eitaa logo
«مُشْتٰاقُ‌اْلْحُسِینِ‌عَلَیهِ‌اْلْسَلامِ»
390 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
200 ویدیو
6 فایل
#شهید_مدافع_حرم_حسین_مشتاقی شهید ولایت در خان طومان, شهیدی که روز مبعث پیامبر اکرم(ص) فدای حریم ولایت شد. ارتباط باادمین @mohsenmsh67
مشاهده در ایتا
دانلود
«مُشْتٰاقُ‌اْلْحُسِینِ‌عَلَیهِ‌اْلْسَلامِ»
#کتابخوانی 📚از ام الرصاص تا خانطومان #مکالمات_بی_سیم #لحظات_آسمانی_شدن مشتاقی: «محمود_مشتاق» محمود
📚از ام الرصاص تا خانطومان مشتاقی: «بچه ها من مشتاقم! خداحافظ!» عبدالله: «مشتاق جان صبر کن! بچه ها دارن میان.» مشتاقی: «عبدالله، وضعیت قرمزه!» «عبدالله! مشتاقم. توی خونه زردم. یا حسینم! عبدالله!» عبدالله: «محسن_عبدالله» محسن: «به گوشم!» عبدالله: «اگه صدای بچه هارو داری، سمت چپ خونه زرد رو بکوبید!» مشتاقی: «عبدالله! مشتاقم. تو رو خدا خودتونو برسونید!» عبدالله: « دارم میام!» مشتاقی: «مشتاقم! اون ها دارن ما رو می زنن! من زخمی ام! من دیگه دارم می رم! دارم یا حسین(ع) می شم!» @shahidmoshtaghi
20.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| همه ایمان کودکانتان را با این انیمیشن با گوشه ای از فضائل (علیه السلام ) آشنا کنید... 🔸 وقتی همۀ ایمان به مصاف تمامی کفر می‌رود... 💠 حداقل برای یک☝️ نفر ارسال کنید.🌹 https://eitaa.com/vaqf_hadi
گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد ... گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید ... @shahidmoshtaghi
12.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بالاخره راحت خوابید دخترِ بابا ! بابا به اندازه ستاره هایِ آسمانِ شب هایی که نبودی ، دلم تنگ بود برای آغوشت ... @shahidmoshraghi
ای ضربانه همه ی درس ها علم در این قائله مدیون اوست ... شهادت امام جعفر صادق علیهم السلام تسلیت باد. @shahidmoshtaghi
در رختخواب مردن را میدانست... وقتی دوستانش به شهادت می رسیدند ناراحت میشد و می گفت: خانم چرا خدا مراشایسته نمی داند؟ نمیتوانم ببینم آخرش شهید نشوم و در بستر بمیرم. ای کاش من جای دوستانم بودم. حسین آقا حتما لایق و شایسته شهادت بودی که خدا تورا به این مقام بزرگ رساند. @shahidmoshtaghi
۹۵/۳/۳۱ یکم خرداد وقتی که پیکر شهیدطاهر را آوردند پیکرحسین اقا را هم آورده بودند. به ما چیزی نگفتند چون مطمئن نبودند پیکر او باشد. سیدرضا طاهر پلاک داشت و شناسایی شد. اما باید از پیکر دیگر آزمایشDNA می گرفتند. خیلی ها حدس می زدند پیکر دیگر حسین آقا باشد چون او در کنار سیدرضاطاهر شهید شد وخیلی ها خواب حسین اقا را دیده بودند که می گفت تا نیمه شعبان برمیگردم. نیمه شعبان برگشت ولی در تهران ماند تا ازمایشات شناسایی انجام شود. آنهایی که کشیده اند می دانند که چشم انتظاری چقدر سخت است. اینکه عزیزترینت را بیاورند نتوانی صورت ماهش را ببینی، از آن هم سخت تر است. با این همه آمدن پیکر حسین اقا برای ما خبر خوبی بود. خلاص شدن از چشم انتظاری بود‌. ساعت ۱۱ صبح حاج خانم(مادرشهید) زنگ زد و گفت: آقاجون و عمویم را به سپاه برده اند تا خبر آمدن پیکر حسین اقا را بدهند. باورم نمی شد؛ به همکاران حسین اقا زنگ میزدم که مطمئن بشوم خبر صحت دارد. بعد از اذان ظهر یکی از دوستان همسرم زنگ زد و گفت:"خانم مشتاقی حسین اقا را برای وداع به محل کار آوردند. بعد دوباره آقای اسماعیلی تماس گرفت و گفت: پیکر را داریم به سردخانه نکا می آوریم؛ زودی خودم را برای استقبال از مرد خانه ام رساندم. من بودم و برادر و دخترعمه ام. وقتی امبولانس را دیدم که به سمت ما می آید دیگر نتوانستم روی پا بایستم به درختی تکیه دادم. امبولانس وارد حیاط شد و ما هم رفتیم. در آمبولانس را که باز کردند، وقتی نوشته ی روی تابوت را دیدم _شهیدحسین مشتاقی_ احساس کردم که کمرم شکست پای امبولانس نشستم و التماس می کردم تن خسته و مجروح شهیدم را آرام بیرون بیاورند... تمام این چهل روز با اینکه سیاه پوش شده بودم‌ و برایش روز و شب گریه می کردم اما ته دلم امیدواری بود که به سلامت برگردد؛به خودم می گفتم: "الان است که زنگ بزند و بگوید من زنده ام، اینجا بین دشمن گیر افتاده بودم و حالا خودم را به عقب رساندم. دارم برمی گردم!" ولی وقتی تابوت را دیدم به من ثابت شد، که در این دنیا دیگر حضور فیزیکی حسینم را ندارم. بالاخره تابوت را بیرون آوردند؛ عطر عجیبی فضا را معطر کرده بود و به مشام می خورد، باور کنید آن عطر وبو را هنوز گاهی اوقات در خانه ی خودمان احساس می کنم. @shahidmoshtaghi