪه امد این بود
« خیلی خوبه،#مشکلات داره،سختی،داره،اماعــاقبتش خیلی خوبه.» .✨
.
.
#ادامه_دارد .
@Shahidhojatrahimi
✳️ منتظر واقعی از شلوغیهای آخرالزمان کلافه نمیشود!
🔻 عارف بالله مرحوم #حاج_اسماعیل_دولابی: کسانی که سالها «عَجِّل عَلی ظُهُورِکَ یا صاحِبَ الزَّمان» میگفتند، چرا از ظهور #مشکلات و #نابسامانیها کلافهاند و تاب تحمّل آن را ندارند؟ اینها مقدّمهی #ظهور است. پس یا دعای بر تعجیل ظهور حضرت را پس بگیرند یا دست از بیتابی و بیقراری بردارند و به آنچه هست تن بدهند.
🔸 بعد از هر شلوغی، خلوتی متناسب با آن خواهد بود و هر چه شلوغی بیشتر باشد، خلوت بعد از آن بزرگتر است. در #آخرالزمان شلوغی خیلی زیاد است، به نحوی که «یکفُرُ بَعضُهُم بِبَعضٍ وَ یَلعَنُ بَعضُهُم بَعضا»ً؛ گروهی گروه دیگر را تکفیر میکند و جمعی جمع دیگر را لعنت میکند.
#امام_زمان
📚 از کتاب #مصباحالهدی
@shahidhojatrahimi