﷽یاد خاطرات عاشقان شهدا﷽
#پیام وچت محترمانه نامحرم دردین ممنوع📵⛔️🚷
♨️اولش: «ببخشید، یه سوال داشتم! »،
اونم فقط در حد پیام و چت متنی ولی محترمانه! 🤔
بعدش کلامها رنگ و بوی «دورت بگردم» میگیره، 🤨
بعد کم کم ویس و عکس (البته باحجاب!)، 😳
یه ذره که گذشت، حجاب هم میشه یه مانع برای شناخت بیشتر!!،😑
تا کی عکس؟!، باید اصل رو دید!؛
پارکی، هیئتی، جایی...🤥🤷♀
حالا دیگه دستی به دستی و شانهای به شانهای هم میخوره، 🤦♀🤦♂
یه مدت همینطور میره،
سرمست از فرشتهای که خدا فرستاده! 😞
ولی تا کی باید با لباس رسمی و اونم بیرون؟... 🧐😖
پس خونه رو واسه چی ساختن؟؟
و داستان ادامه داره، #گام_به_گام،
تا جایی که دیگه،
نه پسر، پسره، 🤦♂
نه دختر، دختر...🤦♀
🍃يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ وَمَن يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءوَالْمُنكَرِ (نور، 21) 🍃
🍂اى مؤمنان! از #گامهاى_شيطان پيروى نكنيد؛ و هر كه از گام هاى شيطان پيروى كند (هلاك ميشود) زيرا شيطان به #فحشا و عمل ناپسند فرمان ميدهد.
•
🦋🦋🦋
☀️#روزشمار_شهدایی_مدافعان_حرم
🗓امروز ۴ شهریور ۱۴۰۲مصادفبا سالروز:ولادت شهید مجید محمدی
🖇 #پیام_شهید
ما که رفتیم!
از دار دنیا چیزی ندارم الا یک
#پیام....
یقیتان را میگیرم اگر #ولایت_فقیه
را تنها بگذارید!
#شهید_مجید_محمدی🌺
🌺شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
🦋الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ
#سلام_صبحتون_بخیر
#روزتون_متبرک_ب_نگاه_شهدا
🦋🦋🦋
☀️#روزشمار_شهدایی_مدافعان_حرم
🗓امروز ۴ شهریور ۱۴۰۲مصادفبا سالروز:ولادت شهید مجید محمدی
🖇 #پیام_شهید
ما که رفتیم!
از دار دنیا چیزی ندارم الا یک
#پیام....
یقیتان را میگیرم اگر #ولایت_فقیه
را تنها بگذارید!
#شهید_مجید_محمدی🌺
🌺شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
🦋الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ
#سلام_صبحتون_بخیر
#روزتون_متبرک_ب_نگاه_شهدا
🦋🦋🦋
☀️🕊🌸﹏🍃
🕊🌸💦
🌸💦
︴
🍃
✅ روایت #همسر شهید از #شالسبز شهید محمد تقی سالخورده✅
بسم الله. . .
💠 #چندماہ بعد عقدمون من و آقامحمد
رفتیم #بازار واسه خرید. . .
من دوتا #شال خریدم...
یکیش #شالسبز بود که چند بار هـم
#پوشیدمش اما یه روز #محمد به من گفت:
خانومی:اون #شالسبزت رو میدیش به من؟
#حس خوبے به من میده
شما #سیدی و وقتے این #شالسبز شما
هـمراهـمه #قوتقلب مے گیرم ...
گفتم: #آره که میشه...
#گرفتش و خودش هـم #دوردوزش کرد
و #شد شال #گردنش
تو هـر #ماموریتی که میرفت یا به #سرش مے بست
یا #دور گردنش مینداخت ...
تو #ماموریتآخرش هـم
#هـمون شال #دورگردنش بود که
بعد #شهـادت برام آوردن ...
#محمدم رو که نگاه میکردم بهش #افتخار میکردم
گاهی #اوقات توی #جمع یا #مهمونی که بودیم #فقط بهش نگاه میکردم
#انگار سالها #ندیده بودمش، بعدش همون #لحظه بهش #پیام میدادم و میگفتم #بهت افتخار میکنم
به #خودم میبالم که تو #شوهرمی😍😍
ـ
🦋🦋🦋