❇️#سیره_شهدا
🟣شهید مدافعحرم #حسین_اسداللهی
♻️رسیدگی به مردم آسیبدیده
💜کافی بود حس کند که خلق خدا نیاز به کمک دارند؛ آن وقت دیگر نَه برایش مقصد مهم بود و نه دین و مذهبِ کسانی که او برای یاریشان سر از پا نمیشناخت. روستای «خلصه» در سوریه ، «آققلا» در گلستان و روستای «کوئیک حسن» سرپلذهاب برای او یکی بود؛ وقتی قرار میشد مردمش را از زیر بار ظلم و محرومیت و آسیبدیدگی نجات دهد، دریغ نمیکرد.
💚شهید اسداللهی پس از نابودی داعش، در صحنههای مختلف خدمترسانی به ملت شریف ایران بهویژه در صحنههای امدادرسانی به هنگام زلزلهی واقعشده در غرب کشور و همچنین وقوع سیل در شهرهای شمال و غرب کشور دوشادوش بسیجیان و گروههای جهادی، حضوری شبانهروزی داشت.
💜زمان زلزله سرپلذهاب و نیز سیل آققلا، حاجحسین حتی گاهی بدون هماهنگی به این مناطق سفر میکرد و شبانهروز برای کمک به مردم آسیبدیده تلاش میکرد. با اینکه این حق را داشت تا برای سفرهایش از هواپیما استفاده کند اما حاجحسین با اتوبوس رفتوآمد میکرد تا مبادا بیخود از پول بیتالمال خرج شود.
#سالروز_شهادت🕊
@khaimahShuhada
#خوابی_که_سرنوشت_شهید_را_نشان_داد.
🌷همسرم، فضل الله رحمانی با کمپرسیاش به جبهه رفته بود. بعد از پذیرش قطعنامه خبر آوردند، مفقود شده است. خیلی نگران بودم. دو بچه کوچک و یک بچه در راه، نگرانی و سردرگمیام را چند برابر کرده بود. یک شب او به خوابم آمد. بیابان بود و همه جا پر از برف و درختان بیبرگ که سفیدی، شاخههای برهنهاش را پوشانده بود. من همان سرگردانی عالم بیداری را آنجا هم داشتم. دیدم کبوتر بزرگی به سویم میآید. کبوتری که نیمی از بیابان را فرا گرفته است و در آن شب تمام بیابان را روشن کرده است.
🌷وقتی کبوتر صورتش را به طرف من برگرداند، دیدم شوهرم، فضلالله است. او از من پرسید: «چرا نگرانی؟» گفتم: «خیلی جاها دنبالت گشتهام؛ جهاد، بنیاد و.... اما پیدات نکردم.» گفت: «من اینجا هستم.» پرسیدیم: «اینجا کجاست؟» یکباره دیدم هزاران کبوتر در آسمان پیدا شد. پرسیدم: «این کبوترها کی هستند؟» جواب داد: «اینها دوستان من هستند. اول اندازه من بودند ولی حالا کوچک شدهاند.» پرسیدم: «اینها از کجا میآیند.» جواب داد: «همان جایی که به خاطرش جنگیدهاند.»
🌷پرسیدم: «مثلاً کجا؟» جواب داد: آن را دیگر باید خودت بدانی.» پرسیدم: «یعنی تو دیگر به خانه برنمیگردی؟» گفت: «نه! فقط مواظب خودت و بچههایم باش. در ضمن بچهای که به همراه داری دختر است و اسمش هم فاطمه! تو و بچههایت هیچ مشکلی ندارید، با خدا باشید و مطمئن باشید خداوند پشتیبان شماست.» وقتی از خواب بیدار شدم، مطمئن بودم که او شهید شده است. فردای همان روز خبر آوردند که کمپرسی منهدم شده او را پیدا کردهاند، اما هیچ اثری از خود او نیست. آنان نام همسرم را به عنوان شهید مفقودالجسد ثبت کردند.
🌷با همه این احوال دلم رضا نمیداد که بیتفاوت بنشینم و زندگیام را بکنم. باز به دنبال او میگشتم. تا اینکه شبی دیگر خواب دیدم چهار پاسدار سرِ تختی را گرفتهاند و به منزل ما میآورند. کسی روی تخت خوابیده و ملحفهای رویش کشیده شده است. پرسیدم: «او کیست؟» جواب دادند: «همانی که تو به دنبالش میگردی.» ملحفه را از یک طرف کنار زدم، دیدم یک پایش قطع شده است. از طرف صورتش هم کنار زدم دیدم همسرم است. چمشانش را باز کرد و گفت: «فقط آمدهام به تو بگویم این قدر دنبال من نگرد. همان طور که تو ناراحت من هستی، من هم ناراحت تو هستم. زندگیات را بکن. من دیگر برنمیگردم.»
🌷گفتم: «آخر جنازهای، قبری…» گفت: «بعضیها اینطور پیش خدا میروند. وقتی از خواب بیدار شدی به خودت تلقین نکن که این خواب دروغ بوده است، مطمئن باش درست است. تو دیگر مرا پیدا نمیکنی، پس مواظب بچهها باش.» وقتی از خواب بیدار شدم تصمیم گرفتم وصیت او را همانطور که در خواب به من توصیه کرده بود، عملی کنم....
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز فضل الله رحمانی
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
@khaimahShuhada
۳فروردینماه ، #سالروز_شهادت #طلبه_شهید #علی_خلیلی گرامی باد . 🥀
نام و نام خانوادگی:علی خلیلی
تاریخ تولد:۸ آذر ۱۳۷۱
محل تولد:تهران
تاریخ شهادت:۳ فروردین ۱۳۹۳
محل شهادت:تهران-تهرانپارس-چهار راه سیدالشهدا
علت شهادت:درگیری خیابانی
علت درگیری:امر به معروف و نهی از منکر
حکم قانونی درگیری:حمایت از آمران به معروف و اعدام الف شین
شادی روحــش #صلوات
#شهید_علی_خلیلی
@khaimahShuhada
#زندگینامه
#شهید_علی_خلیلی
علی خلیلی در سال ۱۳۷۱ در استان تهران متولد شد و تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم ادامه داد.علی خلیلی از سنین نوجوانی با موسسه فرهنگی دینی بهشت آشنا شده و وارد این مجموعه ی فرهنگی شد. او که انگیزه و استعداد خوبی در انجام فعالیت های فرهنگی داشت خیلی زود به یکی از مربیان موفق این مجموعه تبدیل شد و پس از اخذ مدرک دیپلم وارد حوزه علمیه امام محمد باقر(ع) شد
شهید علی خلیلی ناهی امر به معروف نهی از منکر قبل از نائل شدن به درجه رفیع شهادت در گفتوگو با خبرنگار سیاسی خبرگزاری فارس، در مورد درگیری خود با اشراری که سال 90 قصد تجاوز به یک خانم را داشتند، گفت: نیمه شعبان دو سال پیش به نظرم ساعت دوازده شب بود که میخواستیم دو نفر از دوستانم را به خانهشان در خاک سفید برسانم که دیدیم پنج، شش نفر در حال اذیت دو خانم هستند و به زور میخواستند وی را سوار ماشین کنند.
وی افزود: دوستان من به دلیل پائین بودن سنشان جلو نرفتند اما من به آن افراد تذکر دادم و گلاویز شدیم و یکباره چاقویی که نمیدانم از کدام سو، نثار ما شد.
شهید خلیلی با بیان اینکه چاقو به ناحیه گردنم و شاهرگ خورده بود، اظهار کرد: من همان جا افتادم و آن افراد نیز فرار کردند اما یکی از همراهان من که موتور سواری بلد بود آنها را دنبال کرد و شماره پلاکشان را برداشت.
وی میگوید که من نیم ساعت در خیابان افتاده بودم و ماشینی که دو سرنشین داشت و عازم شمال بود من رو سوار کردند و به اورژانس فلکه سوم تهرانپارس بردند؛ ساعت دوازده و نیم بود که پزشکان گفتند که اگر تا نیم ساعت دیگر مریضتان را به یک بیمارستان مجهز نرسانید وی جان به جان آفرین تسلیم میکند.
«دوستان من را به بیست و شش بیمارستان دیگر هم بردند اما هیچ بیمارستانی من را به دلیل اینکه حالم وخیم بود پذیرش نمیکرد تا اینکه بالاخره ساعت پنج در بیمارستان عرفان عملم کردند».
وی با بیان اینکه ضارب نیز به دلیل در اختیار داشتن شماره پلاک اتومبیلش به زندان افتاد گفت که مدت زیادی گذشت و ما چهار الی پنج ماه بعد به دادگاه رفتیم که سردار نقدی نیز حضور داشتند و من دیدم وکیلی گرفتهاند و خود ایشان پیگیر کارها بودند.
این ناهی امر به معروف و نهی از منکر افزود: در دادگاه یکی از آن افراد به سه سال زندان و بقیه نیز که همدست بودند به شصت الی هفتاد ضربه محکوم شدند اما همه آنها به قید وثیقه آزاد هستند.
شهید خلیلی به نقش مرضیه وحید دستجردی وزیر بهداشت وقت نیز اشاره کرد و اظهار داشت: البته ناگفته نماند دکتر دستجردی نیز تشریف آوردن و هزینه بیمارستان را حساب کردند.
وی معتقد است که اسم کارش را امر به معروف نمیگذارد بلکه آن اقدام را دفاع از ناموس میداند و به گفته وی دفاع از ناموس بر هر مسلمانی واجب است.
شهید خلیلی در پایان با تاکید بر اینکه جز خدا هیچ کسی پشت آدم نیست، خاطرنشان کرد: من آن موقع هم که رفتم با آن افراد درگیر شدم به کسی امید ندوخته بودم به خاطر لبخند آقا رفتم و دفاع کردم.
پیکر شهید ناهی از منکر حجت الاسلام علی خلیلی سه شنبه 5 فروردین ساعت 9:30 صبح از مسجد فاطمه زهرا(س) در نارمک به سمت مسجد النبی(ص) تشیع شد؛ همچنین ساعت 11 صبح در مسجد النبی نارمک آیت الله صدیقی نماز را بر پیکر شهید علی خلیلی خوانده شد و پس از آن پیکر شهید به سمت بهشت زهرا تشییع و در قطعه شهدا به خاک سپرده شد.
@khaimahShuhada
📌روایت حاج قاسم از سیزده به دری که تنگه فتح شد
✍ساعت سیدقیقه بامداد دوم فروردین سال ۶۱ بود که عملیات فتح المبین با رمز مقدس یا زهرا سلام الله علیها آغاز شد. حاج قاسم این عملیات را به گونهای دیگر روایت کرده که خواندنی است.این عملیات ۴ مرحلهای که یکی از مهمترین عملیاتهای دفاع مقدس بود، نقطه عطف جنگ عراق علیه ایران به شمار می آمد و در آن ۲۵۰۰ کیلومتر مربع از خاک کشورمان آزاد و نیروهای عراقی از خاک خوزستان خارج شدند.
عملیات فتح المبین منجر به آزادسازی بیش از ۲۵۰۰ کیلومتر مربع از خاک جمهوری اسلامی ایران، شامل دهها بخش و روستا، سایتهای ۴ و ۵ رادار، جاده مهم دزفول- دهلران و … شد. انهدام بیش از ۴ لشکر، ۳۶۱ دستگاه تانک و نفربر، ١٨ فروند هواپیما، ٣٠٠ دستگاه خودرو، ۵۰ عراده توپ و ٣٠ دستگاه مهندسی ارتش عراق از دیگر نتایج این عملیات بود.
@khaimahShuhada
الگو براری از شهداء 📣
خواستگاری شهید... 💞💕💞
ترم آخرکارشناسی مهندسی جوشکاری بودکه اومدبه خواستگاری من.....
چون دانشجوبودوترم آخراولش مخالف بودم....
یه چیزی ته دلم گفت بذاربیادبعدنداشتن کارروبهونه میکنی میگی نه....
وقتی اومدوباهم صحبت کردیم بابت کارش به من اطمینان داد....ولی چیزی که منوبه این وصلت راضی کردصداقتش بود.....
اینکه اصلاسعی نکردچیزی باشه که نیست....
واین بودکه به دلم نشست وجواب مثبت دادم.....
بعدازاتمام درسش دنبال کاررفت.....بامدرکی که داشت خیلی جاهامیتونست بره سرکارولی ترجیح دادجایی بره سرکارکه براکشورش مفیدباشه وباروحیه اش سازگارباشه.....
یکسال طول کشیدتابتونه واردقرارگاه خاتم الانبیابشه......
خیلی به کارش علاقه داشت وخیلی پرتلاش بود.....
اونقدری که تو2سال ونیمی که خدابهش فرصت خدمت دادتونست یه موشک طراحی کنه.....
موشکی که تواولین مرحله ی اجراش27تاداعشی روبه هلاکت رسوند.....
#شهید_مهندس_هادی_جعفری
#راوی_همسر_شهید
#شهیدیکهروزتولدشبهشهادترسید
#شهادت۹۴/۱/۳
#سالروز_شهادت🕊
@khaimahShuhada
۴فروردینماه ، #سالروز_شهادت #مدافع_حرم #شهید_حسین_معزغلامی گرامی باد . 🥀
فرزند : علی اکبر
تاریخ تولد :
محل تولد : همدان
لقب : سیدمجتبی
شغل : دانشجوی دانشگاه امام حسین(علیه السلام)
تاریخ اعزام : ۱۳۹۵/۱۱/۲۸
محل شهادت : سوریه_حماه
تاریخ شهادت : ۱۳۹۶/۱/۴
@khaimahShuhada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظاتی با شهید عزیز حاج حسین معز غلامی
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@khaimahShuhada
1_1106083975.mp3
4.92M
🔊بشنوید |#پیشنهاد_دانلود
🌷 شهدا کینه ای از کسی نداشتند ...
🔶 روایتگری حاج حسین کاجی از زندگی شهید حسن قمی
#روایتگری
@khaimahShuhada
#عراقیها_فکر_میکردند_ژاپنی_هستم!
🌷عدهای از رزمندگان كربلای ۴ مظلومانه مجروح، شهيد و اسير شدند. بر حسب تكليفی كه داشتند، وارد عمليات شدند. من آيه «اطيعوالله و اطيعو الرسول و اولی الامر منكم» را به عينه مشاهده كردم. بچهها به آيه عمل كردند. همه چيز در آنجا اطاعت از فرمانده و ولايتپذيری نيروها بود. ما وارد نهر خين شديم، نهر با عراقیها ۲۵ متر فاصله داشت. عراقیها در نهر، مين كار گذاشته بودند، بچههای تخريب مينها را پاكسازی كردند و فرمانده از من خواست در جلو حركت كنم.
🌷من اطاعت كردن را از رزمندههای ايرانی ياد گرفته بودم. ديگر به اين فكر نمیكردم كشته میشوم يا مجروح يا اسير، رفتم برای شهادت. به پشت حركت كردم. تنها بودم. يكی از سنگرهای عراقی تيراندازی میكرد و برای خاموش كردنش شروع به تيراندازی كردم. خدا را شكر عراقی را به هلاكت رساندم. ناگهان يكی ديگر از آنها تيراندازی كرد كه از ناحيه صورت مجروح و به عقب پرت شدم. ابتدا فكر میكردم تير به سرم خورده و به زودی شهيد میشوم. شهادتين را گفتم و شروع به خواندن ذكر كردم....
🌷بچهها فكر كردند كه شهيد شدهام. در همين هنگام بود كه يك تير به كتف و تيری ديگر به پايم خورد. تا صبح بيهوش آنجا افتاده بودم. بچهها هم رفته بودند. صبح كه عراقیها آمدند به ناچار به خاطر جراحت اسير شدم. عراقیها كه اسير بچههای ما میشدند شروع میكردند به التماس كردن، ولی ما اسارتمان نيز قهرمانانه بود. رزمندگانی كه در عمليات كربلای ۴ اسير شدند، اكثراً مجروح بودند. عراقیای كه من را اسير گرفته بود، به خاطره سن كم و چهره ظاهریام، فكر میكرد ژاپنی هستم. خيلي تعجب كرده بودند.
🌷به فرماندهانشان بیسيم زدند كه ما يك ژاپنی را اسير گرفتهايم. من را به عقب بردند، آنقدر حالم بد بود كه میخواستند تير خلاص بزنند اما اين كار را نكردند. خيلی مسرور بودند و هلهله میكردند كه ما اسير ژاپنی در نيروهای ايرانی دستگير كردهايم. آنها بارها مرا مورد شكنجه قرار دادند كه از من اعتراف بگيرند كه ژاپنی هستم. در مدت چهار سال اسارت، عراقیها متوجه نشدند كه من افغانی هستم بچههايی هم كه میدانستند لو ندادند. اگر میفهميدند خدا میدانست چه بر سرم میآمد.
🌷شكنجههايشان خيلي وحشتناك بود. همه آنها را به خاطر خدا تحمل كرديم. كنار من شهيد محمدرضا شفيعی بود. او انسان وارستهای بود. به من میگفت من فرار میكنم. عراقها لياقت ندارند كه ما دست اينها اسير باشيم. عكس صدام كه در اتاق بود پايين آورد و شكست. با بعثیها بحث میكرد. بعثیها میخواستند كه ما به رهبر توهين كنيم. شفيعی اصلاً اين كار را نمیكرد. يكبار به من گفت كه تو بر میگردی و من شهيد میشوم، تو به خانوادهام بگو كه من چطور شهيد شدم. با خودم گفتم خدايا او كجا و ما كجا... اينها همه معجزات سربازان خمينی (ره) بود.
🌷بعد از شكنجههای زياد محمدرضا شهيد شد و بعد از ۱۶ سال پيكر مطهرش به رغم تلاش رژيم بعث برای از بين بردن او، سالم به آغوش گرم خانوادهاش بازگشت. اين حقانيت نظام جمهوری اسلامی و رشادت بچههای خمينی را میرساند و از معجزات انقلاب اسلامی ايران است. بچهها در دوران اسارت همه سختیها و مشكلات را با افتخار تحمل كردند و خم به ابرو نياوردند. عراقیها بارها خودشان اعتراف میكردند كه شما اسير ما نيستيد، بلكه ما اسير شماييم. آنها در مقابل توان و ايمان بچههای ما كم آورده بودند. زمانَ كه اسارتمان بعد از چهار سال تمام شد و قرار شد به كشور باز گرديم، گريهام گرفت گفتم خدايا سفره اسارت نيز جمع شد.
راوی: آزاده جانباز محسن ميرزائی از رزمندگان قهرمان افغانستانی
منبع: سایت مشرق نیوز
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
@khaimahShuhada
#زندگینامه
#شهید_علی_یزدانی
شهید مهندس علی یزدانی در دوم شهریور سال 1357 مصادف با20 رمضان المبارک ۱۳۹۸ در شهر اردبیل و در خانواده ای متدین و محب اهل بیت علیهم السلام به دنیا آمد. پدرش چون در شب های قدر متولد شد نامش را علی گذاشت تا همیشه زیر سایه ی ائمه اطهار بزرگ شود و علی وار زندگی کند. علی فرزند هفتم خانواده بود. دوران کودکی را در اردبیل شهرستان سرعین گذراند و در شش سالگی به تهران آمدند و در محله فلاح مقدم ساکن شدند.
دوران تحصیل خود را در محله فلاح گذراند در کنار بازیگوشی زیادی که داشت یکی از فرزندان باهوش خانواده و مدرسه بحساب می امد. در کنار تحصیل علم در بسیج مساجد و هیأت مذهبی شرکت میکرد وهمین مسئله باعث پخته تر شدن و فهمیده ترشدن او می شد. بعد از گرفتن دیپلم درسال1376وارد خدمت سربازی شد .نیمی از خدمت را در پادگان امام رضا (ع)در شهرکازرون سپری کرد . علی در حین خدمت به درس خواندن مشغول شدوبا پشتکاری که داشت در کنکورموفق به قبولی در رشته مهندسی صنایع دانشگاه زاهدان شد.علی در دوران خدمت به خودسازی واهتمام به عبادات و انجام واجبات و مستحبات و ترک محرمات مشغول بود و دوستانش به همین علت اورا بعنوان پیش نماز خود انتخاب کرده بودند.لقبی که به اوداده بودند و اورا به این لقب میشناختند علی غفیله بود.
دانشگاه رادر استان سیستان و بلوچستان و در شهر زاهدان در رشته مهندسی صنایع گرایش تحلیل سیستم ها به پایان برد. در دوران دانشگاه علاوه بر تحصیل ،در فعالیت های فرهنگی مسجد علی بن ابیطالب (ع)زاهدان و بسیج دانشجویی دانشگاه حضورتاثيرگذاري داشت وباروحيه انقلابي و اخلاق و منش اسلامي باعث جذب جوانان دانشجو به اسلام و انقلاب شد.شهیدعلی علاوه بر تحصیل علم و فعالیتهایی که داشت برای گذراندن خرج تحصیل ،در کنار مسجد علی بن ابیطالب (ع)مغازه ای اجاره کرد و در ان به کارهای فرهنگی می پرداخت . در همان دوران بود که مسجد علی بن ابیطالب(ع)توسط عوامل ضد انقلاب بمب گذاری شد و مغازه و همه مايملك شهید علی از بین رفت . ولی توکل بالای او باعث میشد که هیچ وقت ناامید نشود.
در خلال تحصیل ودر تهران کانون فرهنگي را با همکاری یکی از بهترین دوستانش پایه گذاری کردندوبه دلیل علاقه ی خاصی که به شهید همت داشتند نام کانون را شهید همت گذاشتند. کار اصلی این کانون پرورش نوجوانان و هدايت آنها در مسيراسلام ،اهل بيت و انقلاب وباروري استعدادهای علمی آنان بود. این جوانان اکنون هر کدام فارغ التحصیل دانشگاههای کشور وافرادي متدين،هياتي وانقلابي بوده و در جایگاه خود فرد مفیدی بحساب می آیند.
دوران دانشگاه با تمام فراز و نشیبها يش در سال 81 به پایان رسید شهید علی بعد از 4 سال دوباره راهی تهران شد تا بتواند با آموخته های خود به اهداف مقدسش نزدیک تر شود . بعد از دانشگاه ادامه خدمت خود را به پایان رساند و در سال 83 با جذب در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و حضور داوطلبانه در نیروی قدس سپاه که یکی از پر مخاطره ترین رده هاست عمق اعتقاد و ارادت خود رابه آرمانهای انقلاب نشان داد ودريكي ازتخصصي ترين و موثرترين فعاليتها اشتغال داشت.. شهيدعلي طی ده سالی که در این نیرو مشغول خدمت به اسلام و انقلاب بود هر چه در توان داشت درطبق اخلاص می گذاشت تا بتواند فرد مفیدی براي نظام اسلامي باشد.در این دوران شهید علی نه تنها از آموخته های دانشگاهی خود استفاده میکرد بلکه در هر زمینه ای که فکر میکرد برای ادامه وتحقق اهداف خود نیاز است وارد میشدو علم آن را می آموخت .آنچه ازاو وخدماتش در این نیرو درذهن همكارانش باقيمانده روی باز،شوخ طبعی،سختکوشی و پرکاری ایشان است .
شهید علی در سال 85 بايكي ازسادات ذريه حضرت زهرا(س)عقد کرده ودر سال 87 زندگی مشترک خود را آغازنمود. علاقه شهید به ائمه اطهار مخصوصاً مادر سادات حضرت زهرا (س)بقدری زیاد بود که شاید به جرات بگویيم یکی از دلایل اصلی ازدواجش نزدیک تر شدن به حضرت زهرا(س)بود. خودش میگفت روزولادت حضرت زهرا (س)در کربلا از امام حسین (ع)خواستم که داماد حضرت زهرا(س) شوم تا اینگونه با جرات تمام بگویم مادرم زهراست.بعد از همان زيارت کربلا چند ماه بعد به خواستگاری آمد و شد داماد حضرت زهرا(س).بعد از ازدواج فعالیتهای شهید چه درزمینه کاری و چه در زمینه بسیج وكانون نه تنهاکمتر نشد بلکه با همراهی همسرش بیشتر از قبل شد . کانون همت بعد از مدتی علاوه برجنبه علمی به جنبه فرهنگی نيز پرداخت .بنابر خواسته شهید علی و موافقت دوستان ،دیگر وقت آن بود که این نوجوانان وجوانان علاوه بر تحصیل علم به تحصیل معرفت نيزبپردازند و کانون همت تبدیل شد به هیئت مکتب الشهدا .هیئتی که هر هفته چهارشنبه ها برگزار میشد وهمچنان هم با یاد شهید و حضورشهید هرهفته برگزار میشود.
@khaimahShuhada
🖇💌🕊
💌 بچّهها محاصره شده بودند....
💌 نیروهای پشتیبانی نمیتوانستند کمک برسانند. همهتشنهوگرسنهبودند.#شهیدکارور هرچه تلاش کرد و خودش را به آب و آتش زد تا بتواند لااقل کمی آب برای رفع تشنگی نیروهایش تهیّه کند، موفّق نشد.
💌 در همین لحظه، بچّهها #کارور را دیدند که با قدمهای استوار به طرف تپّههای بازی دراز میرود. تیمّم کرد و روی یکی از تپّهها ایستاد. تکبیره الاحرام را با صدای بلند گفت و شروع کرد به نماز خواندن. مدّتی طول کشید تا به رکوع رفت و چند دقیقهای طول کشید تا سر از رکوع برداشت و به خاک افتاد. نمازش که تمام شد، دستهایش را بالای سرش برد و چشمهایش را بست. نمیدانم با چه حالی، با چه اخلاصی، چگونه دعا کرد که در همان لحظه، صدای «الله اکبر» و فریاد شادی بچّهها به گوش رسید. باران، نم نم شروع به باریدن کرد...
#سرداربینشانخیبرشھیدمحمدرضاکارور 🌷🕊
#الگوی_خودسازی
🤲الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
@khaimahShuhada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👓 ❗️انتشار برای اولین بار: ماجرای دیدارهای #شبانه آیت الله بهجت به همراه پسر خردسالش، با کسانی که #مشرّف به دیدار صاحب الزمان شده بودند!
❗️ در یکی از این دیدارها، آن شخص به پدر من گفت همین دیروز بعد از ظهر کنار قبرستان روی پل حضرت را دیدم، خدا نصیبتان نکند!!...
🔹 تعجب من از این بود که پدر من از کجا او را میشناخت و میدانست دیروز مشرف شده که امروز به دیدار او برود!
قسمتی از مستند بسیار زیبای ((آن مردِ بسیار))
@khaimahShuhada
مارامدافع حرم افریده اند
امروز سالروز شهادت
🕊شهید مدافع حرم حسین معزغلامی (۱۳۹۶)
🕊شهید مدافع حرم سعید خواجهصالحانی (۱۳۹۶)
این شعر بر روی سنگ قبرم حکاکی شود انشالله
مرد غسال به جسم و سر من خورده مگیر
چند سالیست که از داغ حسین لطمه زنم
سر قبرم چو بخوانند دمی روضه شام
سر خود با لبه سنگ لحد میشکنم
اللهم الرزقنا شفاعه الحسین یوم الورود و ثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین و اصحاب الحسین (ع)
بسیجی حسین معز غلامی
یاد همه شهیدان گرامی وراهشان پر رهرو
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@khaimahShuhada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایستاده تا به آخر
شهید مدافع حرم سعید خواجه صالحانی
هدیه نثار ارواح مطهر شان صلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@khaimahShuhada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#کلیپ
🌹داستان انگشتر‼️
👈 وقتی یکی از طنزپردازان از رهبرمعظم انقلاب درخواست انگشتر کرد و با یک اشکال فنی مواجه شد!
@khaimahShuhada
شݕ جـمعه
شݕذڪڔقشنگ یاحـُـسِیݩاسٺ
خوۺـاآݩڪسڪهامشݕباحـُـسیݩاسٺ
بباڕايابڔ ڕحمٺبڕدݪما
ڪهماقـطره؛وݪيدریاحــُسیݩاسٺ
﴿اَللّهُمَّ ارْزُقْنی شَفاعَهَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ
وَ ثَبِّتْ لی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ
وَ اَصْحابِ الْحُسَیْنِ الَّذینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ
دُونَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ.﴾
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🍃
صَلیاللهعَلیڪیااباعَبداللھ♥
اللهماڕزقناڪربلا
#شب_جمعه
حاج قاسم و ابومهدی در کربلا💔
@khaimahShuhada
🌹عشق او به شهدا تمامی نداشت، به گونهای که هر سال کل ایام تعطیلات عید #نوروز را در مناطق جنگی و به عنوان خادم الشهدا حضور داشت.
🌹ایام تابستان هم به زیارت امام رضا علیه السلام می رفت و بعضی مواقع به مدت یک ماه ساکن مشهد مقدس بود و حتی یک ماه رمضان به طور کامل در آشپزخانه حرم مشغول به خدمت به زوّار بود.
"شهید محمد مسرور"
#پنجشنبه های گمنامی
#بیقرار_شهادت
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@khaimahShuhada