eitaa logo
کانال رسمی شهید محمدرضا الوانی🇮🇷
1.3هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
15.9هزار ویدیو
213 فایل
*اللهم عجل لولیک الفرج* شهیدمدافع حرم در سجده‌یِ آخرِ نمازهایش این دعا را میخواند: ‌اللهم أخرِج حُب الدُّنیا مِن قُلوبِنا...✨ تاریخ تولد🎂:1361/1/2 تاریخ شهادت🕊️:1395/7/7 مزارشهید🥀:باغ بهشت همدان «زیرنظر همسر شهید» ادمین پیشنهادات:۰۹۱۸۵۴۶۱۲۶۰
مشاهده در ایتا
دانلود
12.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸خدا هر چه پسر بر او بیارد حسین اسم علی را می گذارد الهی کور باشد چشم دشمن حسین اسم علی را دوست دارد (ع) 😎 ╔∞═❀✨💛✨❀═∞╗ @cactusgirls_esf ╚∞═❀✨💛✨❀═∞╝
•♥️🪴• و کسی چه‌ می‌داند..؛ شاید حسین«ع» خواست به تماشا بنشیند.. احمد«ص» و علی«ع» را در قالب‌ یک‌ انسان...! پس‌ نامت‌ را علی‌ نهاد✨ (ع)✨❣️ ✨❣️ http://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani
حاج ابوذر روحیسلام فرمانده 2.mp3
زمان: حجم: 18.07M
🎙حاج‌ابوذرروحی
من‌سربازتم،
دیدی‌دنیاروبرات‌بهم‌زدم
مثل‌شیخ‌احمدکافی
فقط‌ازتودم‌زدم
... http://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani
18.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سلام فرمانده ۲ رسید😍✨ سرودی با ۱۰ هزار دهه‌هشتادی و دهه نودی💛 http://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani
آنقدر حضرت علی اکبر شفاعت میکند که نوبت به امام حسین ع نمیرسد.‌‌.. _ آیت الله کوهستانی |🌹 http://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani
، بر جوانانی که میتوانستند بمانند ولی همچون مولایشان علی اکبر امام حسین علیه السلام جان شیرینشان را فدای دفاع از ولایت کردند، مبارک باد🌹☘🌹 💞 🌹 شادی روح امام و شهدا بر محمد و آل محمد صلوات🌠 http://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال رسمی شهید محمدرضا الوانی🇮🇷
‍ 🍃زمان به سرعت می گذرد. به ندای دلت گوش کن، می خواهی دل ببندی و بمانی یا حق شوی و به پرواز کنی🕊 🍃شهدا را با زیباترین پرکشیدن، یعنی همان تفسیر کردند.🌠 🍃 دهه هفتادی هایی که در این روزها خبر شهادتشان فکر را مهمان خانه می کند که چطور می توانند از دنیا و تعلقاتش بگذرند؟ 🍃جوانانی که با ذکر ، علی اکبرهای زمان شدند، پدرانشان آن ها را راهی میدان دفاع از حریم آل الله کردند و مادرانشان با ذکر ، جان هایشان را در راه زینب(س) فدا کردند. 🍃جوان ذاکری هم نام ارباب و غلام با عزت او (حسین معز غلامی) که پاسداری را فقط برای برگزید. 🍃عصرهای پنج شنبه خودش و دلش در دنبال گمشده اش بود. در خانه هم عکس شهید مونس لحظه هایش بود. شاید هم مونسش پا درمیانی کرد و دفاع از حرم رزقش شد ...🕊 🍃اهل ماندن نبود. حتی دوستانش به پدرش گفتند: به حسینت دل نبند؛ او رفتنی است.... یک عکس و یک خط نوشته در دنیای مجازی، خبر شد برای چشم انتظارش در دنیای واقعی😔 🍃علی اکبرانه رفت و پدرش را به صبرِ حسین(ع) پس از وصیت کرد. او همچون جوان دلیرانه و با شجاعت جنگید و شهید شد.🌹 🍃گویا ی پیکرِ بر زمین مانده ی را بسیار خوانده بود که پیکرش سه روز بعد از شهادت پیدا شد. آن هم با نشان (عج) که ، برای امام زمانش بود❣ 🍃 ! این روزها حال دلمان خوب نیست؛ برایش بخوان؛ از همان هایی که مانند خودت به ختم شد.🌷 ✍نویسنده : 📅تاریخ تولد : ۶ فروردین ۱۳۷۳،خوزستان.امیدیه. 📅تاریخ شهادت : ۴ فروردین ۱۳۹۶،سوریه حماء 📅تاریخ انتشار : ۳ فروردین ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت زهرا قطعه ۵۰ http://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani
✍ حتما بخونید خیلی قشنگه ✨ سلام! من جوانی بودم که سال‌ها با رفتارم دل امام زمانم رو به درد آورده بودم و خیری برای خانواده‌ام نداشتم😔 همش با رفقای ناباب و اینترنت و ... شب تا صبح بیدار و صبح تا بعدازظهر خواب بودم !! زمانی که فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی اومد، منم از این باتلاق انحراف و بدبختی بی‌نصیب نماندم💣 و اگر قرار باشد فردای قیامت موبایل بر اعمالم شهادت دهد، حتی جهنم راهم نمی‌دهند.😞 تا یه روز تو یکی از گروه‌های چت یه آقایی پست‌های مذهبی میذاشت، مطالبش برام جالب بودن🤗 رفتم توی اون و مثل همیشه فضولیم گل کرد و عکس پروفایلشو بزرگ کردم😐 دیدم که غرق در خون، بدون دست و پا، با سری خورد شده از ترکش، افتاده بر خاک، کنار او عکس دوبچه بود که حدس زدم باید بچه‌های او باشند😟 و زیر آن عکس یه جمله‌ای نوشته شده بود: "می‌روم تا جوانان ما نرود"✋🏼💔 ناخودآگاه اشکم سرازیر شد؛😭😭دلم شکست؛ باورم نمی‌شد دارم گریه می‌کنم؛ اونم من، کسی که غرق در گناه و شهواته، منه بی‌حیا و بی‌غیرت، منه چشم چرون هوس باز😔😔 از اون به بعد از اینترنت و بدحجابی و فضای مجازی و گناه و رفقای نابابم شدم😠 دلم به هیچ کاری نمیرفت حتی موبایلم و دست نمی‌گرفتم🙂 تصمیم گرفتم برای اولین بار برم اولین نماز عمرمو خوندم؛ با اینکه غلط خوندم ولی احساس آرامش معنوی خاصی می‌کردم؛ آرامشی که سال‌ها دنبالش بودم ولی هیچ جا نیافتم حتی در شبکه‌های اجتماعی✋🏼💔 از امام جماعت خواستم کمکم کنه؛ ایشان هم مثل یه پدر مهربان همه چیز به من یاد می‌داد😇 نماز خوندن، قرآن، احکام، زندگی امامان و... کتاب می‌خرید و به من هدیه میداد؛ منو در فعالیت‌های بسیج و مراسمات شرکت میداد✌️ توی محله معروف شدم و احترام ویژه‌ای کسب کردم؛ توسط یکی از دوستان به حرم حضرت معصومه برای معرفی شدم. نزدیکای امام حسین، یکی از خادمین که پیر بود، به من گفت: دلم میخواد برم کربلا،ولی نمی‌تونم، میشه شما به نیابت از من بری؟ پول و خرج سفر و حق الزحمه شما رو هم میدم؛ زبونم قفل شده بود ! من و کربلا؟ زیارت امام حسین؟💔 اشکم سرازیر شد😭 قبول کردم و باحال عجیبی رفتم🕊 هنوز باورم نشده که اومدم 🕌💔 پس از برگشت، تصمیم گرفتم برم که با مخالفت‌های فامیل و دوستان مواجه شدم؛ اما پدرم با اینکه از دین خیلی دور بود و حتی نماز نمی خوند و روزه نمی‌گرفت، قبول کرد✋🏼 حوزه قبول شدم و با کتاب‌های دینی انس گرفتم👌 در کنار درسم گاهی تبلیغ دین و احکام خدا رو می‌کردم و حتی سراغ دوستان قدیمی ناباب رفتم که خدا روشکر توانستم رفیقام رو با خدا آشتی بدم😍✋🏼 یه روز اومدم خونه دیدم پدر و مادرم دارن گریه میکنن😭منم گریه‌ام گرفت، تابه حال ندیده بودم بابام گریه کنه! گفتم بابا چی شده؟ گفت پسرم ازت ممنونم گفتم برای چی؟ گفت: من و مامانت یه خواب مشترک دیدیم😔 تو رو می‌دیدیم با مرکبی از نور می‌بردن بهشت و ما رو می‌بردن و هر چه به تو اصرار می‌کردن که وارد بهشت بشی قبول نمیکردی و میگفتی اول باید پدر و مادرم برن بهشت بعد من✋🏼 👈یه آقای نورانی✨آمد و بهت گفت: آقا سعید! همین جا بهشون نماز یاد بده بعد با هم برین 🌸 و تو همونجا داشتی به ما نماز یاد میدادی😔 پسرم تو خیلی تغییر کردی دیگه نیستی همه دوستت دارن❤️تو الان آبروی مایی ولی ما برات مایه ننگیم میشه خواهش کنم هر چی یاد گرفتی به ما هم یاد بدی منم نماز و قرآن یادشون دادم و بعد از آن خواب، پدر و مادرم نمازخوان و مقید به دین شدند💔😍 چند ماه بعد با دختری پانزده ساله عقد کردم💍 یه روز توی خونشون دیدم که خیلی برام بود گریه‌ام گرفت😔 نتونستم جلوی خودم رو بگیرم صدای گریه‌هام بلند و بلندتر شد😭😭 👈این همون عکسی بود که تو بود👉 خانمم تعجب کرد و گفت: سعیدجان چیزی شده؟ مگه صاحب این عکس و میشناسی؟😊 و من همه ماجرا رو براش تعریف کردم😔✋🏼 خودش و حتی مادرش هم گریه کردند😭😭😭 مادر خانمم گفت: می‌دونی این عکس کیه؟ گفتم: نه گفت: این 😊 منم مات و مبهوت، دیوانه‌وار فقط گریه می‌کردم؛ مگه میشه ؟!!😳😭😭 آره شهیدی که منو هدایت کرد، آدمم کرد، آخر به عقد💍من درآورد💔😔 چند ماه بعد با چند تا از دوستانم برای اسم نوشتیم؛ تابستون که شد و حوزه‌ها تعطیل شدند، ما هم رفتیم... خانمم باردار بود و با گریه گفت: وقتی نه حقوق میدن نه پول میدن نه خدماتی، پس چرا میخوای بری؟ همان جمله شهید یادم اومد و گفتم: میرم تا جوانان ایران بماند...✌️🏼🙂 🍃🌷 @zahrast http://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani