eitaa logo
شهید جمهور
174 دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
5.7هزار ویدیو
52 فایل
🌹 شهید مهدی زین الدین: در زمان غیبت به کسی «منتظر» گفته می‌شود که منتظر شهادت باشد، منتظر ظهور امام زمان(عج) باشد اللّـهـمَّ‌عَـجِّـلْ‌لِـوَلِیِّـڪَ‌الفَـرَج
مشاهده در ایتا
دانلود
پدرم برای همه‌ ما تکیه‌گاهی مطمئن بود و همه، حرفش را بی‌چون و چرا می‌پذیرفتیم، می‌دانستیم که رفتار‌ها و تصمیماتش بر روی منطقی استوار است، بارها برای تشویق و قدردانی، کتاب به ما هدیه می‌داد، حتی جالب اینکه تا زمانی که من و خواهرم چادر نخواسته بودیم، ما را مجبور به چادر به‌سر‌کردن نکرد، بسیاری از مواقع اگر رفتاری ناصحیح می‌دید، موضوعی را تعریف می‌کرد یا کتابی متناسب آن موضوع می‌خرید و به آن فرد هدیه می‌داد. هیچ وقت مستقیماً اشتباهات و خطاها را گوشزد نمی‌کرد، این موضوع در مورد نماز هم برایمان اتفاق افتاد، اگر پدرم می‌دید که در نماز اول وقت قدری سستی می‌کنیم، می‌گفت: «نماز مثل لیمو شیرینه! باید زود ادا شه؛ چون اگر وقتش بگذره، تلخ می‌شه.» همین جمله‌اش ما را راغب می‌کرد که نماز اول وقت بخوانیم اما هیچوقت نمی‌گفت "بلند شوید الان نماز اول وقت بخوانید"، در زمان ناراحتی مدتی را خارج از خانه می‌گذراند تا راه بهتری پیدا کند و وقتی نهایت ناراحتی در او موج می‌زد، قرآن می‌خواند و واقعا آرام می‌شد. داوود مرادخانی @khaimahShuhada
شهید احمد مکیان از کریم بود، او در کردار و ، و ، خاص و عام بود و با رفتارش دل همگان را به‌دست می‌آورد. مقید بود، کسی از دستش ناراحت نشود. و ، و و و مردانگی‌اش در قاب چند جمله نمی‌گنجد. را بالاترین مقام خودش بعد از قرار داده بود که باید حرفش را گوش داد و توصیه می کرد اگر می خواهیم پیشرفت کنیم باید پشت سر رهبر باشیم. ┄┅═•°••⃟🕊⃟•°•═┅┄ پدر شهید نقل میکند: یک بار که از سوریه برگشته بود به احمد گفتم از آنجا چیزی بگو تا من هم استفاده کنم. گفت بابا یقین دارم تا خواست خدا نباشد من شهید نمی شوم. بعد تعریف کرد که آخر شب منطقه ای را گرفتیم و چون خیلی خسته بودیم در خانه ای خوابیدیم. بعد از اینکه بیدار شدیم فهمیدیم وسط تله هستیم و دورمان مواد منفجره است و نخهایی روی زمین گذاشته اند که اگر پایمان به آنها بخورد منفجر می شود. از کار خدا وقتی خوابیدیم مثل یک مرده خوابیدیم و هیچ حرکتی نکردیم. کوچکترین حرکتی باعث انفجار می شد. می گفت آنجا پیدا کردیم تا نخواهد ما نمی شویم.  شهید مکیان وصیت کرده بود، روی سنگ قبرش فقط بنویسند: «». @khaimahShuhada
کریمی روایتگری.mp3
2.16M
🔊بشنوید | 🌷مقام شهیدان راوی : حجت الاسلام والمسلمین کریمی @khaimahShuhada
💠 بسیار بود، و بشاش و بذله گو و شادی بخش در خانواده و دوستان بود، ایشون برای همه خانواده و دوستان خیلی کننده و اطمینان بخش بود. 💠 به خانواده های نیازمند و کمک میکرد یا از جایی تهیه میکرد. 💠مهمترین ویژگی شهید اخلاص در و رفتارشون بود که همه دوستان، ایشون بسیار شجاع و باهوش و بابصیرت بودند، چه معرفت به امام و انقلاب و جهاد در 15 سالگی و چه معرفت به وظیفه بسیجی در دوران هجمه سکولارها در دوره بعد از جنگ آشنا کردن جوانان در با امام، شهادت، روحیات شهدا، عمیق مفهوم فقیه، دشمن شناسی، تفکرات عرفانی سیاسی شهید آوینی، جریانات سیاسی، تاریخ انقلاب، مسائل روز، داشتن ملاک و میزان اسلام ناب برای شناخت حق و باطل، همه از عملکرد و عالی ایشون و جاذبه خاص شخصیت این شهید بود. @khaimahShuhada
🍃💐🌿🌺🍃🌻 🌻🌿🌺🍃 🌿💐 🌺 🍃 هر کی حاجت داره بخونه علی روی تخت اتاق عمل آرام گرفته بود؛ او تنها پسر خانواده بود که بر اثر سانحه تصادف پس از عملی سخت پزشکان از سلامتی وی قطع امید کرده بودند. او ساکن قزوین بود و خانواده‌اش پس از صحبت با یکی از پرستاران اتاق عمل از زنده ماندن وی نا امید شده و قرار بود پس از پزشک قانونی... اما ساعتی نگذشت که پرستاری با تعجب فریاد زد آقای دکتر بیاید مریض به هوش آمد. بعد از وصل کردن اکسیژن دقایقی بعد علی حرف زد: مادر جان وقتی از هوش رفتم حس کردم روحم قصد جدا شدن از بدنم دارد بسیار پریشان شدم که ناگهان جوان زیبا رو و نورانی که نشانی سبز بر گردن داشت را دیدم که بر بالینم ایستاده و میگفت: علی جان نگران نباش. من از دردم با او میگفتم و او مرا دلداری داده و میگفت: علی جان نگران نباش تو شفا پیدا کردی در کمال صحت و سلامتی زندگی خواهی کرد. از او سوال کردم شما کیستید ؟ با مهربانی پاسخ داد من سید جواد موسوی هستم...و برای شفایت آمده‌ام. هنگامی که چشمهایم را باز کردم در کنارم نبود او مرا شفا داد مادر. این خانواده بعد از این موضوع مزار و آدرس شهید را در گیلان پیدا و برای قدردانی از مقام شهید در منزل ایشان حاضر شدند. شهید سید جواد موسوی خط‌شکن و نیروی غواص از لشکر ۲۵ کربلا بود و عاقبت آن طرف اروند با اصابت ترکش خمپاره از ناحیه پهلو و صورت و دست به شهادت رسیده بود. سید جواد موسوی فومنی یاد امام و شهدا با صلوات @khaimahShuhada
عید غدیر که می‌شد برای بچه‌هایش بهترین هدیه را می‌گرفت، یعنی بهترین هدیه‌ای که میخواست در طول سال به فرزندانش بدهد را در این ایام تهیه می‌کرد و به عنوان هدیه عید غدیر به آنها می‌داد، می‌گفت این کار سبب میشود بچه‌ها این روز را بالاترین عید بدانند و در این روز خیلی خوشحال باشن، آخرین عید غدیر برای پسرش دوچرخه خرید. سفارش داده بود برایش انگشتر عقیقی بسازند که روی رکابش این جمله به طور قرینه حکاکی شده باشد: «علی مع الحق و الحق مع علی» برای به دست کردن این انگشتر همیشه با وضو بود، این انگشتر تا لحظه آخر همراهش بود. جواد الله‌کرم @khaimahShuhada
🌹 شهید لاجوردی یارِ صادق و پولادین انقلاب ♦️شهید «سیداسدالله » یکی از چهره‌های اصیل مبارزه با رژیم بود که مجاهدت‌ها و مبارزاتش را پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز ادامه داد. او با بینش و عمیق دینی‌اش شناختی دقیق از و و داشت و بر همین اساس گروهک مجاهدین خلق (منافقین) و سران قدرت‌طلبش را به خوبی می‌شناخت. ♦️لاجوردی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی با حُکم امام خمینی (ره) به عنوان دادستانِ انقلاب تهران منصوب شده بود از یک سو نقشی پُررنگ در هدایت نوجوانان و جوانان فریب خورده از سوی منافقین و برگرداندن بسیاری از آنها به دامان دین و مردم داشت و از سوی دیگر در برخورد قاطع با افراد لجوج و جنایتکار این گروهک و صیانت از امنیت و آرامش ملت محکم و قاطع بود. ♦️لاجوردی نهایتا پس از عمری تلاش و مجاهدت مومنانه و مخلصانه در روز ۱ شهریور ۱۳۷۷ توسط در بازار تهران شد و به شهادت رسید. امام خامنه‌ای از شهید لاجوردی با عناوینی چون «یارِ صادق و پولادین انقلاب» نام برده‌اند. ♦️در شرایطی که دشمن و ضدانقلاب کینه‌توز و لجوج با دروغ‌گویی و فضاسازی سعی دارد جای و را تغییر دهند وظیفه‌ای مضاعف و سنگین در بازشناسی چهره‌ی این مجاهدت فی‌سبیل‌الله و یار و همراه مخلص انقلاب و ملت بر عهده‌ی همگان است. 🗓 یکم شهریور سالروز سیداسدالله لاجوردی توسط منافقین در سال ۱۳۷۷ @khaimahShuhada
🌷از ويژگى مدافع حرم رضا حاجى‌زاده؛ 🔹"دائم الوضو" بودن و قرائت "نماز اول وقت" بود و طوری این عادت را در همه به عنوان وظیفه نهادینه کرد که هر آب زدن به دست و صورت به نیت گرفتن وضو بود. @khaimahShuhada
▪️شبی تو خواب دیدمش؛ بهم گفت: به بچه ها بگو سمت گناه هم نرن... اینجا خیلی سخت می گیرن...! ▪️بابت مداحی هیچ صله‌ای دریافت نمی‌ کرد. می‌گفت: صله من رو باید خود آقا بدهد.. ▪️اتاقشان به حرم خیلی نزدیک بود، شب شهادت حضرت زهرا(س) رو به حرم حضرت زینب (س) ایستاده بود و رو به خانم گفت: ۱۵سال نوکری کردم، یک شبش رو قبول کن و امشب سند شهادتم رو امضا کن.. فرداش در عملیات انتحاری که در نزدیکی حرم صورت گرفته بود حین کمک رسانی به مصدومان از ناحیه پهلو و بازوی چپش ۴۰ ترکش خورد و شهید شد. ▪️آخر وصیتنامه اش نوشته بود: وعدۂ ما بهشت... بعد روی بهشت را خط زدہ بود اصلاح کردہ بود: وعدۂ ما "جَنَّتُ الْحُسِیْن علیه السلام" طلبه، بسیجی، ذاکر اهل بیت(ع)، خادم شهدا حجت اسدی @khaimahShuhada
🍂هیئت تموم شده بود؛ نزدیک اربعین بود، اومدم پیشش طبق معمول روبوسے ڪردیم🥰 حال و احوال و شوخے و خنده و...😅 بهم گفت موتورت ڪو؟🛵 گفتم گذاشتم بفروشمش گفت میخواے ماشین بخری؟🤔 گفتم نه میخوام برم ڪربلا💚 گفت خب موتور واسه چے میخواے بفروشی؟ گفتم واقعیت پول ندارم مجبورم بفروشم💸 گفت چقدر میشه پول سفرت؟ گفتم یه تومن گفت نمیخواد موتور و بفروشے من پول بهت میدم😊 گفتم ایول خیریه زدی؟😎 گفت اره اولین یتیمشم تویی😅😂 گفتم دمت گرم جور میشه😬 گفت جور شد دیگه...🙂 . 🏴 @khaimahShuhada
مداح خـوش صدا نداشتیـم، زیارت عاشـورای مهدیه لشڪر تعطیل شده بود، قاسم صدام زد و گفت: پس زیارت عاشوراتون چی شد؟ قضیه رو براش گفتم، حرفـم رو برید، گفت: اینم شد دلیل!!! این حرفا اهمیتی نداره اصل اینه که توی جبهه اسلام عَلم زیارت عاشورا زمین نمونه و دیگه چیزی نگفت، از اون به بعد هروقت می‌اومد مهدیه تا می‌دید معطل مداحیم بلندگو رو بر می‌داشت و شروع می‌کرد: " السلام‌علیک یااباعبدالله. قاسم میرحسینی @khaimahShuhada
⚘﷽⚘ 📌همیشه دوست داشت شهید شود و میگفت توی سربازی شهید شدم که شدم، نشدم میروم مدافع حرم میشوم در صورتی که آن زمان زیاد مدافع حرم در کشور جا نیفتاده بود. بعد از شهادتش زیاد به خواب مادرش می‌آید و همه چیز را جلو جلو به او میگوید حتی مهمان‌های خاصی که میخواهند برای تجلیل از شهید به خانه شان بیایند او از قبل خبر میدهد به مادرش، زیاد اهل مسجد و عزاداری امام حسین بود تولد آخریش نزدیک محرم بودژ لباس مشکی پوشیده بود و میگفت من عزادار امام حسینم، گره در کار کسی نمی‌انداخت و کار همه را راه می‌انداخت. مجید عابدی @khaimahShuhada
⤴️ من مدافع حرم نیستم ولی مدافع وطن هستم. 📎گفته های یک مرزبان چندی قبل از شهادت به همسرش. سیدعلی هاشمی @khaimahShuhada
حاج عبدالمهدی مغفوری سمت: قائم مقام رئیس ستاد لشکر 41 ثارالله تولّد 1335 - کرمان شهادت: 1365/10/5 - کربلای 4 - جزیره ام الرصاص محلّ دفن : گلزار شهدای کرمان هر هفته توی خونه روضه داشتیم. وقتی آقا شروع میکرد به خوندن ، تا اسم امام حسین (ع) میومد حاجی رو میدیدی که اشکش جاری شده حال عجیبی میشد تو روضه امام حسین (ع)،انگار توی عالم دیگه ای سیر میکرد. یه بار وسط روضه مصطفی رفته بود بشینه روی پاش ، متوجه بچّه نشده بود ، انگار ندیده بودش. گریه کنون اومد پیش من و گفت : "بابا من رو دوست نداره ، هر چی گفتم جوابم رو نداد ." روضه که تموم شد گفتم : " حاجی ! مصطفی اینطوری میگه." با تعجّب گفت: " خدا شاهده نه من کسی رو دیدم ، نه صدایی شنیدم." از بس محو روضه بود @khaimahShuhada
به چه می اندیشی به فراموشی مان یااینکه راه رااشتباه رفتیم یا نبودیم را... چشمانت راببندای مبادا این روزهارا به مادرت گزارش دهی @khaimahShuhada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپی بسیار زیبا از سه برادر علی ، مهدی و حمید باکری🌹 بیاد مادر گمنام همه شهدای مفقودالاثر حضرت زهرا سلام الله علیها 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ @khaimahShuhada
مشكلات مالی او را ناراحت نمی‌کرد؛ حتی زمانی که در زندگی دچار مشکلات مالی می‌شد، ناراحت نمی‌شد و اگر من گاهی ناراحت می‌شدم، علی می‌گفت مال من حلال است، اگر جایی ضرر کنم، خدا از محل دیگری جبران می‌کند. واقعاً در طی زندگی و همراه شهید به این جمله‌اش رسیدم، ایمان و توکل به خدا رمز آرامش او بود؛ آرامشی که همیشه می‌توانستم در چهره‌اش ببینم. علی یزدانی @khaimahShuhada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زنده ما اینگونه هستیم؟؟؟؟ شهدا دستمان را بگیرید بدجوری غرق این چند روز دنیا شده ایم 🌺شهدا نگاهی🌺 وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُم @khaimahShuhada
🌷 🌷 ! 🌷رفته بود مکه؛ وقتی برگشت با همسرم رفتیم دیدنش؛ خانه‌شان آن موقع در کوی طلاب بود؛ قبل از اینکه وارد اتاق بشویم، چشمم در راهرو افتاد به یک تلویزیون رنگی با کارت و بند و بساط دیگرش. 🌷بعد از احوال‌پرسی و چاق‌سلامتی صحبت کشید به حج او و اینکه چه کارهایی کرده و چه آورده و نیاورده. می‌خواستم از تلویزیون رنگی بپرسم، خودش گفت: «از وسایلی که حق خریدنش را داشتم، فقط یک تلویزیون رنگی آوردم.» گفتم: «ان شاءالله که مبارک باشد و سال‌های سال برای شما عمر کند.» خنده معنا داری کرد و گفت: «برای استفاده شخصی نیاوردم؛ آوردم که بفروشم و فکر می‌کنم شما مشتری خوبی باشی آقا صادق!» 🌷گفتم: «چرا بفروشید، حاج آقا؟» گفت: «راستش من برای زیارت این حجی که رفتم، یک حساب دقیقی کردم و دیدم کل خرجی که سپاه برای من کرده، ۱۶ هزار تومان شده است؛ می‌خواهم این تلویزیون را هم به همان قیمت بفروشم تا مدیون بیت‌المال نباشم.» 🌷گفتم: «من تلویزیون را می‌خواهم اما از بازار خبر ندارم، اگر بیشتر بود چی؟» گفت: «اگر بیشتر بود، نوش جانت و اگر کمتر بود که دیگر از ما راضی باشید.» تلویزیون را به همان قیمت ۱۶ هزار تومان از حاج آقا خریدم و او هم پول را دو دستی تقدیم سپاه کرد. 🌹خاطره ای به یاد فرمانده عبدالحسین برونسی اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ الفَرَج @khaimahShuhada
🇮🇷🌹🌹🌹🌹اسامی و محل شهادت شهدای امنیت و ترور مهر و آبان ماه ۱۴۰۱🇮🇷 ---------------------------------------------------------------- : ۱. طلبه ۲. ۳. حسنوند ۴. ۵. ۶. ۷. ------------------------------------- : ۸. ------------------------------------- : ۹. (گرمسار) -------------------------------- ۱۰. : ۱۱. - ۱۲. - ۱۳. - نیروی امنیتی ----------------------------------- : ۱۴. (سراوان) ۱۵. ایرانشهر ۱۶. (خاش) ۱۷. (زاهدان) ۱۸. (زاهدان) ۱۹. (زاهدان) ۲۰. (زاهدان) ۲۱. (زاهدان) ۲۲. (زاهدان) ۲۳. (زاهدان) ۲۴. (زاهدان) ۲۵. (سراوان) ۲۶. (سراوان) ۲۷. ۲۸. ( ) ---------------------------------------- : ۲۹. ۳۰. ۳۱. ۳۲. ۳۳. ۳۴. ۳۵. _جو ----------------------------------- : ۳۶. ۳۷. ---------------------------------------- : ۳۸. دانشجو ۳۹. دانشجو ۴۰. ( ) ۴۱. ۴۲. ( ) -------------------------------------- : ۴۳. (ملایر) -------------------------------------- : ۴۴. ( ) ------------------------------------- : ۴۵. (شهدای ) ۴۶. (شهدای شاهچراغ) ۴۷. (شهدای شاهچراغ) ۴۸. (شهدای شاهچراغ) ۴۹. (شهدای شاهچراغ) ۵۰. (شهدای شاهچراغ) ۵۱. (شهدای شاهچراغ) ۵۲. ۸_ساله (شهدای شاهچراغ) ۵۳. (شهدای شاهچراغ) ۵۴. (شهدای شاهچراغ) ۵۵. (شهدای شاهچراغ) ۵۶. (شهدای شاهچراغ) ۵۷. (شهدای شاهچراغ) ۵۸. ( ) ۵۹. (شیراز) ۶۰. (شیراز) ۶۱. (لارستان) ۶۲. (لارستان) --------------------------------------- : ۶۳. (آمل) ۶۴. (آمل) ۶۵. (آمل) --------------------------------------- : ۶۶. (بوکان) ۶۷. (بوکان) ۶۸. (بوکان) ۶۹. (ارومیه) --------------------------------------- : ۷۰. (سنندج) ۷۱. (سنندج) ۷۲. (کامیاران) ۷۳. (مریوان) ------------------------------------ : ۷۴. -------------------------------------- : ۷۵. ------------------------------------- : ۷۶. ( کیاشهر ) ۷۷. (لاهیجان) ۷۸. (رشت) ------------------------------ مرز شمال غرب: ۷۹. ۸۰. ---------------------------- : ۸۱. 🌹۸۱ شهید ۸۱شهید ۸۱شهید🌹 🕊 شادی ارواح مطهر شهدا ،ادامه دهنده ی راهشان باشیم،شرمنده ی خون آنها و خانواده هایشان نشویم صلوات *اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم * @khaimahShuhada
🔹کشاورز بود و زحمت‌کش. درس طلبگی میخواند و شیخ محمد صدایش می‌کردیم. 🔹همیشه لبخند به روی لب داشت. روی باغ خودش کار میکرد. وضع مالی‌اش خوب بود. اما ساده زندگی کردن را بیشتر دوست داشت و مالش را وقف امور خیریه می‌کرد. 🔹از نوجوانی وارد بسیج شد. به بسیج خیلی علاقه داشت. بیشتر وقتش را یا در باغش می‌گذراند یا در فعالیت‌های بسیج و اردوهای جهادی. پل دختر، سراوان، سیل شیراز و هر جایی که نیاز به کمک بود، پیدایش می‌شد. فرقی نمی‌کرد سیل باشد یا زلزله یا شرایط عادی. 🔹دو ماه پیش افتاد توی استخر ۱۵ متری باغش و نزدیک بود غرق بشود. می‌گفت:« در دلم توسل کردم به سیدالشهدا و گفتم آقا من را نجات بده. من می‌خواهم در راه شما شهید بشوم!» چند نفر رسیدند و نجاتش دادند. 🔹چندین بار سوریه رفت. تک‌تیرانداز بود. برای ۱۳ آذر هم بلیط سوریه داشت اما دو روز قبل از شهادتش به همسرش گفته بود:« من همین چند روز شهید می‌شوم و کار به سوریه نمی‌کشد.» حتی جای دفنش را به دوستانش نشان داده بود و گفته بود:« یا به سرم ضربه می‌خورد یا به قلبم!» همیشه پنج‌شنبه‌ها برای گشت بسیج می‌رفت کمک. توی اغتشاشات اخیر هم یگان امنیت بسیج بود. سه‌شنبه شب رفتند معالی آباد. خودش و دوستانش ۱۵ نفری می‌شدند. اغتشاش‌گران با شلوغ کاری به کناری کشاندن‌شان. نزدیک یک ساختمان مسکونی و با سنگ و آجر و کوکتل مولوتوف بهشان حمله کردند. همه مجروح شدند و شیخ محمد به سرش ضربه خورد و شهید شد. 🇮🇷🌹🇮🇷 طلبه جهادگر، محمد زارع مویدی هدیه نثار ارواح مطهر همه شهدا صلوات @khaimahShuhada
«گفتم: «محسن جان! دیر میایی بچه‌ها نگرانت هستند». لبخندی زد و حرف از صمیم قلبش بیرون آمد؛ حرفی که زبانم را قفل زد. غیرتمند گفت: «هر چی من بیشتر کار کنم، نتانیاهو(نخست وزیر اسرائیل) کمتر خواب راحت به چشمش میاد؛ پس اجازه بده بیشتر کار کنم». معنای این حرفش را زمانی فهمیدم که شد؛ وقتی که نتانیاهو توئیت زد و برای یهودی‌ها شنبه خوبی را آرزو کرد. از شنبه‌ی آرام در اسرائیل گفت؛ از شنبه‌ی بعد از محسن فخری‌زاده». ... (خاطرات همسر شهید) 🌹هفتم آذر سالگرد شهادت دانشمند هسته ای شهید محسن فخری زاده🌹 برای شادی روحش صلوات @khaimahShuhada
در سن 18سالگی "خدایا کمکم کن ، تنها امیدم تویی خدا خوشا به حال هروقت خاطره یا بعضی وقتها که تلویزیون تصاویر و خاطره یا وصیت نامه آنها را پخش می کند حالم یک مقدار تغییر می کند ، به حال آنها ، به عمل آنها ، به وقت شناسی آنها ، به عبادت و.... آنها غبطه می خورم. دوست دارم مثل باشم ، با اخلاق، ایمان، محبت ، کیس، شجاعت، مردانگی ... ؟ کجاست همت من و که واقعا نامش برازنده اوست . براستی که لباس تک سایزی است که اندازه هرکسی نمی شود کار یک روز و دو روز هم نیست ... برای شدن باید زندگی کرد. ✅پیامبر گرامی اسلام (ص) میفرمایند : " شرافتمندانه ترین مرگ ها است " آقا رسول واقعا آماده بود و بند بند وجودش برای آماده بود.. حتی کفن خودش را هم خریده بود روی زندگی داشت و حتی که در قطعه 53 است، از قبل مشخص کرده بود و می رفت بالای مزار ابدی اش فاتحه می خواند !!! حتی یک عکس برای خودش طراحی کرده بود که روی آن نوشته بود ....... اللهم عجل لولیک الفرج @khaimahShuhada
گرگ و میش سحر، برای خرید نان از خانه خارج شدم، چشمم به رفتگر محله افتاد که مثل همیشه در حال کار بود؛ دیدم امروز صورت خود را با پارچه ای پوشانده است، نزدیکتر رفتم، او رفتگر همیشگی محله ما نبود، کنجکاو شدم، سلام دادم و دیدم رفتگر امروز، آقامهدی است. آقا مهدی، شما اینجا چیکار میکنی؟ آقا مهدی علاقه ای به جواب دادن نداشت، ادامه دادم: آقا مهدی شما شهرداری، اینجا چیکار میکنی؟ رفتگر همیشگی چرا نیست؟ شما رو چه به این کارا؟ جارو رو بدین من، آخه چرا شما؟ خیلی تلاش کردم تا بالاخره زیر زبون آقا مهدی رو کشیدم: زن رفتگر محله، مریض شده بود، بهش مرخصی نمیدادن میگفتن اگه تو بری نفر جایگزین نداریم، رفته بود پیش شهردار و آقا مهدی بهش مرخصی داده بود و خودش اومده بود جاش، اشک تو چشام جمع شد هر چی اصرار کردم آقا مهدی جارو رو به من، نداد، خواهش کرد که هرچه سریعتر برم تا کسی متوجه نشه. مهدی باکری @khaimahShuhada
این‌ عکسی‌ که‌ مشاهده‌ می‌کنید معروفه به نردبان ... تمام‌ افراد حاضر در عکس شدن .... عکس‌ جالبيه ... جالبتر اینه‌ که‌ نردبان‌ ته‌ نداره ... یعنی‌ میشه‌ یه‌ پله‌ هم‌ واسه‌ ما گذاشته باشن....!! @khaimahShuhada
فرماندهان گردان ..سلام الله علیها يكي ديگر از خصوصيات مشترك بين شهيد تورجي‌زاده و شهيد مسلم خيزاب، ارادت و محبت هر دو شهيد به حضرت زهرا(س)‌ بود. شهيد تورجي‌زاده از فرط همين عشق و علاقه وصيت كرده بود روي سنگ مزارش كلمه يازهرا(س) بنويسند. شهيد خيزاب هم به همرزمانش توصيه كرده بود بعد از شهادت براي او روضه حضرت زهرا را بخوانند. يكي از بچه‌هاي لشكر 14 به نام جواد حيدر، ‌روضه خانم را خيلي خوب مي‌خواند. شهيد خيزاب به همين واسطه علاقه زيادي به حيدر داشت و از او خواسته بود روضه فاطمه زهرا(س) را برايش بخواند. با روحياتي كه از شهيد مسلم خيزاب سراغ داشتم، وقتي موضوع اعزامشان به سوريه پيش آمد، من در جمع بچه‌هاي اعزامي گفتم اگر قرار باشد از جمع شما پنج نفر به شهادت برسد، يقين دارم يكي از آنها مسلم است. اينها از همان بازماندگان دوران دفاع مقدس هستند كه تحت لواي رهبري مقام معظم رهبري برتري‌هايي هم نسبت به جوانان دوران دفاع مقدس دارند. شهيد خيزاب پيرو ولايت بود و لايق شهادت. محمد رضا تورجی زاده دفاع مقدس،فرمانده گردان حضرت زهراسلام الله علیهادرلشگر۱۴ امام حسین علیه السلام مسلم خیزاب مدافع حرم فرمانده گردان حضرت زهراسلام الله علیهادرلشگر ۱۴امام حسین علیه السلام هر دو حضرت زهرا(س) هر دو پهلوهایشان ترکش خورد و مانند به آسمان پر کشیدند. سلام الله علیها @khaimahShuhada
عهد بستند، هر کدامشان شدند! دو دوست دیگر را هم شفاعت کنند.. اما.. احتیاجی به شفاعت نبود! وقتی.. هر سه شدند❣ @khaimahShuhada
🌹💔 پاسدار «محمد گودرزی» در مرز سراوان به شهادت رسید ♦️صبح امروز در یک درگیری بین گروهک‌های تروریستی با نیروهای تیپ ۴۴ قمربنی هاشم (ع) نیروی زمینی سپاه در منطقه مرزی سراوان، ستوان‌دوم پاسدار محمد گودرزی از چهارمحال‌و‌بختیاری به شهادت رسید ♦️روابط عمومی قرارگاه قدس جنوب شرق: صبح امروز در یک اقدام تروریستی و درگیری ایجاد شده بین گروهک‌های تروریستی با نیروهای تیپ ۴۴ قمربنی هاشم(ع) نیروی زمینی سپاه در منطقه مرزی سراوان ستوان‌دوم پاسدار محمد گودرزی از چهارمحال و بختیاری به همراه سه نفر از بسیجیان طرح امنیت به نام‌های رحیم بخش پرکی(اهل سنت) حمیدرضا عابدی و محمود نیک‌خواه‌زاده به شهادت رسیدند. @khaimahShuhada
◑کنسروی که حاج همت به آن لب نزد ◈شهید عبادیان، مسئول تدارکات لشکر ۲۷ حضرت رسول (صلوات الله) روایت می‌کند: شام اون شب سبزی پلو با تن ماهی بود، حاجی مشغول قاطی کردن پلو با تن بود که یهو رو کرد به عبادیان و گفت: شام بچه‌ها چیه؟ و جواب گرفت: همین. اما چون عبادیان به صورت حاجی نگاه نکرد، شک کرد و گفت: واقعا همین؟!    ◈بازم بدون اینکه به حاجی نگاه کنه، آروم گفت: تن رو گذاشتیم فردا ظهر بدیم.  حاجی قاشق رو زمین گذاشت و از سفره عقب رفت.  عبادیان گفت: به خدا حاجی فردا ظهر بهشون تن می‌دیم. حاجی هم گفت: به خدا منم فردا ظهر می‌خورم. . شــادی روح پـــاکش صـلـــوات...🇮🇷🌷 @khaimahShuhada