eitaa logo
شهید گمنام🇵🇸
8.8هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
7.3هزار ویدیو
122 فایل
ادمین ثبت خاطرات @Mahdis1234 کانال دوم ما مسیر بهشت https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae تبلیغات شما پذیرفته میشود https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطرات_شهدا 🌷 🔰اولین روزهای سال 63 بود. نشسته بودم داخل چادر🏕 فرماندهی ، خوش سیمایی وارد شد. سلام کرد و گفت : آقای مسجدیان نمی خواهی⁉️ گفتم : تا ببینم کی باشه😊! 🔰گفت : ، گفتم این محمد آقا کی هست❓لبخندی زد و گفت : هستم☺️.نگاهی به او کردم👀 و گفتم : چیکار بلدی؟گفت: بعضی وقت ها می خونم🎤. گفتم اشکالی نداره ، بخون! 🔰همانجا نشست و کمی کرد. سوز درونی عجیبی داشت. صدایش هم زیبا بود👌. اشعاری در مورد (سلام الله علیها) خواند. 🔰 حضورش را در این گردان سوال کردم. فهمیدم به خاطر بعضی از گردان قبلی خارج شده.کمی که با او صحبت کردم👥 فهمیدم نیروی پخته و فهمیده ای است✔️. 🔰گفتم : به یک تو رو قبول می کنم . باید بی سیم چی📞 خودم باشی! قبول کرد و به ما ملحق شد.مدتی گذشت. محمد با من صحبت کرد و گفت: می خواهم بین بقیه نیروها. 🔰گفتم : باشه اما باید دسته شوی. قبول کرد✅. این اولین باری بود که مسئولیت قبول می کرد.بچه ها خیلی دوستش داشتند💞. همیشه تعدادی از نیروها اطراف بودند. 🔰چند روز بعد گفتم محمـــد باید گروهان شوی. قبول نمی کرد❌، با اسرار به من گفت: به شرطی که تا عصر چهارشنبه با من کاری نداشته باشی!با تعجب گفتم: چطــور🤔؟ 🔰با خنده گفت😅: جان آقای مسجدی ! قبول کردم و محمد معاون گروهان شد. محمد خیلی خوب بود👌. مدتی بعد دوباره محمد را صدا کردم و گفتم : باید گروهان بشی. 🔰رفت یکی از دوستان را کرد که من این کار را نکنم. گفتم : اگه مسئولیت نگیری باید از گردان بری😐!کمی فکر کرد💭 و گفت : قبول می کنم ، اما با همان قبلی! 🔰گفتم : صبــر کن ببینم. یعنی چی که تو باید شرط بذاری⁉️ اصلا بگو ببینم . بعضی هفته ها که نیستی ؟اصرار می کرد که نگوید. من هم می کردم که باید بگویی کجا می روی.بالأخره گفت. 🔰حاجی تا زنده هستم به کسی نگو🚫، من سه شنبه ها از این جا می رم و تا عصر چهارشنبه بر می گردم.با تعجب نگاهش می کردم😧. چیزی نگفتم. 🔰 بعد ها فهمیدم مسیر 900 کیلومتری تا را می رود و بعد از خواندنن نماز📿 امام زمـــان عجل الله تعالی فرجه الشریف بر می گرد.یکبار همراهش رفتم. نیمه های شب🌘 برای خوردن آب بلند شدم. نگاهی به محمــد انداختم.سرش به شیشه بود. مشغول خواندن بود. قطرات اشک😭 از چشمانش جااری بود. 🔰در مسیر برگشت با او صحبت می کردم. می گفت: یکبــــار ماشین🚕 عوض کردم تا به جمکران رسیدم. بعد هم را خواندم و سریع برگشتم! ✍به روایت از همرزم شهید 🌷 🌺شهادتت مبارک فرمانده. 🕊به مناسب سالروز ؛ مداح دل سوخته 🦋🦋🦋 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃
ولی ما را به 10 دادند و اصرارهای ما به جایی نرسید و با هم رفتیم علی اکبر (ع)🌷 🌷 را به نصر دادند و من را به دسته . 😔 🍃🌷🍃 در کربلای 1 با هم شرکت کردیم ، به دچار گرفتگی شد به طوری که تونست بر بزنه😔 چون به تنش می افتاد این وضع مدتی ادامه یافت تا این که این مشکل کمتر شد. 🍃🌷🍃 در کربلای 2 هم باز شرکت کردیم و بعد از برگشتیم تهران و باز هم مهر ماه .😊 🍃🌷🍃 همین روزها بود که یک بسیار سخت در اطراف منطقه اسلام آباد غرب برگزار کردیم و بعد از اومدیم تهران بعد از برگشتن من به متوجه شدم که گرفته برای عمار و دیگر را ندیدم. 🍃🌷🍃 تهران بودم که رفتم به راه آهن بلیط گرفتم برگردم که رفته بود بعد از گرفتن بلیط در خیابان چیتگری را دیدم بود. 🍃🌷🍃 اون گفت از خبر داری ؟ گفتم نه . دارم می رم ،گفت نرو،گفتم چرا؟ گفت شده و الان هم را آوردن تهران برو به خانواده اش خبر بده.😭😭 🍃
دفاع مقدس، سید علی خرازانی 🍃🌷🍃 درتاریخ ۱۳۴۷/۲/۲۰# در شهر تهران در خانواده ای متدین ومذهبی و زحمت کش متولد شد. پدر ایشان ،آقا سیدحسین، خوار و بار فروش بودند ، تاپایان دوره متوسطه در رشته اقتصاد درس خواند و دیپلم گرفت. 🍃🌷🍃 به عنوان در حضور داشت و و پنجم مهر ۱۳۶۵#، در دزفول به رسید. 🍃🌷🍃 به روایت از یکی از دوستان : در سال های دوم و سوم راهنمایی (1359-1361) یکی از و ترین هایم ( سیدعلی ) بود. 🍃🌷🍃 دوران بسیار داشتنی و آمیزی داشتیم این ارتباط علیرغم جدایی در دوران دبیرستان ادامه یافت و به بهانه های مختلف دیدار تازه می کردیم منزل ما ابتدای خانی آباد نو و منزل کوچه 60 بود. 🍃🌷🍃 گذشت زمان باز هم ما را از هم جدا نمی کرد تا این که پای بسیاری از و را به باز کرد و البته بیشتر از من پای بود. 🍃🌷🍃 تا این که 12 65# باز هم با هم گرفتیم که به بریم دوست داشت به عمار لشکر 27 بره و من هم دوست داشتم یا با هم باشیم یا در حمزه باشم. 🍃🌷🍃
دفاع مقدس، سید علی خرازانی 🍃🌷🍃 درتاریخ ۱۳۴۷/۲/۲۰# در شهر تهران در خانواده ای متدین ومذهبی و زحمت کش متولد شد. پدر ایشان ،آقا سیدحسین، خوار و بار فروش بودند ، تاپایان دوره متوسطه در رشته اقتصاد درس خواند و دیپلم گرفت. 🍃🌷🍃 به عنوان در حضور داشت و و پنجم مهر ۱۳۶۵#، در دزفول به رسید. 🍃🌷🍃 به روایت از یکی از دوستان : در سال های دوم و سوم راهنمایی (1359-1361) یکی از و ترین هایم ( سیدعلی ) بود. 🍃🌷🍃 دوران بسیار داشتنی و آمیزی داشتیم این ارتباط علیرغم جدایی در دوران دبیرستان ادامه یافت و به بهانه های مختلف دیدار تازه می کردیم منزل ما ابتدای خانی آباد نو و منزل کوچه 60 بود. 🍃🌷🍃 گذشت زمان باز هم ما را از هم جدا نمی کرد تا این که پای بسیاری از و را به باز کرد و البته بیشتر از من پای بود. 🍃🌷🍃 تا این که 12 65# باز هم با هم گرفتیم که به بریم دوست داشت به عمار لشکر 27 بره و من هم دوست داشتم یا با هم باشیم یا در حمزه باشم. 🍃🌷🍃
11.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ حسین یکتا از در عملیات Ghasedake par par shodeh 🖤 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ 🌊 آهای ساحل اروند بی قرار توام و از تو دورم و انگار در کنار تو ام به این عوام بگو خاص ها کجا رفتند نهنگ های تو غواص ها کجا رفتند . ▪️ ۱۳۶۴_ بچه های ویژه ۲۵ و سفارش های حاج حسین ... . در حال تمرین و آموزش قبل از عملیات والفجر هشت و عبور از رودخانه اروند 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ دجله ... فرات ...کارون ... همه با هم یکی شده بودند تا اروند خروشان را بسازند و میزان عزمِ مـردان این سرزمین را محک زنند..! باد و باران ... دل‌هـا را می لرزاند ... حال آنکه آنها "سر" سپردند و "دل" به آب زدند ... سالک که باشی راه می سازی و تا خـدا امتداد می دهی..! اسمش را هر چه می‌خواهی بگذار بگذار ... " والفجـر ۸ " تاریخ عملیات: ۲۰ بهمن ۱۳۶۴ رمز: یا فاطمه الزهرا (س) منطقه: شبه جزیره فاو 🌊 آهای ساحل اروند بی قرار توام و از تو دورم و انگار در کنار تو ام به این عوام بگو خاص ها کجا رفتند نهنگ های تو غواص ها کجا رفتند . ▪️ ۱۳۶۴_ بچه های ویژه ۲۵ و سفارش های حاج حسین ... . 🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ 🌊 آهای ساحل اروند بی قرار توام و از تو دورم و انگار در کنار تو ام به این عوام بگو خاص ها کجا رفتند نهنگ های تو غواص ها کجا رفتند . ▪️ ۱۳۶۴_ بچه های ویژه ۲۵ و سفارش های حاج حسین ... . در حال تمرین و آموزش قبل از عملیات والفجر هشت و عبور از رودخانه اروند 🦋🦋🦋🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨ 🌤 🍃🌷🍃🌷 @shahidma 🍃🌷🍃🌷
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ دجله ... فرات ...کارون ... همه با هم یکی شده بودند تا اروند خروشان را بسازند و میزان عزمِ مـردان این سرزمین را محک زنند..! باد و باران ... دل‌هـا را می لرزاند ... حال آنکه آنها "سر" سپردند و "دل" به آب زدند ... سالک که باشی راه می سازی و تا خـدا امتداد می دهی..! اسمش را هر چه می‌خواهی بگذار بگذار ... " والفجـر ۸ " تاریخ عملیات: ۲۰ بهمن ۱۳۶۴ رمز: یا فاطمه الزهرا (س) منطقه: شبه جزیره فاو 🌊 آهای ساحل اروند بی قرار توام و از تو دورم و انگار در کنار تو ام به این عوام بگو خاص ها کجا رفتند نهنگ های تو غواص ها کجا رفتند . ▪️ ۱۳۶۴_ بچه های ویژه ۲۵ و سفارش های حاج حسین ... . 🦋🦋🦋🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨ 🌤 🍃🌷🍃🌷 @shahidma 🍃🌷🍃🌷