eitaa logo
«مُشْتٰاقُ‌اْلْحُسِینِ‌عَلَیهِ‌اْلْسَلامِ»
392 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
222 ویدیو
6 فایل
#شهید_مدافع_حرم_حسین_مشتاقی شهید ولایت در خان طومان, شهیدی که روز مبعث پیامبر اکرم(ص) فدای حریم ولایت شد. ارتباط باادمین @mohsenmsh67
مشاهده در ایتا
دانلود
فقط یک اسم نیست بلکه یک رسم است. بود و ... چای ریز سفره ی امام حسین(ع) ... اصلا زندگی اش را گره زده بود به صاحب اسمش ... همانطور که مادر شهید میگوید: عاشق و خادم مسجد بود. تمام وقت های آزادش را در آنجا می گذراند. به ایام محرم که نزدیک می شدیم، برای رفتن به مسجد بال درمی آورد. مسجد را آماده ایام عزا می کردند. در و دیوار آنجا را سیاه پوش، آبدارخانه را تمیز و وسایل پذیرایی را مهیا می کرد. هیچ وقت نمی گذاشت بزرگترها به آبدارخانه بیایند و ظرف بشورند. یکی از آقایان می گفت: «وقتی چای و خوردم، دیگه همه ظرف ها جمع شده بود. استکانم گرفتم و رفتم آبدارخانه بشورمش ولی حسین آقا اومد، منو بغل کرد و کنار کشید. گفت تا ما هستیم، شما نباید این کارو بکنید!» به بزرگترها احترام می گذاشت، به کوچکترها محبت می کرد. مسجدی ها می گفتند که هرچندبار که درخواست چای می دادیم، حسین آقا با روی خوش برای ما می آورد. خانم ها به من می گویند، ما انگار هنوز حسین آقا را می بینیم، که در یک دستش، سینی استکان هاست و در دست دیگرش کتری و از آبدارخانه بیرون می آید تا از ما پذیرایی کند. @shahidmoshtaghi
فقط یک اسم نیست بلکه یک رسم است. بود و ... چای ریز سفره ی امام حسین(ع) ... اصلا زندگی اش را گره زده بود به صاحب اسمش ... همانطور که مادر شهید میگوید: عاشق و خادم مسجد بود. تمام وقت های آزادش را در آنجا می گذراند. به ایام محرم که نزدیک می شدیم، برای رفتن به مسجد بال درمی آورد. مسجد را آماده ایام عزا می کردند. در و دیوار آنجا را سیاه پوش، آبدارخانه را تمیز و وسایل پذیرایی را مهیا می کرد. هیچ وقت نمی گذاشت بزرگترها به آبدارخانه بیایند و ظرف بشورند. یکی از آقایان می گفت: «وقتی چای و خوردم، دیگه همه ظرف ها جمع شده بود. استکانم گرفتم و رفتم آبدارخانه بشورمش ولی حسین آقا اومد، منو بغل کرد و کنار کشید. گفت تا ما هستیم، شما نباید این کارو بکنید!» به بزرگترها احترام می گذاشت، به کوچکترها محبت می کرد. مسجدی ها می گفتند که هرچندبار که درخواست چای می دادیم، حسین آقا با روی خوش برای ما می آورد. خانم ها به من می گویند، ما انگار هنوز حسین آقا را می بینیم، که دریک دستش، سینی استکان هاست و در دست دیگرش کتری و از آبدارخانه بیرون می آید تا ازما پذیرایی کند. @shahidmoshtaghi
فقط یک اسم نیست بلکه یک رسم است. بود و ... چای ریز سفره ی امام حسین(ع) ... اصلا زندگی اش را گره زده بود به صاحب اسمش ... همانطور که مادر شهید میگوید: عاشق و خادم مسجد بود. تمام وقت های آزادش را در آنجا می گذراند. به ایام محرم که نزدیک می شدیم، برای رفتن به مسجد بال درمی آورد. مسجد را آماده ایام عزا می کردند. در و دیوار آنجا را سیاه پوش، آبدارخانه را تمیز و وسایل پذیرایی را مهیا می کرد. هیچ وقت نمی گذاشت بزرگترها به آبدارخانه بیایند و ظرف بشورند. یکی از آقایان می گفت: «وقتی چای و خوردم، دیگه همه ظرف ها جمع شده بود. استکانم گرفتم و رفتم آبدارخانه بشورمش ولی حسین آقا اومد، منو بغل کرد و کنار کشید. گفت تا ما هستیم، شما نباید این کارو بکنید!» به بزرگترها احترام می گذاشت، به کوچکترها محبت می کرد. مسجدی ها می گفتند که هرچندبار که درخواست چای می دادیم، حسین آقا با روی خوش برای ما می آورد. خانم ها به من می گویند، ما انگار هنوز حسین آقا را می بینیم، که دریک دستش، سینی استکان هاست و در دست دیگرش کتری و از آبدارخانه بیرون می آید تا ازما پذیرایی کند. @shahidmoshtaghi