eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
9.2هزار دنبال‌کننده
12.4هزار عکس
6.2هزار ویدیو
99 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
۱ با شوهر به سبک سنتی ازدواج کردم اشنامون بودن و همه تاییدش میکردن وقتی اومد خواستگاری بابام‌گفت مورد خوبیه و قبول کن منم قبول کردم مراسم خوبی برام‌گرفت اوضاع مالی خودش خوب بود مغازه بزرگ لوازم یدکی داشت شکرخدا انقدری داشت که از پدر و مادرش کمک نگرفت و بعد ازدواجم هر روز کارش رو توسعه میداد منم همپاش کمکش میکردم جاری بزرگم از من خوشش نمیومد هر بار که منو میدید ی حرفی بهم میزد که ناراحت بشم ی بار خواهر شوهرم گفت اهمیت نده این دوس داشت داداشم خواهرشو بگیره حالا که نگرفته اینجوری تلافی میکنه وقتی اینو گفت تازه دلیل رفتارهای جاریم و فهمیدم و تلاش کردم بیشتر از قبل بهش بی تفاوت باشم ❌کپی حرام ⛔️
۲ اعتماد کاملی به شوهرم داشتم و میدونستم که‌محاله بهم خیانت کنه برای همین خیالم‌راحت بود چند وقت بعدش خبر رسید خواهر جاریم ازدواج‌ کرده و همه مون رو واسه مراسمش دعوت کردن حسابی به خودم رسیدم و رفتم‌ اونجا خواهر جاریم اعظم هم مثل جاریم بهم با نفرت نگاه میکرد و من بی تفاوت بودم‌اون شب تموم شد و شش ماه گذشت خبر طلاقشون رسید جاریم میگفت پسره بددل و شکاک بوده همش‌میگفته با مردا دوستی و بخاطر اونا به خودت میرسی اینم طلاق گرفته اولش دلم‌براش سوخت امت با خودم گفتم هیچ مردی بی دلیل اول زندگی به تازه عروسش حیانت نمیکنه ولی بیخیال شدم گفتم به من چه که قضاوت کنم‌چیکار‌ مردم دارم تولدم رسید و شوهرم به عنوان هدیه تولد ❌کپی حرام ⛔️
۳ به وضوح دیدم که چشمهای جاریم میخواد در بیاد و به زور داره خود خوری میکنه اهمیتی بهش ندادم و به شادی خودم ادامه دادم این ی غافلگیری بزرگ برای من بود، چند وقت بعدش که عده خواهر جاریم گذشت خبر رسید که دوباره ازدواج کرده و منم براش ارزوی خوشبختی کردم کم کم شوهرم گفت که بچه دار بشیم و تاکید داشت که پسر باشه بهش گفتم نباید تو کار خدا دست برد اما‌ اگر دوس داری باشه ولی باید با دکتر صحبت کنیم و رژیم غذایی بگیریم تا پسر بشه اونم قبول کرد و به واسطه یکی از دوستام ی دکتر خوب پیدا کردم گفت حداکثر یک سال باید رعایت کنیم تا به نتیجه درست برسه شوهرمم از ذوق پسر دار شدن قبول کرد همزمان با دکتر رفتن ما خبر بارداری خواهر جاریم رسید براش خوشحال شدم ولی برخورد جاریم خیلی مشکوک بود دیگه اون حس نفرت و کینه رو بهم نداشت اما نگاهش ی جور خاصی بود ❌کپی حرام ⛔️
۴ ماهها میگذشت و خبر زایمان خواهرجاریم رسید ی روز رفتیم دیدنش که دیدم خبری از شوهرش و عکس های دونفره نیست ازش پرسیدم گفت شوهرم علاقه ای به عکس نداره به بچه نگاه کردم با اینکه خیلی کوچیک و نحیف بود اما کپی شوهرم بود شباهت خیلی زیادی داشت حتی خالی که شوهرم پشت دستش داشت رو هم داشت از حرفی که خواهر جاریم زد خشکم زد گفت شوهرم عاشق اسم باران بوده و ما هم گذاشتیم روی دخترمون، یادم‌ اومد شوهرم همیشه میگفت پسر میخوام‌ولی اگر دختر شد اسمش باران باشه شک کردم ولی بروز ندادم وقتی از خونشون اومدیم بیرون به همه گفتم جایی کار دارم و مسیرم و عوض کردم به شوهرمم گفتم میرم خونه مادرم اما نرفتم نزدیک خونه خواهر جاریم قایم شدم کمی بعد شوهرم با دست پر اومد‌ اونجا و کلید انداخت وارد شد منم بعد از خبردار کردن همه رفتم سمت خونشون که متوجه شدم صیغه هستن و این بچه شوهرمه ❌کپی حرام ⛔️
۵ قیامت کردم و رفتم خونه پدرم مادرشوهرم مجبورشون کرد صیغه رو فسخ کنن و با هزار مکافات منو برگردوندن اما دلم خنک نمیشد شوهرم خیلی پشیمون بود ولی ارزشی برام نداشت ی روز بهش گفتم ازت متنفرم و طلاق میخوام با زحمت موفق شدم طلاق بگیرم مهریه م رو کامل و یکجا بهم داد خونه هم به نامم بود بازم دلم خنک نشد میدونستم همش زیر سر جاریمه برام پیغام فرستاد حالا که طلاق گرفتی جای خواهرم باز شد منم از حرص رفتم سراغ برادرشوهرم و زیر پاش نشستم اونم سریع وا دادو صیغه کردم تو خانواده شوهرم پسر داشتن ی مزیت بود و جاریم دوتا دختر داشت فوری از برادرشوهرم حامله شدم دوقلو پسر وقتی به دنیا اومدن خبرو علنی کردم و تو فامیلشون انداختم غوغا شد اما چون بچه هام پسر بودن اونو طلاق دادن شوهر سابقم داغون شد اما بابای بچه ها که میشد شوهرم و برادرشوهر سابقم منو میذاشت روی چشمهاش اینه جزای ادمی که از اعتماد ی نفر سواستفاده میکنه . ❌کپی حرام ⛔️
۱ پدر و مادرم توی سن بالا بعد از ۶ تا دختر و دو تا پسر منو به دنیا آوردن بچه آخر بودم و همه منو حسابی می‌ذاشتن روی چشماشون از همون بچگی مسئولیت زیادی بهم نمی‌دادن چون همه از من خیلی بزرگتر بودن چند تا از خواهرزاده‌هام حتی از من بزرگترم بودن بیشتر وقتم رو با رفیقام می‌گذروندم با هم می‌رفتیم اینور اونور می‌نشستیم وقت می‌گذروندیم غذا می‌خوردیم تا اینکه سنم رفت بالا و به سن ازدواج رسیدم عاشق یه دختری شدم که خود ساخته بود با کار کردن برای این و اون تونسته بود یه تولیدی لباس برای خودش بزنه و از همون اول دستش توی جیب خودش بود یه مدتی رو با هم دوست بودیم بعدم ازدواج کردیم زنم رو خیلی تحسین می‌کردم اهل دوست و رفیقم نبود فقط به کار خودش می‌رسید اصلاً کاری به کار کسی نداشت بعد از ازدواج من دلم می‌خواست که من هم زنم رو داشته باشم هم ارتباطم با دوستام رو حفظ کنم و اصلاً از بین نره برای همین توی یه کشمکش خاصی بین زندگی متاهلی و دوران مجردیم گیر کرده بودم ادامه دارد کپی حرام
۲ با زنم اختلافات زیادی داشتیم و کنترل زندگی از دستم در اومده بود، از صبح تا شب سر کار بودم بعدم تا نیمه‌های شب با دوستام می‌نشستیم موقع خواب می‌رفتم خونه زنم از همین ناراحت بود می‌گفت از سر کار که میای به جای اینکه بیای خونه با من حرف بزنی و وقت بگذرونی ول می‌کنی و میری با دوستات خب تو که می‌خواستی از اول این کارو انجام بدی چرا ازدواج کردی هم خودتو اذیت می‌کنی هم منو. حرفاش درست بود ولی دلم نمی‌خواست از دوران مجردیم فاصله بگیرم همه دوستام می‌فهمیدن زنم بهم زنگ می‌زنه مسخره‌ام می‌کردن بهم می‌گفتن زن ذلیل برای اینکه به اونا ثابت کنم زن ذلیل نیستم هر وقت زنم زنگ می‌زد می‌گفت بیا خونه نمی‌رفتم و محلش نمی‌ذاشتم کم کم هر چقدر تلاش می‌کردم می‌دیدم زندگیم داره از دستم در میاره دارم بازنده میدون میشم به این نتیجه رسیدم که باید بچسبم به زندگی آروم آروم شروع کردم از دوستام جدا شدم با چند تاشون رابطه مو نگه داشتم گهگداری جمع می‌شدیم دور هم و حرف می‌زدیم و یه زمانی رو با هم می‌گذرونیم دیگه زنمم نارضایتی هاش کمتر شده بود ادامه دارد کپی حرام
۳ بهم گفت دوستت علی آدم مورد اعتمادی نیست وقتی که میاد اینجا به من نگاه‌های ناجور می‌کنه. اما حرف زنم رو باور نکردم و گفتم علی مثل داداشمه چون اونا رو از من دور کردی حالا نوبت این شده می‌خوای جدامون کنی؟ مثل خودت بشینم فقط گوشه خونه؟ اونم هیچی بهم‌ نگفت با کمک زنم و وام‌های مختلف موفق شدیم یه تیکه زمین بخریم یه بخشیش رو درخت کاشتیم که میوه بده یه بخشیشم اختصاص دادیم به کاشت سبزیجات مختلف و صیفیجات هر دومون اونجا سرگرم بودیم برای اینکه یه وقت کسی نیاد و ازمون چیزی ندزده دوتا اتاق کوچولو اونجا ساختیم یکیش به عنوان انباری بود و وسیله می‌ذاشتیم توی یکیشم زندگی می‌کردیم که کسی نیاد و وسیله‌هامونو ندزده به پیشنهاد زنم برای اینکه بیشتر وقت‌ها نبودیم دوربین از راه دور گذاشتیم و از طریق گوشیمون می‌تونستیم هرجایی از زمینمون رو که می‌خوایم ببینیم زنم بهم تاکید کرد که به کسی نگو اینجا دوربین داره منم به حرفش گوش کردم و نگفتم. یه روز رفتم انباری پمپ رو بردارم ولی نبود از زنم پرسیدم ببینم به کسی داده قرض یا نه ؟ اونم گفت به هیچکس ندادم همونجاست بگرد پیدا میکنی. هرچی گشتم پیداش نکردم به زنم گفتم حتماً دزد اومده و برده ادامه دارد کپی حرام
۴ خیلی ذهنم درگیر بود اینکه یه وسیله آدمو بدزدن واقعاً حس بدیه برای همین حاضر بودم هر کاری بکنم فقط پمپ پیدا کنم به پیشنهاد زنم قرار شد قفل بزرگی به در انباری بزنیم ولی بازم ناآروم بودم دلم می‌خواست ببینم کی این کارو با من کرده ی دفعه زنم گفت مگه ما دوربین نداریم بیا بریم از توی فیلما نگاه کنیم ببینیم کار کی بوده شاید آشنا باشه و بتونیم پیداش کنیم اگرم غریبه بود به پلیس میگیم برامون می‌گرده پیدا می‌کنه اون پمپ الان کلی پولشه. حرف زنم درست بود با هم نشستیم پای فیلم‌های دوربین و همه رو چک کردیم یه دفعه دیدم همون دوستم علی اومد و از ماشینش پیاده شد رفتم سمت انباری و پمپو برداشت گذاشت داخل ماشین و رفت به زنم گفتم محاله که علی بخواد از من دزدی کنه ممکنه لازم داشته و نخواسته ازم اجازه بگیره فکر کرده خیلی خودمونی هستیم و اومده برده. زنم فقط نگاهم کرد و خندید هیچی نگفت گفتم شاید قصدش شوخی بوده و فکر کرده این کارش بانمکه. زنم لبخندی بهم زد و گفت بیا یه کاری کنیم زنگ بزن بهش و سراغ پمپو بگیر ببین چی میگه شاید واقعاً حق با تو باشه. برای کم کردن روی زنمم که شده زنگ زدم به علی بهش گفتم پپمو لازم دارم انگار دادم به یکی قرض و نمی‌دونم کیه تو داری بهم بدی ادامه دارد کپی حرام
۵ خیلی ریلکس گفت نه ندارم بشین فکر کن ببین دادی به کی برو ازش بگیر پمپ چیزی نیستش که آدم به کسی بده قرض. خیلی سوختم که بهم اینجوری گفت وقتی که قطع کردم زنم پرسید دوستت چی گفت؟ بهش گفتم که منکر شد و میگه بشین ببین به کی دادی قرض. بلند خندید و گفت به نظر من بهش بگو توی باغ دوربین داشتیم فیلما رو که الان چک کردم دیدم یکی اومده و پمپو برده میوام فیلمو بدم‌پلیس پیداش کنه. قبول کردم و به دوستم زنگ زدم و همینا رو گفتم اولش قبول نکرد تا گفتم ایناها دارم می‌بینم فیلمش اینجاست چهره‌شم آشناست حالا اگه می‌خوای تو هم بیا یه دقیقه نگاه کن ببین طرفو می‌شناسی یا نه. علی صداش می‌لرزید و تلاش می‌کرد منو مجاب کنه که شکایت نکنم بهم گفت بابا یه پمپ ارزش نداره خودتو اسیر کلانتری بکنی. گفتم مرتیکه بیشرف اینی که توی فیلم افتاده تویی یا پمپ منو بردار بیار یا میام اونجا بلایی به سرت میارم که سه تا پمپ دیگه هم بخری بهم بدی بعدم گوشیو قطع کردم ادامه دارد کپی حرام
۶ دو ساعت گذشت و سر کله‌اش پیدا نشد منم لباس پوشیدم با چند تا از بچه‌ها رفتم سراغش خیلی شرمنده و خجالت زده نگاهم کرد و گفت ببخشید نمیدونم چرد اینکارو کردم گفتم مرد حسابی تو که پمپ می‌خواستی به خودم می‌گفتی بهت می‌دادم تا هر موقعم که دستت بود کاریت نداشتم ولی می‌دونی چقدر جلوی زنم خجالت کشیدم همش بهم می‌گفت رفیقاتو بذار کنار گفتم نه آدم حسابین امروز فیلم آورد دیدم رفیق خودم ازم دزدی کرده دلن میخواست بمیرم. پمپو که ازش گرفتم به سمت خونه راه افتادم قسم خوردم که دیگه هیچ وقت سراغ رفیقام نرم و همین کارم کردم بعد از اون چسبیدم به زنم و زندگیمو دیگه هیچ وقت نرفتم سراغ رفیقام زندگیمو می‌کنم خداروشکر همه چیز خیلی عالیه پایان کپی حرام
قسمت دوم سال ۱۳۶۰# در منتظران که مرکز در بود به نوعی ایشان را کشف کردند و پی بردند که از لحاظ و   لایقی هست و برای یک دوره و شد. 🍃🌷🍃 پس از طی این دوره تا زمان به عنوان و نصر در کنار حسن باقری بود و تا لحظه هم هیچ‌کس نمی‌دانست که ایشان در هست. 🍃🌷🍃 به روایت از امین شریعتی درمورد  و : لحظه به لحظه که پیش می‌رفتیم و به نفس و را می‌دیدم واقعاً می‌شدم. 🍃🌷🍃 به‌گونه‌ای که بدون آب و غذا و خواب را انجام دادیم و حتی ایشان را طرح کردند که باعث شد را دوباره کنیم. 🍃🌷🍃 بالاخره بعد از چند روز،# مسعود طرح را به‌عنوان تهیه کرد و با تنظیم آن توسط عالی‌رتبه منطقه جنوب به و ارائه شد. 🍃🌷🍃 هم شد و بعد از مدتی با انجام شد. 🍃🌷🍃 ادامه دارد👇👇