فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣شهید حاج قاسم توجه خاصی به ننه سکینه مادر شهید علی شفیعی داشت و به دوستانش خیلی سفارش ننه سکینه را میکردند.
❇️ننه سکینه در زمان حکومت رضا شاه در اتفاقهای ایلات و عشایر کهنوج پدر و مادرش را از دست میدهد و در منزلی در کرمان خدمتکار میشود.
❇️در کتاب مثل علی، مثل فاطمه سرگذشت ننه سکینه روایت شده این مادر در زمان جنگ کل دارایی اش را تقدیم انقلاب کرد.
❇️ننه سکینه مادر علی بود علی پدر را بر اثر سرطان و خواهر را به خاطر بیماری حصبه از دست میدهد بعد از بزرگ شدن علی شفیعی و رهسپار شدنش به جبهه با دختر حاجی کیانی که هم اکنون حسینیه کیانیان در کرمان منتسب به او است ازدواج میکند و چهار ماه بعد هم علی در والفجر هشت شهید میشود.
❇️بعد از شهادت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی ننه سکینه بسیار در فراق او اشک می ریخت و داغ او را تحمل نیاورد و تقریبا بعد از گذشت یک سال و دو ماه به دیار باقی شتافت.
شادی روح مادران اسمانی و مادران شهدا صلــــــــــواتــ🌺🍃)))
#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
@khaimahShuhada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه مقدار زیبایی ببینید و کیف کنید 😍
@khaimahShuhada
از ساچمه تا ترکش
سال آخر دبیرستان بود.
یک روز کلاس کنکور را پیچانده و با بچه های پایگاه رفته بود اردو.
عصری که برگشت، انگشت شستش باند پیچی شده بود.
اول می خواست پنهان کند و نگوید چه بلایی سر انگشتش آورده، اما بعدا معلوم شد که توی اردو چیزی را هدف تیراندازی گذاشتند تا با تفنگِ بادی بزنند.
یکی از بچه ها گفته هدف را جابه جا کنید.
محمودرضا هم هدف را گرفت روی دستش و گفته بزنید!
ساچمه را زده بودند روی ناخن شستش!
در عکس رادیو گرافی ، ساچمه کنار بند اول انگشت پیدا بود.
آن روز محمودرضا عمل شد.!
ساچمه را از انگشتش درآوردند و به خیر گذشت، اما ما تحمل همان اندازه جراحتِ او را هم نداشتیم.
دی ماه سال ۹۲ وقتی در معراج شهدای تهران رفتم بالای سرش ، هنوز لباس رزمش تنش بود.
از زخم هایش فقط جای یک زخم زیر چانه و ترکشی که به سرش اصابت کرده بود دیده می شد.
در بهشت زهرا (س) و قبل از شروع مراسم تشییع ، زخم های تنش را که دیدم ، یاد آن ساچمه افتادم و تلخی و زخمِ انگشت شستش!
اما آن زخمِ کوچک کجا و جراحتِ ناشی از اصابت ۳۵ ترکش به سینه و پهلو کجا؟!
یکی از ترکش ها از زیر کتف چپش بیرون زده بود و شاید ،
محمودرضا با همان ترکش پریده بود.
تو شهید نمی شوی، روایت هایی از حیاتِ جاودانه شهید محمودرضا بیضائی به روایت برادر 💔
شهید مدافع حرم محمود رضا بیضایی🌹
@khaimahShuhada
🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
✍ انسان با اخلاصی که بتواند از تمام تعلقات دنیایی دل بکند، لیاقت شهادت می یابد. شهادت یک اتفاق نیست، یک انتخاب است. یک انتخاب آگاهانه که برای آن باید تمام تعلقات را از خود دور کرد. مثالی بزنم تا بهتر متوجه شوید. همان شبی که با دوستانم در سوریه دور هم جمع بودیم و گفتم چه کسانی شهید می شوند، به یکی از رفقا هم تأکید کردم که فردا با دیگر رفقا شهید میشوی.
روز بعد، در حین عملیات، تانک نیروهای ما مورد هدف قرار گرفت. سیدیحیی و سجاد، در همان زمان به شهادت رسیدند. درست در کنار همین تانک، آن دوست ما قرار داشت که من شهادت او را دیده بودم. اما این دوست ما زنده ماند و در زیر بارش سنگین رگبار نیروهای داعش، توانست به عقب بیاید!
من خیلی تعجب کردم. یعنی اشتباه دیده بودم؟! دو سه سال از این و ماجرا گذشت. یک روز در محل کار بودم که این بنده خدا به دیدنم آمد. پس از کمی حال و احوال، شروع به صحبت کرد و گفت: خیلی پشیمانم. خیلی.... با تعجب گفتم: از چی پشیمانی؟
گفت: «یادته تو سوریه به من وعده شهادت دادی؟ آن روز، وقتی که تانک مورد هدف قرار گرفت، به داخل یک چاله کوچک پرت شدم. ما وسط دشت و درست در تیررس دشمن بودیم.
یقین داشتم که الان شهید می شوم. باور کن من دیدم که رفقایم به آسمان رفتند! اما همان لحظه، فرزندان خردسالم در مقابل چشمانم آمدند. دیدم نمی توانم از آنها دل بکنم! در درونم به حضرت زینب (س) عرض کردم: خانم جان، من لیاقت دفاع از حرم شما را ندارم. من می خواهم پیش فرزندانم بر گردم. خواهش می کنم... هنوز این حرف های من تمام نشده بود که حس کردم
یک نیروی غیبی به یاری من آمد! دستی زیر سرم قرار گرفت و مرا از چاله بیرون آورد. آنجا رگبار تیربار دشمن قطع نمی شد.
من به سمت عقب می رفتم و صدای گلوله ها که از کنار گوشم رد میشد را می شنیدم، بدون اینکه حتی یک گلوله یا ترکش به من اصابت کند! گویی آن نیروی غیبی مرا حفاظت کرد تا به عقب آمدم.
اما حالا خیلی پشیمانم. نمیدانم چرا در آن لحظه این حرف ها را زدم! توفیق شهادت همیشه به سراغ انسان نمی آید.»
او می گفت و همینطور اشک می ریخت...
📚 کتاب سه دقیقه در قیامت
@khaimahShuhada
خوشا آنان که بر بال ملائک
نشستند و صفا کردند و رفتند ...
فکه سال ۱۳٦۱
اطراف جنگل امقر
محور تیپ قمر بنی هاشم
عکاس : مرتضی اکبری
#مجروحین
#قهرمانان_وطن
#عملیات_والفجر_مقدماتی
@khaimahShuhada
🌷شهید ابراهیم هادی:
از خدا خواستهام همیشه جیبم پُر پول باشد
تا گره از مشکلاتِ مردم بگشائیم.
⚡️هر كسی به خدا توكل كند، خداوند هزينه او را كفايت میكند و از جايى كه گمان نمیبَرَد به او روزى میدهد.-
📚 كنزالعمال
@khaimahShuhada
شهید آوینی:
«خیال نکنید که من با زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشنفکری ناآشنا هستم.
خیر، من از یک راه طی شده با شما حرف میزنم. من هم سالهای سال در یکی از دانشکده های هنری تحصیل کردهام.
به شبهای شعر و گالریهای نقاشی رفتهام. موسیقی کلاسیک گوش دادهام، ساعتها از وقتم را به مباحثات بیفایده درباره چیزهایی که نمیدانستم گذراندهام.
سال ها با جلوه فروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیستهام، ریش پروفسوری و سبیل نیچهای گذاشتهام و کتاب انسان موجود تک ساحتی هربرت مارکوزه را (بی آنکه آن زمان خوانده باشمش) طوری دست گرفتهام که سایرین جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند: عجب! فلانی چه کتاب هایی می خواند، مشخص است که خیلی میفهمد... ولی بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی کشانده است که ناچار شدهام رو دربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران کنار بگذارم و عمیقا بپذیرم که تظاهر به دانایی هرگز جایگزین دانایی نمیشود و حتی از این فراتر دانایی نیز با تحصیل فلسفه حاصل نمیآید. باید در جستجوی حقیقت بود و این متاعی است که هر کس به راستی طالبش باشد، آن را در نزد خویش نیز خواهد یافت... و اکنون از یک راه طی شده با شما حرف میزنم.»
@khaimahShuhada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 با سردار سلیمانی نسبتی داری؟!
🔹خاطره رزمندهای که حاج قاسم را نمیشناخت!
@khaimahShuhada
#خاطرات_شهدا
🔮 هیات امام حسین (ع)
آقا حامد سال ها تو هیئت فاطمیه (س) طالقانی تبریز به عزاداری مشغول بود.
وقتی ایام محرم می شد يكي از چرخ های مخصوص حمل باندها رو براي خودش بر میداشت و وظیفه حمل اون چرخ رو به عهده می گرفت.
با عشق و علاقه خاصی هم اين كار رو انجام مي داد.😍😍
وقتی عاشورا می شد برای هیئت چهار هزار تا نهار میدادیم که حامد منتظر می شد همه کم کم برن... تا کار شستن دیگ ها رو شروع کنه... با گریه و حال عجیبی شروع به کار می کرد...😔❤️
بهش میگفتن آقا حامد شما افسری و همه میشناسنتون بهتره بقیه این کارو انجام بدن.
می گفت: "اینجا یه جایی هست که اگه سردارم باشی باید شکسته شوی تا بزرگ بشی"💚
و همینطور می گفت: "شفا تو آخر مجلسه، آخر مجلسم شستن دیگ هاست و من از این دیگ ها حاجتم رو خواهم گرفت"
که بالاخره این طور هم شد.😭😭
🌹 به نقل از دوست شهيد مدافع حرم حامد جوانی
@khaimahShuhada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 نجات نوزاد ترکیهای، ۳۶ ساعت بعد از زلزله
واقعا هر کسی عمرش به دنیا باشه خدا در هر شرایطی که باشه نجاتش میده...
@khaimahShuhada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴مــهــــــــم
🔻رهبرانقلاب: ۲۲ بهمن امسال، باید مظهر حضور و عزت مردم و مظهر اتحاد ملی باشد
🔻فرمانده کل قوا صبح امروز در جمع فرماندهان نیروی هوایی ارتش: توصیه من به آحاد مردم این است سعی کنند این راهپیمایی را مظهر اتحاد ملی و وحدت ملی قرار دهند و این پیام را بطور
#صریح به دشمن برسانند که تلاش دشمن برای از بین بردن اتحاد ملی، #تلاش_خنثی_شدهای_است.
@khaimahShuhada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹۱۹ بهمن روز نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران بر حافظان آسمان ایران زمين مبارک باد
📹 فیلمی از شاهکار خلبان ایرانی در آسمان عراق که به تازگی منتشر شده است.
در این کلیپ جنگنده فانتوم نیروی هوایی ارتش ایران که برای بمباران داعش در عراق حضور دارد برای لحظاتی با جنگنده آمریکایی رو در رو میشود و با هوشیاری در موقعیت شلیک به جنگنده اف-۱۸ ارتش آمریکا قرار میگیرد، خلبان آمریکایی هم سعی میکند تا با کاهش سریع سرعت و بریک به سمت چپ، خود را از این موقعیت خارج کند ولی خلبان فانتوم ایرانی با زیرکی و انجام یک مانور برل رول و همزمان کاهش سرعت ، همان موقعیت شلیک را در پشت سوپر هورنت حفظ می کند.
خدایا لشکریان امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را حفظ فرما
@khaimahShuhada
#شهید_آوينى براى او نوشته بود:
آن آستين خالى كه با باد اين سوى و آن سوى میشود نشان مردانگیست...
گاهى باد فقط بايد به افتخار حسين خرازى بوزد تا نامردهاى روزگار رسوا شوند...
@khaimahShuhada
📍رهبر انقلاب:بافتن موی دخترم را خیلی خوب بلدم😊
🔹 یک بار هم من خودم [دخترم را برای زیارت امام] بردم. چهار پنج ساله بود. خانواده ما رفته بودند مشهد و او ماند پیش من برای اینکه بیاید امام را روز عید ببیند. صبح پا شدیم و سرش را شانه کردیم و مرتبش کردیم و موهایش را به زحمت بافتیم.
❗️ یک دستی هم که نمیشود؛ من بافتن موی سر را خیلی خوب بلدم اما با یک دست نمیشود؛ دودستی باید ببافند چون باید موها را سه قسمت کنند. رفقای پاسدار آمدند به کمک ما و موی سرش را بافتیم و چادر سرش کردیم و خدمت امام آوردیم!
@khaimahShuhada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽؛
🌱 ملاقات سید عبدالکریم کفاش با #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
#پیشنهاد_دانلود
@khaimahShuhada
شهید جمهور
خاطره ای از زبان همرزم شهید سجاد عفتی🌹
چند روز قبل از شهادت ابراهیم (نام جهادی سجاد عفتی) تو منطقه حلب روستای خان طومان درگیری بین ما و نیروهای داعش خیلی شدید بود ، پشت دیوار کمین کرده بودیم از در و دیوار تیر به سمتمون میومد که متوجه شدم ی موتور سوار از جاده اصلی داره بسمتمون میاد که نیروهای تکفیری به سمتش تیر شلیک میکردن ،یکم که دقت کردم دیدم ابراهیمه ، اومد سمتمون برگشتم بهش گفتم پسر خوب این چکاریه نمیگی میزننت ، آروم زیر لب خندید گفت :اگه قسمتم باشه بهم میخوره ، دیدم حال و روزش زیاد خوب نیست ،بهش گفتم چرا انقدر بهم ریخته ای ، یهو زد زیر گریه ، گفتم چی شده ، گفت همین الان مقدار زیادی مواد غذایی بهم برسون ، گفتم خب بگو چی شده ، برگشت گفت داشتم تو مسیر میومدم که ی پدر دختر و که روستاشون تازه از محاصره داعش در اومده بود ، دیدم دخترش داره گریه میکنه ،از پدرش پرسیدم چی شده (پدرش دست و پا شکسته ایرانی بلد بود) ، گفت روستامون چند روزه از محاصره داعش در اومده و خونواده و زندگیمون همه از بین رفتن مردم اون روستا بیشتر از چند روز میشه که غذا نخوردن ... ابراهیم همینطور گریه میکردو تعریف میکرد ،برگشت بهم گفت هر جور شده بهم غذا برسون بهشون کمک کنم .برگشتم بهش گفتم درسته اونجا از محاصره در اومده ولی هنوز زیر آتیش دشمنه نمیشه با ماشین رفت اونجا ،بهم گفت تو به من ماشین و غذا برسون باقیش با من .هوا کم کم داشت تاریک میشد درگیریمون کمتر شده بود ، ترک موتورش نشستم برگشتیم عقب ، ماشینو برداشتم رفتیم در انبار ، پشت ماشینو پر کردیم مواد غذایی و به سمت روستا رفتیم و مواد غذایی و تو روستا پخش کردیم . دیگه هر شب کارش شده بود این با بچه ها سهمیه غذاشونو نصف میکردن و شب به شب میبرد تو روستا پخش میکرد . چند روز بعد تو درگیری به درجه شهادت نائل گردید ، وقتی پیکر مبارکشو آوردیم عقب بچه ها دورش جمع شدن گریه میکردن و میگفتن ابراهیم ی یادگاری و ی رسم خوب برامون گذاشت . از همون شب بچه ها بخاطر اینکه یاد ابراهیم و زنده نگه دارن به هم قول دادن که به یاد ابراهیم هر شب مقداری از سهمیه مواد غذایی خودشونو تو مناطق محروم پخش کنن.
@khaimahShuhada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این زن ترکیهای وقتی رفتن نجاتش بدن، تا وقتی بهش حجاب نرسوندن از زیر آوارها بیرون نیومد 😍👏👏
الهی عاقبت بخیر بشن
@khaimahShuhada
حاج قاسم عزیز از او به عنوان فاتح اروند نام میبُرد و بعد از شهادت حسن، میگفت: نمیدانم آن ایامی که ما پشت سر حسن نماز جماعت میخواندیم، اصلا حسن به سن تکلیف رسیده بود!
یاد شهدای عملیات والفجر هشت گرامی باد
#شهید_حسن_یزدانی
@khaimahShuhada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلیمانی عزیز، امیر حمله والفجر هشت.....
@khaimahShuhada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
# سرود انقلابی الله الله
الله الله الله (2)
لا اله الا الله (2)
{ ایران ایران ایران
رگبار مسلسل ها } (2)
ایران ایران ایران
مشت شده بر ایوان (2)
ایران ایران ایران
رگبار مسلسل ها
مشت شده بر ایوان…
@khaimahShuhada