eitaa logo
شهید جمهور
172 دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
5.7هزار ویدیو
52 فایل
🌹 شهید مهدی زین الدین: در زمان غیبت به کسی «منتظر» گفته می‌شود که منتظر شهادت باشد، منتظر ظهور امام زمان(عج) باشد اللّـهـمَّ‌عَـجِّـلْ‌لِـوَلِیِّـڪَ‌الفَـرَج
مشاهده در ایتا
دانلود
بی‌دل شدند، و منتظرند به آب بزنند.. تو هم بیا #دل_به_دریا_بزن؛ که فرصت اندک است! اما یادت باشد هنوز هم می‌توان تصمیمی مردانه گرفت؛ در امتداد #مسیر_شهیدان ... @sardaraneashgh
اشتیاق سردار حاج قاسم سلیمانی برای رفتن و رسیدن به خدا در وصیت‌نامه‌اش: "خدایا چهل سال درب خانه‌ی تو ایستادم، چرا اجازه ملاقات به من نمی‌دهی؟" @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨📹 نماهنگ ویژه «مهدی، احمد، بهشت...» روایت منتشرنشده حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از ساعات قبل از شهادت شهید باکری و مکالمه بی‌سیم او با شهید کاظمی 🔻به همراه انتشار صوت آخرین مکالمه بیسیم شهید باکری و شهید کاظمی پس از ۳۵ سال انتشار به مناسبت ایام سالگرد شهادت شهید آقامهدی باکری @sardaraneashgh
🔰 شیران روز؛ عابدان شب 🔻رهبر انقلاب: «رزمندگان ما هم تدبیر داشتند، هم دلیری داشتند و هم فداکاری و عبادت. روز، به‌معنای واقعی کلمه، شیر غرّنده‌ی میدان و شب، به‌معنای واقعی کلمه، زاهد و عابد و تضرّع‌کننده و عبادتگر بودند.» ۱۳۹۶/۱۲/۱۹ @sardaraneashgh
#نماز_شب_آخر 🌙 مهدی از شناسایی ڪه آمد نیمه‌شب بود و خوابید . بچه‌ها ڪه برای نماز شب بیدار شده بودند او را صدا نڪردند چون می‌دانستند حسابی خسته است . اما او صبح ڪه برای نماز بیدار شد با ناراحتی گفت مگر نگفته بودم مرا برای نماز شب بیدار ڪنید ؟ دلیلش را گفتند ، آه سردی ڪشید و گفت : افسوس شب آخر عمرم ، نماز شبم قضا شد ۰۰۰ فردا شب مهدی هم به خیل شهیدان پیوست . #شهید_مهدی_سامع #یاد_شهدا_با_ذڪر_صلوات @sardaraneashgh
#شهـید_سـید_مرتضی_آویـنی: یـاران...! پاے در راه نهـیم ڪہ این راه رفتنے اسـت و نہ گفتنے... #رزقک_شهادت @sardaraneashgh
#یادتـو حس قشنگے ستــــ که در دل دارمــــ.... یاد تـو خاطره اے ستـــ که بـر #جان دارمـــ .... ندهمـــ یاد تـو را بر کس دیگر #هرگز نه که من ندهمـــ یاد تـو را جانشینے که پُر کند جاےتـو را #هرگز نیستـــ.... @sardaraneashgh
🦋🌱 بسیار مهمان‌نواز بود و احترام همه را نگه می‌داشت. از کودک خردسال گرفته تا افراد مسن. بسیار شوخ‌طبع بود. با خواهر و برادر و فرزندان‌شان شوخی می‌کرد. کلاً در اقوام مرام دیگری داشت.👌 برای من احترام ویژه‌ای قائل بود؛ وقتی برای دیدنش به سوریه رفته بودیم، پا‌های من را می‌بوسید❤️ و می‌گفت : «شما پای من را باز کردید تا به اینجا بیایم و از دین مان محافظت کنم.»✨ #شهید_حاج_اصغر_پاشاپور به روایت مادر معزز🌹 @sardaraneashgh
#هفت_سین_شهدایی در عکس بالا تصاویر و اسامی 7 شهید مدافع حرم را می بینید که نام خانوادگی همه آنها با حرف «س» آغاز می شود در سمت راست این تصاویر دو بیت شعر درباره #امام_زمان (عجل الله فرجه) می بینید در سمت چپ نیز #دعای_تحویل_سال گنجانده شده است به امید اینکه سال 1399 را با یاد امام زمان (عجل الله فرجه) و شهدا شروع کنیم و ان شاالله تا آخر سال بلکه تا آخر عمر تلاش کنیم که رضایت امام زمان را جلب کرده و راه شهدا را ادامه دهیم. @sardaraneashgh
⬛️ #کرونا و صندوق بین المللی پول❗️ ⚠️رهبر انقلاب: در دولت‌های مختلف، چند بار می‌خواستند از بانک جهانی یا صندوق بین المللی پول، وام بگیرند، بنده نگذاشتم؛ جلویش را گرفتم؛ مقامات را فراهم کرده بودند که اینکار را انجام بدهند 🔸 اینکه ما از بیگانه طلب بکنیم و متعهد در مقابل بیگانه بشویم. ⚠️این خطای بزرگی است. 📔۱۳۹۷/۰۱/۰۱ @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌روایت تولیت حرم حضرت معصومه (س) از تاکید آیات عظام مکارم شیرازی، نوری همدانی و صافی بر تعطیلی حرم برای مقابله با شیوع کرونا @sardaraneashgh
#جشن_پتو 😁 قاسم طالقانی مسئول معاونت تبلیغات و انتشارات لشکر ویژه شهدا بود. جوانی خوش سیما و صاف و ساده و جذاب. تازه از مرخصی برگشته و توی همین مرخصی ازدواج هم کرده بود.😍 شاد و شنگول و پرانرژی! گویا قرار جشن پتو برای قاسم با تلاقی نگاه‌های بچه‌ها به هم تصویب شد.😉 احمد که آن روز شهردار بود در حال جارو کردن خبر آمدن قاسم را رساند. تو اتاق مسئول معاونت، بچه‌ها پتو به دست منتظر ورود قاسم طالقانی نشسته بودند. در باز و بسته شد و در یک چشم به هم زدن مراسم جشن پتو به بهترین روش اجرا شد.👌 چراغ‌ها که روشن شد، دیدیم محمود کاوه است که نشسته بود وسط!😳😱 همه سر به زیر و خجل شدیم.🙈 این لبخند و خنده شهید کاوه بود که تحویل بچه‌ها می‌شد و همه به صرف یک لیوان چای میهمان لبخند مهربانانه کاوه.☕️ راوی: هادی جهان زاده #شهیدمحمودکاوه🌹 @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥| فیلمے از شهیدمحسن‌حججے در حال قرائت قرآن ڪریم♥️ @sardaraneashgh
شهید‌حسین‌پور‌جعفری شهیدے‌ڪه‌حاج‌قاسم‌همیشه‌او‌را‌با نام‌ڪوچڪ‌حسین‌صدا‌میزد و میگفت:اگر دو نفر👥 در این دنیا من را حلال کنند من میتوانم شهید و وارد بهشت شوم؛یڪے خانمم و دیگرے، "حسین" است.» ڪسیـڪه خـیلے وقـت‌ها به خـاطر مشغله‌ڪارے اش، قبل از اذان‌صبح‌ دم در خانه🏡 حاج قاسم منتظر مے‌ایستاد.. حتے یڪ ڪـارتن در ماشـین داشـت ڪه نماز صبحش را روے آن مـیخواند و منتظر حاجی میماند!! موقع بازگشت هم وقتے مطـمئن میشد حـاج‌_قاسـم داخل خانه شده است به منزل‌خودش برمیگشت🚗 @sardaraneashgh
🌹بسم رب الحسین ◾️شب جمعه آخر سال شب شهادت باب الحوائج آقا امام موسی ابن جعفر است ◾️یادمان باشدعید۹۸مردم حرمت شهادت امام هادی و حضرت زینب رانگاه نداشتند،حرمت نگه داریم تامرحمت خدا شامل حالمان شود @sardaraneashgh
🔴چه فاصله ی عمیقی است از حیدر تا حیدر! @sardaraneashgh
🌹شهید-اسماعیل-صادقی   سردار «حاج محمدحسین آل اسحاق» از همرزمان شهید اسماعیل صادقی با نقل روایتی از حالات و روحیات شهید قبل از عملیات چنین می‌گوید: «عملیّات بدر» که می‌خواست شروع شود دیگر دل توی دلش نبود. یادم هست که گردان‌ها و واحد‌ها به منطقه اعزام شده بودند و آقا اسماعیل هم آخرین امکانات عملیات را جمع و جور می‌کرد. در مقّر انرژی اتمی اهواز اتاقی داشتیم به نام «اتاق جنگ»، ساعت یازده، دوازده شب بود که گفت: «فلانی! اگر کسی سراغم را گرفت، توی اتاق جنگم؛ کاری دارم که باید انجام دهم.» این را گفت و در را پشت سرش بست. ساعتی بعد که از اتاق خارج شد، دیدم چشمانش از شدت گریه به قرمزی گراییده و صورتش نورانیّت خاصّی یافته. برخورد‌ها و سخنانش به گونه‌ای شده بود که من احساس کردم دیگر ماندنی نیست! از آنجا با خانواده‌اش تماس تلفنی گرفت و حرف‌هایی رد و بدل شد که من دیگر یقین کردم رفتنش بی بازگشت خواهد بود.هنگام حرکت به طرف خط... در بین راه نیز به حجت الاسلام ایرانی از فرماندهان سپاه قم گفته بود: «حاج آقا! من دیگر از این مأموریّت بر نمی‌گردم، جان شما و جان لشکر!» و همان شد که گفت... طبق روایت حجت‌الاسلام علی صادقی برادر شهید اسماعیل صادقی، این شهید بزرگوار در آخرین روز اسفند سال ۶۳ در عملیات بدر در نتیجه اصابت ترکش به سرش مجروح شد و پس از انتقال به بیمارستانی در تهران، همزمان با آغاز سال نو، هنگام حمله هوایی دشمن بر اثر قطع برق، زیر عمل جراحی به شهادت رسید. : استان قم ، شهید اسماعیل صادقی @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ احساسی روایتگری🎥| از حاج حسین یکتا در یادمان شهدای طلائیه و سه راهی شهادت :)) شهدا ما اومدید خونه تکونی ... اونم #خونه_تکونی_دلمون ...💔 اومدیم بگیم گیر کردیم پشت میدون مین های نفسمون گیر کردیم ...:( اومدیم این آخر سالیه بگیم بابا یه کاری بکنید ...😭😔 طلائیه_عجب_طلائیه @sardaraneashgh
🔴 #عشق_چمرانی 💠 دو ماه از ازدواج غاده و مصطفی می‌گذشت که دوستِ غاده مسئله را پیش کشید: « غاده! در ازدواجِ تو یک چیز بالاخره برای من روشن نشد. تو از خواستگارهایت خیلی #ایراد می‌گرفتی، این بلند است، این کوتاه است... مثل اینکه می‌خواستی یک نفر باشد که سر و شکلش نقص نداشته باشد. حالا من متعجبم چطور دکتر را که سرش مو ندارد قبول کردی؟ غاده با #تعجّب دوستش را نگاه کرد، حتی دل خور شد و بحث کرد که مصطفی #کچل نیست، تو اشتباه می‌کنی. دوستش فکر می‌کرد غاده #دیوانه شده که تا حالا این را نفهمیده. آن روز همین که رسید خانه در را باز کرد و چشمش افتاد به #مصطفی؛ شروع کرد به خندیدن. مصطفی پرسید: چرا می‌خندی؟ و غاده چشم‌هایش از خنده به #اشک نشسته بود، گفت: «مصطفی، تو #کچلی؟ من نمی‌دانستم!» و آن وقت مصطفی هم شروع کردن به خندیدن و حتی قضیه را برای امام موسی هم تعریف کرد. از آن به بعد آقای #صدر همیشه به مصطفی می‌گفت: شما چه کار کردید که #غاده شما را ندید؟ @sardaraneashgh
"جـان" امـانتـی‌ست که بایـد به "جـانان" رساند... اگر خود ندهی ، می‌ستانند... فـاصلـه هلاکت و شهادت همین خیانت در امانت است شهید سید مرتضی‌ آوینی🌹 @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایتگری شهدایی این روایت هارابایدازدل #شلمچه شنید نه اززبان ما.... #روایت_شلمچه ادامه دارد... . . . ❤️روایتگری بسیارزیبا از #شهیدعلمدار @sardaraneashgh
#داستان_زیبای_دو_رفیق ♥️ دو شهید .... همہ جا معروف شده بودن به باهم بودن ؛ تو جبهه حتی اگه از هم جدا شونم میڪردن آخرش ناخواسته و تصادفی دوباره برمیگشتن پیش هم ...! خبر شهادت علی رو ڪه آوردن ، مادرِ محمد هم دو دستی تو سرش میزد و می‌گفت : بچم اول همه فڪر میڪردن علی رو هم مثل بچش میدونه ، به خاطر همین داره اینجوری گریه میڪنه . بهش گفتن مادر تو الان باید قوی باشی ، تو هنوز زانوهات محڪمه ، تو باید ننه علی رو دلداری بدی . همونجوری ڪه های‌های اشڪ می‌ریخت گفت : زانوهای محڪمم ڪجا بود ؟ اگه علی شهید شده مطمئنم محمد منم شهید شده اونا محاله از هم جدا بشن . عهد بستن آخہ مادر ... عهد بستن ڪه بدون هم پیش سیدالشهدا نرن ....! مأمور سپاهی ڪه خبر آورده بود ڪنار دیوار مونده بود و به اسمی ڪه روی پاڪت بعدی نوشته شده بود خیره مونده بود .... نوشتہ بود #شهید_سید_محمد_رجبی ...! @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚🍃 🎞 ویدیو_کلیپ_زیبا #شهدا 🌷 حوادث را میبینند سرنوشتها را میبینند اعمال من و شما را میبینند @sardaraneashgh