eitaa logo
کانال رسمی شهید محمدرضا الوانی🇮🇷
1.3هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
15.9هزار ویدیو
212 فایل
*اللهم عجل لولیک الفرج* شهیدمدافع حرم در سجده‌یِ آخرِ نمازهایش این دعا را میخواند: ‌اللهم أخرِج حُب الدُّنیا مِن قُلوبِنا...✨ تاریخ تولد🎂:1361/1/2 تاریخ شهادت🕊️:1395/7/7 مزارشهید🥀:باغ بهشت همدان «زیرنظر همسر شهید» ادمین پیشنهادات:۰۹۱۸۵۴۶۱۲۶۰
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ 🍃آوینی نصوح انقلاب ماست 🍃احتیاج به یک بارقه‌ی نور و مسیحایی داشت تا راه بشناسد، شناخت و در مسیر، پیشتاز شد به سمت شهر. 🍃همه ما ادعای درستی پیمایش مسیر را در غب‌غب خود داریم و زور می‌زنیم مسیر خود را تلقین کنیم بر اطرافیان، که من بر طریق اعلی هستم، شاید بخاطر این تلاش می‌کنیم اشتباه بودن مسیر را نپذیریم، چون از راهی که آمده‌ایم و که کشیده‌ایم می‌ترسیم که بیهوده بوده باشد. 🍃اما آنگاه که دم مسیحایی و اتمسفر خون و را دید و صوت ربنای را به چشم دید و به گوش شنید، بی ترس از راه آمده و قهرمانانه مسیر درست را پذیرفت تا از آن به بعد و استوار قدم بردارد. تا نه دلش لرزان باشد نه گام هایش🌹 🍃رسید به دیدگاهی که گفت شاید امام زمانم از سیگار کشیدنم راضی نباشد. مچاله کرد و تعلقش را، و پرتاب... 🍃شد صوت شناخت ما از بوی باروت و خون و خاک و و نگاشت آنچه را که در مکاشفه‌های ذهنش کرد. 🌺به مناسبت سالروز ✍نویسنده : 📅تاریخ تولد : ۲۱ شهریور ۱۳۲۶. شهر ری تهران 📅تاریخ شهادت : ۲۰ فروردین ۱۳۷۲. فکه خوزستان 🥀مزار شهید : گلزار شهدای بهشت زهرا(س) @shahidmohammadrezaalvani
19.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امر به معروف دختر به دست روز شهادت حضرت علی(ع) در تهران ✖️ببینید چه عکس العملی نشون میده.... ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ بخش خضرآباد *دهستان کزآب* @bakhshekhezrabad
. 🔵 رضا سگ باز ... یه لات بود تو مشهد... هم سگ خرید و فروش می‌کرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود!! یه روز داشت می‌رفت سمت کوهسنگی برای دعوا(!) و غذا خوردن ... که دید یه ماشین با آرم ”ستاد جنگ‌های نامنظم“ داره تعقیبش می‌کنه. شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت : ”فکر کردی خیلی ؟!“ - رضا گفت: بروبچه‌ها که اینجور میگن.....!!! +چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم جبهه! به برخورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه...! مدتی بعد.... شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای میاد....! چند لحظه بعد با دست‌بند، رضا رو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن : ”این کیه آوردی جبهه؟!“ رضا شروع کرد به دادن (فحشای رکیک!) اما چمران مشغول نوشتن بود! وقتی دید چمران توجه نمی‌کنه، یه دفعه سرش داد زد : ”آهای با تو ام.....! “ یک‌دفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: ”بله ! چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟“ - رضا گفت: داشتم می‌رفتم بیرون که بخرم ولی با دژبان دعوام شد!!!! + چمران : ”آقا رضا چی میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید.....!“ ... چمران و آقا رضا تنها تو سنگر ..... - رضا به چمران گفت: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! کِشیده‌ای، چیزی؟!! + شهید چمران : چرا؟! - رضا : من یه عمر به هرکی کردم، بهم بدی کرده....! تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه..... + شهید چمران : اشتباه فکر می‌کنی....! یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی می‌کنم، نه تنها بدی نمی‌کنه، بلکه با بهم جواب میده! هِی آبرو بهم میده..... تو هم یکی رو داشتی که هِی بهش بدی می‌کردی ولی اون بهت خوبی می‌کرده.....! منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم.....! تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم … رضا جا خورد! .... ..... رفت و تو سنگر نشست. آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمی‌رفت، زار زار می‌کرد! تو گریه‌هاش می‌گفت: یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟؟ اذان شد. رضا نماز عمرش بود. رفت وضو گرفت. ..... سر نماز، موقع قنوت صدای گریش بلند شد!!!! وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد. پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمین‌افتادن اومد..... رضا رو خدا واسه خودش جدا کرد......! (فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش) به‌به!! یه و واقعی !! 🇮🇷اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🇮🇷 کانال رسمی شهید محمدرضا الوانی👇 https://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani