eitaa logo
شهید محمد مسرور❤️
356 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
754 ویدیو
36 فایل
اولین طلبه شهید مدافع حرم استان فارس که در1394/11/16در سوریه به مقام پر فیض شهادت نائل شدند. این کانال شخصا زیر نظر خانواده شهیدمی باشد .واعضای خانواده شهید آن را مدیریت میکنند.
مشاهده در ایتا
دانلود
یک روز به خانه آمد.گفت:خواهر بیا این پیراهنم را (پیراهن پاسداری جبهه اش را که رنگش کاملا رفته بود ودوسال بود در جبهه مدام آن را میپوشید. ) پشت ورو کن و دوباره بدوزش تا آن را بپوشم.گفتم محسن جان خب، این پیراهنت که دیگر کهنه شده،رنگش کاملا رفته،قرمز شده.تو که پاسداری و پیراهن نو به تو میدهند.گفت :نه خواهر ،این پیراهن و وسایلی که به ما میدهند، از بیت المال هست و تا زمانی که میشود از همین پیراهن استفاده شود من آن را میپوشم. من هم آمدم پیراهن را شکافتم و پشت و رو کردم و دوختم محسن آن را پوشید و به جبهه رفت.
💖 ،۱۳۹۸/۱۱/۲۸ : خواب دیدم محسن آمده و می گوید:« مادر ببین، اینجای دستم زخم است.» معنی اش را نفهمیدم. صبح برای درد زانویم راهی دکتر شدم. مطب دکتر کنار گاراژ مسافربری بود. متوجه شدم جلو گاراژ شلوغ است و ۱۰، ۲۰ تا ماشین ایستاده است. حمزه پسر شهیدم، در وصیتش بود:« مادر وقتی شهید می آورند اگر در آمبولانس هم هستی پیاده شو و همراه شهید برو، چون مقام شهید خیلی بالاست.» حدس زدم باید شهید دیگری آورده باشند. از یک نفر پرسیدم چه خبر است. گفتتن:« از فرماندهان شهید شده است.» همانجا نشستم، زن ها با یکدیگر صحبت می کردند و از خانواده شهدا پرس و جو می کردند. یک راننده ای آنجا بود گفت:« خانم ها این همه سر و صدا نکنید، یک خانواده کارگری نمونه هستند که ۹ ماه پیش یک فرزندشان شهید شده، حالا هم فرزند دیگرش که فرمانده بوده شهید شده.» از راننده پرسیدم:« کی؟ محسن خسروی را می گی؟» گفت:« آره . ولی تو را به خدا پدر و مادرش چیزی نفهمند.» خودم را کنترل کردم و آرام نشستم. ۸
یک روز به خانه آمد.گفت:خواهر بیا این پیراهنم را (پیراهن پاسداری جبهه اش را که رنگش کاملا رفته بود ودوسال بود در جبهه مدام آن را میپوشید. ) پشت ورو کن و دوباره بدوزش تا آن را بپوشم.گفتم محسن جان خب، این پیراهنت که دیگر کهنه شده،رنگش کاملا رفته،قرمز شده.تو که پاسداری و پیراهن نو به تو میدهند.گفت :نه خواهر ،این پیراهن و وسایلی که به ما میدهند، از بیت المال هست و تا زمانی که میشود از همین پیراهن استفاده شود من آن را میپوشم. من هم آمدم پیراهن را شکافتم و پشت و رو کردم و دوختم محسن آن را پوشید و به جبهه رفت.
تکنیک:مدادکنته بیت المال یک بار که محسن از جبهه به خانه آمده بود به من گفت:خواهر لطفا این پیراهن من را بشکاف و پشت و رو کن و دوباره بدوزش تا آن را بپوشم .گفتم :محسن جان ، این پیراهنت که دیگر کهنه شده،دو سال است مدام آن را می پوشی رنگش کاملا رفته.تو که پاسداری و پیراهن نو بهت می دهند ،دیگر نیازی به این کار نیست.گفت :نه خواهر ،این پیراهن و وسایلی که سپاه به ما می دهد، از بیت المال هست و تا زمانی که قابل استفاده باشد باید از آن استفاده کرد. من هم پیراهن پاسداری محسن را که رنگ و رو رفته بود، شکافتم و پشت و رو کردم و دوباره برایش دوختم . محسن آن را پوشید و به جبهه رفت.