#خاطره 📝🍭🌿
داشتیم میرفتیم اردو اردبیل!
تو اتوبوس🚌 با #علی آقا و چند تا از بچهها بودیم.🙃
همه گرسنه بودیم😩 ولی پول نداشتیم.🙁
#علی آقا پول داد💶 و خوراکی🍿 خریدیم،😋 تا آخر اردو وقتی برگشتیم همه راحت رفتن خونههاشون😌 ولی بعد فهمیدیم #علی آقا پولش تموم شده،😟 به کسی نگفته بود پیاده رفته بود خونه.👣👞
به روایت از:
امید درستی🌻
❤️#شهید_علی_خلیلی
@sardaraneashgh
وقتی عقل عاشق می شود،
عشق عاقل می شود،
آنگاه شهید می شوید...
🌷شهید #مصطفی_چمران🌷
به یاد شهدای هشت سال #دفاع_مقدس
@sardaraneashgh
📃 بخشی از وصیتنامه شهید همت:
مادرجان، به خاطر داري که من براي يک اطلاعيه #امام حاضر بودم بميرم؟
♦️کلام او الهامبخش روح پرفتوح اسلام در سينه و وجود گنديده من بوده و هست.
🔺اگر افتخار شهادت داشتم از امام بخواهيد برايم دعا کنند تا شايد خدا من روسياه را در درگاه با عظمتش به عنوان يک شهيد بپذيرد.
🌹دیدار مادر و فرزند پس از ۳۷ سال🌹
♦️حاجیه خانم نصرت همت مادر مومنه و صبور سردار شهید #ابراهیم_همت به دلیل کهولت سن شامگاه یکشنبه در سن ۹۱ سالگی دار فانی را وداع گفت و به فرزند شهیدش پیوست.
@sardaraneashgh
🔴 صدام مقرر کرده بود متجاوزین عراقی روز اول در خرمشهر، سپس اهواز و روز هفتم در تهران باشند اما با سدی به نام #تکاوران_دریایی_بوشهر روبرو شدند؛ سدی که تمامی معادلات جنگی عراق را بهم زد و 34 روز آنها را پشت دروازه های خرمشهر زمین گیر کرد.
🌹 پاسداشت هفتهی دفاع مقدس و زنده نگه داشتن یاد و خاطرهی شهدا، کمترین وظیفهایست که بر گردن ماست
روحتان شاد و راهتان پررهرو
@sardaraneashgh
علی مسجدیان از رزمندگان پر سابقه ی لشکر ۱۴ امام حسین(صلوات الله علیه) چنین روایت میکند:اواسط اردیبهشت ماه سال ۶۱،مرحله ی دوم عملیات (الی بیت المقدس)،حسین خرازی نشست ترک موتورم و گفت:(بریم یک سر به خط بزنیم).بین راه، به یک نفربر پی ام پی برخوردیم که در آتش میسوخت و چند بسیجی هم عرق ریزان و مضطرب،سعی میکردند با خاک و آب،شعله ها را مهار کنند.حسین آقا گفت:(اینا دارن چیکار میکنن؟وایسا بریم ببینیم چه خبره).
هُرم آتش نمیگذاشت کسی بیشتر از دو-سه متر به نفربر نزدیک شود.از داخل شعله ها سر و صدای می آمد.فهمیدیم یک بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده میسوزد.من و حسین آقا هم برای نجات آن بنده ی خدا با بقیه همراه شدیم.گونی سنگرها را برمیداشتیم و از همان دو-سه متری،میپاشیدیم روی آتش.جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده،با این که داشت میسوخت اصلا ضجه و ناله نمیزد و همین پدر ما را درآورده بود.بلند بلند فریاد میزد:(خدایا!الان پاهام داره میسوزه میخوام اونور ثابت قدمم کنی.خدایا! الان سینه ام داره میسوزه،این سوزش به سوزش سینه حضرت زهرا نمیرسه.خدایا! الان دستام سوخت،میخوام تو اون دنیا دستام رو طرف تو دراز کنم،نمیخوام دستام گناه کار باشه.خدایا!صورتم داره میسوزه،این سوزش برای امام زمان، برای ولایت ،اولین بار حضرت زهرا این طوری برای ولایت سوخت.)
اگر به چشمان خودم ندیده بودم،امکان نداشت باور کنم کسی بتواند با چنین وضعی،چنین حرف هایی بزند.انگار خواب میدیدم اما آن بسیجی که هیچ وقت نفهمیدم کی بود،همان طور که ذره ذره کباب میشد،این جمله ها را خیلی مرتب و سلیس فریاد میزد.
آتش که به سرش رسید،گفت:(خدایا دیگه طاقت ندارم دیگه نمیتونم،دارم تموم میکنم.لااله الا الله،لااله الا الله،خدایا خودت شاهد باش،خودت شهادت بده آخ نگفتم).
به این جا که رسید سرش با صدای تَقّی ترکید و تمام.
آن لحظه که جمجمه اش ترکید،من دوست داشتم خاک گونی ها را روی سرم بریزم.بقیه هم اوضاعشان بهم ریخت.یکی با کف دست به پیشانی اش میزد،یکی زانو زده و روی سرش میزد،یکی با صدای بلند گریه میکرد.سوختن آن بسیجی همه ما را سوزاند.حال حسین آقا از همه بدتر بود.دو زانویش را بغل کرده بود و های های گریه میکرد و میگفت:(خدایا ما جواب اینارو چجوری بدیم؟ما فرمانده ایناییم؟اینا کجا و ما کجا؟اون دنیا خدا مارو نگه نمیداره،بگه جواب اینارو چی میدی ؟)حالش خیلی خراب بود.آشکارا ضعف کرده بود و داشت از حال میرفت.زیر بغلش رو گرفتم و بلند کردم و هر طوری بود راه افتادیم.تمام مسیر را،پشت موتور ،سرش را گذاشت روی شانه ی من و آنقدر گریه کرد که پیراهن کُره ای و حتی زیرپوشم خیسِ اشک شد.دو ساعت بعد از همان مسیر برمیگشتیم،که دیدیم سه-چهار نفر دور یه چیزی حلقه زده و نشسته اند.
حسین گفت:(وایسا به اینا بگو از هم جدا بشن.یه چیزی بیاد وسطشون(خمپاره)،همه باهم تلف میشن.همون یکی بس نبود؟).
نزدیکشان ترمز زدم.یکی شان بلند شد و گفت:(حسین آقا جمعش کردیما!).حسین گفت:(چی چی رو جمع کردین؟)
طرف گفت:(همه ی هیکلش شد همین یه گونی).
فهمیدیم،جنازه ی همان شهید را میگویدکه دو ساعت قبل داخل نفربر سوخت.دور گونی نشسته بودند و زیارت عاشورا میخواندند.حسین آقا از موتور پیاده شد و گفت:(جا بدید ماهم بشینیم،با هم بخونیم.ان شاالله مثل این شهید،معرفت پیدا کنیم).
#هفته دفاع مقدس
نثار ارواح مطهر همه شهیدان صلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@sardaraneashgh
🔹كلاس چهارم ابتدايی بود كه يك روز پرسيد : «آيا من شما را اذيت میكنم؟»
من از پسرم كاملا راضي بودم. گفتم: نه!
🔺دوباره از من خواست كه فكر كنم و به او بگويم كه از او راضی هستم يا نه. گفتم: شما هيچ وقت مرا اذيت نكردهای.
گفت: ديشب دو تا مار دنبال من میآمدند. يكی از آن دو به من رسيد و از خواب بيدار شدم.🐍
من به او گفتم: خير باشد. لابد با فكر و خيال خوابيدهای.
🤔اما هميشه خواب احمد در ذهنم بود. وقتی خبر شهادتش را شنيدم، فهميدم كه آن دو مار، همان دو موشک🚀ميگ بودند كه پسرم را به شهادت رساندند.
#خلبان_شهید
#شهید_احمد_کشوری
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺ای دوست به حنجر شهیدان صلوات / بر قامت بیسر شهیدان صلوات
👈🏻خدا میداند اگر پیام شهدا و حماسههای آنها را به پشت جبهه منتقل نکنیم گنهکاریم.
هدیه کنیم سلام وصلواتی نثار ارواح پاکشان
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
السلام علیکم ایها الشهدا ورحمة الله وبرکاته
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@sardaraneashgh
🍃:❤️
بـایــد
عمری به دنبال
امـام زمانت بـدوی...
بسـوزی و زمین بخوری..
تـا عاقبت
#شـهـیدت کنند
شـهادت به این
آسانی ها هم
نیـست
اما دست یافتنیست...
#شهادت_آرزوست
التماس دعا
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 خاطره شیرین راوی #دفاع_مقدس
🎥احمدیان: چیزی که باعث شد قید همه چیز را بزنیم و به جبهه برویم فقط رضای خدا
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چنگ دل آهنگ دلکش میزند
ناله عشق است و آتش میزند
هفته دفاع مقدس گرامی باد🌹
@sardaraneashgh
✅عصر بود که از شناسایی اومد. انگار با خاک حمام کرده بود!
از غذا پرسید؛ نداشتیم!
یکی از بچهها تندی رفت از شهر چند سیخ کوبیده گرفت. کوبیدهها رو که دید، گفت:
"این چیه؟" بشقاب رو زد کنار و گفت: "هر چی بسیجیها خوردن از همون بیار. نیست؟ نون خشک بیار!"
👈کاش مسئولان اقتصادی امروز، ذرهای از شرافت فرماندهان دفاع مقدس رو به ارث برده بودن...
#شهید_حسن_باقری
@sardaraneashgh
.
رقیه جان🖤؛
تو به همه ثابت کردی،اگرکسی،
صادقانه،حضرتِپدر راصدا بزند،
پدر با سَر سراغشخواهدآمد..
خدایا به حقِّ ناله هایِ جانسوزِ
حضرت سه ساله سلام الله علیها
پدرِمهربانِ ما را به ما بازگردان..
#بحقغربترقیهعجللولیکالفرج
@sardaraneashgh
پیام این هدیه ی نیناب
پرواز است و کمبود دور از
من و عبای شما؟ نه، من از خودم گله دارم
خودم را که شمایی ، چقدر فاصله دارم
برای من که بعد از پرواز دوستان دوست
دارم سبک بارگیری کنم ، این عبا ، پرواز می کند
و بهترین کیفیت برای رفتن و اوج گرفتن و ادامه آنانی است که از مرغان ممتاز است. هوایی بودیم.
چرا که سبک شراب
سبک سبک و وصال است.
و چقدر زیبا فرمودند ؛ مولای متقیان که ؛
«تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا»
سبک باربار شوید ، تا برسید ....
عبای مبارک مقام معظم رهبری
که در مراسم اقتدار کتاب مربع های قرمز
به سرباز کوچکشان هدیه نمودند.
#حسین_یکتا
@sardaraneashgh
#خاطرات_شهدا 🌷
چرا ناراحتی؟
خیلی جامعه خراب شده، آدم به گناه می افته!! 💔
خب توبه رو گذاشتن واسه اینجور موقع ها...
وقتی یه قطره جوهر می افته روی آینه، شاید دستمال برداری و قطره رو پاک کنی ولی آینه کدر میشه! 🍃
اینجا بود که فهمیدم این بشر چقدر جلوتر از ما پی می برد....!!
#شهیدمحمدحسین_خانی 🌷
@sardaraneashgh
🕊| #ڪلام_شهـید
📄| شهید نوید صفرے:
آه ڪہ تمام حسرتم این است ڪہ چقدر دیر فهمیدم زیارت عاشورا چیست و حیف ڪہ فقط روزے یڪ مرتبہ بیشتر روزیم نشد....
شادی روح شهید مدافع حرم شهید نوید صفری #صلواتی هدیه کنید🙏
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ببینید
#روایتگری
🎥 امام گفت دزدی آمده است و سنگی انداخته، جوونا پاشید برید
🔻شهید حاجی بابا یه شیشه عطر داشت میگفت به این عطره خیلی وابسته شدم، اینم باید بدم بره...
👈 روایت دفاع مقدس از زبان #حاج_حسین_یکتا
@sardaraneashgh
ویراننشین شدم که تماشا کنی مرا
مثل قدیم در بغلت جا کنی مرا
گفتم میآیی و به سرم دست میکشی
اصلاً بنا نبود ز سر وا کنی مرا
آن شب که گم شدم وسط نیزهدارها
میخواستم فقط که تو پیدا کنی مرا
از آن لبی که دور و برش خیزرانی است
یک بوسهام بده که سر و پا کنی مرا
با حال و روز صورت تغییر کردهات
هیچ انتظار نیست مداوا کنی مرا
معجر نمانده است ببندم سر تو را
پیراهنت کجاست که بینا کنی مرا
وقتی که ناز دخترکت را نمیخری
بهتر اسیر زخم زبانها کنی مرا
حالا که آمدی تو؛ به یاد قدیمها
باید زبان بگیری و لالا کنی مرا
عمّه ببخش دردسر کاروان شدم
امشب کمک بده که مهیّا کنی مرا
شهادت حضرت رقیه(سلام الله علیها) تسلیت باد.🖤
@sardaraneashgh