«بالاخره یک طوری فهمید من پدر شهیدم💔! مدام بنا کرد بوسیدن پیشانیام که حاجآقا! شما باید برگردی عقب! ما را بیش از این شرمنده نکن!»😞
به او گفتم: «من که شرمندهترم! شنیدم تو برداشتی زن و بچههایت را هم آوردی اندیمشک😒!» خیلی بااخلاص بود #همت☺️! در آشپزخانه مسؤول بودم و ناگهان آمد داخل! یک مقدار برنج گذاشتم کف ملاقه که مزهاش را بچشد! گفت: «بچهها آن جلو گرسنهاند! من در حد همین چند دانه برنج هم عذاب وجدان میگیرم خدایی😢!» و بعد هم بنا کرد گریه! نگو در راه برگشت به مقر فرماندهی، خبر شهادت🕊 چند تایی از بچهها را میشنود که یکیشان یک دختر هم داشت ظاهراً! حالا خودش هم زن داشت و هم ۲ تا بچه که تا پشت جبهه آورده بودشان!» عجبا! پشت تلفن هم داشت📞 از این خاطرهها میگفت و گریه میکرد😢🙁
راوی:دوستوهمرزمشهید
#محمد_ابراهیم_همت❤️
#یادش_باصلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
اللهم ارزقنا شهادت ❤️
🍃شبتون شهدایی و مملو از دلتنگی برای شهدا 💔
🦋🦋🦋
🌸 شهید غلامعلی پیچک🌸
🍂 #فرمانده سلام، خوش بحالتان، مهر #شهادت در پرونده اعمالتان خورد و عاقبت بخیر شدید اما، اینجا #هوا بد است. دل ها گرفته است و #بغض هایمان گلوگیر شده اند و خسته ایم از زمانی که امان را از اهالی #زمین گرفته است.
🍂 هشت سال باغیرت جنگیدید برای وجب به وجب این خاک، برای اینکه حقی #پایمال نشود.
🍂 اما هشت سال است که با #تدبیر و امید مردم را از زندگی ناامید کرده اند، پدر خانه در مقابل اهل خانه از #شرمندگی و #خجالت کمر خم کرده است. سفره خالی و #دست هایش هم #وزن شده اند اما ترازوی عدل، حسرتِ برابری بر #دل دارد.
🍂روی بیت المال #حساس بودید که مبادا مدیون شوید و پل صراط پایتان بلغزد اما این روزها #بیت_المال را غارت می کنند و بعد از رفتنشان از مرزهای کشور، خبر #اختلاس هایشان در روزنامه های کشور به یادگار میماند.
🍂زمین های #جبهه را با کمترین امکانات شناسایی می کردید پاکسازی و #دشمن را نابود می کردید. حالا ستون پنجم ها، گرا می دهند، دیروز ح.ا.ج ق.ا.س.م و امروز ف.خ.ر.ی ز.ا.د.ه. خبر شهادت ها #داغ شد بر دل #تاریخ...❤️
🍂 رمز عملیات هایتان #یازهرا بود و فرمانده امام زمان اما حالا، دین را #قربانی خواسته هایشان کردند و #اعتقاد مردم را نشانه گرفته اند که مردم هم از #خدا شوند و هم از خرما...
🍂 وصیت هایتان #قاب شد بردیوار اما چادرها خاکی می شود و حجاب ها، سرخی خونتان را کدر می کند. آه که که این قصه ی پر غصه #گلایه پایانی ندارد...
شهیدجان، برگرد، بیسیم ات راهم بیاور. حاج #همت و ح.ا.ج ق.ا.س.م را هم صدا کن. بیا و نجات بده. کم کم هم #شهر سقوط می کند هم ایمانمان...
🕊 به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید #غلامعی_پیچک
🔷تاریخ تولد : ۱۳۳۸
🔷تاریخ شهادت : ۲۰ آذر ۱۳۶۰
🔷مزار شهید : بهشت زهرا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
#نمی_ذاشت_حرف_آقا_شهید_بشه
دوستش میگفت:
حضرت آقا که فرمودند #تولید_ملی،
فردا محمدحسین گوشیشو عوض کرد و یه گوشی ایرانی گرفت...
محمدحسین عادت داشت موقع سینه زنی #پیراهنش رو در بیاره، شور میگرفت تو هیئت، میگفت برا امام حسین کم نذارین،. #حضرت_آقا که فرمودند #شعور_حسینی؛ محمد حسین دیگه این کار رو #نکرد...
روز #عید که بچهها چراغارو خاموش کردن تا روضه بخونن چراغ رو روشن کرد و گفت: حضرت آقا گفتن با شادی اهل بیت شاد باشید با ناراحتیشون ناراحت.
کی گفته ما #دیوونه حسینیم؟ کاملا هم آدمای عاقل #باشعوری هستیم عاقلانه #عاشق حسینیم...
به قول خودش نمیذاشت حرف آقا #شهید بشه. بلافاصله اطاعت میکرد.
توی جلسات مبنای حرفاش فرمایشات حضرت آقا بود.
رو کار #تشکیلاتی حساس بود پای کار بود، #هدف رو در نظر میگرفت و #طرح میریخت و #ولایت_پذیری اعضا براش اولویت داشت
✍ پ.ن: سردار سلیمانی: عمار (شهید محمد خانی) برای من مثل #همت بود
#ولایت_پذیر
#بصیرت_رهبری
#بصیرت_انقلابی
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#همت_حاج_قاسم
#عمار_حلب
•
🦋🦋🦋
#قسمت_۶
خانواده ما با فرهنگ #ایثار و #شهادت عجین بود، ولی فکر #شهادت و نبود پسرم #هادی برایم سخت بود، اما این سختی را به خاطر مسیری که #هادی قدم در آن گذاشته بود تحمل میکردم. خوشحالم که در #راه #اسلام رفت و به #آرزویش رسید و #شهید شد.
#هادی #شهادت را هم برای #رضای خدا میخواست.
🍃⚘🍃
#هادی از شاخصههای اخلاقی برادرم از من سؤال میکرد؛ اینکه چطور بچهای برای خانواده بود؟ چه رفتارهایی داشت که در نهایت منجر به #شهادت شد. میخواست بداند برادرم چطور توانست در آن سن و سال راهی #جبهه شود و چطور در #۱۳ سالگی #شهید شد.
🍃⚘🍃
#هادی بسیار به روزهای #حضور #برادرم و #همت او برای رسیدن به #جبهه و میدان #جهاد #غبطه میخورد. زمانی که# برادرم شهید شد، من ۱۱ سال داشتم. وقتی از من در مورد #برادرم سؤال میکرد، من اطلاعات و حرفهایی را که از مادر و پدر و اطرافیانم شنیده بودم برایش روایت میکردم. برادرم #کتابهای مذهبی را مطالعه میکرد؛ کتابهایی نظیر #تاریخ انبیا و... من که میخواستم به #کتابها دست بزنم میگفت: نباید به اینها دست بزنی پاره میشوند.
🍃⚘🍃
خوب یادم است سالها بعد، یک روز #هادی رفت خانه مادرم و گفت: #تاریخ انبیای دایی را بدهید من مطالعه کنم، چرا نگهش داشتی مادرجان. مادرم گفت: اینها یادگاری #داییات است! #هادی به مادرم گفت بدهید ما هم مطالعه کنیم تا ثوابش برسد به روح دایی!
🍃⚘🍃
ادامه دارد👇👇