یک روز #محسن به خانه آمد.گفت:خواهر بیا این پیراهنم را (پیراهن پاسداری جبهه اش را که رنگش کاملا رفته بود ودوسال بود در جبهه مدام آن را میپوشید. ) پشت ورو کن و دوباره بدوزش تا آن را بپوشم.گفتم محسن جان خب، این پیراهنت که دیگر کهنه شده،رنگش کاملا رفته،قرمز شده.تو که پاسداری و پیراهن نو به تو میدهند.گفت :نه خواهر ،این پیراهن و وسایلی که به ما میدهند، از بیت المال هست و تا زمانی که میشود از همین پیراهن استفاده شود من آن را میپوشم.
من هم آمدم پیراهن را شکافتم و پشت و رو کردم و دوختم محسن آن را پوشید و به جبهه رفت.
#شهید_محسن_خسروی
#سردار_شهید_محسن_خسروی
#شهدای_کازرون
#شهدای_فارس
#برادر
#خواهر
#شهدای_فارس
#بیت_المال
#شهید_محسن_خسروی 💖
#سالروز_شهادت،۱۳۹۸/۱۱/۲۸
#راوی:#مادر_شهید
خواب دیدم محسن آمده و می گوید:« مادر ببین، اینجای دستم زخم است.» معنی اش را نفهمیدم. صبح برای درد زانویم راهی دکتر شدم. مطب دکتر کنار گاراژ مسافربری بود. متوجه شدم جلو گاراژ شلوغ است و ۱۰، ۲۰ تا ماشین ایستاده است. حمزه پسر شهیدم، در وصیتش بود:« مادر وقتی شهید می آورند اگر در آمبولانس هم هستی پیاده شو و همراه شهید برو، چون مقام شهید خیلی بالاست.»
حدس زدم باید شهید دیگری آورده باشند. از یک نفر پرسیدم چه خبر است. گفتتن:« #باقر_سلیمانی از فرماندهان #سپاه شهید شده است.»
همانجا نشستم، زن ها با یکدیگر صحبت می کردند و از خانواده شهدا پرس و جو می کردند. یک راننده ای آنجا بود گفت:« خانم ها این همه سر و صدا نکنید، یک خانواده کارگری نمونه هستند که ۹ ماه پیش یک فرزندشان شهید شده، حالا هم فرزند دیگرش که فرمانده بوده شهید شده.»
از راننده پرسیدم:« کی؟ محسن خسروی را می گی؟»
گفت:« آره . ولی تو را به خدا پدر و مادرش چیزی نفهمند.»
خودم را کنترل کردم و آرام نشستم.
#شهدای_کازرون
#فاو
#والفجر۸
#سردار_شهید_محسن_خسروی
یک روز #محسن به خانه آمد.گفت:خواهر بیا این پیراهنم را (پیراهن پاسداری جبهه اش را که رنگش کاملا رفته بود ودوسال بود در جبهه مدام آن را میپوشید. ) پشت ورو کن و دوباره بدوزش تا آن را بپوشم.گفتم محسن جان خب، این پیراهنت که دیگر کهنه شده،رنگش کاملا رفته،قرمز شده.تو که پاسداری و پیراهن نو به تو میدهند.گفت :نه خواهر ،این پیراهن و وسایلی که به ما میدهند، از بیت المال هست و تا زمانی که میشود از همین پیراهن استفاده شود من آن را میپوشم.
من هم آمدم پیراهن را شکافتم و پشت و رو کردم و دوختم محسن آن را پوشید و به جبهه رفت.
#شهید_محسن_خسروی
#سردار_شهید_محسن_خسروی
#شهدای_کازرون
#شهدای_فارس
#برادر
#خواهر
#شهدای_فارس
#بیت_المال
هدایت شده از نقاشی شهدا 🎨🕊️محفل زینبیه♥️
#شهید_محسن_خسروی
#شهدای_کازرون
تکنیک:مدادکنته
#سالروز_شهادت
بیت المال
یک بار که محسن از جبهه به خانه آمده بود به من گفت:خواهر لطفا این پیراهن من را بشکاف و پشت و رو کن
و دوباره بدوزش تا آن را بپوشم .گفتم :محسن جان ، این پیراهنت که دیگر کهنه شده،دو سال است مدام آن را می پوشی رنگش کاملا رفته.تو که پاسداری و پیراهن نو بهت
می دهند ،دیگر نیازی به این کار نیست.گفت :نه خواهر ،این پیراهن و وسایلی که سپاه به ما می دهد، از بیت المال هست و تا زمانی که قابل استفاده باشد باید از آن استفاده کرد.
من هم پیراهن پاسداری محسن را که رنگ و رو رفته بود، شکافتم و پشت و رو کردم و دوباره برایش دوختم .
محسن آن را پوشید و به جبهه رفت.
#سردار_شهید_محسن_خسروی
#شهدای_کازرون