دو تا #سعید توی خونه داشتیم...
رفتم اسم بنویسم...
گفتند: سنّ ات کم است...
کمی فکر کردم ....
آمدم خانه؛ شناسنامه خواهرم رو برداشتم؛ "ه" سعیده روپاک کردم شد سعید...
این بار ایراد نگرفتند...
از آن به بعد دو تا سعید توی خونه داشتیم...
صبحتون روشن به نگاه شهدا🌞🌺
🦋🦋🦋
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
🍃┅🦋🍃┅─╮
@shahidma
╰─┅🍃🦋🍃
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽
سوی حرم #عمه_سادات کوچ می کنند و مهمان خواهر ارباب می شوند.
درآسمان بال می گشایند و خود را فدای خواهر #ارباب می کنند.
بال می دهند، جان می دهند و سرانجام وصال نصیبشان می شود🕊
🍃دارم به #پرواز زیبایشان می نگرم و بال های شکسته ام سنگینی می کند بر تن خسته ام.
آه که چه درد بزرگی است دلت هوای #آسمان داشته باشد و زمینگیر شده باشی.
صدای ترک های دلم را می شنوم حال هم دل شکسته ام، هم بال شکسته.
🍃حسرت به دل، به پرستوی به #وصال رسیده می نگرم. قصه پرستو ها یکی است. نامش را می نگرم.
#سعید قارلقی هم با بندگی آغاز کرد زندگی سراسر امتحان را و رو سفید شد با شهادت.
گلچین شد و با نگاه خریدارانه خداوند عاقبت بخیر. کاش نگاهی کند به شکسته بالان پر از حسرت پرواز😔
✍نویسنده : #طاهره_بنائی_منتظر
🕊به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_سعید_قارلقی
📅تاریخ تولد : ۱۲ بهمن ۱۳۴۵
📅تاریخ شهادت : ۶ خرداد ۱۳۹۴
🕊محل شهادت : سامرا
🥀مزار شهید : تهران، بهشت زهرا
🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽
سوی حرم #عمه_سادات کوچ می کنند و مهمان خواهر ارباب می شوند.
درآسمان بال می گشایند و خود را فدای خواهر #ارباب می کنند.
بال می دهند، جان می دهند و سرانجام وصال نصیبشان می شود🕊
🍃دارم به #پرواز زیبایشان می نگرم و بال های شکسته ام سنگینی می کند بر تن خسته ام.
آه که چه درد بزرگی است دلت هوای #آسمان داشته باشد و زمینگیر شده باشی.
صدای ترک های دلم را می شنوم حال هم دل شکسته ام، هم بال شکسته.
🍃حسرت به دل، به پرستوی به #وصال رسیده می نگرم. قصه پرستو ها یکی است. نامش را می نگرم.
#سعید قارلقی هم با بندگی آغاز کرد زندگی سراسر امتحان را و رو سفید شد با شهادت.
گلچین شد و با نگاه خریدارانه خداوند عاقبت بخیر. کاش نگاهی کند به شکسته بالان پر از حسرت پرواز😔
✍نویسنده : #طاهره_بنائی_منتظر
🕊به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_سعید_قارلقی
📅تاریخ تولد : ۱۲ بهمن ۱۳۴۵
📅تاریخ شهادت : ۶ خرداد ۱۳۹۴
🕊محل شهادت : سامرا
🥀مزار شهید : تهران، بهشت زهرا
🦋🦋🦋
🍃آه می کشم و بغض های پیچک شده درگلویم می شکند. اشک هایم از یکدیگر سبقت می گیرند و صدای هق هق هایم #سکوت را می شکنند. تقویم را می نگرم، هرروز یک #شهید روزیِ روزهای بلاتکلیفی ام می شود🌹
🍃 رزق این روزهایم پرستوهای جا مانده از روزهای #جنگ هستند. آنانکه که بال هایشان متبرک به خاک های #شلمچه و #طلائیه است و چشم هایشان وصال عاشقان بسیاری را با معشوق دیده است اما حسرت وصال بر دلشان هست.
🍃سوی حرم #عمه_سادات کوچ می کنند و مهمان خواهر ارباب می شوند. درآسمان بال می گشایند و خود را فدای خواهر #ارباب می کنند. بال می دهند، جان می دهند و سرانجام وصال نصیبشان می شود🕊
🍃حسرت به دل، به پرستوی به #وصال رسیده می نگرم. قصه پرستو ها یکی است. نامش را می نگرم. #سعید قارلقی هم با بندگی آغاز کرد زندگی سراسر امتحان را و رو سفید شد با شهادت. گلچین شد و با نگاه خریدارانه خداوند عاقبت بخیر. کاش نگاهی کند به شکسته بالان پر از حسرت پرواز
🕊به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید #سعید_قارلقی
📅تاریخ تولد : ۱۲ بهمن ۱۳۴۵
📅تاریخ شهادت : ۶ خرداد ۱۳۹۴
🕊محل شهادت : سامرا
🥀مزار شهید : تهران، بهشت زهرا
#سالروزشهادت....🕊🕊
🦋🦋🦋
#قسمت_دوم
درسش درحوزه خوب بود، اما در حالی که سال دوم حوزه را سپری می کرد پس از سفرش به #کربلا حال و هوای دیگری در ایشان ایجاد شد.😔🍃⚘🍃
جوانی فعال و سر زنده بود و در بسیج مدرسه فاطمیه فعالیت می کرد، از آنجایی که قدرت بیان خوبی داشت به عنوان #راوی راهیان نور در شلمچه نیز حضور داشت.🍃⚘🍃
به دلیل سن کمی که داشت در اولین دوره اعزام به مناطق عملیاتی استقبال کمی از ایشان شد.🍃⚘🍃
اما وقتی توانایی اش را دیدند در اعزام های بعدی خواستار حضورش در منطقه شدند تا به #تشریح عملیات ها و یادمان های جنگ بپردازد. همیشه #خاطرات شهدا و فرماندهان جنگ را مطالعه می کرد و مرتب از خاطرات #عمو و #پسر عموی شهیدش می پرسید و خانواده برایش تعریف می کردند.
به روایت از پدر شهید :
پسرم #سعید صبح پنجشنبه 11محرم تلفنی با مادرش صحبت کرده و خبر داده بود که ماموریتم تمام شده و به زودی برمی گردم.😭 باورش کمی برای مادرش سخت بود. درست عصرهمان روز(11محرم) به #شهادت رسیده بود.😭
صبح جمعه دوستانم از #شهادت پسرم اطلاع داشتند، ظهر به من خبر دادند. با مسئولان سپاه تماس گرفتم خبر را تایید کردند.😭🍃⚘🍃
ادامه دارد👇👇
#قسمت_سوم
شب خانه نیامدم😭 در جمع دوستان بودم. صبح ابتدا به مادرش گفته بودند تیر به پایش خورده است. مادرش خبر #شهادتش را از رفت و آمد اقوام و گریه هایشان متوجه شده بود. وقتی صبح به خانه آمدم دیدم برادرم و همه اقوام هستند، آمده بودند تا در این افتخار آفرینی #سعید ما را همراهی کنند و ذخیره ای برای فردای قیامت داشته باشند😭.🍃⚘🍃
خدا را شکر می کنم از فرزندم راضی هستم،ان شالله# سعید هم از ما (پدرو مادر) راضی باشد😭.🍃⚘🍃
#سعید به خاطر اینکه درجاهای مختلف دوره دیده بود،بسیار لاغر و سیاه به نظر می رسید. در زیر آفتاب کاملا پوستش سوخته و سیاه شده بود.
بیش از یک سال دوره آموزش نظامی دید تا توانست به سوریه اعزام شود.😭 هر دوره سه ماهه ای که طی می کرد، به پسرم می گفتند به مهارت لازم نرسیده ای اما نا امید نمی شد و در دوره دیگری شرکت می کرد😭.🍃⚘🍃
ادامه دارد👇👇
#قسمت_پنجم
#سعید دوست نداشت دوستان نزدیکش به وی وابسته باشند، به همین خاطر می دیدی گاهی با صمیمانه ترین دوستش رابطه اش کمرنگ شده است.
مرتب می گفت: دوست ندارم وابسته به دنیا و تعلقاتش شوم، گاهی صمیمیت زیاد باعث اسارت انسان می شود و مانند غل و زنجیر برای انسان محدودیت ایجاد می کند.
طرز بیان شیوا، دلنشین و جذابی داشت،به همین خاطر اگر یک بار به سخنرانی جایی می رفت دعوتش می کردند ولی خودش هیچ زمانی حاضر به سخنرانی در جاهایی که وی را می شناختند نشد 😭روستاهای نزدیک را انتخاب نمی کرد، معمولا به #مناطق محروم می رفت.😭🍃⚘🍃
برای اعتکاف جنوب کرمان و زابل را انتخاب می کرد، با این که مسیر هایی بسیار دور و سخت بود، ولی با دوستان روستایش به همین مناطق می رفت.
سخنرانی با موضوع فلسفه #ایثار و #شهادت در مسجد روستا کرد و خیلی خوب بحث #شهادت و #وظیفه هر فرد مسلمان در شرایط حاضر را بررسی و جمع بندی کرد.
ادامه دارد👇👇
#قسمت_ششم
اولین بار ماه رمضان سال ۹۵ به سوریه رفت که دو دوره آنجاحضور داشت؛ بعد به ایران آمده و دوباره بعد از ۴۵ روز با اصرار زیاد به سوریه برگشت و۲۵ روز بعد به #شهادت رسید.😭
🍃⚘🍃
آخرین دیدار ایشان بعد از برگشتن از سوریه بود و بیشتر ازجنگ سوریه و مدافعان صحبت می کرد؛ علاقه زیادی به رزمنده های #تیپ فاطمیون داشت و می گفت #شهدای فاطمیون غریب هستند😭🍃⚘🍃؛ بیشتر از #شهادت صحبت می کرد و اینکه نباید شهدا را فراموش کنیم و باید یادشان را زنده نگه داریم؛ همچنین هرکاری که انجام می دهیم برای رضای خداوند باشد و در برابرحرف های مردم صبر و استقامت داشته باشیم.😭
ما در یک منطقه روستایی زندگی می کردیم،#سعید به من می گفت: حامد می خواهم به خواستگاری دختری بروم،که در آینده اگر خواستم برای مبارزه به جبهه مقاومت بپوندم،مانع ام نشود باید دختری با #روحیه جهادی برای همسری انتخاب کنم.
این قدر به این موضوع فکر می کرد، که به خواستگاری هیچ کدام از مواردی که به وی معرفی کردم نرفت.😔🍃⚘🍃
#سعید رزمنده جبهه مقاومت و نیز مبلغ بود. در زمان هایی که از خط مقدم و درگیری فراغت می یافت معمولا بعداز عملیات به رسالت اصلی اش که تبلیغ بود می پرداخت.اخلاق خوبی داشت و هر تعداد رزمنده با #سلیقه های مختلف که در یک جمع بودند سعید با همه ارتباط برقرار می کرد.
🍃⚘🍃
ادامه دارد👇👇